eitaa logo
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
1.6هزار دنبال‌کننده
641 عکس
6 ویدیو
0 فایل
بررسی اثار احوال ونظرات مفسرفقیه فیلسوف وعارف کبیر محمدحسین طباطبایی وسایر علما
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آیات 242-244 بقره قسمت پنجم بخش چهارم ● دو عامل مهم همواره در فن تاريخ دخالت كرده و موجب فساد و بى اعتبارى آن گشته اند عامل اول : حكومت هاى خود كامه اى بوده كه به حكم خودكامگى و داشتن قوه و قدرت ، هر چيزى كه به نفعش تمام مى شد، اشاعه مى داده است ، (هر چند دروغ محض مى بود) و هرچه را كه به ضررش تمام مى شده ، با اعمال قدرت ، جلوى اشاعه آن را مى گرفته است ، (هر چند كه صدق محض مى بود) و يا آن را به صورتى اشاعه مى داد كه باز به نفعش تمام شود، و اين چيزى نيست كه كسى در آن ترديد داشته باشد (اصلا اقتضاى خودكامگى همين است و همواره به چشم خود مى بينيم ) كه اينگونه حكومت ها باطل و دروغ را به لباس حق و صدق در مى آورند، و به خورد مردم مى دهند علتش هم اين است كه انسان چه فرد فردش و چه مجتمعش ، بر اين فطرت مفطور شده و به هر جور كه ممكن باشد منافع را به سوى خود جلب نموده ، و ضررها را از خود دفع مى كند، و كسى كه كمترين شعورى داشته باشد و بتواند اوضاع حاضر عصر خود را درك نموده و در تاريخ امت هاى گذشته و حتى امت هاى خيلى دور نظر بيفكند، اين حقيقت را مى بيند. عامل دوم : متهم بودن بينندگان و شنوندگان حوادث و مطالب تاريخى ، و نيز آن كسانى است كه از ايشان نقل مى كنند، و يا در كتاب خود مى آورند، و چون ما مى دانيم كه اين دو طايفه ، خالى از احساسات باطنى و يا تعصب هاى قومى نيستند، و در آنچه كه تحمل مى كنند و يا درباره آن داورى مى نمايند حب و بغض و يا تعصب هاى درونى را دخالت مى دهند، براى اينكه حاملين اخبار در گذشته ، با در نظر گرفتن اينكه حكومت در اعصار ايشان حكومت دين بوده ، و قهرا خود آنان متدين به يكى از اديان و مذاهب بوده اند، و احساسات مذهبى و تعصبات قومى در ايشان شديد بوده ، قهرا اخبار تاريخى آنان از آن جهت كه يك حدى از آن به احكام دين بر مى خورده ، مشوب با آن احساسات و تعصبات بوده است . همچنان كه امروزه به چشم خود مى بينيم احساسات و تعصب هاى شديدى كه مردم مادى نسبت به آزادى در شهوات و هواهاى نفسانى و عليه دين و عقل دارند باعث شده كه خبرنگاران امروز آن تعصب ها را در اخبارى كه مى دهند و يا مى نويسند دخالت دهند، همانطور كه گذشتگان در آنچه ضبط كرده و نقل نموده اند، دخالت داده اند. ترجمه تفسير الميزان جلد 2 صفحه 465 و از اينجا است كه مى بينى هيچ نويسنده اى كه متدين به دينى و مذهبى است در كتاب خود و گردآورى هايش خبرى كه مخالف و بر ضرر مذهبش باشد نياورده ، پس اهل هر مذهب هر چه درباره مذهبش نوشته موافق با اصول مذهب خود بوده همچنان كه امروز هم هيچ گفتارى تاريخى در نوشته هاى ماديين نمى بينى ، مگر اينكه از جهتى و به وجهى مذهب ماديت او را تأييد مى كند. 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□○روایات عامه(اهل‌سنت) درباره‌ی امامان دوازده‌گانه و منزلت ویژه‌ی علی علیه‌السلام○□ : □○در بیست حدیث از بیست صحابی آمده است که پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فرمود: «أَلْخُلَفآءُ بَعْدِی إِثْنی عَشَرَ کلهُمْ مِنْ قُرَیشٍ؛ خلفا و جانشینان بعد از من دوازده نفر هستند که همگی از قریش می‌باشند». □○و همین روایت را ابوبکر و عمر و عثمان نیز نقل کرده‌اند. □○همچنین به دو طریق که در یکی از آنها راوی آن ابوبکر مستقیماً از حضرت رسول صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم روایت می‌کند، آمده است: «مَنْزِلَةُ عَلِی مِنی، کمَنْزِلَتِی مِنْ رَبی؛ مقام و منزلت علی علیه‌السلام نسبت به من، همانند منزلت من نسبت به پروردگارم می‌باشد». □○و این حدیث در کتاب «صواعق محرقه» (تألیف ابن‌حجر عسقلانی) از کتب عامه نیز نقل شده است. خوب است کتاب‌هایی که این حدیث در آنها آمده، جمع‌آوری شود تا به حد تواتر برسد. این حدیث از لحاظ متن از «حدیث منزلت» بالاتر است، هر چند حدیث منزلت از حیث سند از او بالاتر و متواتر است. □○در محضر بهجت، ج٢، ص١٨٨و١٨٩○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
□آيات ۱ - ۹، سوره همزه□ □رد پندار غلط انسانى كه خيال مى كند مال دنيا به او جاودانگى مى بخشد□ □((يحسب ان ماله اخلده )) - يعنى او خيال مى كند كه براى روز مبادا جمع كرده زندگى به او مى دهد، و از جلوگيرى مى نمايد، بنابر اين منظور از جمله ((اخلده )) كه صيغه ماضى است ، معناى مضارع - آينده - است ، به قرينه جمله ((يحسب )) كه آن نيز مضارع است . □پس انسان نامبرده به خاطر اخلاد در ارض و چسبيدنش به زمين و زندگى مادى زمينى ، و فرو رفتنش در آرزوهاى دور و دراز، از مال دنيا به آن مقدارى كه حوائج ضرورى زندگى كوتاه دنيا و ايام گذراى آن را كفايت كند قانع نمى شود، بلكه هر قدر مالش زيادتر شود تا بى نهايت زيادتر مى گردد، پس از ظاهر حالش پيداست كه مى پندارد مال ، او را در دنيا مى سازد، و چون جاودانگى و بقاى خود را دوست می دارد، تمام همش را صرف مال و شمردن آن مى كند، و وقتى جمع شد و خود را بى نياز احساس كرد، شروع به نموده ، بر ديگران تفوق و مى ورزد، همچنان كه در جاى ديگر فرمود: ((ان الانسان ليطغى ان راه استغنى ))، و اين استكبار و تعدى اثرى كه براى آدمى دارد همز و لمز است.(۱) @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□آيات ۱ - ۹، سوره همزه□ □رد پندار غلط انسانى كه خيال مى كند مال دنيا به او جاودانگى مى بخشد□
□آيات ۱ - ۹، سوره همزه□ □از اينجا روشن مى گردد كه جمله ((يحسب ان ماله اخلده )) به منزله تعليل است براى جمله ((الذى جمع مالا و عدده ))، و مى فهماند اگر مال پشيز دنيا را جمع مى كند و مى شمارد، انگيزه و علتش غلطى است كه دارد، و اين مستند به خطاى او است ، كه پنداشته مال او را جاودان مى سازد، □و نيز جمله ((الذى جمع ...)) به منزله تعليل است براى جمله ((ويل لكل همزه لمزه ))، و مى فهماند علت اينكه ويل را نثار هر همزه و لمزه كرديم اين است كه او مال پشيز دنيا را جمع مى کند و می شمارد.(۲) @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□آيات ۱ - ۹، سوره همزه□ □از اينجا روشن مى گردد كه جمله ((يحسب ان ماله اخلده )) به منزله تعليل اس
□آيات ۱ - ۹، سوره همزه□ □َكلا لَيُنبَذَنَّ فى الحُْطمَة□ِ □اين جمله ردع و پندار غلط او است ، كه مى پندارد مال ، جاودانه اش مى كند، و لام در كلمه (( )) لام سوگند است ، و واژه ((نبذ)) به معناى پرت كردن و دور انداختن چيزى است . و كلمه ((حطمه )) (بر وزن همزه و نيز بر وزن لمزه و نكحه و ضحكه ) صيغه مبالغه است ، و مبالغه در حطم شكستن ) را مى رساند، البته به معناى خوردن هم استعمال شده ، و اين كلمه يكى از نامهاى جهنم است چون جمله ((نار اللّه الموقده )) آن را به آتش جهنم تفسير كرده . □و معناى آيه اين است كه : نه ، او اشتباه كرده ، مال دنيايش جاودانش نمى سازد، سوگند مى خورم كه به زودى مى ميرد و در حطمه اش پرت مى كنند. □وَ مَا أَدْرَاك مَا الحُْطمَة□ُ □و تو نمى دانى حطمه چه حطمه اى است ؟! اين جمله تعظيم و هول انگيزى حطمه را مى رساند.(۳) @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□○ #شمه‌ای_از_اسرار_حج (قسمت ششم)○□ □○وادی #منا سرزمین آرزو و عشق و دلدادگی و محبّت است. چون عرصه‌ی
□○ (قسمت هفتم)○□ □○عید قربان عید قربانی شدن و اهل شدن است و به قرب راه پیدا نمی‌کند، مگر کسی که آماده‌ی قربانی شدن باشد. راهِ تقرّب قربان شدن است. □○اگر کسی می‌خواهد به دوست راه بَرد، باید آماده‌ی قربان شدن در راه دوست باشد؛ باید همه‌ی وجودش را در طبق نهد و آرزومندِ این باشد که این پیشکش و هدیه‌ی ناقابلی را که به آستان دوست تقدیم می‌کند، از او بپذیرد. □○ عید قرب و نزدیک شدن از راه قربان شدن است. لذا مستحبّ است وقتی حاجی خودش گوسفند را سر می‌برد یا اگر خودش ذبح بلد نیست و ذبح را نیابتاً به کسی می‌سپرد، دستش را روی دست کسی که گوسفند را ذبح می‌کند بگذارد و نیّت کند که نفس خود را ذبح می‌کند؛ انّیّت و انانیّت خود را ذبح می‌کند. از این پس منی در وجودم نیست؛ هرچه بارقه‌ای از من در وجودم بود همه رفت. □○لذا در روایات داریم به ازای هر عضو قربانی یک عضو قربانی‌کننده از آتش دوزخ نجات پیدا می‌کند. پس گویا قربانی خود اوست و نفسِ امّاره‌ی فرد است که در پیشگاه الهی سر بریده می‌شود. دیگر منی ندارد؛ داعیه‌ای ندارد؛ خطّی به دور خویشتن نکشیده است که او را از گستره‌ی هستی متمایز کند. تمام تعیّنات را با قربان کردن فرو می‌ریزد. □○این خطّی که به دور خود کشیده‌ایم که ما را تعریف می‌کند؛ اسم من چیست؛ فامیلی‌ام چیست؛ فرزند چه کسی هستم؛ اهل کجا هستم؛ چه تحصیلاتی دارم؛ چه شغلی دارم؛ چه عنوان اجتماعی‌یی دارم؛ و ...؛ اینها همان خطّی است که به دور خود کشیده‌ایم؛ یک خطّ وهمی که اگر پاک شود، به بی‌کرانه‌ی هستی متّصل می‌شویم. □○مثل یک دایره که با گچ روی تخته‌‌سیاه کشیده شده باشد. آنچه سطح این دایره را از کلّ تخته‌سیاه متمایز کرده است، خطّ سفیدی است که به شکل دایره کشیده‌ایم. اگر این خط را پاک کنیم؛ آن دایره به کلّ تخته ‌سیاه متّصل است. پس اگر بتوانیم خطّی را که به دور خود کشیده‌ایم پاک کنیم؛ خود را از تعیّنات وهمی نجات دهیم، به بی‌کرانه‌ی هستی وصل می‌شویم. □○قربان شدن یعنی این؛ یعنی همه‌ی تعیّنات خویش را سر