eitaa logo
محبت خدا
306 دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
3.5هزار ویدیو
15 فایل
در این کانال نزدیکترین راه های رسیدن به خدا از جمله محبت وادب را با هم بررسی میکنیم انتشار مطالب کانال بلامانع وصدقه جاریه هست کانال محبت خدا زیر مجموعه تشکیلات بزرگ تنها مسیر آرامش هست ارتباط باادمین @montazer_35
مشاهده در ایتا
دانلود
یا همین خرجی دادن، که الان دیگه منسوخ داره میشه، مردها دلشون میخواد نون آور خونه باشن و زن رو تامین کنند. حالا بعضی مردها شایدم تا آخر عمرشون با تامین نشدن این نیازشون سر کنند و دست از پا خطا نکنند، شاید به خاطر آبروشون یا به خاطر ترس از پاشیده شدن زندگیشون و خیلی چیزهای دیگه... ولی توی دلشون احساس خوشبختی و رضایت ندارن. بعد خندیدم و ادامه دادم: –به نظرم شناخت مردها خودش یه رشته ی دانشگاهیه... سعیده گفت: –ولی الان خیلی از پسرها اصلا دوست دارن همسرشون کارکنن و کمک خرجشون باشند. اصلا بعضی پسرها شرایط ازدواجشون اینه که دختره یه کار ثابت داشته باشه. پوزخندی زدم و گفتم: –آره می‌دونم. خب اینم خودش جای بحث داره وحتما دلایل زیادی داره... سعیده ازدواج کردن فقط دوست داشتن نیست... نگه داشتنش با آرامش نه با هوچی گری خیلی سخته... سعیده نگاه عمیقی به من انداخت و امد روی تخت کنارم نشست. –میگم راحیل بیا یه اتاق مشاوره بزن منم میشم منشی دفترت. موهایش را کشیدم و باخنده گفتم: –من تو زندگی خودم موندم. یکی باید به خودم کمک کنه. بعدشم من مشاوره بدم آمار طلاق میره بالا و خانم ها افسردگی می گیرن و همه میرن برعلیه من شکایت می کنن. –وا! چرا خیلی هم دلشون بخواد. –چون خانم ها این حرفها رو قبول ندارن. اونا نمی خوان قبول کنن که خیلی زیر پوستی همه کاره‌ی زندگی خودشون می‌تونن باشن، مثل شاه و وزیر، در حقیقت همه کاره وزیره ولی شاه رو الم کردن اون بالا تاواسه خودش حال کنه. حالا فکر کن وزیر هم بخواد بره اون بالا و خودش رو به دیگران نشون بده و واسه خودش شاهی کنه. خب نمیشه دیگه، وزیر باید پشت صحنه باشه. –آهان مثل اون ضرب المثله. که میگه دوپادشاه در یک اقلیم نگنجد. –آفرین، خوشم میاد زود می گیری، بعد فکری کردم و گفتم: –حالا اینی که گفتی شعره یا ضرب المثله؟ –نمی دونم. با صدای مادر هر دو برگشتیم. –ده درويش در گليمي بخسبند و دو پادشاه در اقليمي نگنجند. ضرب المثله، از سعدی. سعیده خوشحال بلند شد و کنار مادر ایستاد و گفت: –پس درست گفتم خاله؟ شما شنیدید؟ –آره خاله جان. امدم صداتون کنم بیایید پیش ما که صداتون رو شنیدم. قیافه‌ی متعجبی به خودم گرفتم وهمانطور که از جلویشان رد میشدم نوچ نوچی کردم و گفتم؛ –یعنی این سعیده یه جوری خوشحالی میکنه که انگار نوبل ادبی گرفته. سعیده دست انداخت دور کمر مادر. –تایید خاله برام از نوبل ادبی هم باارزش تره، بعد چشمکی زد و دنباله‌ی حرفش را گرفت. –اینجا میشه نیاز به تشویق...نه؟ –نخیر، میشه نیاز به تحویل گرفتن. شایدم رفع نیاز ندید بدید بازی..هر دو خندیدیم و مادر سردرگم نگاهمان کردو گفت: -چی میگید شماها. –هیچی خاله جان داشتیم درسامون رو مرور می کردیم. سعیده استاد این بود که، کسی حرفی بزند و او مدام آن حرفها را در کارهایش معیار کندو بسنجد. باشنیدن صدای پیام گوشی‌ام راهی را که رفته بودم، برگشتم و مادر و سعیده هم به سالن رفتند. آرش پیام داده بود. –بیداری؟ فوری نوشتم: – آره. –میشه زنگ بزنم؟ «فدای مراعاتت» –حتما. به ثانیه نکشید گوشی‌ام زنگ خورد. فوری جواب دادم. –سلام عزیزم. با صدای خسته و گرفته‌ای جواب داد: –سلام راحیلم، ببخش راحیل تازه پیامت رو دیدم، الان از سر کار برگشتم، هنوز شام نخوردم، گفتم اول به تو زنگ بزنم. –ای وای...الهی بمیرم...پس برو اول شامت رو بخور بعدا با هم حرف می زنیم. –خدا نکنه، دیگه نشنوم از این حرفها...باور می کنی از خستگی و اعصاب خردی اصلا میل به غذا ندارم. –آره معلومه، صدات خیلی خسته‌اس، قربونت بشم آخه چرا خودت رو اینقدر اذیت می کنی؟ چند لحظه سکوت کرد. –آرش...کجا رفتی؟ –عزیزم به فکر قلب منم باش... بعد خندید و نفس عمیقی کشید و گفت: –با این حرفهایی که زدی خستگیم در رفت. اشتهامم باز شد. الان می تونم یه گاو رو درسته بخورم. خندیدم، –فردا میام دنبالت بریم بیرون، همه چی رو در مورد امروز برات تعریف می کنم. –آخه من فردا می خوام برم پیش ریحانه. تا ظهر اونجام، با عمه‌ی ریحانه. –پس صبح میام می برمت. –نه، عزیزم تو راحت بگیر بخواب، فردام نمی خواد صبح زود بلند شی. سعیده اینجاست، فردا صبح من رو میرسونه. –عه، مهمون داری، پس من دیگه مزاحم نباشم سلام برسون. تا خواستم خداحافظی کنم، صدایم کرد. –راحیل. –جانم. –واقعا بهم انرژی دادی ممنونم، آروم شدم. بعد از خداحافظی با خودم فکر کردم، من که حرفی نزدم چرا گفت به او انرژی دادم. یعنی همان دو جمله برای انرژی گرفتن یک مرد کافیست؟ ✍ @mohabbatkhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چند ماه پیش یه ساختمون مسکونی ۱۳ طبقه توی امریکا شبانه فروریخت و ۱۰۰ نفر کشته و چندین نفر زخمی شدند . کشته شدن مردم چه در امریکا چه در ایران چه در هرجای دیگه خیلی ناراحت کنندس ولی هیچ جا مثل ایران نمیبینم که سر یه حادثه این همه لاشخور رسانه‌ای جمع بشن و از خون مردم ایران کاسبی سیاسی کنن!
عشقم امام زمان💖 بگردم در کجا دنبالت اے ماه؟ چه وقت آیم به استقبالت اے ماه؟ هزار و یکصد و اَندے است مانده جهان در امر اِستهلالت اے ماه کجا یابم نشان از ردِ پایت؟ بپرسم از چه کس احوالت اے ماه ؟ زمین دور تو مے گردد زمان هم شده سایه نشینِ بالت اے ماه ملالے نیست بر ما غیرِ هجران تو هم قَدرے بگو از حالت اے ماه جهان مصداقِ هر خیرالعمل را سراسر دیده در اعمالت اے ماه به پشتِ ابر غیبت در غریبی گذشته روز و ماه و سالت اے ماه بمیرم من براے قطره اشکے ... که پاکش کرده اے با شالت اے ماه کدامین جمعه... آخر مے نشیند؟ زمین... در سایه یِ اقبالت اے ماه🥺 اللهم عجل لولیڪ الفرج🤲🏼 @mohabbatkhoda
❤️ باهمین سوز که ‌دارم بنویسید حسین هر که پرسید ز یارم بنویسید حسین هر که ‌پرسید چه‌دارد مگر از دار جهان همه‌ی دار و ندارم بنویسید حسین 💔 💚 🕌 @mohabbatkhoda
🔴"هیولای ملوس" محصول تمدن غربی! ◾️اشتباه نکنید! نفر سمت راست، دختر نیست، پسر است! محصول سند 2030؛ همان که حسن روحانی آبرویش را پای اجرای آن گذاشت. یکی از تبعات این تمدن، غرق کردن پسرها در زنانگی و دخترها در مردانگی است! ◾️این پسر دخترنما تحت تربیت و تمدن غرب به یک هیولای ملوس تبدیل شده است، همان که بعضی از ما شرقیها تازه در ابتدای راهش هستند! این آقا پسر مینی ژوب پوش، دیروز اسلحه برداشته و مثل آب خوردن ١٩ دانش آموز دبستانی و ٢ معلم را قتل عام کرده!! در واقع کاری کرده که هزاران بار در بازیهای رایانه ای با لذت تمرین کرده بود. ⏪اما نفر سمت چپ، ابوفاضل طومر است؛ یک نوجوان یمنی. علی الظاهر کم سن تر از سمت راستی. این روزها کلیپی از او دست به دست میشود که پهلوانان عرب و عجم در برابرش کم می آورند. برای نجات رزمندگان یمنی، 3 بار در زیر باران گلوله، به قلب محاصره میزند و جان مجروحان و رزمندگان را نجات میدهد. ❇️ این هم محصول فرهنگ مقاومت است. یکی غرق در تمدن و آنهمه جانی، یکی فرسنگها دور از تمدن و اینهمه ناجی! *"قد تبین الرشد من الغی"*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔲◾️▪️خواب دیدم که پشت پنجره ها روبروی بقیع گریانم ... 