eitaa logo
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
1.5هزار دنبال‌کننده
641 عکس
6 ویدیو
0 فایل
بررسی اثار احوال ونظرات مفسرفقیه فیلسوف وعارف کبیر محمدحسین طباطبایی وسایر علما
مشاهده در ایتا
دانلود
□●برشی از یک کتاب ●□ □●ما به هر کس که ساده و جانماز آبکش بود ، (مومن) می گفتیم و به هر کس که از ما کنار می کشید و لب به جام نمی زد (متّقی) می گفتیم و هر کس که دست و دل باز می شد (محسن) می گفتیم و هرکس که رام می گردید (صابر) می گفتیم و هر کس که دهانش همراه تسبیحش باز و بسته می شد (ذاکر و شاکر) می گفتیم . ما به این گونه با مومن و متّقی و محسن و صابر و شاکر و ذاکر و ... عادت کرده بودیم و اکنون که با قرآن و کلمه های دقیق و تیپ های مشخص برخورد می کنیم ، باز همان ها را مطرح می کنیم و همان ها را می فهمیم و یا بهتر بگویم《نفهمیده》با آنها بازی می کنیم و بر آنها ستم می نماییم و این ستم از آنجا شروع می شود که ما بدون رسیدن به (معنا و مقصود) به کلمه ها و لفظ ها رسیده ایم و با (الفاظ خالی ) اُنس گرفته ایم و آنها را در برخوردها به رخ یکدیگر کشیده ایم . □●رُشد ، علی صفایی حائری ، ص ۱۶ و ۱۷●□ @mohamad_hosein_tabatabaei
□○مگر ولایت را می‌شود بدون غدیر شناخت؟○□ □در زیارت جامعه امام هادی(سلام الله علیه) اهل بیت عصمت و طهارت همانند ملائکه به کرامت موصوف شدند. در زیارت جامعه این ذوات قدسی عرض می‌کنیم: «عِبادٌ مُكْرَمُونَ ٭ لا یسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یعْمَلُونَ﴾،[۱] مسیر نزول قرآن را فرشتگان کِرام به عهده دارند ﴿بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ﴾، ﴿بِأَیدِی سَفَرَةٍ ٭ كِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾[۲] یعنی این قرآن از مسیر کرامت آمده است. □مهم‌ترین بیانی که ذات اقدس الهی درباره قرآن کریم دارد در سخنان نورانی امام هشتم علی بن موسی الرضا المرتضی(علیه و علی آبائه و ابنائه آلاف التحیة و الثناء) آمده که حضرت این معارف را بهره همه مخصوصاً ایرانی‌ها قرار داد. وجود مبارک امام رضا وقتی وارد ایران شد مکتب تشیع را به همراه خود آورد، ایشان وقتی وارد سرزمین خراسان شد سؤال کردند که مسئله مهم در اینجا چیست؟ عرض شد مسئله امامت و خلافت است. □حضرت فرمود اینها از خلافت و امامت چه خبری دارند؟ اینها چه می‌دانند امامت چیست؟ اینها چه می‌دانند خلافت چیست؟ آن سخنرانی نورانی را که مرحوم کلینی نقل کرد دیگران هم نقل کردند از وجود مبارک امام هشتم به ما رسیده است که حضرت فرمود: «اَلإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ وَ هُوَ بِحَیثُ النَّجْمُ مِنْ یدِ الْمُتَنَاوِلِینَ وَ وَصْفِ الْوَاصِفِینَ فَأَینَ الِاخْتِیارُ مِنْ هَذَا وَ أَینَ الْعُقُولُ عَنْ هَذَا وَ أَینَ یوجَدُ مِثْلُ هَذَا»؛[۳] امام ستاره آسمان است، با دست کسی نمی‌تواند به آسمان دست‌درازی کند و ستاره را بگیرد یا مسح کند! مگر امامت را می‌شود شناخت؟ مگر ولایت را می‌شود بدون غدیر شناخت؟ مگر حقیقت امامت یک امر انتصابی است؟ از آن به بعد حضرت سعی کردند بحث‌های ولایت را به ما آموزش دهند. @mohamad_hosein_tabatabaei
