کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
🏴🏴🏴🏴🏴 #حی_علی_العزا... #مصارع_عشاق قسمت(۱۸) ■معشوق غیور است. اقتضاء غیرتش این است که عاشق به غیر ا
🏴🏴🏴🏴🏴
#حی_علی_العزا...
#مصارع_عشاق
قسمت(۱۹)
■هوس اصلا به این وادی راهی ندارد. باید همهی هوی و هوس و تعلقات بسوزد. جبرئیل در آنجا راه ندارد! عقل هم در آنجا راه ندارد. عقل هم بعضی مواقع تعلق است. آنجا باید محض شوی.
●گر دلیلت نیست زین ره رو برون
●زآنکه آید زین بیابان بوی خون
●در طریق عشق کاوّل خونی است
●هرکه بی رهبر رود بیرونی است
●و آنکه بیرونی است او ای نور عین
●کی دهد جان در ره مهر حسین؟!
■بیرونی را در اینجا راه نمیدهند. باید درونی باشی...
■به طواف کعبه رفتم به درون رهم ندادند
که تو در برون چه کردی که درون خانه آیی؟!
■امام حسین علیه السلام میگوید فقط کسانی به این حریم بیایند که فقط حسین در دلشان باشد... جز حسین نباشد، او همه تعلقات را از آنها گرفت. اینکه همه تعلقاتشان را دادند، فکر نکنید تعلقات آنها از این دست تعلقات متعارف من و شما بود. در میان آنان کسی بود که به او خبر دادند که پسرت را در سرحدات در آذربایجان اسیر کردهاند. او در آنجا مطلبی گفت. امام حسین علیه السلام فرمود که من بیعتم را از تو برداشتم. پولی نیز به او داد و گفت برو و پسرت را آزاد کن. آن شخص سریعاً متنبه شد و گفت یا اباعبدالله! گرگهای بیابان مرا زنده زنده بدرند اگر از شما جدا شوم... امام زمان علیه السلام در زیارت شهدای کربلا به او به این دلیل که چنین پاسخی گفته، سلام داده است. من شما را رها کنم و بروم برای آزادی فرزندم؟! من اصلا تعلقی به فرزندم ندارم! تعلقات اینها چه بود؟ علم بود... امام حسین علیه السلام از اینها علمشان را گرفت! عرفان را از اینها گرفت. در آن مرتبهی بالای اخلاص که به مقام مخلَصین میرسیم، اسماء الله حجاب راه تو میشوند... او از حضرت عباس بن علی علیهما السلام قدرت را گرفت، یکی از عرفا اینگونه گفت که حضرت زینب یا ام کلثوم، هرکدام از اینها اگر اراده میکردند، میتوانستند تمام این دشمنان را مضمحل کنند. خیلی سخت است که قدرت الله باشی، حیات و ممات دشمنانت به ارادهات بند باشد ولی کاری نکنی! مظهر اسم قادر باشی آن هم نه قادر مقید بلکه قادر مطلق!! امروزه تا کسی به مقام و قدرتی میرسد میخواهد نسل افراد دیگر را که رقیب یا دشمن او بودهاند را از زمین بر کند!! در اطراف ما تا دلتان بخواهد از این گونه افراد هستند، در دورهی قبل تو کذا بودی، در دورهی بعد من قدرت دارم ببین با تو چه میکنم!! تازه آن شخص شیعهی امیرالمؤمنین است و قتل و جنایتی هم نکرده! فقط رقیب او بوده....
■در کربلا، عباس بن علی که قدرت الله است، مظهر توحید است، به ارادهای میتواند شمر ملعون را بکشد. اینها که از خبائث روزگار هستند اما چنین نکرد. برای آنها اسماءالله تعلق بود... این ها همه چیزشان را در راه اباعبدالله الحسین دادند. وقتی عاشق همه چیزش را در راه معشوق داد، معشوق در عوض خودش را به عاشق میدهد. خدا به امام حسین علیه السلام میفرماید: «وَ أَنَا دِیتُهُ...». قمار خیلی قشنگیست! عاشق و معشوق یک قماری میکنند باهم. عاشق در راه معشوق همهی هستیاش را میدهد، جان هم که اصلا ناقابل است. چون عبور از تعینات گاها سخت تر از از جان گذشتن است!
●گر فنا را بذل جان فهمیده ای
●صحبت اهل فنا نشنیده ای
●ترک هستی نی همین جان دادن است
●بل تعین های خود بنهادن است
●ای بسا کس ترک جان کرد و نرست
●نامد اسرار فنا او را به دست
●بس تعین هاست بهر مرد راه
●جان بود زآنها یکی بی اشتباه
لذا عاشقِ طالبِ وجود منبسط خطاب به آن حقیقت بی قید و بی تعین میگوید:
●جان چه باشد که فدای قدم دوست کنم
●این متاعیست که هر بی سر و پایی دارد
#ح_م
🏴🏴🏴🏴🏴
#حی_علی_العزا...
■اسرار اربعین■
■اربعين كه به معنای چهلّمين روز يک واقعه است، بيانگر اسرار عجيبی میباشد. در نظام آفرينش عدد چهل نقش خاصّی دارد. اسرار رياضی در عالم خلقت وجود دارد كه آگاهی بر آنها در اختيار همه نيست. صاحبان علوم غريبه روی اسرار رياضی عالم خلقت كار كرده و به نكتههای شگفتی دست پيدا كردهاند. آنها كه با علم جفر آشنا هستند و رياضيات علوم غريبه را میدانند، برای اعداد نقشهای تعيين كنندهای در عالم قائلند. عدد چهل از جمله اعداد پر عظمت در حوزۀ علوم غريبه است. در آفرينش هم اگر نگاه كنيم چهل عدد خاصّی است.....
■در تشريع هم عدد چهل نقش ويژهای دارد. امام صادق عليهالسّلام فرمودند: بر بندۀ خدا در كار شريعت و ديانت تا قبل از اينكه به چهل سالگی برسد، كار آسان است و خدای متعال بر او سخت نمیگيرد، رفتارهای او را خيلی نكته سنجانه تحت كنترل قرار نمیدهد. (همانطور كه میدانيد هر كدام از ما دو ملک داريم كه موكّل ما هستند و مأمور ثبت اعمال ما و گزارش آن به درگاه الهیاند) وقتی فرد به چهل سالگی میرسد، آنوقت خداوند عزّوجل به آن دو ملكی كه بر آن عبد موكّل هستند؛ وحی میكند: من به اندازۀ كافی به بندۀ خود عمر عطا كردم. از اين به بعد كه چهل سالش تمام شد، ديگر بر او سخت بگيريد، به شدت رفتارهای او را كنترل كنيد. ريز و درشت رفتارها و گفتارها و اعمال كوچک، بزرگ، اندک و فراوانش را به دقّت حفظ و ثبت كنيد. اين نشاندهندۀ اين است كه در وادی شريعت هم خدای متعال برای چهل سالگی جايگاه ويژهای قائل است و کار بر كسانی که هنوز به چهل سالگی نرسيدهاند، آسان است.
■در حوزۀ سلوک عرفانی هم، اربعين جايگاه ویژهای دارد. در این خصوص نمونههایی در قرآن و احاديث وجود دارد که نمونۀ بارز آن داستان ميقات حضرت موسی عليهالسّلام است. در قرآن كريم فرمود: ما با موسی آن پيامبر اولوالعزم الهی سی شب قرار ملاقات و ديدار گذاشتيم، بعد با ده شب آن را تكميل كرديم. كه آن سی شب مربوط به ماه ذیالقعده است و آن ده شب، ده شب اوّل ماه ذیالحجّه است. اين قرار ملاقات موسی و خدای متعال به چهل شب تكميل شد. اين چهلّهنشينی كه در اهل سلوک است، يك نقطۀ الهام بخش آن همين است. در واقع موسی يک چهلّه طی كرد تا به ديدار و گفتگوی با خدا متعال نائل شد.