🏴کاش من هم به لطف مذهب نور تا مقام حضور می رفتم کاش مانند یار صادقتان بی امان در تنور می رفتم 🏴علم عالم در اختیار شماست جبر در این مسیر حیران است چشم هایت طبیب و بیمارش یک جهان جابر بن حیان است 🏴روز و شب را رقم بزن آخر ماه و خورشید در مُرکّب توست ملک لاهوت را مراد تویی آسمان ها مرید مذهب توست 🏴قصه تکرار می شود یعنی باز هم در مدینه عاشق نیست کوچه در کوچه شهر را گشتم هیچ کس با امام، صادق نیست 🏴خواب دیدم که پشت پنجره ها روبروی بقیع گریانم پا به پای کبوتران حرم در پی آن مزار پنهانم 🏴گریه در گریه با خودم گفتم جان افلاک پشت پنجره هاست آی مردم! تمام هستی ما در همین خاک پشت پنجره هاست
9.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥حضور با شکوه مردم در ورزشگاه آزادی برای شرکت در اجتماع بزرگ خانوادگی سلام فرمانده ماشاءالله به مومنین چه عظمت و شکوهی رو برپا کردن....😊 همگی سلام کنیم به منجی موعود🤚✨ 🌷السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان🌷 🤲اللهم عجل لولیک الفرج 🌹@IslamLifeStyles
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مردم اعتراض دارند ولی با نظام و دین هیچ مشکل ندارند تا کور شود هر آنکه نتواند دید😍🙏
13.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💫💎💫💎💫💎💫💎💫 گوشه ای از نمای آماده سازی "ورزشگاه آزادی" به همت دست اندرکاران و کادر اجرایی برای تشریف فرمایی شما و اجتماع عظیم و خانودگی تهرانی ها در پویش بزرگ: ♥️"سلام فرمانده"♥️ ✅نشرحداکثررری عاشقان و منتظران حضرتش 💫💎💫💎💫💎💫💎💫
🏴 | چرا امام صادق علیه السلام قاتل خود را به جانشینی انتخاب کرد؟؟! 🔹 هنگامی که منصور، خلیفه ستمگر عباسی، خبر شهادت امام صادق علیه السلام را دریافت کرد، از حاکم مدینه خواست تا اگر امام صادق وصیت به جانشینی شخصی پس از خودش نموده، آن فرد را گردن زند. 🔹 مدتی بعد فرماندار مدینه چنین گزارش داد: جعفر بن محمد ضمن وصیتنامه رسمى خود، پنج نفر را به عنوان وصى خود برگزیده که عبارتند از: 1- خلیفه وقت، منصور دوانیقى! 2- محمد بن سلیمان(فرماندار مدینه و خود گزارش دهنده!) 3- عبدالله بن جعفر بن محمد (برادر بزرگ امام کاظم) 4- موسى بن جعفر(علیه السلام) 5- حمیده(همسر آن حضرت!) 🔹 فرماندار در ذیل نامه کسب تکلیف کرده بود که کدام یک از این افراد را باید به قتل برساند؟! خلیفه که تصور چنین وصیت هوشمندانه ای را نمی کرد خشمگین و ناتوان از پاسخ فریاد زد: «اینها را نمى‏ شود کشت! » ✅ این وصیت نامه امام یک حرکت فوق العاده هوشیارانه و کاملا سیاسى بود؛ زیرا شیعیان 2 گزینه اول را به عنوان امام قبول نمی‌کردند و عبدالله نیز 70 روز بعد از امام صادق از دنیا رفت و حمیده نیز با توجه به زن بودن فاقد شرایط امامت بود. 🔹 در نتیجه امام صادق همانطور که قبلاً امام بعدى را به شیعیان خاص معرفى کرده بوده و با علم به نقشه های شوم منصور، براى حفظ جان پیشواى هفتم چنین وصیتى نموده بودند. 🏴 برشی از سخنرانی به مناسبت سالروز شهادت علیه‌السلام