بریدن؛ آثاری از انّیّت و انانیّت برجا نماندن. □○حاجی، قاصد، سالک، سائر الی الله اگر به این سه کار موفّق شد؛ یعنی هم با شیطان که دشمن قسم خورده است و بر قسم خود جدّی و استوار ایستاده است؛ «عَدُوٍّ لَکُمْ» «اِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ» اگر این دشمن قسم‌خورده را به دشمنی شناخت و با همه‌ی وجود در برابر او ایستاد و مقاومت کرد؛ از سوی دیگر، نقطه‌ی آسیب‌پذیری که بعضی از مکاتب به آن چاکرا¬ می‌گویند و نقطه‌ی نفوذ شیطان است که در شخص وجود دارد؛ از بین برد. اصل این نقطه‌ انانیّت ماست. ○مادر بت‌ها بت نفس شماست ○چون که آن بت مار و این بت اژدهاست □○اگر توانست نفس را از پا درآورَد؛ یعنی اگر از بیرون شیطانِ حمله‌ور و از درون نقطه‌ی نفوذ و آسیب‌پذیر وجودش را از بین برد، موجود رویین‌تنی می‌شود که هیچ دشمنی بر او قدرت غلبه و پیروزی ندارد. ... □○در محضر استاد مهدی طیب - ۹۱/۰۸/۰۵○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
□●استاد علی صفایی حائری●□ .... □●ولايت على، نه على را دوست داشتن كه فقط‌ على را دوست داشتن است. ولايت على، على را سرپرست گرفتن و از هواها و حرف‌ها و جلوه‌ها بريدن است. □●و اين ولايت، ادامه‌ى ولايت حق است و دنباله‌ى توحيد، آن هم توحيدى در سه بعد؛ در درون و در هستى و در جامعه؛ كه توحيد در درون انسان، هواها و حرف‌ها و جلوه‌ها را مى‌شكند؛ هواهاى دل و حرف‌هاى خلق و جلوه‌هاى دنيا را. و در جامعه طاغوت‌ها را كنار مى‌ريزد و در هستى خدايان و بت‌ها را. □●در اين حد، موحد، جز خدا كسى را حاكم نمى‌گيرد. جز وظيفه چيزى او را حركت نمى‌دهد. هيچ قدرت و ثروت و جلوه‌اى در روح او موجى نمى‌آورد و هيچ دستورى او را از جا نمى‌كَنَد. جز دستور حق و امرِ اللّه، از هر زبانى كه اين دستور برخيزد و از هر راهى كه اين امر برسد. □●و هنگامى كه روحى به آزادى رسيد و جز امر حق امرى نداشت و جز خواست او خواهشى نداشت، اين روح به ولايت مى‌رسد و به سرپرستى مى‌رسد و دستور او و حتى نگاه او در دل‌هاى موحد عاشق، حركت مى‌آفريند. □●و اين است كه رسول به ولايت رسيد و به اولويت رسيد؛ كه النَّبىُ‌ أَوْلى‌ بِالمُؤمِنينَ‌ مِنْ‌ أَنْفُسِهِمْ‌. و اين است كه على به ولايت مى‌رسد؛ كه: مَنْ‌ كُنْتُ‌ مَولاه فَهذا عَلىٌّ‌ مَولاه □● ، صفحه ۱۳●□ @mohamad_hosein_tabatabaei
■●حضرت علی علیه السّلام اهل سنّتی را که نه محبّت او را دارند و نه عداوتش را و اخلاق و اعمال خوبی هم دارند، به درجه ی هشتم بهشت که نازل‌ترین مرتبه ی بهشت است، میبرد. ■●علی به همه فیض میدهد. دشمنان و معاندین، خودشان خود را کنار میکشند و محروم میکنند و الاّ علی علیه السّلام دشمن نمیشناسد. معاند میگوید: اَلنَّارُ وَ لاَ العَارُ: به آتش دوزخ تن میدهم؛ امّا به ننگ رفتن زیر بار علی تن نمیدهم. من در جهنّم میمانم و دنبال علی به بهشت نمیروم. ■●ولی بقیه پشت سر ائمّه علیهم السّلام از جهنّم عبور میکنند و به بهشت وارد میشوند. نکند تو هم در دنیا بگویی فرمان علی را نمیبرم، چون آبرویم پیش اهل دنیا میرود. ■●مصباح الهدی _ اهل بيت علیه السلام ص ٢٨٤●■ @mohamad_hosein_tabatabaei