📚 #داستان_کوتاه
👈 میزبان خسیس
🌴آورده اند که شخصی به مهمانی دوست خسیس رفت. به محض این که مهمان وارد شد. میزبان پسرش را صدا زد و گفت: پسرم امروز مهمان عزیزی داریم، برو و نیم کیلو از بهترین گوشتی که در بازار است برای او بخر. پسر رفت و بعد از ساعتی دست خالی بازگشت. پدر از او پرسید: پس گوشت چه شد؟!
🌴پسر گفت: به نزد قصاب رفتم وبه او گفتم از بهترین گوشتی که در مغازه داری به ما بده، قصاب گفت: گوشتی به تو خواهم داد که مانند کره باشد... با خودم گفتم اگر این طور است پس چرا به جای گوشت کره نخرم، پس به نزد بقال رفتم و به او گفتم: از بهترین کره ای که داری به ما بده. او گفت: کره ای به تو خواهم داد که مثل شیره ی انگور باشد، با خود گفتم اگر این طور است چرا به جای کره شیره ی انگور نخرم پس به قصد خرید آن وارد دکان شدم، و گفتم از بهترین شیره ی انگورت به ما بده، او گفت: شیره ای به تو خواهم داد که چون آب صاف و زلال باشد، با خود گفتم اگر این طور است چرا به خانه نروم، زیرا که ما در خانه به قدر کفایت آب داریم ... این گونه بود که دست خالی برگشتم.
🌴پدر گفت: چه پسر زرنگ و باهوشی هستی؛ اما یک چیز را از دست دادی، آنقدر از این مغازه به آن مغازه رفتی که کفشت مستهلک شد. پسر گفت: نه پدر، کفش های مهمان را پوشیده بودم.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷﷽🇮🇷🇮🇷🇮🇷
http://eitaa.com/mofidestan
گروه اصلی در پیامرسان مرجع ایتا
👇👇👇👇👇👇👇
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
https://chat.whatsapp.com/FKHJSNcXUSH8tyLbAwxqZc
🇮🇷 گروههای مطالب مفید و استوری ها
( به دیگران معرفی کنید )
#داستان_کوتاه
تاجری در روستایی، مقدار زیادی محصول کشاورزی خرید و میخواست آنها را با ماشین به انبار منتقل کند. در راه از پسری پرسید: تا جاده چقدر راه است؟ پسر جواب داد: اگر آرام بروید حدود ده دقیقه کافی است، اما اگر با سرعت بروید، نیم ساعت و یا شاید بیشتر. تاجر از این تضاد در جواب پسر ناراحت شد و در دل به او بد و بیراه گفت و به سرعت خودرو را به جلو راند، اما پنجاه متر بیشتر نرفته بود که چرخ ماشین به سنگی برخورد کرد و با تکان خوردن ماشین، همه محصولها به زمین ریخت. تاجر وقت زیادی برای جمع کردن محصول ریخته شده صرف کرد و هنگامی که خسته و کوفته به سمت خودرواش بر میگشت، یاد حرفهای پسر افتاد و وقتی منظور او را فهمید، بقیه راه را آرام و با احتیاط طی کرد.
✅ گاهی باید آرامتر قدم برداریم،
تا به مقصد برسیم. مداومت مهمه.
*
ایمان🇮🇷﷽🇮🇷امید
پسندیدی ☝️☝️☝️ معرفی کن
کانال اصلی ایتا
http:eitaa.com/mofidestan
کانال اصلی بله
https://ble.ir/mofidestan
انتشار بدون لینک از "مفیدستان"با صلوات و این دعای شریف بلامانع است
*🌹الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْ🌹*
🌸🛰🌸🛰🌸🛰🌸🛰🌸
#داستان_کوتاه
فرشته از شیطان پرسید: بزرگترین حربه ات برای فریب انسانها چیست؟ شیطان گفت: به آنها می گویم هنوز فرصت هست...
شیطان از فرشته پرسید: تو برای امید دادن به انسانها چه میگویی؟ فرشته گفت: به آنها می گویم هنوز فرصت هست...
🔶️ بیاییم از فرصت ها درست استفاده کنیم...
*
ایمان🇮🇷﷽🇮🇷امید
پسندیدی ☝️☝️☝️ معرفی کن
کانال اصلی ایتا
http:eitaa.com/mofidestan
کانال اصلی بله
https://ble.ir/mofidestan
انتشار بدون لینک از "مفیدستان"با صلوات و این دعای شریف بلامانع است
*🌹الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْ🌹*
🌸🛰🌸🛰🌸🛰🌸🛰🌸
📚 #داستان_کوتاه
🌴خواجهاى غلامش را ميوهاى داد. غلام ميوه را گرفت و با رغبت تمام میخورد. خواجه، خوردن غلام را میديد و پيش خود گفت: كاشكى نيمهاى از آن ميوه را خود میخوردم. بدين رغبت و خوشى كه غلام، ميوه را میخورد، بايد كه شيرين و مرغوب باشد.
🌴پس به غلام گفت: يك نيمه از آن به من ده كه بس خوش میخورى. غلام نيمهاى از آن ميوه را به خواجه داد؛ اما چون خواجه قدرى از آن ميوه خورد، آن را بسيار تلخ يافت. روى در هم كشيد و غلام را عتاب كرد كه چنين ميوهاى را بدين تلخى، چون خوش میخورى.
