eitaa logo
‌‌‌••{مـوقــوفـہ}••
119 دنبال‌کننده
346 عکس
148 ویدیو
0 فایل
بسم‌اللّــهــ♥️🍃‌وبااذن‌او،صاحب‌الزمان‌والبتـہ‌صاحب‌القـلوبـــــــ !... اینجامکانِ‌وقفے‌ست;وقفِ‌موقوفہ‌یِ‌بابامهدے(عج) شـروع:مهرماه‌پاییز‌هاےدلتنگے/¹⁴⁰²🍂...) - «چمــدان‌بستهــ‌ـ‌‌اَم‌ازهــرچـہ‌منـم،دل‌بکـنم» ‌{طلبه‌ای‌ڪه‌صاحب‌دارداماغافل‌است...}
مشاهده در ایتا
دانلود
‌‌‌••{مـوقــوفـہ}••
سَبیلُ‌الشّهادة‌دُمـــوع:(🌱💔
بهش گفتم باید به من بگی، اینجوری نمیشه... چیه راهکـار شهادت؟ به من بگو، چرا من شهید نمیشم؟:)) گفت راهش اَشکــه،اشـــــــــک!..🕊
ک تا خدا، ناخدای من است! حتما به ساحل نجات خواهم رسید:)!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زِ‌هَمه‌دَست‌کِشیدَم ڪِه‌تُ‌باشی‌هَمہ‌اَم باتُ‌بودَن‌زِهَمِه‌دَست‌ڪِشیدَن‌دارَد :))♥️
‌‌‌••{مـوقــوفـہ}••
🎧=)....
یکی از حکمت های مشکلاتِ ما میدونید چیه؟! -رسیدن به اصلِ توحیــد!) خدا میگه گاهاً به قصد بلا و مشقّت میفرستم براتون که بفهمین پیشِ کی باید بیاین و درک کنین درمونِ دردتون چیه تو این جهان... آخه ما از خودمون هیـــچ قدرتی نداریم حقیقتاً ! وقتی به درِ بسته بخوریم و مشکل برامون ایجاد بشه و از دستِ خودمون هیچ کاری برنیاد و بفهمیم هیچکاره ایم در برابرِ مشکلات و بلاها، اونوقـته که← خالی میشیم از خودمون و به تهِ منیّتمون میرسیم‌„ اونوقته که← به عواملِ نجات دهنده پناه میبریم و میفهمیم فقط خدا و فقط خدا و فقـــــط خدامونه ک میتونه کمکمون کنه.. اونوقته که← از اعمـاقِ قلب میگیم; ‌{اَمَّن‌یُجـیـبُ‌المُضطرّاِذا‌,دَعــــــاه‌فَیَکشِفُ‌السّــــوء}🌱♥️ مگه نه؟!))) @moghofeh_313
شیرینی فراق، کم از شور وصل نیست گر عشق مقصد است خوشا لذت مسیر..🖇
بسم الله...♥️ سر و گوشش زیاد میجنبید. دخترخاله‌ی رجبعلی را میگویم، عاشق سینه چاک پسرخاله اش شده بود. عاشق پسرخاله‌ی جوان یک لا قبائی که کارگر ساده‌ی یک خیاطی بود و اندک درآمدی داشت و اندک جمالی و اندک آبروئی نزد مردم. بدجوری عاشقش شده بود. آنگونه که حاضر بود همه چیزش را بدهد و به عشقش واصل شود. رجبعلیِ معتقد و اهل رعایت حلال و حرام نیز چندان از این دخترخاله بدش نمی آمد، اما عاشق سینه‌چاکش هم نبود. دخترخاله‌ی عاشق مترصّد فرصتی بود تا به کامش برسد و رجبعلی را به گناه انداخته و نهایتاً به وصال او نائل شود. و این فرصت مهیا شد! آن هم در روزی که مادر رجبعلی غذای نذری پخته بود و مقداری از نذری را در ظرفی ریخته بود و به رجبعلی داده بود تا برای خاله اش ببرد. رجبعلی رسید به خانه‌ی خاله، در زد؛ صدای دخترخاله بلند شد: «کیه؟» و گفت: «منم، رجبعلی» و صدای دخترخاله را شنید که میگوید: «بیا داخل رجبعلی، خاله‌ات هم هست». رجبعلی وارد شد و سلام و علیکی با دخترخاله‌اش کرد و ناگهان متوجه شد که خبری از خاله نیست و دخترخاله در خانه تنهای تنهاست! تا به خودش آمد دید که پشت سرش درب خانه قفل شده و دخترخاله هم.... با خودش گفت: «رجبعلی! خدا می تواند تو را بارها و بارها امتحان کند، بیا یک بار تو خدا را امتحان کن! و از این حرام آماده و لذت بخش به خاطر خدا صرف نظر کن». پس تأملی کرد و به محضر خداوند عرضه داشت: «خدایا! من این گناه را به خاطر رضای تو ترک می کنم، تو هم مرا برای خودت تربیت کن» و توسط پنجره از آن خانه فرار کرد و برگشت به خانه‌ی خود تا استراحت کند. صبح از خواب بلند شد و از خانه به قصد مغازه خیاطی بیرون زد و با کمال تعجب دید خیابان پر از حیوانات اهلی و وحشی شده است!! آری! چشم برزخی رجبعلی در اثر چشم‌پوشی از یک گناهِ حاضر و آماده و به ظاهر لذیذ باز شده بود و این چشم‌پوشی، آغازی شد برای سیر و سلوک و صعود معنوی "شیخ رجبعلی خیاط" تا اینکه کسب کند مقامات عالیه معنوی را. چه اکسیر ارزنده ای است این قاعده!! برای عارف شدن، نیاز نیست به چهل-پنجاه سال چله گرفتن و ریاضت کشیدن و نخوردن این غذا و ننوشیدن آن آشامیدنی. نه اینکه اینها بی اثر باشند، نه! اما "اصل" چیز دیگری است