□○العلمُ بالغفلةِ جهلٌ و الجهلُ بالمعرفةِ علم○□ٌ □عجب حرفی است! ما غالباً به چیزهایی علم داریم، اما علم ما غافلانه است. غفلت درون علم را نمی‌فهمیم. مثلاً می‌گوییم این درخت، درخت است. تا اینجا صحیح است اما چیزهای دیگری هم هست. از جمله اینکه هویت این درخت چیست؟ از این ابعاد غافلیم. منظور از علم غافلانه این است. یعنی به همان اندازه‌ای که از چیزی درک و شناخت داریم، قانعیم و بلکه گمان می‌کنیم آن چیز در همین اندازه شناخت ما خلاصه شده است. □پس در عبارتی که گفت «العلم بالغفله» من این حرف «باء» را «مَعَ» معنا می‌کنم. این «با»ی معیت است. گاهی علم ما همراه با غفلت است و چنین علمی خودش جهل است. علمی ‌که همراه با غفلت باشد، در واقع علم نیست. همان چیزی را که تا حدی می‌شناسم، از ابعادی از آن غافلم. □اما در بخش دوم جمله می‌گوید: «و الجهل بالمعرفة علم»؛ جهلِ همراه با معرفت، علم است. یک وقت خیلی چیزها را می‌دانم، اما روی دانسته‌هایم خیلی مانور نمی‌دهم. این جهل به این معنا نیست که ندانی که می‌دانی. به این معناست که خیلی به دانسته‌هایت متکی نباشی. انسان نباید دانسته‌هایش را تمام‌عیار و آخرین مرحله بداند. نگو من به حقیقت رسیده‌ام. آنچه را تا اینجا می‌دانی، کأن‌لم‌یکن در نظر بگیر، شاید بعد از این هم چیزی باشد. چنین درکی خودش علم است و راه را برای دانستن فراتر فراهم می‌کند. اگر آنچه را که می‌دانی، همه‌چیز ندانی، علم است. جهل به دانسته‌هایمان یعنی این را همۀ حقیقت ندانی و این خودش علم است. □○کلمات طاهر _ شرح استاد دینانی بر جملات قصار باباطاهر عریان همدانی، ص۱۱۴○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
خط روضه.... ○مصرعی ميگويم و رد ميشوم ○كاروان در دل صحراست خدا رحم کند @mohamad_hosein_tabatabaei
□الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ کَمَالَ دِینِهِ وَ تَمَامَ نِعْمَتِهِ بِوِلاَیَةِ مَولانا أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ أَولادَهُ المَعْصومین عَلَیْهِم السَّلاَم□ @mohamad_hosein_tabatabaei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
□○میلاد پرنور و سرور ولادت باسعادت ، علیه‌السلام بر همگان مبارکباد○□ □یکی از دستورالعمل هایی که حضرت (قدس سره) برای شفای بیماران میفرمودند : مریض پس از نماز صبح دورکعت نماز حاجت بخواند و پس از آن سه مرتبه بگوید: □«اللَّهُمَ‏ اشْفِنِي‏ بِشِفَائِكَ‏ وَ دَاوِنِي بِدَوَائِكَ وَ عَافِنِي بِعَافِیَتِكَ فَإِنِّي عَبْدُكَ وَ ابْنُ عَبْدِك‏» «بِحُرْمَةِ الإمامِ الکاظِم علیه‌السلام»□ □خدایا، مرا به شفای خود شفا ده و به دوای خود دوا ده و از بلایت عافیتم بخش؛ چرا که من بندۀ تو و فرزند بندۀ توأم. به حرمت و مقام امام موسی کاظم علیه‌السلام. □○بهجت‌الدعاء ص ۲۴۹ (مجموعه ادعیه، اذکار و دستورالعمل‌های عبادی مورد سفارش حضرت آيت‌الله بهجت رحمه‌الله)○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
□●چرا اسم امیرالمؤمنین علیه السلام در قرآن نیامده است؟●□ □علّامه آیةالله حاج سیّدمحمّدحسین حسینی طهرانی قدّس سرّه□ □اینکه در تمام قرآن مجید اسم علیّ برده نشده است، این نکته ای دارد. □با آنکه در تمام قرآن از اوّل تا به آخر راجع به مقامات امیرالمؤمنین و صفات و اخلاق او که همان مقام ولایت است گفتگو شده است، □ولی ولایت در باطنِ نبوّت است، و نبوّت ظاهر ولایت است، و قرآن مجید کتاب نبوّت یعنی ظاهرِ ولایت است. □ولایت، تفسیر و تأویل قرآن است و تفسیر و تأویل در باطن است، چون بنا به فرض تفسیر و تأویل است. □بنابراین اسم علیّ اصولاً در قرآن نمی تواند بوده باشد. □●«معادشناسی» ج ۴ ص ۱۰۵●□ @mohamad_hosein_tabatabaei
■●قرآن: دشمن علی، کافر است●■ ■علامه طباطبایی در المیزان در ذیل آیه نخست سوره معارج، روایتی آورده است بدین شرح: بعد از آنكه رسول خدا (صلی الله علیه وآله) على (علیه السلام) را به خلافت نصب كرد و فرمود:" من كنت مولاه فعلى مولاه- هر كه من مولاى او هستم على مولاى او است"، خبر به شهرهاى عرب رسيد از آن جمله خبر به گوش نعمان بن حارث فهرى رسيد. از ديار خود حركت نموده به نزد رسول خدا (صلی الله علیه وآله) مشرف شد و عرضه داشت: به ما دستور دادى كه به" لا اله الا اللَّه" اعتراف كنيم و نيز به اينكه تو رسول خدايى شهادت دهيم و دستور دادى جهاد كنيم، حج بجاى آوريم، روزه بگيريم، نماز بخوانيم، و ما هم قبول كرديم. آيا به اين مقدار راضى نشدى تا اينكه اين پسر را به خلافت نصب نموده و گفتى: " من كنت مولاه فعلى مولاه". حال بگو بدانم اين از ناحيه خودت بود و يا از ناحيه خداى تعالى؟ فرمود: به آن خدايى سوگند كه به جز او معبودى نيست، اين دستور از ناحيه خدا بود. ■نعمان بن حارث برگشت، در حالى كه می‏گفت:" بار الها اگر اين سخن حق است و از ناحيه تو است پس سنگى از آسمان بر سر ما ببار" همين كه سخنش تمام شد خداى تعالى با سنگى آسمانى بر سرش كوبيد و او را در جا كشت، و اين آيه را نازل فرمود:" سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ".(ترجمه المیزان، ذیل آیه شریفه) ☑️نکته: ■طبق روایتی که جناب علامه از مجمع‌البیان نقل کردند، حارث بن نعمان مدعی است که به همه دستورات الهی گردن نهاده و تنها زیر بار حکم ولایت کسی همچون علی علیه‌السلام نمی‌رود. در آیه بعد می‌خوانیم که از وی به عنوان "کافر" یاد شده می‌فرماید: لِّلْكَافِرِينَ لَيْسَ لَهُ دَافِع‏. از این آیه فهمیده می‌شود که اگر کسی اهل نماز، روزه، جهاد، خمس، زکات و ... هم باشد اما معتقد به ولایت حضرتش نباشد، باز کافر است (و البته کفر، مراتب دارد). @mohamad_hosein_tabatabaei