🌴غلام گفت: اى خواجه! بس ميوه شيرين كه از دست تو گرفتهام و خوردهام. اكنون كه ميوهاى تلخ از دست تو به من رسيده است، چگونه روى در هم كشم و باز پس دهم كه شرط جوانمردى و بندگى اين نيست. صبر بر اين تلخى اندك، سپاس شيرينیهاى بسيارى است كه از تو ديدهام و خواهم ديد.
👌همیشه از خوبی ادمها برای خودت دیوار بساز، هر وقت در حق تو بدی کردند فقط یک اجر از دیوار بردار، بی انصافیست اگر دیوار را خراب کنی *
ایمان🇮🇷﷽🇮🇷امید
پسندیدی ☝️☝️☝️ معرفی کن
کانال اصلی ایتا
http:eitaa.com/mofidestan
کانال اصلی بله
https://ble.ir/mofidestan
انتشار بدون لینک از "مفیدستان"با صلوات و این دعای شریف بلامانع است
*🌹الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْ🌹*
🌸🛰🌸🛰🌸🛰🌸🛰🌸
📚 #داستان_کوتاه
👈مال باخته و کریم خان زند
🌴ﻣﺮﺩی ﺑﻪ ﺩﺭﺑﺎﺭ ﺧﺎﻥ ﺯﻧﺪ می ﺭﻭﺩ ﻭ ﺑﺎ ﻧﺎﻟﻪ ﻭ ﻓﺮﻳﺎﺩ می ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺗﺎ کریم خان ﺭﺍ ﻣﻼﻗﺎﺕ ﻛﻨﺪ. ﺳﺮﺑﺎﺯﺍﻥ ﻣﺎﻧﻊ ﻭﺭﻭﺩﺵ می ﺷﻮﻧﺪ. ﺧﺎﻥ ﺯﻧﺪ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻛﺸﻴﺪﻥ ﻗﻠﻴﺎﻥ ﻧﺎﻟﻪ ﻭ ﻓﺮﻳﺎﺩ ﻣﺮﺩ ﺭﺍ می ﺷﻨﻮﺩ ﻭ می ﭘﺮﺳﺪ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﭼﻴﺴﺖ؟ ﭘﺲ ﺍﺯ ﮔﺰﺍﺭﺵ ﺳﺮﺑﺎﺯﺍﻥ ﺑﻪ ﺧﺎﻥ، ﻭی ﺩﺳﺘﻮﺭ می ﺩﻫﺪ ﻛﻪ ﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺣﻀﻮﺭﺵ ﺑﺒﺮﻧﺪ.
🌴ﻣﺮﺩ ﺑﻪ ﺣﻀﻮﺭ ﺧﺎﻥ ﺯﻧﺪ می ﺭﺳﺪ ﻭ کریم خان ﺍﺯ ﺍﻭ می ﭘﺮﺳﺪ: ﭼﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﭼﻨﻴﻦ ﻧﺎﻟﻪ ﻭ ﻓﺮﻳﺎﺩ می کنی؟ ﻣﺮﺩ ﺑﺎ ﺩﺭشتی می ﮔﻮﻳﺪ: ﺩﺯﺩ ﻫﻤﻪ ﺍﻣﻮﺍﻟﻢ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﻩ ﻭ ﺍﻻﻥ ﻫﻴﭻ ﭼﻴﺰی ﺩﺭ ﺑﺴﺎﻁ ﻧﺪﺍﺭﻡ!
🌴ﺧﺎﻥ می ﭘﺮﺳﺪ: وقتی ﺍﻣﻮﺍﻟﺖ ﺑﻪ ﺳﺮﻗﺖ می ﺭﻓﺖ ﺗﻮ ﻛﺠﺎ ﺑﻮﺩی؟ ﻣﺮﺩ می ﮔﻮﻳﺪ: ﻣﻦ ﺧﻮﺍﺑﻴﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ! ﺧﺎﻥ می ﮔﻮﻳﺪ: ﺧﻮﺏ ﭼﺮﺍ ﺧﻮﺍﺑﻴﺪی ﻛﻪ ﻣﺎﻟﺖ ﺭﺍ ﺑﺒﺮﻧﺪ؟ ﻣﺮﺩ می ﮔﻮﻳﺪ: ﻣﻦ ﺧﻮﺍﺑﻴﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ، ﭼﻮﻥ ﻓﻜﺮ می ﻛﺮﺩﻡ ﺗﻮ ﺑﻴﺪﺍﺭی!
🌴ﺧﺎﻥ ﺑﺰﺭﮒ ﺯﻧﺪ ﻟﺤﻈﻪ ﺍی ﺳﻜﻮﺕ می ﻛﻨﺪ ﻭ ﺳﭙﺲ ﺩﺳﺘﻮﺭ می ﺩﻫﺪ ﺧﺴﺎﺭﺗﺶ ﺍﺯ ﺧﺰﺍﻧﻪ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﻛﻨﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ می ﮔﻮﻳﺪ: ﺍﻳﻦ ﻣﺮﺩ ﺭﺍﺳﺖ می ﮔﻮﻳﺪ ﻣﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻴﺪﺍﺭ ﺑﺎﺷﻴﻢ.
*
ایمان🇮🇷﷽🇮🇷امید
پسندیدی ☝️☝️☝️ معرفی کن
کانال اصلی ایتا
http:eitaa.com/mofidestan
کانال اصلی بله
https://ble.ir/mofidestan
انتشار بدون لینک از "مفیدستان"با صلوات و این دعای شریف بلامانع است
*🌹الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْ🌹*
🌸🛰🌸🛰🌸🛰🌸🛰🌸