eitaa logo
محبت خدا
305 دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
3.5هزار ویدیو
15 فایل
در این کانال نزدیکترین راه های رسیدن به خدا از جمله محبت وادب را با هم بررسی میکنیم انتشار مطالب کانال بلامانع وصدقه جاریه هست کانال محبت خدا زیر مجموعه تشکیلات بزرگ تنها مسیر آرامش هست ارتباط باادمین @montazer_35
مشاهده در ایتا
دانلود
رسیدن به و 105 🔷✅🔴⛔️ 25 "راحت طلبی خانم ها" 🔷همونطور که آقایون باید با راحت طلبیشون مبارزه کنن ✅خانم ها هم باید مبارزه کنن. گاهی وقتا یه خانم به خاطر راحت طلبیش زندگیش رو خراب میکنه. 🔴مثلا خانم میاد و شوهرش رو تحت فشار میذاره که من توی این خونه راحت نیستم باید یه خونه بهتر بریم😤 با این مبل ها راحت نیستم تلویزیونم باید بزرگ باشه ماشین بهتر طلای بیشتر و در کل زندگی راحت تر میخوام. ‼️ 🔷به روش های مختلف شوهرش رو تحت فشار میذاره. شوهره هم ممکنه چند دفعه مراعات کنه، اما بعد یه مدت می افته به حق و ناحق کردن و درامد حرام و... زندگی اون زن و شوهر سیاه میشه. 🔴خانم ها باید خیلی مراقب راحت طلبی خودشون باشن. یا خیلی وقتا خانم ها راحت طلب بازی در میارن و بچه دار نمیشن.👶❌ ✔️بله درسته که بچه دار شدن سختی های زیادی داره 🔴اما اگه خانمی "رنج بچه داری رو به جان نخره "رنج های اضافی بیشتری باید بکشه این طبیعت دنیا هست. ⛔️رنج تنهایی در زندگی آینده ⛔️رنج دور شدن از خداوند متعال و... 📛یا بعضی خانم ها حاضر نیستن رنج تربیت فرزند رو تحمل کنن ⛔️میرن بچشون رو مهد کودک و دارالقران و جاهای دیگه میذارن. البته نمیگم نذارید اما "اولویت تربیت با مادر" هست. 🔶خلاصه راحت طلبی خانم ها در نهایت باعث مشکلات زیادی براشون میشه. هر یک از خانم ها ببینن کجاهای زندگیشون چوب راحت طلبیشون رو خوردن و میخورن! 🌱✅➖➖💖 http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌀 روش فرعون برای تسلط بر جامعه این بود که عزت مردم را نابود می‌کرد 🌀 هرکسی موجبِ رواج فسق می‌شود، انگیزۀ فرهنگی ندارد، انگیزۀ فرعونی دارد! 🔻 (ج۷)-‌۲ 🔹 اولین اصل در مدیریت فرد و جامعه، رعایت کرامت و عزت انسان است. طبق آیۀ قرآن، «فرعون» به‌عنوان یک مدیر فاسدِ مفسد، برای اینکه بر مردم مسلط شود، همین اصل عزت را زیر پا می‌گذاشت. 🔹 روش فرعون این بود: «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ» قومش را خوار کرد، پس مردم او را اطاعت کردند! حالا ببینید در زمان ما نمونه‌های این «استخفاف» چیست؟ مصداقش کجاست؟ چه کسانی دارند این‌گونه رفتار می‌کنند؟ 🔹 مواظب باشید سیاسیون، عزت و کرامت جامعه و قوم ایران را، در مقابل غربی‌ها از بین نبرند! این استخفاف مقدمۀ اطاعت از فراعنۀ جهانی است. و بعد ببینید وقتی یک جامعه‌ای حقیر شد، چقدر دزدی، رشوه‌خواری و بی‌انگیزگی برای کار و تولید، در این قوم افزایش پیدا می‌کند! 🔹 چرا یک قوم، استخفاف را می‌پذیرند؟ یک کسی تو را خوار کرد؛ تو چرا این را پذیرفتی؟ طبق آیه قرآن، فسق و علنی‌شدن گناه، موجب می‌شود که استخفاف را بپذیری! (زخرف/۵۴) 🔹 چرا بعضی از جریان‌های سیاسی طرفدار رواج فسق و فجور هستند؟ بعضاً در حد عالی‌ترین رجل‌های سیاسی، در جلساتی که فسق هست، حضور پیدا می‌کنند و مروّج آن هستند، چرا؟ 🔹 هرکسی موجبِ رواج فسق می‌شود، انگیزۀ فرهنگی ندارد، انگیزۀ فرعونی دارد، اینها جریان‌های فرعونی است، اصلاً مسئله ارزشی نیست. اینها راه‌های استخفاف یک قوم است 🔹 نخست‌وزیر خبیثِ اسرائیل می‌گفت «بی‌بند و باری را در ایران رواج بدهید تا آنها را تسلیم غرب بکنید!» این دیگر یک بحث فرهنگی نیست، اینها بحث‌های فنی مدیریت است و بعضی‌ها هم این روش‌ها را خوب بلد هستند. 👤علیرضا پناهیان 🚩دانشگاه امام‌صادق(ع)- ۹۸.۶.۱۵ http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1
محبت خدا
#رمان_هاد پارت۳ دلخوشی؟ خل شدی؟ تو هرچیزی رو که یه جوون توی این شهر آرزوش رو داره یه جا داری. خونه
پارت ۵ البته اگر آدم خوبی پیدا بشه شاید بشه یه کاریش کرد ولی تا حالا که چیز دندون گیری پیدا نکردم... به نظرش این حرف ارزش چشم غره مادرش را داشت. شوهر خاله خندید: - مهران؟ پسرت هم مثل خودت کله شق و یه دنده است... مادرش سعی کرد عصبانیتش از دست شروین را مخفی کند، چشم غره ای به شروین کرد و با لبخندی ساختگی رو به بقیه گفت: - شروین از این شوخی ها زیاد می کنه من بهش گفتم شوخی بی مزه ایه ولی خب جوونها اونطور که باید به حرف ما گوش نمی کنن خدا خدا می کرد که این بحث مضحک تمام شود. خوش بختانه زنگ موبایل آقا حمید به دادش رسید. چون وقتی شوهر خاله اش مشغول حرف زدن شد همه چیز به حالت عادی برگشت. پدرش مشغول پوست گرفتن سیبش شد و جواب سوال های شراره را می داد که روی پایش نشسته بود. و مادر و خاله اش هم راجع به مدل لباس هایی که تازه دیده بودند حرف می زدند. و همانطور که شروین می خواست دیگر از آن لبخند روی لب نیلوفر خبری نبود. آرام از اتاق بیرون خزید. توی حیاط روی پله های ایوان نشست و سرش را میان دست هایش گرفت. مدتی گذشت. صدای باز شدن در آمد و بعدش صدای تق تق کفش... این صدا را خوب می شناخت. - شروین؟ شام حاضره سر تکان داد. - باشه. الان میام. نیلوفر مدتی به شروین خیره شد.... بعد آن طرف پله ها نشست. - تو حالت خوبه؟ - آره - اما من فکر می کنم یه طوریت شده. مثل قبل نیستی. می دونی چند وقته بیرون نرفتیم؟ سرو سنگین شدی.... - اشکالی داره؟ - اصلا بهت نمیاد - مهمه؟ - من از اون شروین بیشتر خوشم می اومد. خودمونی، صمیمی - هرجور میلته... - یعنی برای تو فرقی نمی کنه؟ - نه! - می خوای بگی نظر من برات مهم نیست؟ دلش می خواست داد بکشد اما نمی شد. مدتی به نیلوفر خیره شد، بعد سرش را چرخاند. - شوخی کردم. حالا برو تو منم میام - داری دکم می کنی؟ کلافه گفت: - نه، مگه کاری داری؟ - اون حرف هایی که زدی راست بود؟ - کدوم؟ - همون که... - نه مامان که گفت .. بی خیال دیگه.... - بداخلاق شدی شروین که کم کم داشت عصبانی می شد گفت: - خواهش می کنم نیلوفر... .