فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا شکر، که دشمنان ما را از میان احمق ها آفریدی🤲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تنها راه ساخته شدن مملکت از نظر رائفی پور
🌷 *همه مردم آموزگاران ما هستند* ؛
🌷آدمهای خشمگین، به ما آرامش می آموزند...
🌷آدمهای ریاکار، به ما یکرنگی می آموزند...
🌷آدمهای سرسخت، به ما نرمش می آموزند…
🌷آدمهای وحشت زده و عجول، به ما شهامت را می آموزند...
👈همیشه در رابطه با آدمهایی که وارد زندگی ما می شوند از خود بپرسیم:
*این شخص برای آموزش چه چیزی به من، فرستاده شده* ❓❓
📚کتاب تنها گریه کن
🌸فصل سوم/ قسمت بیستم
📖 بالاخره شرایط جور شد و راهی مشهد شديم. اولین بار بود سوار قطار شدم. یک کوپه ی شش نفره برای من، اوستا حبیب، محمد، فاطمه، مادرم و خاله بتول.
اوستا حبیب با مادرم مشورت کرد که خاله را هم ببریم. می گفت اشرف سادات خودش به تنهایی نیاز دارد یک نفر مدام حواسش بهش باشد، بچه ها هم هستند. یک نفر دیگر همراهمان بیاید، خیال همه مان راحت می شود. تازه، خاله هم زیارتی می رود و دل سبک می کند. این شد که شش تایی جاگیر شدیم داخل کوپه.
قطار که از ایستگاه راه آهن راه افتاد، حالم یک طوری بود. دلم می خواست شیشه را باز کنم. از اوستا حبیب پرسیدم: «این شیشه چه جوری میاد پایین؟ یه کمی هوا بیاد تو.» پرده ی طوسی کهنه اش را جمع کرد و گفت: «این باز نمیشه. فقط بالاش یه کمی جای رفت و آمد هواست. نگران نباش؛ راه بیفته عادت میکنی.» سرم را چرخاندم و فکر کردم سه چهار ساعت دیگر که هوا تاریک بشود، چطوری می خواهیم بخوابیم. از حبیب پرسیدم. از صندلی اش بلند شد و با یک تکان، صندلی را کشید جلو. نشیمنش چسبید به نشیمن صندلی روبه رویی و جا باز شد. خنده ام گرفت.
همراه تکان های قطار، دل من هم تکان می خورد. از زندگی خسته شده بودم. تحملم كم شده بود؛ حتی حوصله خودم را هم نداشتم، چه برسد به بچه ها. کمی که صدایشان در می آمد، دعوایشان می کردم. مادرم و خاله بتول بچه ها را به زبان می گرفتند و حواسشان را پرت می کردند.
کلافه، فقط به بیرون نگاه می کردم. بیابان بود. تا چشم کار می کرد، برهوت بود و وقتی شب شد، آن بیرون فقط تاریکی می دیدم. مدام از خودم می پرسیدم یعنی خوب می شوم؟ می توانم بچه هایم را بزرگ کنم؟ مادر مریض به درد بچه ها نمی خورد. مادری که ناغافل از حال می رفت و می افتاد گوشه ی اتاق.
رسیده بودیم به مشهد و قطار، به سمت ایستگاه می رفت که اوستا حبیب صدایم زد و گفت: «اشرف سادات بیا.» ایستاده بود توی راهروی قطار، جلوی پنجره. با دست به یک جایی بیرون قطار اشاره کرد و گفت:
اگه حواستو جمع کنی، می تونی یه لحظه گنبد طلای آقا رو ببینی. الانه که پیدا بشه.» از کنار دستش، چشمم را دوختم به آنجایی که با نوک انگشت اشاره اش، نشانم می داد. خیلی معطل نماندم. قطار رد شد و چشم های من خیره ماند به یک گنبد زرد. من فقط داشتم نگاه می کردم. شنیدم اوستا حبیب گفت: «السلام علیک یا علی بن موسی الرضا» و تا به خودم بیایم، قطار رد شد و چشمم از عکس گنبد خالی شد. برگشتم و دیدم اوستا حبیب دست به سینه مانده و هنوز چشم هایش بسته است. نگاه من را که روی خودش حس کرد، چشم هایش را باز کرد و گفت: «غصه نخور. زود می ریم جا پیدا می کنیم و می ریم حرم. اینجا فقط یه لحظه کوتاه وقتی قطار رد می شه، گنبد و گلدسته ها پیدا میشن.»
همان طور هم شد؛ از راه آهن که تاکسی گرفتیم، اوستا حبیب از راننده خواست ما را ببرد یک مسافرخانه ی خلوت و البته نزدیک حرم.
🔹️ادامه دارد، ...
🌸کتاب تنها گریه کن/ ۲۰
انتشارات حماسه یاران
🔸️کتابخانه علامه محدث نوری
https://chat.whatsapp.com/LiFiykUwu1e9nKJZedGceG
15.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 تا حالا کاری کردید دو طرفش بُرد بُرد باشه؟
🌕 خیلی از افراد مؤمن ممکن است در طول سالهای عبادت خود سجدهشان(از نظر آناتومی و شکل بدن) اشتباه بوده باشد.
✅ با دیدن این کلیپ، هم با نحوه صحیح سجده و هم اثرات طبی آن آشنا شوید.
🔴 سجده های طولانی از ویژگیهای یاران امام مهدی
💚 امام صادق علیهالسلام در وصف اصحاب امام مهدی عجل الله فرجه میفرمایند: «اثر سجده در پیشانیهایشان نشسته؛ شیران روز و راهبان شب هستند. در بین رکن و مقام با وی بیعت کنند.»
📘بحارالأنوار، ج ۵۲، ص ۳۸۶
🌸 *مارشال جانسون*
E. Marshall Johnson
تازه مسلمان از آمریکا
💠او یکی از دانشمندان برجسته امریکا و رئیس دپارتمان آناتومی و مدیر انستیتو Danicl دانشگاه توماس جفرسون فیلادلفیا است که درباره ی آیات جنین شناسی قرآن مطالعه و تحقیق به عمل آورده و مسلمان شده است. او می گوید: "توصیف مراحل جنین موجود در قرآن نمی تواند تصادفی و اتفاقی باشد، احتمال دارد که محمد (صلی الله علیه واله) یک میکروسکوپ بسیار قوی داشته ولی قرآن مربوط به ۱۴۰۰ سال پیش است در حالی که میکروسکوپ قرن ها بعد از حضرت محمد (صلی الله علیه واله) اختراع شده است. پروفسور جانسون با لبخند اظهار داشت: البته اولین میکروسکوپ اختراع شده قادر نبود بیش از ۱۰ برابر بزرگنمایی کند و تصویر آن هم واضح نبود".
💠آنگاه گفت: *هیچ ضدیت و مغایرتی با این حقیقت که واسطه ی الهی در بیانات حضرت محمد (صلی الله علیه واله) در کار است، نمی یابم* .....
☀️ *پروفسورهایی که مسلمان شدند*. 🔹️ادامه مطلب در لینک زیر ؛👇
☝️تازه مسلمانان و رهیافتگان
https://rahyafteha.ir
🌸سوره يس/۵۰
*پس، ﻧﻪ می توانند ﻭصیتی ﻛﻨﻨﺪ ﻭ(اگر بیرون خانه باشند) ﻧﻪ می توانند به ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ خود برگردند* .
🔸کانال کتابخانه در ️پیام رسان ایتا
http://eitaa.com/mohaddesnouri
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👤 استاد وافی
🔻 دو دروغ بزرگ در موضوع فرزندآوری!
# *کسانی که در شبکه های مجازی، فرزندآوری را برای مسلمانان، مسخره میکنند، برای خودشان از هر ترفندی استفاده می کنند تا نسلشان زیاد شود، مردم فریب نخورند*.
👼🏻 کانال واحد کودک مؤسسه مصاف (قندِعسل)
👼🏻 @ghandeassall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 الحمدلله دارند دق میکنند ...☺️
و ان شاالله از این عصبانیت بمیرند😊
👈 *اگر آموزش رقص و موسیقی به بچه ها بود، خفه خون می گرفتند، این همه عکس العمل برای اینه که نکنه نسل مسلمان پرورش پیدا کند، تمام وحشت آنها از پرورش بچه های منتظر است*،
# سلام_فرمانده
#هویت_ایرانی
#بصیرت
🦋🌹🦋🌹🦋
بهشاهدوایثارگرانبپیوندید👇
🌐 https://zil.ink/shahedmedu
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*مردم بیدار باشید*،
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پنجشنبهها یادی کنیم از
عزيزان آسمانی، شهدا، پدران و مادران و ....
💐دسته گلی ازجنس فاتحه
و صلوات تقدیمشان کنیم .
📚کتاب تنها گریه کن
🌸فصل چهارم/ قسمت ۲۱
📖 راننده هم مستقیم ما را برد خیابان ملک که در ورودي صحن اسماعیل طلا روبه رویش بود.
کلید اتاق را تحویل گرفتیم و ساکها را چیدیم یک گوشه. محمد خواب بود. مادرم گفت: «من فاطمه را نگه می دارم.» میدانست بی قرارم تا زودتر حرم را ببینم. بی معطلی رفتم زیر دوش آب و غسل زیارت کردم. بقیه ماندند و من با خاله راه افتادم سمت حرم. دور تا دور مغازه بود. صدای همهمه ی بازار و مغازه دارها پیچیده بود توی فضا؛ ولی من حتی نگاهشان نمی کردم. انگار از دنیا سیر بودم. فقط می خواستم زودتر برسم به حرم. آن موقع، حرم خیلی بزرگ نبود. تنها صحن حرم، همین صحن اسماعیل طلا بود. وارد شدیم و ایستادیم یک گوشه. چشمم که به گنبد افتاد، یاد بچه هایم افتادم. یاد جوانی ام که داشت به ناتوانی و مریضی میگذشت. از دار دنیا شاکی بودم. برای آقا درددل کردم و از احوال خودم گفتم. از اینکه خجالت زده ی شوهر و خانواده ام بودم؛ از اینکه زحمتم برایشان، که همیشه باید یک نفر حواسش به من باشد؛ حتی خصوصی ترین کارهایم را نمی توانم با خیال راحت و تنهایی انجام بدهم. گفتم تازه بچه ام با عنایت جدتان شفا گرفته بود، فکر کردم دیگر سختیها تمام شده، ولی خودم این جور شدم. حرف می زدم و گلوله گلوله اشک می ریختم. خاله یک دستمال پارچه ای کوچک گذاشت توی دستم و پرسید: «می خوای همین جا وایسی؟ نمیخوای بریم تو؟ نریم زیارت؟ » جواب دادم: «معلومه که می خوام، بریم .»
همین طور که توی صحن راه می رفتم، چشمم افتاد به کبوترها. توی دلم آرزو کردم من هم مثل اینها رها بشوم. از این بیماری دست و پاگیر رها بشوم تا بتوانم مثل بقیه، معمولی زندگی کنم. ضریح را که دیدم، بهت برم داشت. انگار پایم چسبید به زمین ماندم وسط راه. هرکسی رد میشد، تنه ای میزد و من به سمتی برمیگشتم. خاله دستم را کشید و یک کنج برایم جا پیدا کرد. گفتم می خواهم بروم جلو، نگذاشت؛ شاید میترسید. بهانه آورد دفعه بعد، ولی گوش نکردم. قول دادم پشت سرش باشم.
از کنار دیوار آرام آرام رفتیم تا رسیدیم به گوشه ی ضریح. شلوغ بود. خاله نگاهم کرد که یعنی بین جمعیت می مانی، حالت بد می شود. التماس ریختم توی نگاهم و دلش نیامد محل ندهد؛ تاکید کرد پشت سرش باشم. چادرش را محکم مشت کرده بودم. خدا کمک کرد؛ راه باز شد برایمان. یک دور چرخیدیم دور ضریح. لحظه ای که چسبیدم به شبکه های ضریح، لب هایم را بردم نزدیک گره های طلایی و از میان یکی از آن پنجره های کوچک، به امام رضا علیه السلام گفتم: «مرا خواهرتان فرستاده.» اشک لابه لای مژه ها و روی صورتم شوره بسته بود. خاله به زحمت از میان جمعیت ردم کرد و برای اینکه راه باز کند، گاهی مجبور بود به بقیه رو بزند تا راه بدهند. می گفت: «مريضه، توروخدا بذارید رد بشه.»
دلم غصه دار، ولی روشن بود. حس می کردم آقای مرعشی یک رمز یادم داده، وقتی گفته پیش امام رضا علیه السلام نام خواهرش را ببر. با هر سختی بود، آمدیم بیرون. نزدیک پنجره فولاد جایی پیدا کردیم برای نماز زیارت.
🔹️ادامه دارد، ...
🌸کتاب تنها گریه کن/ ۲۱
انتشارات حماسه یاران
🔸️کتابخانه علامه محدث نوری
https://chat.whatsapp.com/LiFiykUwu1e9nKJZedGceG
🌸سوره انشراح/ ۵و ۶
💎فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا
الشرح ○ إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا
💎 *قطعا با سختی آسانی است*○ *آری، قطعا با سختی آسانی است*.
🔸کانال کتابخانه در ️پیام رسان ایتا
http://eitaa.com/mohaddesnouri
*تعجیل در ظهور دولت حق صلوات*💜
🔸️کتابخانه علامه محدث نوری
https://chat.whatsapp.com/LiFiykUwu1e9nKJZedGceG
🌸 *آغاز می کنم صبح آدینه ام را به امید گوشه چشمی از شما*،
🔸️کتابخانه علامه محدث نوری
https://chat.whatsapp.com/LiFiykUwu1e9nKJZedGceG
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 *وقتی فرزندآوری فقط برای ایران بد است!*
✅ رسانههای غربی مردمِ کشورهای خود را به فرزندآوری تشویق میکنند اما رسانههای فارسیزبانِ غربی تشویق فرزندآوری در ایران را ناقض حقوق زنان میدانند.
.
اطلاع رســانی جســنا_No.2
https://chat.whatsapp.com/LEzH1zIVAa2LmGWK421Bdd
اطلاع رســانی جســنا_No.4
https://chat.whatsapp.com/Dj0XuwCUKlpHSjFKFX9v6k
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قابل توجه خانم های محجبه 👆🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌🎥 تنها بحرانی که تن #رهبری را میلرزاند!!
‼ *ایران زیر خط بقاء* !!
👈 *حالا متوجه می شوید این همه تبلیغ برای عدم باروری و حتی نگهداری سگ به جای بچه، از طرف دشمن برای چیست* ❓
🔹️حجت الاسلام راجی
به گزارش خبرنگار دفاعپرس از ساری، ویژه برنامه اجتماع دهه نودیها، با اجرای سرود «سلام فرمانده» شنبه ۳۱ اردیبهشت ساعت ۱۶ در زمین چمن ورزشی سپاه آمل برگزار میشود.
https://defapress.ir/fa/news/523509/