✨﷽✨
✨ #پندانـــــــهـــ
💞گاهی برای رشد کردن
باید سختـے کشید
💞گاهـے برای فهمیدن
باید شکست خورد
💞و گاهـی برای به دست آوردن
باید از دست داد
💞خواستن اگر با تمام وجود باشد،
هیچ سدی نمی تواند مانع شود!
17.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 نباید بپرسیم چه کسی جنگ را شروع کرد؟!
باید پرسید: چرا جنگ را شروع کرد؟!
http://eitaa.com/mohaddesnouri
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پریدن کودک غزهای از طبقه دوم ساختمان بمباران شده
حالا اسرائیل میخواهد اینها را به زانو دربیاره!؟
http://eitaa.com/mohaddesnouri
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 این خیلی خوب بود😁
اسرائیل پیروز شد‼️
http://eitaa.com/mohaddesnouri
﷽
📌اجیر شدن زن برای نماز میت⚰
🔻برخی تصور می کنند نماز استیجاری را فقط باید مردها انجام دهند.
👈در حالی که هم مرد می تواند برای نمازهای قضا شده میت اجیر شود و هم زن می تواند برای نمازهای مرد متوفی اجیر شود.
❓مسأله: مرد برای زن و زن برای مرد می تواند اجیر شود و در بلند خواندن و آهسته خواندن نماز باید به تکلیف خود عمل نماید.
📚 1.توضیح المسائل مراجع ص864 م1542
#برداشت_نادرست
منبع @ahkamz
╭┅──────┅╮
@porseshgar
╰┅──────┅╯
🌸 مگومی شیمادا
بانوی رهیافته مسلمان شیعه
✅ مرحومه مگومی شیمادا رهیافته و مبلغ ژاپنی اسلام همسر مهندس احمد امینی بود، او به همراه همسر و فرزندانش از فعالان معرفی دین مبین اسلام در حوزه ایران و ژاپن بودند.
☝️تازه مسلمانان و رهیافتگان
_______________________
🏳اَینَ المنصور
https://eitaa.com/joinchat/4125556938Cb1af662960
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۱۲ و ۱۳
قلبم یخ زد و لحنم هم مثل دلم لرزید
_من میخوام برگردم!
چند قدم بینمان فاصله نبود.. و همین فاصله را به سمتم دوید تا با تمام قدرت به صورتم سیلی بزند
که تعادلم به هم خورد، با پهلو به زمین
افتادم و ظاهراً سیلی زمین محکمتر بود که لبم از تیزی
دندانم پاره شد.
طعم گرم خون را در دهانم حس میکرد
و سردی نگاه سعد سختتر بود که از هر دو چشم پشیمانم اشک فواره زد.
صدای تیراندازی را میشنیدم،..
در خیابان اصلی آتش از ساختمانی شعله میکشید و از پشت شیشه گریه میدیدم جمعیت به داخل کوچه میدوند..
و مثل کودکی از ترس به زمین چسبیده بودم...
سعد دستم را کشید تا بلندم کند و هنوز از زمین جدا نشده،..
شانه ام آتش گرفت و با صورت به زمین خوردم.
حجم خون از بدنم روی زمین میرفت..
👈و گلوله طوری شانه ام را شکافته بود که از شدت درد ضجه میزدم...
هیاهوی مردم در گوشم میکوبید،.
در تنگنایی از درد به خودم میپیچیدم و تنها نگاه نگران سعد را میدیدم و دیگر نمیشنیدم چه می گوید...
بازوی دیگرم را گرفته و میخواست در میان جمعیتی که به هر سو میدویدند جنازه ام را از زمین بلند کند..
و دیگر نفسی برای ناله نمانده بود که روی دستش از حال رفتم.
از شدت ضعف و ترس و خونریزی باحالت تهوع به هوش آمدم..
و هنوز چشمانم را باز نکرده، زخم شانهام از درد نعره کشید..
کنار دیواری سیاه و سنگی روی فرشی قرمز و قدیمی افتاده بودم،..
زخم شانهام پانسمان شده به دستم سِرُم وصل بود...
بدنم سُست و سنگین...
بدنم سُست و سنگین به زمین چسبیده و نگاه بی حالم تنها سقف بلند بالای سرم را میدید..
که گرمای انگشتانش را روی گونهام حس کردم و
لحن گرمترش را شنیدم
_نازنین!
درد از روی شانه تا گردنم میکشید، به سختی سرم را چرخاندم..
و دیدم کنارم روی زمین کز کرده است.
به فاصله چند متر دورمان پرده ای کشیده شده و در این خلوت فقط من و او بودیم...
صدای مردانی را از پشت پرده میشنیدم و نمیفهمیدم کجا هستم که با نگاهم مات چشمان سعد شدم..
و پس از سیلی سنگینش باور نمیکردم حالا به حالم گریه کند...
ردّ خونم روی پیراهن سفیدش مانده و سفیدی چشمانش هم از گریه به سرخی میزد...
میدید رنگم چطور پریده و با یک دست دلش آرام نمیشد..
که با هر دو دستش صورتم را نوازش میکرد و زیر لب میگفت
_منو ببخش نازنین! من نباید تو رو با خودم میکشوندم اینجا!
او با همان لهجه عربی به نرمی فارسی صحبت میکرد و قیل و قال
مردانی که پشت پرده به عربی فریاد میزدند، سرم را پُر کرده بود..
که با نفسهایی بریده پرسیدم
_اینجا کجاس؟
با آستینش اشکش را پاک کرد و انگار خجالت میکشید پاسخم را بدهد..
که نگاهش مقابل چشمانم زانو زد و زیر لب زمزمه کرد
_مجبور شدم بیارمت اینجا
صدای تکبیر امام جماعت را شنیدم..
و فهمیدم آخر کار خودش را کرده و مرا به مسجد عُمَری🔥 آورده است..
و باورم نمیشد حتی به جراحتم رحمی نکرده باشد..
که قلب نگاهم شکست و او عاشقانه التماسم کرد
_نازنین باور کن نمیتونستم ببرمت بیمارستان، ممکن بود شناسایی بشی و دستگیرت کنن!
سپس با یک دست...
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
http://eitaa.com/mohaddesnouri
🌸هر روز با قرآن 🌸
پیامهای آیه فوق ⇧⇩:
1- گرچه بعضى آيات قرآن متشابه است، ولى مجموعهى آيات آن، روشن و روشنگر است.
2- نشانهى علم واقعى، پذيرش آيات روشن الهى است.
3- گرچه انسان براى رسيدن به مقصود، مأمور به تلاش و كوشش است، ليكن علم، هديهى الهى است.
4- آيات قرآن، بر دل اهل علم مىنشيند و اين گروه هستند كه حقانيّت آن را با تمام وجود درك مىكنند.
5- نمونهى روشن ظلم، ظلم فرهنگى و انكار نابجاست.
6- آنچه را كه انسان مىفهمد، اگر انكار كند، نوعى ظلم است.
📗 عنکبوت/۴۹
🌾🍎🌾🍎🌾🍎🌾