روایت شهیدی از روز اعزام خود:
در تاریخ پنجم اسفند ۱۳۶۰، پس مصاحبهای تلویزیونی، با جمعی از برادران مخلص و با صفای سپاه بابلسر به طرف مزار شهدا حرکت کردیم. در راه با بدرقهی پرشور و شوق مردم و شعار «مزار پاک شهدا، سرمهی چشم تار ما» رو به رو شدیم که در جانمان نفوذ میکرد. وارد مزار شهدا شدیم. همراه با نوای بسیار گرم مداح اهل بیت، آخرین وداع را با مردم نمودیم و با شعار «شهیدان! شهیدان! تا انتقام خونتان را نگیریم آرام نمینشینیم» با شهدا عهد و پیمان بستیم. علاوه بر آن، من با دو علی شهید (قصابیان و علیپور) نیز خداحافظی کردم. انگار به من الهام شده است که دیگر بر نمیگردم. با شوق فراوان سوار اتوبوس شدیم. بدرقهی مردم حزباللهی و شعارهای دلنشین آنها، چراغهای روشن اتوبوسها، پیوستن خیل جمعیت رزمندگان شهرهای مسیر حرکت به جمع ما و بیش از هر چیز، چشمهای گریان مادران و دست بسوی آسمان گرفتن آنها و دعایشان برای پیروزی رزمندگان اسلام بر ایمان جالب توجه بود. فضا فضای ایمانی بود. بعد از آن، یک شب در رامسر توقف داشتیم و سپس تهران، اهواز، امیدیه، اردوگاه گردان حمزه و...
#سردار_شهید_علیرضا_نوبخت
#سالروز_شهادت
🕊من زندگی را چون کوه یخ بسته ای می دانم که اگر نور توحید بر آن بتابد ، چشمه های محبت و ایثار از آن جاری می شود و بشریت را سیراب می سازد.
#سردار_شهید_علیرضا_نوبخت
#سالروز_شهادت