#روایت_یک_مسیر
#بخش_سوّمیّه
#پارت_آخر
#مقدّمات_اردویِ_رامسر_شمال
این قسمت: داییجان🥸 و برگشت به تهران
و بعد از اون،
دوستم با یکی از اقوامش،
که داییش بود تمــ📞ــاس گرفت،
و رفتیم پیششون،
خیلی مرد باحالی بود،
با انرژی و سر زنده،
ماشاءالله بگم...⚘️
به همراه دایی جان،
به سمت جواهرده و رودخونش،
حرکت کردیم...
اونجا یه آب معدنی خوردیم،
که نگو و نپرس،😋
دایی جان گفت برای سنگ کلّیه خوبه...👌🏻
رفتیم و جانمایی کردیم،
تا تویِ ایّام دوره بچّهها رو ببریم اونجا...
یه جای دیگه هم رفتیم،
تا بعداً که بچّهها رو آوُردیم رامسر،
تصمیم بگیریم کدومشو بریم،
یه کــ⛰️ــوه بود،
با یه ویویِ عالی به سمت دریا...🌅
دایی جان رو خیلی زحمت دادیم،
خدا خیرش بده ان شاءالله...🤲🏻⚘️
و بعدش هم دایی جان،
و هم خانواده دوستم اصرار کردن،
که شب پیششون باشیم برای شام،
و صبح حرکت کنیم به سمت تهران...
امّا یه بررسی کردیم،
دیدیم حتماً باید برگردیم،
و ادامه هماهنگیا رو تهران انجام بدیم...✅️
رفتیم چاف،
نمازمون رو خوندیم،
سوئیت رو تحویل دادیم،🔑
یه غذایِ ساده هم خوردیم،😁
و حدود ساعت ۹ حرکت کردیم،
و بکوب اومدیم سمت تهران،
و ساعت ۳ شب بود که رسیدیم دانشگاه...🥴
همه این رفت و آمدا،
فقط و فقط یــ☝🏻ــه معنی داره،
اینکه بدونید چقد برامون مهمّــ❤️ــید...
برای دانشجــ🎓ــومعلّمای جدیــ💥ــدالورود...
و این داستان ادامه دارد... 🔜
#معاونت_رشد_و_کادرسازی
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
#روابط_عمومی بسیج دانشجویی پردیس شهید مفتّح
🆔️ @mofatehbasij
👁🗨 پایگاه اطلاع رسانی پردیس شهید مفتح شهر ری|نگاه