eitaa logo
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
1.6هزار دنبال‌کننده
641 عکس
6 ویدیو
0 فایل
بررسی اثار احوال ونظرات مفسرفقیه فیلسوف وعارف کبیر محمدحسین طباطبایی وسایر علما
مشاهده در ایتا
دانلود
□●توصيه های پيرامون اقامه عزای سيدالشهداء امام حسين عليه السلام●□ □خالصانه در مجالس عزاداری شركت كنيد. طوری باشيد كه غير از امام حسين (علیه السلام) چيزی نبينيد. □با پاكی ظاهر و باطن به اين مجالس مشرف شويد ؛ همانطور كه با وضوء وطهارت در اين جلسات شركت ميكنيم ، به وسيله استغفار ، طهارت باطنی هم كسب كنيم. □قبل از ورود به مراسم عزای ابی عبدالله عليه السلام بگوييم: خدايا اگر در وجود من مانعی از كسب فيض ابی عبدالله عليه السلام هست، آن را برطرف بفرما. □دهه محرم ، دهه تحول است ، جناب حرّ يك شخص است اما حرّ شدن يك جريان ميباشد. در اين دهه بايد متحول شويم. @mohamad_hosein_tabatabaei
■● #سلوک_شیطان استادعلی صفائی حائری(عین.صاد)●■ ■هيچ سالکی، سلوک شیطان را نداشته و حتی مدّعی چنین سلوکی نیست. همه کسانی که درجاتی از سلوک را دارند، مدٌعی کشف و شهودی کمتر ازآسمان هفتم را هستند، ■در حالی که شیطان نه تنها شهود، که حضور داشت. با این حال بیرونش کردند، تبعیدش کردند، چرا؟ چون #عبد نبود. #یاعلی ■●فوز سالک، ص١٠٣●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
☑️شادی روح علامه طباطبایی(ره) @mohamad_hosein_tabatabaei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
□چه خوشبویى اى خاک!□ □"نصر بن مزاحم" مورّخ نامی گوید که امیر المومنین علیه السلام خطاب به خاک کربلا فرمودند: □چه خوشبویى اى خاک! در روز قیامت قومى از تو به پا خیزند که بدون حساب و بى درنگ به بهشت روند. □وقعة صفین، صفحه ۱۴۰-۱۴۱□ ☑️صلی‌الله علیک یا اباعبدالله الحسین علیه‌السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آیات254-253 بقره قسمت سوم بخش دوم ● در قرآن كريم تكلم به معناى معهود بين ما از خدا نفى و حقيقت معناى تكلم درباره خداى سبحان اثبات شده است پس كلام به آن نحوى كه از انسان سر مى زند از خداى تعالى سرنمى زند يعنى خدا حنجره ندارد تا صدا از آن بيرون آورد، و دهان ندارد تا صدا را در مقطعهاى تنفس در دهان قطعه قطعه كند، و با غير خودش قراردادى ندارد (كه بفرمايد مثلا هر وقت اگر فلان كلمه را گفتم بدان كه فلان معنا را منظور دارم ) براى اينكه شأن خداى تعالى اجل و ساحتش منزه تر از آن است كه مجهز به تجهيزات جسمانى باشد، و بخواهد با دعاوى خيالى و اعتبارى استكمال كند، همچنان كه خودش فرمود: ((ليس كمثله شى ء)). ليكن در عين حالى كه قرآن كريم تكلم به معناى معهود بين مردم را از خداى تعالى نفى مى كند، آيه شريفه : ((و ما كان لبشر ان يكلمه الله الا وحيا او من وراى حجاب )) (كه ترجمه اش گذشت ) حقيقت معناى تكلم را درباره خداى تعالى اثبات نموده است . پس خداى تعالى تكلم با آثار و خواص خود را دارد، ولى آن حد اعتبارى را كه در تكلم معهود بشرى است ، ندارد، و وقتى اثر كلام و نتيجه آن كه همان فهماندن طرف باشد، در خداى تعالى هست ، قهرا بطور محدود جزء امور اعتباريه باقى مى ماند، يعنى امورى كه تنها در اجتماع انسانى اعتبار دارد، مانند ذرع كه فلز بودن آن واقعيت دارد، ولى ذرع بودن آن حدى است اعتبارى ، و مانند كيل و ترازو كه آهن بودن و شكل آن واقعيت دارد، ولى ترازو بودنش امرى است اعتبارى ، و همچنين چراغ ، كه اثرش يعنى روشنائى و روشنگريش امرى است واقعى ، ولى حد و حدودش امرى است اعتبارى ، و باز مانند سلاح كه از بين بردن دشمن توسط آن امرى است ثابت ، ولى به فلان شكل بودن آن امرى است قراردادى ، و امثال اين امور كه بيانش در سابق گذشت . ترجمه تفسير الميزان جلد 2 صفحه 480 پس تا اينجا معلوم شد كه خاصيت كلام در خداى سبحان هست ، يعنى خدا هم مقصود خود را به پيامبر خود مى فهماند، و اين همان حقيقت كلام است ، و خداى سبحان هر چند كه براى ما بيان كرده كه اين فهماندن انبيا حقيقت كلام است و اشاره كرد كه كلام او صفات و وضع كلام ما آدميان را ندارد، و ليكن براى ما بيان نكرده ، و خود ما هم از كلام او درك نكرده ايم كه در حقيقت كلام او چيست ؟، و او چگونه با پیامبران حرف مى زند و مقاصد خود را به ايشان تفهيم مى كند؟، چيزى كه هست اينكه : چه اين چگونگى را بفهميم و چه نفهميم نمى توانيم خواص كلام معهود نزد خود را از خدا سلب نموده و بگوئيم خدا كلام ندارد، بلكه بايد بگوئيم آثار کلام یعنی تفهیم معانی مقصود و القای آن در ذهن شنونده ، در خدای تعالی هست. 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
□●حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره●□ □حفظ کنیم قرآن را که همیشه با ما باشد، ما با او باشیم، آن را وسیلۀ حفظمان در فِتَن و شدائد(فتنه‌ها و سختی‌های) دنیا قرار بدهیم. از خدا بخواهیم که از قرآن، ما را جدا نکند؛ همچنین از خدا بخواهیم ما را از عترت جدا نکند که عترت با قرآن است و قرآن هم با عترت است. □●به‌سوی محبوب، ص١٢٩●□ @mohamad_hosein_tabatabaei
■●در ایام سوگواری اهل بیت و خصوصاً امام حسین علیهم السّلام چند شب درون خانهتان پرچم یا پارچهی سیاهی بزنید و لباس سیاه به تن بچّهها بکنید و دور هم بنشینید و خودتان چند بیت از همان نوحههای ساده‌ی قدیمی بخوانید که به فطرت نزدیک‌تر است و با هم سینه بزنید. ■●آنوقت ببینید خدا و اهل بیت علیهم السّلام از فضل و عنایت، با شما و خانوادهتان چهها میکند. ■●مصباح الهدی ص ٣٠٦●■ 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
