✅باز هم عذرخواهی و باز هم...
✍غرق دیدن تصاویری در اینستاگرام بود که به شدّت نظرش را به خود جلب کرده بودند. ناگهان متوجه حالش شد؛ نگاهش را دزدید و با شرمساری گوشیاش را کنار گذاشت. عرق شرم بر پیشانیاش نشست. داشت به آخرِ شب فکر میکرد که چگونه از غفلتش با امام زمان حرف بزند، باز هم عذرخواهی و باز هم...
#داستانک
🌑🆔@MofatehRezvan°•●┅───────────┅●
✨﷽✨
📌 فقط به عشق علی...
✍ترمز شدیدی کرد. سپس سرش را از شیشهٔ خودرو بیرون آورد و داد زد: مگه کوری؟
پیرمرد رفتگر آرام گفت: ببخش پسرم، حواسم به اینا بود که نیفته!
بعد از توی زنبیلش لقمهٔ نان و پنیری بیرون آورد و به طرف راننده گرفت و گفت: بفرمایید. نذر عید غدیره، ببخشین اگه سادهاس. آخه مادر بچهها هر سال عید غدیر، نون پنیر و سبزی نذر داره… نوش جونت...
راننده نذری را گرفت و کاغذ چسبیده به آن را خواند. نوشته بود: «فقط به عشق علی...»
سپس دستش رو از شیشه بیرون آورد و با لبخند گفت: یاعلی!
پیرمرد گفت: علی نگهدارت پسرم... یادت نره برای فرج مولامون دعا کنی… و صدای «اللهم عجل لولیک الفرج» در فضا پیچید.
#داستانک #غدیر
【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌑🆔@MofatehRezvan°
•●┅───────────┅●