■و امّا چهلّمين روز شهادت اباعبدالله عليهالسّلام، اربعين است. يعنی در دهم محرّم واقعۀ عاشورا رخ داد و در بيستم ماه صفر، روز اربعين فرا میرسد. اربعين اختصاص به اباعبدالله الحسين عليهالسّلام دارد. در هيچ روايت و حديثی نداريم كه برای معصومی اربعينی ذكر شده باشد. اين يك سنّت اختصاصی و ويژه برای حضرت اباعبدالله الحسين علیهالسّلام است......
■استاد مهدی طیّب■
@mohamad_hosein_tabatabaei
🏴🏴🏴🏴🏴
#حی_علی_العزا...
■اگر کسی در مَشاهد مشرّفه غافل باشد و غافلانه رفتار کند، خیلی بدتر و ناپسندتر از غفلت در جاهای دیگر است. لذا فرمودند: زُر فَانصَرِف: زیارت کن و بازگرد. هر وقت یک ولی خدا را ملاقات کردی، او را ببین و زود برگرد. برای اینکه ممکن است بمانی و غافل شوی و طوری عمل کنی که اهانتآمیز باشد.
■عارف بالله مرحوم حاج اسماعیل دولابی■
■●مصباح الهدی
تٱلیف مهدی طیب●■
@mohamad_hosein_tabatabaei
🏴🏴🏴🏴🏴
#حی_علی_العزا...
■●رحلت سلمان فارسی در هشتم ماه صفر●■
■انشاءالله ایرانی تبار بودن سلمان فارسی ما را بر سر غیرت بیاورد و ببینیم که یک ایرانی میتواند منّا اهل بیت و محرمِ اسرار و رموز اهل بیت علیهم السّلام شود.
■●استاد مهدی طیّب ۸۸/۱۱/۰۱●■
#مناسبات_ماه_صفر
@mohamad_hosein_tabatabaei
🏴🏴🏴🏴🏴
#حی_علی_العزا...
■سوال نکن، شاید خدا به تو بفهماند. گدایی نکن، شاید خدا غنی ات کند. به قلبت فشار نیاور شاید خدا مشکلت را حل کند. چه در امور دنیوی و چه در امور اخروی یک شاید کنار زندگی ات بگذار...
■●حاج میرزا اسماعیل دولابی (ره)●■
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
🏴🏴🏴🏴🏴 #حی_علی_العزا... #مصارع_عشاق قسمت(۱۹) ■هوس اصلا به این وادی راهی ندارد. باید همهی هوی و هوس
🏴🏴🏴🏴🏴
#حی_علی_العزا...
#مصارع_عشاق
قسمت ۲۰
■جناب زهیر بن قین بجلی میگوید، حسین جان! من فقط همین یک جان را دارم، ای کاش هزار جان داشتم تا هزار مرتبه در راه تو کشته شوم. یا به امام حسین علیه السلام میگوید، اگر مخیر باشم بین زندگی جاوید و شهادت در راه تو، حاضرم هزار مرتبه در راه تو کشته شوم. معشوق میگوید حالا که این گونه ای من هم خودم را به تو میدهم. اباعبدالله الحسین خودش تمام هستی اش را تحویل خدا داده بود. خدا هم در عوض تمام هستی اش را به حسین داد. لذا حسین شد خدا! تو بگو خدا یا حسین فرقی نمیکند. حسین مَثَل الله است، خدا نماست. امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در دعای رجبیه میفرماید: «لاَ فَرْقَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهَا إِلاَّ أَنَّهُمْ عِبَادُكَ ». اگر آن عارف بزرگ در درجهی بالای معرفت بود، نمیگفت که دستگاه امام حسین علیه السلام خیلی شلوغ است اما دستگاه خدا خلوت است. بندهی خدا نمیدانست که بین امام حسین و خدا بینونتی نیست. بساط خدا را اتفاقا حسین علیه السلام شلوغ کرده است و عاشقان را به سمت خدا آورده! کربلا نمایشگاه این حقایق است و حضرت اباعبدالله آن را پیاده کرد تا حقایق را برای ما آشکار کند. امام حسین علیه السلام به مقام «دَنَا فَتَدَلیَ فَکاَنَ قَابَ قَوْسَینِْ أَوْ أَدْنیَ» رسید. آن جایی که مقام «أَوْ أَدْنیَ» است بین خدا و حسین مرزی نمیتوان مشخص کرد. نه این که مرزی نیست اما خیلی باریک است. در مورد اسم جامع الله حرف نمیزنیم. حسین که از الله گذشت. الله اسم است و بحث ما از ذات خداست، از آن مقام غیب الغیوبی. خدا حسین را تا مقام ذات خودش برد و او را مظهر ذات کرد. مظهر اسم الله شدن مرتبه ایست اما مظهر ذات خدا شدن مرتبهی دیگریست.
■عباس بن علی مظهر اسم الله است، امام حسین از این مظهر میگذرد. عباس کسی است که اباعبدالله بعد از شهادتش میفرماید: «الْآنَ انْكَسَرَ ظَهْرِی وَ قَلَّتْ حِيلَتِی». مرتبهی زینب کبری مرتبهی عصمت الله الاتم است و او در مقام امامت نشسته است. او منصب امامت در بیرون را ندارد اما به مقام امامت رسیده است که وصی امام میشود. شریکةالحسین از القاب حضرت زینب کبری سلام الله علیها است. امام حسین از او هم گذشت. خدا فرمود: «إِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاهُنَّ سَبَايَا». امام پاسخ داد اشکال ندارد. خدا به او گفت حسین تو از اسماء جزئی و کلی، ائمه سبعهی اسماء گذشتی. من و شما کافیست به یکی از این اسماء دست پیدا کنیم تا در عالم تصرف کنیم! حضرت عیسی دو اسم از اسماء داشت و با آن دو اسم مرده زنده میکرد، بیماران را شفا میداد. حضرت موسی دو یا سه اسم داشت و با آنها دریا را میشکافت. امام حسین از تمام حجابها علی الاطلاق گذشته است یعنی قدرت مطلق در دستان اوست اما آن را به کار نمیبرد. دستان امیرالمؤمنین را که قدرت الله است، میبندند و او کاری نمیکند. فاطمه زهرا سلام الله علیها مظهر اسم لطیف خداست اما اجازه میدهد در بسوزد و اسم لطیف خدا پایمال شود که نشان دهند ما توجهی به این اسماء الله نداریم....
#ح-م
🏴🏴🏴🏴🏴
#حی_علی_العزا...
■حرکت کاروان اسرای کربلا از شام به سمت کربلا■
■ترس یزید پس از سوگواریها و روشنگریهای اُسرای اهل بیت علیهم السّلام در شام و دستور خروج کاروان اسرا از شام در نهم ماه صفر
#مناسبات_ماه_صفر
@mohamad_hosein_tabatabaei
🏴🏴🏴🏴🏴
#حی_علی_العزا...
■●اربعین حسینی؛ اربعین حسینیان●■
■در آستانۀ اربعین اباعبدالله الحسین علیه السّلام قرار داریم.
■سیر از کربلا تا شام و از شام تا کربلا که یک اربعین طول کشید، سیر مِنَ الحسین اِلی الیزید و مِنَ الیزید اِلی الحسین علیه السّلام، سیر مِنَ الکربلا اِلی الشام و مِنَ الشام اِلی الکربلا، سمبل و نمادی از حرکت قوس نزول و قوس صعود است...
■در قوس نزول از مبدأ احدیّت راه آغاز میشود و به حضیض عالم مُلک و عالم ناسوت ختم میشود.
■و در قوس صعود از همین قاعدۀ هستی که عالم مُلک و ناسوت است سیر آغاز میشود و به مقام احدیّت ختم میشود. سیر مِن الله اِلی الله ...
■به تعبیری هر انسانی سیری را طی میکند؛ از احسن تقویم به اسفل سافلین. و بعد از اسفل سافلین این سیر مجدداً آغاز میشود به سمت احسن تقویم ... به همان جایی که سیر از آنجا آغاز شده بود، اِنّا لله وَ اِنّا اِلیهِ راجعون ... سیر مِنَ الحسین اِلی الیزید و مِنَ الیزید اِلی الحسین علیه السّلام، نمادی از همین سیر است...
■●استاد مهدی طیب۸۷/۱۱/۲۴●■
#اربعین_حسینی
@mohamad_hosein_tabatabaei
🏴🏴🏴🏴🏴
#حی_علی_العزا...
■در روایات آمده است که پیکر ائمّه علیهم السّلام سه روز بیشتر در قبر باقی نمیماند و بعد از سه روز به روحشان ملحق میشود و نیز آمده است که روح شیعیان از جنس بدن ائمّه علیهم السّلام است و نیز اینکه قبر حقیقی ائمّه علیهم السّلام در درون قلب دوستان آنهاست. قُبُورُنَا فى قُلُوبِ مَن والانا، قُبُورُنا قُلُوبُ شیعَتُنا.
■دوستان حقیقی ائمّه علیهم السّلام که به مشاهد مشرّفه میروند، قبر امام را همراه خود به داخل حرم میبرند و لذا سایر زائران هم بیبهره نمیمانند. شبها هم که این دوستان حقیقی در خانههای اطراف حرم رو به حرم میخوابند و سینههایشان رو به قبر مطهّر است، پیکر امام را در حرم شکل میبخشند و زائران بیبهره نمیمانند.
■عارف بالله مرحوم حاج اسماعیل دولابی■
■●مصباح الهدی
تٱلیف استاد مهدی طیّب●■
@mohamad_hosein_tabatabaei
🏴🏴🏴🏴🏴
#حی_علی_العزا...
■●قوس نزول و صعود در هستی - سفر چهل روزۀ قافلۀ اسرا و سلوک حسینی علیه السّلام - ۱●■
■اربعینی که از کربلا آغاز شد و به کربلا خاتمه پیدا کرد و در میانۀ آن، بیست روز بعداز عاشورا، قافلۀ اسرا به شام رسید و بیست روز پس از ورود به شام، مجدّداً به کربلا بازگشت، خدمتتان اشاره کردهایم که این رفت و برگشت، در جهان بینی عارفان تداعیگرِ قوس نزول و قوس صعود است.
■عارفان آفرینش همۀ هستی را تجلّی حقّ متعال میدانند و این تجلّی را در قوس نزول شاهدند که مقام احدیّت به قائم مقامیِ ذات التعیّن حقّ متعال نقش تجلّی را عهدهدار شد.
■در تجلّی اوّل که فیض اقدس بود، عالم لاهوت شکل گرفت؛ ابتدا اسماء و صفات الهی در علم حقّ متعال پدیدار شدند و در شعاع آن اسماء و صفات، اعیان ثابته که صورت علمی عالم خلقت است، در علم حقّ متعال پدیدار و ظاهر شد.
■با تجلّی دوّم که فیض مقدّس است، آن صور علمیّه، در جهان بیرون محقّق شدند و مراتب عوالم شکل گرفت. ابتدا عالم جبروت و جبروتیان، بعد عالم ملکوت، چه ملکوت اعلی، چه ملکوت اسفل و نهایتاً به عالم ناسوت یا عالم ملک رسید که همین عالم طبیعت و عالم خاک است و نهایتاً به مادّه بدون صورت و صفت یا هیولا رسید که انتهای قوس نزول است.
■آن گاه از انتهای قاعدۀ هستی و اسفل سافلین دوباره حرکت به سمت مبدأ اولیّه آغاز شد؛ از دل جماد گیاه رویید؛ از گیاه حیوانات پدید آمدند؛ حیوانات به بشر منتهی شدند.
■پیکره و جنبۀ طبیعی بشر با حیوانات مشترک و نفس حیوانی و غرائز او، شهوات او، غضب او و پیکر جسمانی او شبیه حیوانات است؛ امّا پتانسیل و استعداد و گوهری در وجود انسان است که میتواند با اختیار خود راه عروج را در پیش گیرد و با سیر و سلوک الی الله مراتب را یک به یک به سمت مبدأِ اوّلیه طی کند.
#إنّا_لله_و_إنّا_إليهِ_رَاجعُون
■و در انتهای مسیر، به قلّۀ هستی راه پیدا کند و در ذات حقّ متعال فانی شود. این مسیر قوس نزول و قوس صعود بود که قبلاً مفصّل راجع به آن صحبت کردهایم.
■ولایت و توحید دو روی یک حقیقت هستند. توحید مقام بطون است و ولایت مقام ظهور. لذا همیشه تقارنی بین این دو وجود دارد. نمونۀ آن را در دو حدیث قدسی میتوان دید. یکی در حدیث سلسله الذّهب که علیّ بن موسی الرّضا علیه السّلام در شهر نیشابور نقل کردند که:
■کلِمَةُ لا إلهَ إلّا اللّهُ حِصنی فَمَن دَخَلَ حِصنی اَمِنَ مِن عَذابی
■کلمهی لا إلهَ إلّا الله دژِ استوار من است و هر کس وارد این دژ شود، از عذاب من در امان خواهد بود.
■قرینِ این حدیث قدسی، حدیث قدسی دیگری داریم که:
■ولَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی
■ولایت علی بن ابیطالب دژِ استوار من است و هرکس وارد این دژ شود، از عذاب من در امان خواهد بود.
■از جمله مواردی که تقارنِ بین ولایت و توحید را میشود دید، سفر چهل روزۀ قافله اسراست.
■در سفر مِنَ الْکَرْبَلاءِ اِلَی الشّام، یا مِنَ الْحُسَیْنِ اِلَی الْیَزِید، آیا حرکتِ از اَحسنِ تقویم به اَسفَلِ سافلین و تداعیگر قوس نزول نیست؟
■و بازگشت از شام به کربلاء، سیر مِنَ الشّامِ اِلَی الْکَرْبَلاء، یا مِنَ الْیَزِیدِ اِلَی الْحُسَیْن، آیا به یادآورنده قوس صعود نیست؟
#ادامه_دارد....
■استاد مهدی طیّب■
#اربعین_حسینی
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
🏴🏴🏴🏴🏴 #حی_علی_العزا... ■●قوس نزول و صعود در هستی - سفر چهل روزۀ قافلۀ اسرا و سلوک حسینی علیه السّل
🏴🏴🏴🏴🏴
#حی_علی_العزا...
■●قوس نزول و صعود در هستی، سفر چهل روزه قافلۀ اسرا و سلوک حسینی علیه السّلام - ۲●■
■سالکانی که سلوک حسینی دارند، در این چهلّۀ بین عاشورا تا اربعین، به عشق و محبّت اباعبدالله الحسین علیه السّلام مسیر سلوک را به قافله سالاری زینب کبری طی میکنند و در پایان این چهل روز به انتهای سیر و سلوک عارفانۀ خود در مکتب اباعبدالله علیه السّلام نائل میشوند.
■در انتهای این راه سالکِ سَبیلِ حسینی به ارشاد زینب کبری از پوسته و حجب بیرون میآید؛ چشم باطنش به جمال اباعبدالله الحسین علیهالسّلام گشوده میشود؛ به زیارت وجود نورانی اباعبدالله الحسین علیه السّلام نائل میشود.
■روایات متعدّدی که در بحث زیارت اربعین داریم، حقیقتش اینجاست. گرچه زیارت ظاهری اربعین هم خیلی بزرگ است؛ خوشا به سعادت کسانی که امروز موفّق شدند در سرزمین کربلا مرقد مطهّر اباعبدالله الحسین علیه السّلام را زیارت کنند؛ امّا حقیقت آن روایات، این زیارت ظاهری نیست؛ این سایهای و رقیقهای از آن حقیقت است.
■لذا در روایات داریم: مَنْ زَارَ الْحُسَیْنِ علیه السّلام ، نه آنکه مَنْ زَارَ مرقد الْحُسَیْنِ علیه السّلام؛ کسی که خود اباعبدالله الحسین علیه السّلام را زیارت کند. خود اباعبدالله علیه السّلام را زیارت کردن نتیجۀ همین اربعین و چهلّه نشینی است که با ارشاد زینب کبری سلام الله علیها، تحت جاذبۀ عشق اباعبدالله الحسین علیه السّلام انجام میشود و در انتهای آن، دیدۀ دل سالک سَبیل حسینی باز میشود و در آیینۀ قلب خود، جمال اباعبدالله الحسین علیهالسّلام را زیارت میکند؛ زائر حقیقی اربعین چنین سالکی است.
■امیدواریم خدای متعال توفیق چنین سلوکی را بدهد که بتوانیم به ارشاد زینب کبری سلام الله علیها چنین چهلّهای بنشینیم و به زیارت حقیقت حسینی نائل شویم.
■امیدواریم به برکت این روز بزرگ و به برکت صاحب این روز بزرگ و به برکت صاحب عزای این روز بزرگ، خدای متعال عنایت فرماید و امر فرج منتقم خون اباعبدالله الحسین علیهالسّلام، وجود مقدّس بقیّة الله الاعظم ارواحنافداه را اصلاح فرماید و در ظهور آن حضرت تعجیل فرماید و پرچم یا لَثاراتَ الحُسَین را به دست باکفایت بقیه الله الاعظم ارواحنافداه به اهتزار درآورد و توفیق سربازی و جانبازی در رکاب آن حضرت را در آن قیام عظیم خونخواهانۀ حسینی به همۀ ما عنایت فرماید.
■امیدواریم خدای متعال ما را درس آموز مکتب و سالک مَسلک اباعبدالله الحسین علیه السّلام قرار دهد و با جاذبۀ عشق حسینی توفیق طیّ این طریق را به همۀ ما نصیب فرماید.
■استاد مهدی طیّب■
#اربعین_حسینی
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
🏴🏴🏴🏴🏴 #حی_علی_العزا... #مصارع_عشاق قسمت ۲۰ ■جناب زهیر بن قین بجلی میگوید، حسین جان! من فقط همین
🏴🏴🏴🏴🏴
#حی_علی_العزا...
#مصارع_عشاق
قسمت ۲۱
■خدا به امام حسین علیه السلام فرمود که تو از تمام اسماء گذشتی و به مقام «أَوْ أَدْنیٰ» و احدیت رسیدهای. تو ظل ذات شدهای. عرفای ما پیرامون امام و انسان کامل این را بیان کردهاند که او به مقام احدیت رسید و سایهی خدا شد. خدا گفت حسین جان بگو از من در این خلوتگه انس چه میخواهی؟وقتی خدا خواست حسین را به مقام اضمحلال در ذات خودش ببرد، که ما آنجا نمیتوانیم بین خدا و حسین تفاوتی قائل بشویم. خدا گفت اینجا مرتبهای است که آرزوی همه انبیا بوده است و من جز جدت، مادرت، پدرت و برادرت کسی را به این مقام راه ندادم. این جا مقام مستأثرهی من، مقام مکنون مخزون من است که کسی اینجا نیامده است. این جا خلوت خانهی من است. امام عرضه داشت خدایا هر امتحانی برای من پیش آوردی سعی کردم رضایت تو را بجویم اما این بار میخواهم شما مرا راضی کنی. حق تبارک و تعالی فرمود: چه میخواهی؟ دیگر از این فنای در ذات و تماشای جمال خودم قشنگ تر در عالم نیست که به تو بدهم و اگر میبود میدادم کما اینکه گفتم اگر عاشقم را بکشم خونبهای او خودم هستم «وَ أَنَا دِیتُهُ»... نفرمود اسم الله را به او میدهم فرمود أنا دیته!! الله که علی اکبر بود. وقتی علی اکبر را شهید کردند امام حسین گفت الله را کشتند. امام زمان هم میفرماید که بر الله جرئت کردند. اباعبدالله الحسین علیه السلام گفت: میخواهم از اینجا به این عاشقان و فانیان پیر و جوان که به عشق من آمدهاند نگاه کنم! یکی از پیرمرد هایی که در کربلا بود، از صحابه بود. از شدت پیری ابروهایش جلوی چشم هایش را میگرفت. اباعبدالله دید او با پشت خمیده مشغول به جمع کردن این ابروهایش است که جلوی چشمش را نگیرد و با یک دستمال ابروهایش را به پیشانی میبندد و یک شال هم برداشت و کمرش را سفت کرد که برود به جنگ. اباعبدالله شروع کرد به گریه کردن و گفت از تو ممنونم!! «شُکراً لِسَعیک». من از سعی تو متشکرم. عاشق بودند و خوش به حالشان...
■امام حسین علیه السلام فرمود اینها به عشق من از تمام هستی شان گذشتند. من بدون اینها در این خلوتخانه خوش نیستم لذا امام صادق علیه السلام میفرماید: «إِنَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ ع عِنْدَ رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ یَنْظُرُ إِلَى مَوْضِعِ مُعَسْکَرِهِ وَ مَنْ حَلَّهُ مِنَ الشُّهَدَاءِ مَعَهُ» وقتی به آنجا رفت مدام در حال تماشای اینها بود. عاشق و معشوق یکی میشوند لذا امام حسین علیه السلام در شهدای کربلا فقط خودش را نگاه میکرد. «وَ یَنْظُرُ إِلَى زُوَّارِهِ»... این ما را امیدوار میکند. زائر چه کسی است؟ کسی است که عند المزور حضور داشته باشد و یک مصداق آن این است که در کربلا حضور داشته باشد یا در مجلس عزای اباعبدالله شرکت کرده و اشک بریزد. بلکه زائر کسی است که فانی در مزور باشد. وقتی توسل میکنی او حاضر میشود، همین که بر امام حسین گریه میکنی، تجلی ذات نصیب تو میشود. در روایت داریم که وقتی عزاداری بر امام حسین علیه السلام گریه میکند، امام حسین در برابر او نشسته است، وقتی امام حسین به تو نگاه کند یعنی ذات حق متعال بر تو تجلی کرده است، بر هرکسی ذات تجلی کند، به غیر حساب وارد بهشت میشود. میگوید او عاشق حسین من بود، من در ازل با حسینم شرط گذاشتم که او و اصحابش را بغیر حساب به جنت ذاتم وارد کنم! طوبی لهم و حسن مآب
●بنازم به بزم محبت که آنجا
●گدایی به شاهی مقابل نشیند
#ح_م
🏴🏴🏴🏴🏴
#حی_علی_العزا...
#حديث
■امام صادق عليه السّلام فرمودند:
هر گاه یکی از برادران دینی شما از دیدار ما یا زیارت قبر ما بازگشت، پس به استقبال او بروید و به او سلام و تبریک و تهنیت بگویید، به خاطر موهبتی که خداوند به او بخشیده است، همانا در این صورت، شما هم پاداشی مثل او خواهید داشت.
■اذا انصرف الرجل من اخوانکم من زیارتنا او زیارة قبورنا فاستقبلوه و سلموا علیه و هنئوه بما وهب الله له فان لکم مثل ثوابه.
■●بحارالانوار، ج ٩٩، ص ٣٠٢●■
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
🏴🏴🏴🏴🏴 #حی_علی_العزا... #مصارع_عشاق قسمت ۲۱ ■خدا به امام حسین علیه السلام فرمود که تو از تمام اسم
🏴🏴🏴🏴🏴
#حی_علی_العزا...
#مصارع_عشاق
قسمت ۲۲
■امام صادق علیه السلام میفرماید: «إِنَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ ع عِنْدَ رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ یَنْظُرُ إِلَى مَوْضِعِ مُعَسْکَرِهِ وَ مَنْ حَلَّهُ مِنَ الشُّهَدَاءِ مَعَهُ». رب امام حسین علیه السلام خود ذات است. هر موجودی رب خودش را دارد. رب یکی اسم علیم حق متعال است، رب کسی اسم جمیل حق متعال است و... . خدا بی منتها اسماء و صفات دارد و هر موجودی به اقتضاء عین ثابتهی خودش تحت ربوبیت یکی از این اسماء الله است. مثلا گل به واسطهی اسم لطیف و اسم جمیل حق متعال ربوبیت میشود اما رب امام خود خداست با همهی کمالات بی منتهایش و امام عِنْدَ رَبِّه است اعنی به کمال مطلق راه پیدا کرده است. او همهی حدود را رد کرده و از همهی قیود و مواقف گذشته و به بالاترین مرتبهی ممکنهی کمال بشری راه یافته است که بالاتر از آن نیست. آنجا فقط خداست، آنجا خلوت خانهی حق متعال است و جز خدا هیچ حقیقتی آنجا نیست، توحید محض است. حضرت امام صادق علیه السلام میفرماید که اباعبدالله الحسین علیه السلام در آن موطن به محل شهادتش و شهادت لشکریانش، به کربلا مینگرد. خود زمین کربلا که در عراق است، ویژگی های منحصر به فردی دارد و در واقع یک جایگاه عرشی است. روایات بسیار عجیبی در کامل الزیارة در باب استحباب زیارت اباعبدالله الحسین علیه السلام در کربلا داریم، «مَنْ زَارَ قَبْرَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ع یَوْمَ عَاشُورَاءَ عَارِفاً بِحَقِّهِ کَانَ کَمَنْ زَارَ اللَّهَ فِی عَرْشِهِ!»
■امام حسین علیه السلام به محل شهادتش نگاه میکند. همچنین امام به آن شهدایی که در آستان او فانی شدند هم نگاه میکند؛ وَ مَنْ حَلَّهُ مِنَ الشُّهَدَاءِ مَعَهُ. این نگاه کردن و نظر امام که مثل نگاه کردن من و شما به همدیگر نیست، خداوند به حضرت موسی گفت: «وَلِتُصْنَعَ عَلَىٰ عَيْنِي» (طه/۳۹). من تو را با نگاه خودم پرورش میدهم لذا نظر امام حسین علیه السلام، جلوهی ذات حق متعال است. خدا به برخی از بندگانش تجلی به ذات میکند و به برخی، تجلی به صفات و به برخی تجلی به افعال. نگاه امام حسین علیه السلام، نگاه ویژه و خاص خدا و تجلی ذاتی است و از ورای همهی پردهها و حجاب ها است. وقتی شما میگویی حسین دارد نگاه میکند، با اینکه بگویی خدا نگاه میکند یکی است چون آنجا دیگر بینونت و فرقی بین حسین و خدا نیست. آنجا حسین خداست و خدا هم حسین است. آنجا مقام وحدت است. در مقام وحدت صرف، میفرماید که امام حسین به کسانی که در او فانی شدهاند نگاه میکند. او با نگاهش هر لحظه بر اینها جلوه میکند، هر لحظه... جلوات حق متعال که تمام شدنی نیست! خدا در هر لحظه بی منتها جلوه دارد و جلوههای او بی شمار هستند؛ «وَإِن تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا»
■امام حسین علیه السلام دارد به کسانی که در او فانی اند مینگرد بلکه شما بفرما او دارد به خودش نگاه میکند. او خودش را دوست دارد. شهدای کربلا به مقام فناء فی الله رسیدند. ناقص در کامل مضمحل میشود و از خودیت او دیگر چیزی باقی نمیماند. قطره قطره است اما وقتی که وارد دریا میشود دیگر دریا میشود، دیگر از تعین قطرهای چیزی باقی نمیماند. عاشق نیز در پی همین است. او به دنبال این است که وقتی در محضر معشوق قرار میگیرد، از او نامی در میان نباشد. باری پیغمبر صلوات الله علیه و آله به خودش توجه کرد، توجه پیغمبر به خودش غیر از توجه من و شما به خودمان است؛ بهتر است بگوییم پیامبر به اسماء و صفات خود و به کمالاتش نگاه کرد، گفت «لَيتَ رَبّ محمد لم يخلق محمداً»، کاش هرگز مرا خلق نمیکردی که با وجود شما من خودم را ببینم... وقتی حضرت مریم به فرزند خودش توجه کرد، گفت ای کاش مرا خلق نمیکردی و اصلا من جزو فراموش شدگان بودم! «يَا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هَٰذَا وَكُنتُ نَسْيًا مَّنسِيًّا» (مریم/۲۳). حضرت مریم سیدهی نساء زمان خودش بوده، او بتول و طاهر بوده، مستغرق در حق متعال بوده لذا تا توجهش به عیسی جلب شد گفت ای کاش مرده بودم...
#ح_م
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
🏴🏴🏴🏴🏴 #حی_علی_العزا... #مصارع_عشاق قسمت ۲۲ ■امام صادق علیه السلام میفرماید: «إِنَّ الْحُسَیْنَ ب
🏴🏴🏴🏴🏴
#حی_علی_العزا...
#مصارع_عشاق
قسمت ۲۳
■عاشق اینگونه است، عاشق نمیخواهد در نزد معشوق، هیچ تعینی از او مانده باشد... آنقدر که معشوق را دوست دارد، میخواهد به رنگ معشوق درآید و به رنگ او نیز در میآید؛ «رَقّ الزُّجاجُ وَرَقَّت الخَمرُ، فَتشابَها فَتَشاكل الأَمرُ. فَكَأَنَّها خَمرٌ وَلا قَدح، وَكَأَنَّها قَدحٌ وَلا خَمرُ»
●از صفای می و لطافت جام
●در هم آمیخت رنگ جام، مدام
●همهجا مست و نیست گویی می
●یا مدام است و نیست گویی جام
■اینقدر این شیشهی شراب شفاف است، وقتی به او مینگرم نمیدانم این شیشه است یا شراب! در عالم مجرد، ظرف و مظروف یکی میشود. میگوید که در قیامت، هنگامی که به حوض کوثر تشریف بردید، ساقی کوثر به شما جام میدهد که جام و شراب آن یکی است. خود کاسه شراب است و شراب کاسه است، نه اینکه یک شراب باشد و یک کاسه. ما چون در عالم دنیا هستیم مجبوریم از الفاظ استفاده کنیم تا معنا منتقل شود. خلاصه اینکه رنگ عاشق و معشوق یکی میشود، شخصی اگر نگاه کند دچار اشتباه میشود، میگوید که اینها چقدر شبیه هم هستند! عاشق به رنگ معشوق درآمده است. این یکرنگی و به رنگ معشوق درآمدن میسور نمیشود مگر اینکه عاشق هرچیزی غیر از معشوق را به کناری نهد...
■در شب عاشورا در کربلا، امام حسین علیه السلام به اصحاب دستور داد که تنویر کنند، نوره بکشند. جناب بریر بن خضیر همدانی و عبدالرحمن بن عبدربه، پشت خیمهی امام حسین علیه السلام بودند که به داخل خیمهی حسینی بروند و آنجا تنویر کنند... اینها همه حرف است! اینان در صف ایستاده بودند و امام حسین علیه السلام نیز داخل خیمه بود. امام نیز ابتدا تنویر میکرد و در تنویر امام نیز حرفهاست... حضرت ختمی مرتبت فرمود: «لَیَغانُ عَلی قَلبی وَ أنّی لاستَغفراللّه کُلّ یَوم سَبعین مَرّة»، قلب مرا غباری میگیرد و من هر روز هفتاد مرتبه استغفار میکنم. حضرت امام رحمة الله علیه در تفسیر این روایت فرمود این اسماء و صفات الهی برای ایشان غبار بود، این اسماء و صفات برای من و شما، برای پیامبران و... کمال است، اینها باید ملبس به اسماء الله شوند. پیغمبر میفرمود که با توجه به این اسماء الله دلم میگیرد. وقتی که حضرت علی اکبر علیه السلام فرمود، يَا أَبَتِ الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِي، این عطش، عطش بی حدی بود. من میخواهم از این اسماء بگذرم. اینکه حضرت عباس علیه السلام فرمود قَدْ ضَاقَ صَدْرِي وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَيَاةِ، خواست بگوید که من از این اسم الحی خسته شدهام. او ساقی بود، وقتی هر کدام از آن شهدای کربلا به مقامی میرسیدند که مستحق رسیدن به فنا میشدند، عباس بن علی اینها را به آن مقام میرساند. او باب الحسین بود. او به همهی شهدای کربلا حیات داده بود. حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام به واسطهی حضرت عباس به این شهدا جلوه میکرد. شأن امام خیلی بزرگ است... درست است که شهدای کربلا بی نظیر بودند اما خب حساب امام چیز دیگری است، نمیشود امام را با کسی قیاس کرد. اگر اباعبدالله الحسین میخواست بدون حجاب بر اصحاب خودش جلوه کند، ایشان نمیتوانستند تحمل کنند... وقتی حضرت به اینها نگاهی میکرد اینها آرام و قرار نداشتند. همواره میگفتند:
●زان پیشتر که عالم فانی شود خراب
●ما را به جام بادهی گلگون خراب کن
■امام حسین نیز به اینها میگفت صبراً بنی الکِرام! صبر کنید! آنها نیز نمیتوانستند صبر کنند. تا حضرت به اینان جلوهای میکرد به رقص در میآمدند! اینکه جناب سعید بن عبدالله تیرها را در آغوش میکشد، عابس بن شبیب لباس هایش را میکند و عریان به میدان میرود،
●وقت آن آمد که من عریان شوم
●جسم بگذارم سراپا جان شوم
■این نشان از عریانی باطنی جناب عابس دارد. در بزم عاشقی جنون برپا بود... در معرکه شور عاشقی برپا بود... اینها هرکدامشان حالی داشتند، دلیلش نیز تعدد جلوات امام بود. معشوق یک جلوه ندارد بلکه جلوه ها دارد. به هرکسی یک جوری رخ خود را نشان میدهد؛ یکی را به غمزه تیر به قلبش میزند، دیگری را با خال لب شهید میکند، به یکی بوسه میدهد و جانش را میستاند، امام صادق علیه السلام در مورد شهدای کربلا فرمود همهی اینها را خود الله، خود امام حسین قبض روح کرد. اصلا شأن ملک الملک نبود که اینها را قبض روح کند...
#ح_م
■● #انتشار_برای_اولین_بار
به مناسبت ایام #اربعین
«پذیرایی از زوار به سفارش خود حضرت سیدالشهدا علیهالسلام»
#حضرت_آیتالله_بهجت_قدسسره●■
■از عجایب امور است و ما اصلاً در هیچ کسی این مطلب را سراغ نداریم، حتی مثل این مطلب را از خود حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله ـ که افضل است و این [قضیۀ کربلا] هم از مصائب اوست ـ سراغ نداریم؛ اینکه چهار فرسخ را از صاحبانش بخرد و نقداً وجه را بپردازد، بهشرط اینکه تا سه روز، زوار او را پذیرایی بکنند. آقایی میگوید: در طایفۀ ما سندش مانده است که به خط کوفی است. ظاهراً به بنده هم داده، قاعدتاً بنده هم داشته باشم. به خط کوفی است، ما نمیتوانیم چیزی از آن استفاده کنیم.
■بالأخره، چه عرض بکنیم؟! آیا در عالم چنین چیزی سراغ داریم که همیشه، همیشه، زوار کسی تا سه روز حق داشته باشند مهمان باشند و زیارت بکنند؟! از عجایب است این مطلب.
■●رحمت واسعه، ص۵۲●■
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
🏴🏴🏴🏴🏴 #حی_علی_العزا... #مصارع_عشاق قسمت ۲۳ ■عاشق اینگونه است، عاشق نمیخواهد در نزد معشوق، هیچ تع
🏴🏴🏴🏴🏴
#حی_علی_العزا...
#مصارع_عشاق
قسمت ۲۴
■مقام این شهدا مقام بزرگی بود اما باید از مجرای عباس ابن علی به اینها تجلی میشد لذا او ساقی بود. او به اشارهی امام حسین علیه السلام به اینها شراب میداد. وقتی همهی یاران شهید شدند و عباس تنهایی امام را دید، آمد و عرضه داشت که قَدْ ضَاقَ صَدْرِي وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَيَاةِ... نوبت خود ساقی شد... حالا ساقی را خود حسین علیه السلام باید سقایت کند و کرد...
■تنویر امام حسین علیه السلام این است که او از همهی اسماء و صفات الهی دل برید. او اصلا توجهی به اسماء الله و ملائکة الله نداشت، او فقط توجه محض در ذات حق متعال داشت. این اصحاب همگی پشت خیمهی ارباب صف کشیده بودند. جناب بریر بن خضیر همدانی پیرمردی بود، خیلی شاد و مبتهج بود و با همه شوخی میکرد! به یکی جمال غلبه میکند و به دیگری جلال. حسین علیه السلام دل کسی را با صورت میبرد و دل دیگری را با معنی و یکی را ورای صورت و معنی دل میرباید که حسابش جداست. معنی جلال است... وقتی با معنی دل میرباید، او فانی میشود. یکی مناجاتی بود و دیگری خراباتی... بر جناب بریر حال خرابات غلبه داشت لذا شوخی میکرد. وقتی جناب عبدالرحمن حال بریر را دید، به او گفت که این چه وقت شوخی کردن است؟! جلوهی جمالی شادی و حال خوش را در پی دارد و نتیجهی جلوهی جلالی، قبض و انقباض است. امام به بریر جلوهی جمالی کرده بود و به عبدالرحمن جلوهی جلالی. بریر گفت که ای عبدالرحمن، مشهورم که در عمرم جزو بطالین نبودهام و شوخی بیجا نکردهام اما حساب امشب حساب دیگری است... جناب عیسی همیشه میخندید و جناب یحیی همواره میگریست. باری یحیی عیسی را دید و گفت: تو از خدا نمیترسی که اینقدر میخندی؟! عیسی هم گفت تو به رحمت خدا امید نداری که اینقدر گریه میکنی؟! قضاوت را به جبرئیل سپردند، جبرئیل گفت خدا میفرماید من نزد آن کسی هستم که حسن ظنش به من بیشتر است...
■معشوق لباس غیریت را از تن عاشق میکند و لباس خودش را به تن او میکند. در کربلا هم حضرت زینب لباس نو به تن پسرانش کرد. مادر حضرت قاسم بن الحسن هم که به نقلی آنجا بود، لباس دامادی تن او کرد و به سمت معشوق ازلی و ابدی فرستاد. لباس مظهر تمام کمالات و اسماء و صفات حُسنی است که میخواهند از آنها بگذرند تا فقط خدا باشد. همهی این لباس ها را میکند تا لباس خودش را بر تنشان کند. اینها هم لباس های الهی بر تن دارند اما وقتی لباس معشوق و لباس خودشان را میبینند، از لباس خودشان بدشان میآید. وقتی لباس بر تنشان شد میگویند:
●این چه رنگ است بدین زیبایی
●چه لباس است به این یکتایی
■خدا لباس یکتایی و احدیت بر تن اینها میکند و فقط احدبین میشوند. أشُمُّ مِنک نسیماً لَستُ أعْرِفُه. من از معشوقم بویی میشنوم که غیر از بوی خودم است. من بوی معشوقم را میخواهم نه بوی خودم را. اسم اعظم الهی هفتاد و سه حرف است که یکی از آن مستأثره است و به اصطلاح فوت کوزه گری است. شهدای کربلا هفتاد و دو اسم اعظم خدا هستند. آن یکی هم امام حسین علیه السلام است. این شهدا آدم های عادی نبودند...
●در مسلخ عشق جز نکو را نکشند
●روبه صفتان زشت خو را نکشند
■آنجا مسلخ عشق بود و فقط نیکوهای عالم را راه میدادند. جناب جون، غلام سیاه اباعبدالله، رنگ و بوی خودش را میدید. میگفت کاش این رنگ را نداشتم و این رنگ ظاهری نشان از آن رنگ باطنیش بود البته باطن او نور بود و در درجه بالای نورانیت قرار داشت اما او میگفت در برابر حسین هر رنگ دیگری سیاه است. در مقابل بو و رایحهی حسین همهی بوها بد است. رایحهی معشوق قلب عاشق را به تسخیر خودش درمیآورد. این رایحه چیست؟ نفس رحمانی. «لا تسبوا الريح؛ فإنها من نَفَسِ الرحمن تبارك...». حضرت یعقوب هم گفت: «إنّی لَأجِدُ ریحَ یوسفَ». او عاشق یوسف بود و یوسف هم بر یعقوب ولایت داشت و گفت من رایحهی یوسف را میشنوم. در حدیث کساء هم حضرات اهل بیت میفرمایند: «اِنّي اَشَمُّ عِندَکِ رائِحَةً طَيبَةً کَاَنَّها رائِحَةُ جَدّي رسُولِ اللهِ». از شدت اتصال پیامبر و حضرت زهرا رایحه شان یکی بود. در بهشت خدا به حضرت رسول سیبی داد و این سیب را پیامبر خورد و از او لیلة القدر ظاهر شد که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است. در شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان نطفهی حضرت فاطمه منعقد شد...
#ح_م
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
🏴🏴🏴🏴🏴 #حی_علی_العزا... #مصارع_عشاق قسمت ۲۴ ■مقام این شهدا مقام بزرگی بود اما باید از مجرای عباس
🏴🏴🏴🏴🏴
#حی_علی_العزا...
#مصارع_عشاق
قسمت ۲۵
■جناب جون گفت که رایحهی من خوش نیست و رنگم هم سیاه است. من میخواهم رایحهی من رایحهی شما و رنگ من رنگ شما باشد... که حضرت اباعبدالله بعد از آن که جون به شهادت رسید بالای سر او دعا کرد که خدایا رایحهی او را خوش کن و رنگ او را سفید کن و این شد آن عطر سیبی که اگر به کربلا بروید و اهل شامهی باطنی باشید، آن بوی سیب به مشامتان میرسد. آن سوال هایی هم که اصحاب امام میپرسیدند که أرضیت؟ وفیت؟، همان مقام اتصال است که در آن مقام «کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلاَّ وَجْهَهُ» (قصص/۸۶)، دوئیت از بین میرود. تا دوئیت باقی است، وفا و رضایت صورت نمیگیرد و به کربلا راهت نمیدهند و میگویند تو کورکورانه آمدهای و خالص نشدهای...
■مولوی داستان عاشقانهی زیبایی را تعریف میکند،
●آن یکی آمد در یاری بزد
●گفت یارش کیستی ای معتمَد
●گفت من گفتش برو هنگام نیست
●بر چنین خوانی مقام خام نیست
■آمد در زد و معشوق از او پرسید کیستی؟ او پاسخ داد من... معشوق گفت برگرد که تو هنوز با من یکی نیستی. نمیشود که هم معشوق باشد و هم تو باشی. اذا جاء نهر الله بطل نهر عیسی. بعد این عاشق رفت و گشت و پیر راهی پیدا کرد و از تعلقات خودش را آزاد کرد و سیر و سلوک نمود و شبیه معشوق که شد، آمد و دوباره در زد.
●بانگ زد یارش که بر در کیست آن
●گفت بر در هم تویی ای دلستان
●گفت اکنون چون منی ای من درآ
●نیست گنجایی دو من در یک سرا
■امام حسین علیه السلام بر شهدای کربلا جلوه داشت. از یکی با صورت دل میبرد از یکی با معنی. کسی که با معنی از او دل میبرد، به فنا میرسید. از برخی هم که مقام بالاتری داشتند با ورای صورت و معنا دل میبرد. این مقام بقاء بعد الفنا است که آنجا دیگر من و او و تعینات باقی نمیماند. عاشق تا یک جایی به معشوق نیاز دارد. جبرئیل به حضرت ابراهیم میگوید که آمدهام تو را از آتش نجات دهم، پاسخ میدهد من به تو نیازی ندارم بلکه به خدا نیاز دارم. این مقام فنا است چون خودش را هم همانگونه که خدا را میبیند، میبیند. اما عاشق در مقام بقاء بعد الفنا میگوید من به خدا هم نیازی ندارم... چون بین من و او دوئیتی وجود ندارد تا من به او احتیاج داشته باشم. لذا در کربلا هرچه خدا گفت حسین جان کمکت بکنم؟ من عهدم را پذیرفتم دیگر ادامه نده، جنگ هم نکنی من تمام چیزهایی که قرار است به تو بدهم میدهم. گفت نه نیازی ندارم. اصلا آنجا سکوت محض است و هیچ چیز نیست، حتی هیچ هم نیست. آنجا فقر است، فقیر نیست. در فقیر یک انانیتی نهفته است.
●در شهر بگوی یا تو باش یا من
●کآشفته بود کار ولایت به دو تن
■ساحت عشق ساحت عجیبی است. هرکسی به ساحت عشق قدم بگذارد با معشوق یکی میشود.
■قاسم بن الحسن هم از آن کسانی بود که امام حسین علیهالسلام با ورای معنی بر او تجلی کرد.
●گر صورت بیصورت معشوق ببینید
●هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید
■راوی میگوید چهره جناب قاسم بن الحسن، فلقة القمر، مثل پاره ماه بود و قمر کنایه از ولایت عظمای علوی است که قاسم بن الحسن پاره ای از این ماه علوی و حسنی است. عاشق وقتی از معشوق تقاضای وصال کند اگر جواب نه بشنود دلالت بر این میکند که هنوز سنخیت تام و تمام حاصل نشده است و به این پاسخ منفی که تجلی جلالی معشوق بر عاشق است آن تعلق قطع میگردد و راه عاشق سالک هموار میشود لذا اذن ندادنهای امام در کربلا ریشه در همین نگرش دارد تا آن عشاق کوی خود را از غبار تعینات تطهیر کند و لباس دوئیت برکند و ردای وحدت به آنها بپوشاند. جناب قاسم بن الحسن علیهما السلام چون پاسخ منفی از امام شنید دست به دامن مادر شد که او خود مظهری از مظاهر تعینات است و شاید خودش حجابی باشد برای عاشق سائر، و چون مادر واسطه و شفیع میشود تا امام اذن دهد و وصیت امام حسن مجتبی علیه السلام را پیش میکشد یعنی این تعلق برداشته میشود و قاسم به لقاء پیر و مراد خود به نحو اتم نائل میشود و حجاب تعینات از او برداشته میشود بطوریکه سینهی مبارک او منضم به سینه امام میگردد و تو میدانی که قلب امام حرم الله است بلکه مرکز هستی است و انضمام قلب قاسم به قلب امام کنایه از اتحاد قلبی و اندکاک تعین قاسمی در دریای احدی و بسیط حسینی است...
#ح_م
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
🏴🏴🏴🏴🏴 #حی_علی_العزا... #مصارع_عشاق قسمت ۲۵ ■جناب جون گفت که رایحهی من خوش نیست و رنگم هم سیاه ا
🏴🏴🏴🏴🏴
#حی_علی_العزا...
#مصارع_عشاق
قسمت ۲۶
■عاشق و معشوق مرآت هم هستند. عاشق در آئینهی معشوق، خودش را میبیند و معشوق نیز در آئینهی عاشق، خودش را. المؤمنُ مرآةُ المؤمن. آئینه در اذهان عموم معنایی دارد و در حکمت و معرفت، معنایی دیگر. عموم مردم، آئینه را یک آلتی با ویژگی هایی خاص خود میدانند؛ شیشهای که پشت آن جیوه اندود است اما آئینه در حکمت و عرفان به این آلت گفته نمیشود بلکه به آن حکایتگری و نمایاندن اطلاق میگردد. از آن لحاظ که این آلت مینمایاند و از صورتی که در مقابل آن آئینه قرار گرفته است حکایت میکند، به این نمایاندن، آئینه گفته میشود. روایت نیز میفرماید المؤمنُ مرآةُ المؤمن. این مؤمن که مینمایاند هم میتواند خدا باشد هم میتواند انسان باشد یعنی هم خدا آئینهی مؤمن است هم مؤمن آیینهی خداست.
■مؤمن از اسماء الله است، «هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ» (حشر/۲۳). مؤمن کسی است که اتصال به ولایت الله دارد، خداوند ولی است و ولایت برای اوست؛ «هُوَ الْوَلِيُّ الْحَمِيدُ». هرگاه شخصی اتصاف و تخلق به این ولایت الهیه داشته باشد، از او تعبیر به مؤمن میشود. ولایت خدا چیست؟ این است که به کمالات الهی چسبندگی و قرب پیدا کند، کمالات خدا نیز بی منتهاست. در ولایت، تمام اسماء و صفات حُسنی الهی مطرح است. «وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ» که ولی مطلق میفرماید «نَحنُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَیٰ»، ما اسماء حسنی هستیم. ولی کسی است که جامع همهی کمالات الهی است و مؤمن کسی است که به این اسم جامع، قرب پیدا کند. مظهر اتمّ این ولایت، امیرالمؤمنین علیه السلام است که در کمال مطلق قرب الهی قرار دارد و هرکسی به علی و اولاد علی یا به این ولایت الهی تحقق پیدا کند، به میزان قرب و نزدیک شدنش، مؤمن است. هر جایی در قرآن که لفظ مؤمن و آمنوا آمده، مراد محبین امیرالمؤمنین علیه السلام است.
■اگر در روایت شریف المؤمنُ مرآة المؤمن، مؤمن اول را خدا بگیریم و مؤمن دوم انسان فرض شود، المؤمنُ مرآة المؤمن یعنی انسان خودش و کمالات خودش را در آئینهی حق متعال میبیند. میبیند که داشتههای او مال خداست، وجود او مال خداست. اما اگر مؤمن اول را انسان کامل و صاحب ولایت کلیه بدانیم، المؤمنُ مرآة المؤمن یعنی انسان آئینهی خداست، خدا نیز در انسان خودش را تماشا میکند. عاشق و معشوق، مرآت هم هستند. اگر معشوق ازلی را ذات حق متعال بدانیم، عاشق که انسان کامل است، در آن آئینهی ذات ازلی، خودش را تماشا میکند و کمالات خودش را میبیند. معشوق نیز حق متعال است، او هم در انسان ظهورات و جلوات خودش را میبیند. شاعر میگوید:
●ظهور تو به من است و وجود من از تو
●و لست تظهر لولای لم اکن لولاک
■عاشق به جناب معشوق میگوید: ای جناب معشوق! درست است که تو عشق محض هستی، تو حب محض و کمال محضی اما اگر منِ عاشق نبودم، تو چطور میخواستی آشکار شوی؟! منِ عاشق هستم که عشق را ظاهر میکنم. مخلوق به خالقش میگوید که ای خدا، درست است که وجود من از توست، ولی اگر من نبودم تو ظاهر نمیشدی،
●ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود
■بعضی از عرفا مقداری ادب را رعایت نکردهاند و گفتهاند که ما به او محتاج بودیم، او نیز به ما محتاج بود. ما در وجود به او محتاج بودیم و او نیز در اینکه خودش را نشان دهد و کمالاتش را آشکار کند به ما محتاج بود. آنهایی که ادبشان بالاتر بود گفتند او به ما مشتاق بود... چرا بهتر است اینگونه بگوییم؟ چون «إِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ». ما که از خودمان استقلالی نداریم، ما همگی برای او هستیم. چون برای او هستیم، احتیاج او به ما عین غنا است. شما خودت به خودت محتاجی، این غنا نیست؟ اگر احتیاج تو نسبت به دیگری باشد، این فقر است لذا همهی مخلوقات و موجودات مال خدا هستند. غیر خدا که نیستند لذا او به خودش احتیاج دارد. حال که به خودش احتیاج دارد، این عین غناست...
#ح_م