□فضائل علی علیه السلام را پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در شب معراج در قالب شترانی دید که بار داشتند. «وَ هُوَ بِالْأُفُقِ اَلْأَعْلىٰ» (نجم/۷) پیغمبر، انسان کامل، در حالی که در افق اعلی بود از جبرئیل پرسید که این شترانی که ابتدا و انتهایشان معین نیست چیستند؟ جبرئیل فرمود این شتران بار فضائل امیرالمؤمنین را می‌برند. نکته این است که پیغمبر که صادر اول است، می فرماید ابتدا و انتهای آن معلوم نیست! چون فضایل علی علیه السلام بی منتهاست. پیغمبر صلی الله علیه و آله در مرتبه‌ی عالم عقل که همنشین جبرئیل است، این گونه می‌بیند نه در مرتبه‌ی نور واحد. پیغمبر در مرتبه‌ی نور واحد با علم و فضیلت علی علیه السلام اتحاد دارد. □پیغمبر در این مرتبه‌ی معراجیه‌ی خویش با جبرئیل یا همان عقل کل است. عقل کل نمی‌تواند فضایل مرتبه‌ی عالَم امر امیرالمؤمنین علیه السلام را ببیند. عقل کل قدش نمی‌رسد که علی علیه السلام را بشناسد. جبرئیل، میکائیل و اسرافیل کمین بندگان ولایت کلیه‌ی امیرالمؤمنین هستند. اینان شاگردان امیرالمؤمنین هستند. امام علی علیه السلام می‌فرمایند من به ایشان تعلیم دادم. من به این ملائکه تعلیم دادم. من به آدم اسماء الله را آموزش دادم. لذا پیغمبر تا در مرتبه‌ی پایین تر است، هنوز به مرتبه‌ی «ثُمَّ دَنٰا فَتَدَلّٰى» «فَكٰانَ قٰابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنىٰ» (نجم/۸ و ۹) راه پیدا نکرده است و فعلا با جبرئیل است، وقتی که شترانی را می‌بیند که ازلی و ابدی هستند؛ می‌فرماید اول و آخرش ناپیداست. این شتران چه هستند؟ ○هر مرتبه از وجود حکمی دارد ○گر حفظ مراتب نکنی زندیقی □پیغمبر در این مرتبه متناسب با آن سخن می‌گوید. اگر به آن مرتبه اعلی برود، می‌گوید آن جا مدام علی با من همراه بود. هم صدای علی را شنیدم، هم صورت علی را دیدم و هم بر هر شیئی گذر کردم دیدم بر آن شئ اسم علی مکتوب شده است. «إنَّ إسمَ عَليٌّ مَکتُوبٌ عَلی کُلِّ شَئِِ». چون پیغمبر به مرتبه اعلی راه یافته است، آن جا هر شیئی را که می‌بیند چنین می‌فرماید اما وقتی در مرتبه‌ی جبرئیل است می‌فرماید ابتدا و انتهای این کاروان شتر معین نیست. □«وَ نُفِخَ فِي اَلصُّورِ» (زمر/۶۸) خدا دم به دم به واسطه‌ی نور واحدش یعنی حقیقت انسان کامل، در این صورت ها متناسب با استعدادشان می‌دمد. «أَنْزَلَ مِنَ اَلسَّمٰاءِ مٰاءً فَسٰالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهٰا» ( رعد/۱۷) از آسمان، آبى فرو فرستاد. پس رودخانه هایى به اندازه‌ی گنجایش خودشان روان شدند. خدا از آسمان باران را یکسان می‌فرستد اما هر چاله‌ای به اندازه خودش از این آب باران جمع می‌کند. ○باران که در لطافت طبعش خلاف نیست ○در باغ سبزه روید و در شوره زار خس □هر مخلوقی به اندازه‌ی استعداد و سعه‌ی وجودی و عین ثابته‌اش از این نور برخوردار است. در داستان حضرت سلیمان، جناب هدهد مدتی از محضر حضرت سلیمان دور شد. سلیمان