بعدا راجع به این موضوع صحبت می کنیم. من الان اصلا حال و روز خوبی ندارم.سرم درد می کنه .باشه؟ و در حالیکه سعی می کرد عصبانیتش را مخفی کند ملتمسانه به نیلوفر خیره شد. نیلوفر لبخند زد: - قیافت خیلی بامزه شده شروین هم زورکی لبخند زد: - باشه؟ نیلوفر بلند شد و با لحنی بزرگوارانه ! گفت: - باشه، هر جور راحتی ولی شوخی هات خیلی بی مزه است. زودی بیا - اوکی وقتی رفت شروین نفس راحتی کشید و به آسمان خیره شد: - خوب داری حال مارو میگیری ها ماه نیمه بود.دست هایش را دور خودش حلقه کرد. باد خنکی می آمد. ادامه دارد... ✍ میم مشکات http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1
پارت ۶ سعید کله اش را کرد توی کلاس: - آقای کسرایی؟ شروین سرش را از روی صندلی بلند کرد - خدمتتون عارضم که کلاس تموم شده. لطفا به بیرون کلاس نزول اجلال بفرمائید... بی حال بلند شد، کیفش را از روی صندلی کشید و انداخت روی کولش، دستش را کرد توی جیبش و از کلاس بیرون آمد. - حالت خوبه؟ سعید گفت: - چه عجب شما حال مارو هم پرسیدید! بعد چندتا ضربه به کله شروین زد: - بزنم به تخته انگار حالت بهتره شروین نیشخندی زد و دستش را جلوی صورتش گرفت چون وارد حیاط شده بودند و آفتاب توی چشمش بود..... - انگار راندمان دیدار ما خیلی بالا بوده.حال می کنی اینقدر برات مفیدم؟ - آره، درست مثل شته ها که برای مورچه ها مفیدن... - واقعا با این خلاقت من نمی دونم با چه امیدی دارم باهات زندگی می کنم مورچه! - من که گفتم احمقی،حالا باورت شد؟ - نه بابا، راه افتادی! هروقت تیکه می ندازی معلومه یخ مخت باز شده شروین روی صندلی ولو شد: - اتفاقا برعکس... - چرا؟مهمون داشتین؟ سعید این را گفت بعد کنار شروین نشست نگاهی معنی دار به شروین کرد و گفت: - خانواده عروس؟ شروین عصبانی جواب داد: - چپ می ریم، راست میایم خالم اینا، عید دیدنی، خاله میترا، سیزده به در، خاله میترا، جشن تولد، خاله میترا، مراسم فوت و شب هفت خاله میترا سعید با صدایی خاص گفت: خاله میترا اینجا، خاله میترا اونجا، خاله میترا همه جا..... - دیگه آب هم می خوایم بخوریم باید بگیم خاله میترا بیاد با هم بخوریم. دست بردار هم نیستن سعید با قیافه ای حق به جانب گفت: - تو رو سنن؟ اگر دو تا خواهر بخوان هم رو ببینن باید از تو اجازه بگیرن؟ - کاش خودش تنها بود. هرجا میره باید اون سر سیو چی رو هم ببره - اصلا به فرض اونی باشه که تو می گی، مگه عیبی داره؟ شروین با تمسخر جواب داد: - نه، اصلا فقط بدیش اینه که میخوان زورکی یکی رو ببندن به ریشت! سعید نگاهی به صورت شروین کرد، بعد چرخید، به صندلی تکیه داد و گفت: - نه، نمی شه - چی؟ - ریشت کوتاهه. باید یه مدت صبر کنن. تا بشه درست و حسابی گره بزنی. اگه کوتاه نگهش داری نمی تونن گره بزنن - هه هه - حماقت نکن پسر، بهتر از این گیرت نمیاد. رو سر میذارنت. زشت هم که نیست - احمق نشو سعید. اونا پول منو می خوان. خاله دلش برای حساب بانکی من غش و ضعف میره. سهم ارث خودش رو به باد داده حالا دندون تیز کرده برا سهم مامان. درثانی منم اینقدر خرج خودم می کردم می شدم غلمان. قسم می خورم از 24 ساعت 25ساعت جلوی آینه است - همین؟ خب بعد از ازدواج ... شروین حرفش را قطع کرد. - بس کن سعید.دختره ننر، دلم می خواست دیشب حقش رو بذارم کف دستش. فکر کرده پرنس آنِ سعید ابرویی بالا برد : - چقدر دلت پره! و شروین ادامه داد: - خانم از اینکه به نظراتشون اهمیت نمیدم دلگیر شدن. می گه من اون شروین رو بیشتر دوست دارم سعید قاه قاه خندید. - چه نوشابه خنکی هم برا خودش بود. ادامه دارد... ✍ میم مشکات http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1
پارتهای امشب داستان هاد تقدیم نگاه شما 💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷 ﷽ ❤️ ❤️ 💚 💚 💝 💝 ♦️هرچه می‌خواهی بکش اما نکش دامن ز من ♥️ای حبیب ای آشنا ای حضرت یابن الحسن ♦️هرچه می‌گویی بگو اما نگو دیگر نیا ♥️منتقم تعجیل کن با ذکر یا زهرا بیا تعجیل در ظهور و سلامتی مولا (عج) ✨«اللهم عجل لولیک الفرج »✨ http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1
✨اتَّقُوا مَعَاصِيَ اللَّهِ فِى الْخَلَوَاتِ فَإِنَّ الشَّاهِدَ هُوَ الْحَاكِمُ . 🔷از نافرمانى خدا در خلوت ها بپرهيزيد، زيرا همان كه گواه [و بیننده] است، داورى مى كند. 📚 حکمت 324 http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1
🚫 یک‌ بام و دو هوا!!! 🚧 قرآن میگه در یک دل❤️، دو دوستیِ متضاد جمع نمیشه... ☝️ دل یا جای خداست، یا جای غیر خدا: 📖 مٰا جَعَلَ اللّٰهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ (احزاب/۴) 👈 خداوند برای هیچ کسی، در درونش دو دل قرار نداده است. 📢 خدا داره میگه با معرفتها!!! من که توی سینه‌های شما دو تا دل 💕 نذاشتم، که دلبری غیر از من داشته باشید. حواستون هست؟؟؟!!! 🗣 قابل توجه اونایی که دلشون دل نیست...💔 دلستره!!!🍾 لامصب برای همه کَف میکنه!!!!🍻 🗣 قابل توجه اونایی که دلشون دل نیست...💔 اتوبان دوطرفه ‌است!!!🛣 هر کی میاد پارک میکنه!!!!🚗🚕🚙 🗣 قابل توجه اونایی که دلشون دل نیست...💔 هتله!!!🏨 این میره🚶 اون میاد🚶، اون میاد🚶 این میره🚶!!!! ✅ یه دلش پیش خداست، نماز میخونه...🕋 ❌ یه دلش پیش نامَحرَمه، صبح تا شب داره باهاش چت میکنه...📱 ✅ یه دلش پیش امام زمانه، صبحهای جمعه میره دعای ندبه يابن‌الحسن میگه... ❌ یه دلش تو مجلس گناهه، شبهای جمعه میره پارتی و عروسی‌های مختلط... ✅ یه دلش پیش امام حسینه🕌، میره مجلس روضه با چشم گریون میاد بیرون... ❌ یه دلش تو خیابونها دنبال ناموس مَردُمه، با همون چشم به نامحرم نگاه میکنه... ✅ یه دلش تو حرم امام رضاست🕌، بلند میشه میره مشهدالرضا‌..✈️ ❌ یه دلش تو سواحل آنتالیا 🏖 و جزایر قناری 🏝 و... ولش کن، بگذریم... 📢 گناه یعنی خداحافظ حسین... یعنی امام حسین! از دلِ من❤️ برو بیرون...👈 میخوام کس دیگه رو بیارم تو دلم💝... http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا