eitaa logo
کتابخانه علامه محدث نوری
140 دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
4.5هزار ویدیو
32 فایل
وَ اجْعَلْنِي اللَّهُمَّ مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ وَ أَتْبَاعِهِ وَ شِيعَتِهِ
مشاهده در ایتا
دانلود
🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۱۶ و ۱۷ کیش و ماتش کرده بود که به دفاع از خود عربده کشید _این واسه ایرانیها جاسوسی میکنه! با چشمانی که از خشم آتش گرفته بود برایش جهنمی به پا کرد.. و در سکوت برگزاری نماز جماعت عشاء، فریادش در گلو پیچید _کی به تو اجازه داده خودت حکم بدی و اجرا کنی؟ و هنوز جمله‌اش به آخر نرسیده با دست دیگرش پنجه او را از دهانم کَند و من از ترس و نفس تنگی داشتم خفه میشدم و طوری به سرفه افتادم که طعم گرم خون را در گلویم حس میکردم... یک لحظه دیدم به یقه پیراهن عربی اش چنگ زد و دیگر نمیدیدم چطور او را با قدرت میکشد تا از من دورش کند.. که از هجوم وحشت بین من و مرگ فاصله ای نبود.. و میشنیدم همچنان نعره میزند که خون این رافضی است... از پرده بیرون رفتند.. و هنوز سایه هر دو نفرشان از پشت پرده پیدا بود و صدایش را میشنیدم که با کلماتی محکم تحقیرش میکرد _هنوز این شهر انقدر بیصاحب نشده که تو فتوا بدی! سایه دستش را دیدم که به شانه اش کوبید تا از پرده دورش کند.. و من هنوز باورم نمیشد زنده مانده ام که دوباره قامتش میان پرده پیدا شد. چشمان روشنش شبیه لحظات طلوع آفتاب به طلایی میزد.. و صورت مهربانش زیر خطوط کم پشتی از ریش و سبیلی خرمایی رنگ میدرخشید و نمیدانستم اسمم را از کجا میداند که همچنان در آغوش چشمانش از ترس می لرزیدم و او حیرت زده نگاهم میکرد... تردید داشت دوباره داخل شود، مردمک چشمانش برایم میتپید.. و میترسید کسی قصد جانم را کند که و با صدایی که به نرمی میلرزید، سوال کرد _شما هستید؟ زبانم طوری بند آمده بود.. که به جای جواب فقط با نگاهم التماسش میکردم نجاتم دهد.. و حرف دلم را شنید که با لحنی مردانه دلم را قرص کرد _من اینجام، نترسید! هنوز نمیفهمید این دختر غریبه در این معرکه چه میکند.. و من هنوز در حیرت اسمی بودم که او صدا زد و با هیولای وحشتی که به جانم افتاده بود نمیتوانستم کلامی بگویم.. که 🔥سعد🔥 آمد... با دیدن همسرم بغضم شکست و او همچنان آماده دفاع بود.. که با دستش راه سعد را سد کرد و مضطرب پرسید _چی میخوای؟ در برابر چشمان سعد که از غیرت شعله میکشید،به گریه افتادم و او از همین گریه فهمید محرمم آمده که دستش را پایین آورد.. و اینبار سعد بیرحمانه پرخاش کرد _چه غلطی میکنی اینجا؟ پاکت خریدش را روی زمین رها کرد، با هر دو دست به سینه اش کوبید و اختیارش از دست رفته بود که در صحن مسجد فریاد کشید _بی‌پدر اینجا چه غلطی میکنی؟ نفسی برایم نمانده بود تا حرفی بزنم و او میدانست چه بلایی دورم پرسه میزند که با هر دو دستش دستان سعد را گرفت،... او را داخل پرده کشید و با صدایی که میخواست جز ما کسی نشنود، زیر گوشش خواند _ دنبالتون هستن، این مسجد دیگه براتون امن نیست! سعد نمیفهمید او چه میگوید و من میان گریه ضجه زدم _همونی که عصر رفتیم در خونه اش، اینجا بود! میخواست سرم رو ببُره... و او میدید.. برای همین یک جمله به نفس نفس افتادم که به جای جان به لب رسیده‌ام رو به سعد هشدار داد _باید از اینجا برید، تا خونش رو نریزن آروم نمیگیرن! دستان سعد سُست شده بود،... ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ http://eitaa.com/mohaddesnouri
🦋ماکسنتیوس بوتی سیاستمدار اسلام ستیز فرانسوی : با خواندن قرآن فهمیدم این دین روشن و کامل است‌.... ☝️تازه مسلمانان و رهیافتگان https://rahyafteha.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸هر روز با قرآن 🌸 🔶 | وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ ‎إِلَّا عَلَىٰ أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ ‎فَمَنِ ابْتَغَىٰ وَرَاءَ ذَٰلِكَ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الْعَادُونَ 🔸 خانواده فقط یک نهاد اجتماعی ساده نیست بلکه راهبرد خدا در مقابل طراحی‌های شیطان است. لذا هر جنبشی که به تقویت جبهۀ رقیبان خانواده؛ فردگرایی، همجنس‌بازی، دوستی‌های پنهانی با جنس مخالف و... بینجامد، به مثابۀ بازی در زمین شیطان است. 📗مؤمنون/ ۵ تا ۷ 🌼🌺🌼🌸🌼🌺🌼
💎 # حضرت_فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها فرمود: 🌼 کسی که عبادت خالصانه خود را به سوی خدا فرستد، خداوند بلند مرتبه، برترین مصلحت را به سویش فرو خواهد فرستاد. 📚 بحار الأنوار، ج67، ص249. 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼
📸 راهپیمایی با تابوت‌های کوچک در لندن 🔸تظاهرات کنندگان لندنی در اقدامی نمادین با تابوت‌هایی کوچک به یاد ۶ هزار کودک شهید فلسطینی در غزه، به خیابان‌ها آمدند. 📸 راهپیمایی با تابوت‌های کوچک در لندن 🔸تظاهرات کنندگان لندنی در اقدامی نمادین با تابوت‌هایی کوچک به یاد ۶ هزار کودک شهید فلسطینی در غزه، به خیابان‌ها آمدند. http://eitaa.com/mohaddesnouri
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 امی(زینب) هوجکینس بانوی تازه مسلمان انگلیسی: ✅ وقتی داستان فاطمه را شنیدم... این رنج هایی که دختر دوست داشتنی پیامبر(ص) متحمل شد... مردم دارند روی آن سرپوش می گذارند... ☝️تازه مسلمانان و رهیافتگان https://rahyafteha.ir _______________ 🏳اَینَ المنصور https://eitaa.com/joinchat/4125556938Cb1af662960
🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۱۸ و ۱۹ دستان سعد سُست شده بود،.. همه بدنش میلرزید.. و دیگر برای خواندن نداشت که به لکنت افتاد _من تو این شهر کسی رو نمیشناسم! کجا برم؟ و او در همین چند لحظه فکر همه جا را کرده بود که با آرامشش پناهمان داد _من اهل اینجا نیستم، اهل دمشقم. هفته پیش برا دیدن برادرم اومدم اینجا که این قائله درست شد، الانم دنبال برادرزاده ام زینب اومده بودم مسجد که دیدم اون نامرد اینجاست. میبرمتون خونه برادرم! از کلام آخرش فهمیدم زینبی که صدا میزد من نبودم،.. سعد ناباورانه نگاهش میکرد و من فقط میخواستم با او بروم.. که با اشک چشمانم به پایش افتادم _من از اینجا میترسم! تو رو خدا ما رو با خودتون ببرید! از کلمات بی سر و ته عربی ام اضطرارم را فهمید.. و میترسید هنوز پشت این پرده کسی در کمین باشد.. که قدمی به سمت پرده رفت و دوباره برگشت _اینجوری نمیشه برید بیرون، شناساییتون کردن. و فکری به ذهنش رسیده بود که از سعد خواهش کرد _میتونی فقط چند دیقه مراقب باشی تا من برگردم؟ برای از جان ما در طنین نفسش موج میزد و سعد صدایش درنمی‌آمد که با تکان سر خیالش را راحت کرد.. و او بالفاصله از پرده بیرون رفت... فشار دستان سنگین آن وهابی را هنوز روی دهانم حس میکردم،.. هر لحظه برق خنجرش چشمانم را آتش میزد.. و این ترس دیگر قابل تحمل نبود که با هق هق گریه به جان 🔥سعد🔥 افتادم _من دارم از ترس میمیرم! رمقی برای قدمهایش نمانده بود،..پای پرده پیکرش را روی زمین رها کرد.. و حرفی برای گفتن نداشت که فقط.. فقط تماشایم میکرد... با دستی که از درد و ضعف میلرزید به گردنم کوبیدم.. و میترسیدم کسی صدایم را بشنود که در گلو جیغ زدم _خنجرش همینجا بود، میخواست منو بکشه! این ولید🔥 کیه که ما رو به این آدمکُش معرفی کرده؟ لبهایش از سفید شده و به سختی تکان میخورد _ولید از ترکیه با من تماس میگرفت.گفت این خونه امنه... و نذاشتم حرفش تمام شود و با همه دردی که نفسم را برده بود، ناله زدم _امن؟!...؟؟؟ امشب اگه تو اون خونه خوابیده بودیم سرم رو گوش تا گوش بریده بود! پیشانی اش را با هر دو دستش گرفت و نمیدانست با اینهمه چه کند که صدایش درهم شکست _ولید به من گفت نیروها تو درعا جمع شدن، باید بیایم اینجا! گفت یه تعداد وهابی هم از اردن و عراق برای کمک وارد درعا شدن، اما فکر نمیکردم انقدر احمق باشن که دوست و دشمن رو از هم تشخیص ندن! خیره به چشمانی که عاشقش بودم، مانده و باورم نمیشد اینهمه را از من کرده باشد که دلم بیشتر به درد آمد و اشکم طعم شکایت گرفت _این قرارمون نبود سعد! ما میخواستیم تو مبارزه مردم سوریه باشیم، اما تو الان میخوای با این آدمکش ها کار کنی!!! پنجه دستانش را از روی پیشانی تا میان موهای مشکی اش فرو برد و انگار فراموشش شده بود این دختر مجروحی که مقابلش مثل جنازه افتاده، روزی عشقش بوده که توبیخم کرد _تو واقعاً نمیفهمی یا خودتو زدی به نفهمی؟ اون بچه بازیهایی که تو بهش میگی مبارزه، به هیچ جا نمیرسه! اگه میخوای این دیکتاتورها بشی باید ! از همین وحشی های وهابی استفاده کنیم تا بشار اسد سرنگون بشه! و نمیدید در همین اولین قدم... ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ http://eitaa.com/mohaddesnouri
🌍 یک چتر یخی بر فراز سفره پرندگان. http://eitaa.com/mohaddesnouri
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍ امام صادق علیه ‏السلام: شایسته نیست که زن مسلمان، آن‏گاه که از خانه خویش بیرون مى‌رود، لباس خود را وسیله جلب توجّه دیگران نماید. 📚 کافى: ج 5، ص 519، ح 3 🌷✨🌷✨🌷✨🌷
🌸هر روز با قرآن 🌸 پیامهای آیه فوق ⇧⇩: 1- تسليم خدا شدن، يك امر اختيارى است و اكراه و اجبارى وجود ندارد. 2- تسليم خدا بودن، بايد با عمل همراه باشد. 3- نيكوكار بودن، به تنهايى كافى نيست، اخلاص در عمل هم لازم است. 4- معنويات را با تمثيل و تشبيه به محسوسات و ماديّات بيان كنيم. (عملِ خالصانه، به ريسمانى محكم تشبيه شده است). 5- با توجّه به معاد و تفّكر درباره‌ى آينده، راه خود را انتخاب كنيم. 6- آفرينش، همه به يك سوى و يك هدف روانه است. 📗لقمان /۲۲ 🌷✨🌷✨🌷✨🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام صبحتون بخیر 🌹سلام که تکرار شود، قطره قطرۀ کدورت های جان را شستشو می دهد! 🌹باز هم سلام که نام خداست که مفهوم زندگیست 🌹بهانۀ شروع ارتباط! زیبایی حضور آدمی و نمایش احساس است! ☀️ روزتان پربرکت
15.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 هدف بزرگ این روحانی مبارز، پراندن تاج از سر پادشاهان بود! 🔹 ۱۱ آذر سالروز شهادت سردار مبارز گیلانی، میرزا‌ کوچک خان جنگلی http://eitaa.com/mohaddesnouri
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 گابریلا(گبریلا) دختر تازه مسلمان انگلیسی : ✅ گابریلا ۲۲ ساله یک سال پیش از آیین مسیحیت به اسلام تشرف یافته است، طی مراسمی در مرکز اسلامی انگلیس در لندن اعلام کرد: افتخار می‌کنم از این پس نام اسلامی من فاطمه باشد. ☝️تازه مسلمانان و رهیافتگان _______________ 🏳اَینَ المنصور https://eitaa.com/joinchat/4125556938Cb1af662960
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔺زیباترین چشمان در میان جانوران از آن نوعی قورباغه سمی می باشد، این قورباغه بر خلاف ظاهر زیبایش یکی از سمی ترین جانوران دنیا می باشد به طوری که می تواند ۱۰ مرد بالغ را عرض ۳ دقیقه بکشد. http://eitaa.com/mohaddesnouri
خوردن تخم مرغ با تن ماهی ممنوع !✨ ♦️خوردن تخم مرغ و تن ماهی چه ضرری دارد ؟ بعضی غذاها وقتی با هم ترکیب شوند، خاصیت یکدیگر را خنثی می‌کنند و اگر مصرف این غذاها را ادامه دهیم دچار کمبود املاح و ویتامین های لازم میشویم 🔸مصرف بعضی از غذاها مثل ماهی و تخم مرغ در معده تولید عفونت و کرم می‌کند و منجر به ابتلا بیماری نقرس، روماتیسم، قولنج، بواسیر، پیوره و دندان درد می شود. http://eitaa.com/mohaddesnouri
‍ ♦️کشف قوم عاد در صحرای عربستان باستان شناسان در ۲۲ آوریل ۲۰۰۴ به اکتشاف بزرگی دست یافتند. آنان از صحرای ربع الخانی عربستان که استخوان‌های انسان‌های غول‌پیکری را بیرون آوردند که قدمت هزاران ساله داشتند. کشور عربستان این اطلاعات را بیرون می‌دهد اما اطلاعات مربوط به کشف استخوان های عظیم‌الجثه توسط سازمان جاسوسی امریکا C.I.A محو می‌شود. امریکا بعداً عکس‌های گرفته‌شده از این اکتشاف را جعلی اعلام می‌کند اما این ادعا از سمت باستان شناسان پذیرفته نمی‌شود. تاریخ نگار https://eitaa.com/joinchat/591003682C74f0a5378f
🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۲۰ و۲۱ نمیدید در همین اولین قدم نزدیک بود عشقش قربانی شود.. و به هر قیمتی تنها را میخواست که دیگر از چشمانش . درد از شانه تا ستون فقراتم میدوید، بدنم از گرسنگی ضعف میرفت..و دلم میخواست فقط به خانه برگردم.. که دوباره صورت روشن آن جوان از میان پرده پیدا شد. مشخص بود تمام راه را دویده که پیشانی سفیدش از قطرات عرق پر شده و نبض نفسهایش به تندی میزد... با یک دست پرده را کنار گرفت تا زنی جوان وارد شود.. و خودش همچنان اطراف را میپائید مبادا کسی سر برسد... زن پیراهنی سرمه‌ای پوشیده و شالی سفید به سرش بود،کیفش را کنارم روی زمین نشاند و با مهربانی شروع کرد _من سمیه هستم، زنداداش مصطفی. اومدم شما رو ببرم خونه مون. سپس زیپ کیفش را باز کرد و با شیطنتی شیرین به رویم خندید _یه دست لباس شبیه لباس خودم براتون اوردم که مثل من بشید! من و سعد هنوز گیج موقعیت بودیم، جوان پرده را تا من باشم و او میدید توان تکان خوردن ندارم که خودش شالم را از سرم باز کرد و با _✨بسم الله.. شال سفیدی به سرم پیچید. دستم را گرفت تا بلندم کند..و هنوز روی پایم نایستاده، چشمم سیاهی رفت و سعد از پشت کمرم را گرفت تا زمین نخورم... از درد و حالت تهوع لحظه ای نمیتوانستم سر پا بمانم و زن بیچاره هر لحظه با صلوات و ذکر یاالله پیراهن سرمه‌ای رنگی مثل پیراهن خودش تنم کرد تا هر دو هم شویم. از پرده که بیرون رفتیم، مصطفی جلو افتاد... تا در پناه قامت بلند و چهارشانه اش به ما نیفتد.. و من در آغوش سعد پاهایم را روی زمین میکشیدم... و تازه میدیدم گوشه و کنار مسجد انبار اسلحه شده است... یک گوشه کپسول اکسیژن و وسایل جراحی.. و گوشه ای دیگر جعبه های گلوله.. نمیدانستم اینهمه ساز و برگ جنگی از کجا جمع شده و مصطفی میخواست زودتر ما را از صحن مسجد خارج کند.. که به سمت سعد صورت چرخاند و تشر زد _سریعتر بیاید! تا رسیدن به خانه، در کوچه های سرد و ساکت شهری که آشوب از در و دیوارش میپاشید،.. هزار بار جان کندم و درهر قدم میدیدم مصطفی به پشت سر میچرخد تا کسی دنبالم نباشد... به خانه که رسیدیم، دیگر جانی به تنم نمانده.. و اهل خانه از قبل بستر را آماده کرده بودند که بین هوش و بی هوشی روی همان بستر سپید افتادم. در خنکای شب فروردین ماه،... از ترس و درد و گرسنگی لرز کرده و سمیه هر چه برایم تدارک میدید، در این جمع غریبه چیزی از گلویم پایین نمیرفت.. و همین حال خرابم خون مصطفی را به جوش آورده بود که آخر حرف دلش را زد _شما اینجا چیکار میکنید؟ شاید هم از سکوت مشکوک سعد فهمیده بود به به این شهر آمده ایم که به چشمانش خیره ماند و با تندی پرسید _چرا نرفتید بیمارستان؟ صدایش از خشم خش افتاده بود، سعد از ترس ساکت شده و سمیه میخواست مهمانداری کند که برای اعتراض برادر شوهرش بهانه تراشید _اگه زخمش عفونت کنه، خطرناکه! و سعد از اطمینان داشت که با صدایی گرفته پاسخ داد _دکتر تو مسجد بود... و مصطفی... ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ http://eitaa.com/mohaddesnouri
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸هر روز با قرآن 🌸 پیامهای آیه فوق ⇧⇩: 1- از مقدّرات حتمى خداوند، نظير مرگ نمى‌توان فرار كرد. لَنْ يَنْفَعَكُمُ الْفِرارُ ... مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ‌ 2- به خاطر كاميابى زودگذر، سعادت ابدى را از دست ندهيد. «لا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِيلًا» 📗احزاب/۱۶ 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
📿پند و اندرز غافلان ▫️يَدَّعِي بِزَعْمِهِ أَنَّهُ يَرْجُو اللّهَ، کَذَبَ وَالْعَظِيمِ مَا بَالُهُ لاَ يَتَبَيَّنُ رَجَاؤُهُ فِي عَمَلِهِ؟ فَکُلُّ مَنْ رَجَا عُرِفَ رَجَاؤُهُ فِي عَمَلِهِ 🌖 او گمان مى برد، به خدا اميدوار است; اما سوگند به خدا دروغ مى گويد(اگر راست مى گويد) چرا اين اميدوارى در عملش ديده نمى شود؟ زيرا هر کس به چيزى اميد دارد، در عملش مشاهده مى شود ✍اين دليل بسيار روشنى است. کشاورزى و باغبانى که به گرفتن محصول از زمين و باغش اميد دارد به آبيارى مرتب و دفع آفات و فراهم کردن تمام مقدمات و وسايل نمو و پرورش محصول مى پردازد. اگر باغبان و کشاورزى ادّعاى چنين اميدى را کرد، ولى در خانه اش نشست و دست به کارى نزد، همه مى دانند اين يک اميد کاذب است; خيال اميد است، نه اميد. اميد به لطف پروردگار، هنگامى اميد راستين است که همگام با اطاعت فرمان او و قدم گذاشتن در مسير رضاى او باشد. 📘 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اگر خوارزمی دانشمند ایرانی مسلمان نبود الان رایانه و هوش مصنوعی نبود!!! http://eitaa.com/mohaddesnouri