#دستهای_پنهان
#قسمت_هفتاد
.شـیخ بعیـدمیدانست که بتوانـدپس از دست یافتن به کعبه آنرا ویران کنـد؛
زیرا دست آویز اینکه آنجا مرکز بت پرستی بوده است، مورد پـذیرش مردم نبود؛ همچنین بعیـدمیدانست که بتواندقرآن تازه ای درست کند
او از حاکمان
مکه و استانبول به سختی هراسان بود. وي میگفت: اگر ماسخنی در این دو مورد بگوییم
آنان لشـکریانی به سوي ماگسـیل خواهنـدکردکه ما توانایی دفاع در برابر آنها را نخواهیم داشت. من عذر او را پذیرفتم زیرا
همچنان که شیخ میگفت زمینه آماده نبود.
پس ازسـالهـاکـار، وزارت توانست «محمـدبن سـعود» را هم بهسوي ماسوق دهـد؛ آنان کسـی پیش من فرسـتادندکه این
مطلب را به من بگوید و لزوم همکاري میان این دو محمدرا بیان نماید.
دین از محمدالوهاب و قدرت از محمدالسـعود تا هم
دلهاي مردم را به چنگ آورنـدو هم بدنهای شان را؛ زیرا تاریخ نشان داده است که حکومت هاي دینی هم پایدارتریند و هم
نفوذ بیشتري دارندو هم ترسناكترند.
این چنین شـدکه قـدرت بزرگی درسوي ما گرد آمـد؛ ( ِال ِّدرعیه ) را پایتخت حکومت و دین تازه قرار دادیم و وزارت پنهانی
َّ
حکومت نو را پول کافی میرساند،حکومت، تازه بندگانی خریدکه در واقع بهترین کارشناسان وابسته به وزارت بودند، آنها
زبـان عربی آموخته وجنـگهـاي بیابـانی فراگرفته بودنـد، من و آنـانکه یـازده نفر بودنـددر اجراي برنـامه هـاي مورد نیـاز
همکـاري میکردیم و این دو محمـدهم در انجام برنامه هاي ما پیش میرفتنـد، بارها در مواردي که وزارت دسـتور خاصی نداده بود مـاخود مسایل را مورد بررسـی قرار میدادیم.
ما همگی با دخترانی از عشایر ازدواج کردیم، وچه شـگفت زده شـدیم از
یکرنگی زن مسلمان باشوهرش.
این گونه مـا بـا عشایر بیشاز پیش پیوسـته شـدیم و اینک پیشـرفت کارها هر روز از روز پیش بهتر است و مرکزیت ما روز به
روز تقویت میشود بهگونهای ايکه اگرفاجعه اي ناگهانی روي ندهـدبـذرهاي پاشـیده شده چنان رشدمیکندکه میوه هاي
مطلوب به بارخواهدنشست. 2 /1 /1973