#آزادی_انسان 🌱🌱
4⃣3⃣
داستان گربه #تربیت_شده
عینا" همان داستان معروف تربیت گربه و آن پادشاه و وزیر را به یاد می اوردکه،
پادشاهی با وزیر خودش ،همیشه بحث داشت .
درباره اینکه عامل تربیت چقدر در روح مردم موثر است .
وزیر می گفت : بعضی از افراد را نمی شود تربیت کرد،
او می گفت :خیر همه را می شود تربیت کرد .
تا اینکه برای آنکه وزیر را محکوم کند ،دستور داد گربه ای را تعلیم و تربیت کردند .
وقتی سر سفره می آمد شمعی را به دست او می دادند .
گربه گرسنه در مقابل غذا می نشست ، آن بوی غذا هم به شامه اش می رسید ،مع ذلک تکان نمی خورد؛ این شمع را به دست می گرفت تا وقتی که حاضرین سر سفره غذایشان را می خوردند.
بعد که خوب گربه را تربیت کرد ، وزیر را طلب کرد . وزیر آمد .
او را در سر یک سفره نشاند در حالی که گربه شمع را در دستش گرفته بود.
وزیر در عین حال روی حرف خودش اصرار می ورزید ،
گفت گول این عمل را نباید خورد ؛
گربه ،گربه است ،گربه مادامی که گربه است هرگز تربیت نمی پذیرد و نمی شود به این تربیت او اعتماد کرد.
تا در جلسه دیگر سر سفره حاضر شد ؛
ولی وزیر با خودش چندتا موش آورده بود ، یعنی همان شکار گربه ،همان که گربه عاشق اوست و نه تنها گوشتش را دوست دارد - مثل گوشتهایی که سر سفره است - بلکه اصلا به او عشق می ورزد و لهذا وقتی که موش می گیرد ، مدتی با آن ور می رود و بازی می کند ،سر جنازه او رقص و خوشحالی می کند ؛ شکار و صیدش است ؛غیر از مسئله خوراک مسئله دیگر مطرح است .
این دفعه که گربه را سر سفره آوردند و شمع به دستش دادند ، در وسط کار ،یک مرتبه وزیر موش ها را رها کرد وسط سفره .
چشم گربه که به موش افتاد ، شمع را انداخت و شروع کرد به دویدن دنبال موش ها .
وزیر گفت : نگفتم !‼️👌
🌱🌱🌱
در راستای شناخت#اسلام_ناب 👉
http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1