فرمود که از این هدهد به من خبر بدهید. اگر این هدهد برای غیبتش دلیل موجهی نداشته باشد او را تنبیهش خواهم کرد. وقتی هدهد آمد، به حضرت سلیمان گفت که جناب سلیمان من بر قومی گذشتم که این قوم جاهل، خدایی که دانه را از زیر زمین می‌رویاند رها کرده‌اند و بت می‌پرستند. جناب هدهد به یک تفسیر حد معرفتش به اندازه‌ی دانه‌ای است که می‌خورد. او به همان اندازه توحید دارد و خدا را می‌شناسد. به همان اندازه هم ولایت و نور واحد را ظهور داده است. نمی گوید: «هُوَ اَلْأَوَّلُ وَ اَلْآخِرُ وَ اَلظّٰاهِرُ وَ اَلْبٰاطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ» (حدید/۳) اوست اول و آخر و ظاهر و باطن، و او به هر چیزى دانا است. □و یا همچون حضرت ابراهیم در برابر نمرود احتجاج نمی آورد که: «... رَبِّيَ اَلَّذِي يُحْيِي وَ يُمِيتُ قٰالَ أَنَا أُحْيِي وَ أُمِيتُ قٰالَ إِبْرٰاهِيمُ فَإِنَّ اَللّٰهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ اَلْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهٰا مِنَ اَلْمَغْرِبِ فَبُهِتَ اَلَّذِي كَفَرَ...» (بقره/۲۵۸) پروردگار من همان کسى است که زنده مى‌کند و مى‌میراند. گفت: «من زنده مى‌کنم و مى‌میرانم.» ابراهیم گفت: «خدا خورشید را از خاور برمى آورد، تو آن را از باختر برآور.» پس آن کس که کفر ورزیده بود مبهوت ماند. لذا هر مخلوقی به اندازه‌ی سعه‌ی وجودی و استعداد و استدعای خودش توانسته‌‌ است این امر واحد را ظهور بدهد...
○داد جاروبی به دستم آن نگار ○گفت کز دریا برانگیزان غبار ○باز آن جاروب را ز آتش بسوخت ○گفت کز آتش تو جاروبی برآر ○کردم از حیرت سجودی پیش او ○گفت بی‌ساجد سجودی خوش بیار ○آه بی‌ساجد سجودی چون بود ○گفت بی‌چون باشد و بی‌خارخار ○گردنک را پیش کردم گفتمش ○ساجدی را سر ببر از ذوالفقار ○تیغ تا او بیش زد سر بیش شد ○تا برست از گردنم سر صد هزار ○من چراغ و هر سرم همچون فتیل ○هر طرف اندر گرفته از شرار ○شمع‌ها می‌ورشد از سرهای من ○شرق تا مغرب گرفته از قطار ○شرق و مغرب چیست اندر لامکان ○گلخنی تاریک و حمامی به کار ○ای مزاجت سرد کو تاسه دلت ○اندر این گرمابه تا کی این قرار ○برشو از گرمابه و گلخن مرو ○جامه کن دربنگر آن نقش و نگار ○تا ببینی نقش‌های دلربا ○تا ببینی رنگ‌های لاله زار ○چون بدیدی سوی روزن درنگر ○کان نگار از عکس روزن شد نگار ○شش جهت حمام و روزن لامکان ○بر سر روزن جمال شهریار ○خاک و آب از عکس او رنگین شده ○جان بباریده به ترک و زنگبار ○روز رفت و قصه‌ام کوته نشد ○ای شب و روز از حدیثش شرمسار ○شاه شمس الدین تبریزی مرا ○مست می‌دارد خمار اندر خمار @mohamad_hosein_tabatabaei
□الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ کَمَالَ دِینِهِ وَ تَمَامَ نِعْمَتِهِ بِوِلاَیَةِ مَولانا أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ أَولادَهُ المَعْصومین عَلَیْهِم السَّلاَم□ @mohamad_hosein_tabatabaei