■●اندک اندک جمع مستان می‌رسند□■ ■اباعبدالله علیه السّلام یوم‌التّرویة از مکّه خارج شدند و به سوی کوفه حرکت کردند. در بین راه خبر شهادت مسلم به حضرت رسید. ■اباعبدالله علیه السّلام می‌خواهند یارانشان ناب‌ترین یاران باشند. چون این حرکت، حرکت جاوید تاریخ است و ناخالصی در آن نمی‌پذیرند؛ لذا صداقت کامل هم به خرج می‌دهند. ■معمولاً هر فرمانده و رهبری در آغاز یک مبارزه می‌گوید، فعلاً باید از چیزهایی که سبب می‌شود یاران ما کم شوند، اجتناب کنیم؛ مثلاً اگر خبری پخش شود که ممکن است عدّه‌ای از ما جدا شوند؛ فعلاً جلوی آن خبر را بگیریم تا تعداد بیشتری همراه ما باشند. ■امّا اباعبدالله علیه السّلام بلافاصله همراهانشان را جمع کردند و فرمودند: خبر شهادت مسلم و هانی به من رسید؛ بدانید پیشاروی ما شمشیرهای آخته است. اگر کسی برای پیروزی و قدرت و امکانات مادّی و دنیوی همراه من راه افتاده، برگردد. با صداقت تمام! حضرت تمام راه را آمدند؛ منزل به منزل، منزل به منزل... ■کاروان با عِزّت و احترام خاصّی حرکت می‌کند؛ به سوی میعادگاه عاشقان می‌خرامد؛ گام به گام! ■این گروه برجسته‌ای که باید برای همه‌ی تاریخ، بیان‌کننده‌ی معنای واژه‌ی عشق و واژه‌ی ایمان باشند، گام به گام به محلّی نزدیک می‌شوند که باید این حماسه‌ی عظیم آفریده شود. ■شاید این روزها این غزل مولانا خیلی زیاد به یاد انسان بیاید: ●اندک اندک جمع مستان می‌رسند ●اندک اندک می پرستان می‌رسند ●دلنوازان نازنازان در ره اند ●گلعذاران از گلستان می‌رسند ●اندک اندک زین جهان هست و نیست ●نیستان رفتند و هستان می‌رسند ●جمله دامن‌های پر زر همچو کان ●از برای تنگ‌دستان می‌رسند ●لاغران خسته از مَرعای عشق ●فربهان و تندرستان می‌رسند ●جان پاکان چون شعاع آفتاب ●از چنان بالا به پَستان می‌رسند ●خرّم آن باغی که بهر مریَمان ●میوه‌های نو ز مَستان می‌رسند ●اصلشان لطفست و هم واگشتِ لطف ●هم ز بستان سوی بستان می‌رسند... ■●استاد مهدی طیّب ۸۶/۱۰/۲۱●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
■●روز بیست‌ونهم ماه ذی‌الحجّه: از دنیا رفتن خلیفه‌ی دوم●■ ■●ضرباتی که بر خلیفه‌ی دوم وارد آمده بود، کار خود را کرد و در روز بیست‌ونهم ماه ذی‌الحجّه خلیفه‌ی دوم از دنیا رفت. عمر در طلیعه‌ی مرگ برای جانشینی، وصیّتی کرد که از پدیده‌های بسیار عبرت‌انگیز است. شورای شش‌نفره‌ای که خلیفه‌ی دوم وصیت کرد تشکیل شود تا آن شش نفر از بین خود یک نفر را به‌منزله ی خلیفه انتخاب کنند، مسائل بسیار عجیبی دارد که بسیار قابل تأمّل است. ■●منتهی چون این بحث‌ها را قبلاً کرده‌ام، نمی‌خواهم فرصت را صرف بیان مجدّد آنها کنم؛ امکان دسترسی شما به آن صحبت‌ها وجود دارد؛ ولی استدعا می‌کنم حتماً مراجعه کنید و ببینید طرحی که خلیفه‌ی دوم برای آن شورا تهیّه کرد، چه طرحی بود؟ چگونه خودش از قبل پیش‌بینی کرد که چه کسی در این شورا انتخاب خواهد شد و او وقتی خلیفه می‌شود چه فجایعی به بار می‌آورد! ■●در کتا‌ب های اهل سنّت همه‌ی اینها از زبان خود عمر قبل از مرگش نوشته شده است. بعد هم چه مکانیزمی برای تصمیم‌گیری تعیین کرد! از بین این شش نفر یک نفر یعنی ، آن سرمایه‌دار عجیبی که ثروت او افسانه‌ای بود، را برگزید و به او حقّ وتو داد. گفت: اگر سه به سه شدند، باید رأی سه‌تایی که عبدالرّحمان‌بن‌عوف جزء آنها است، اجرا شود؛ اگر پنج به یک شدند، گردن یک نفر را بزنید؛ اگر چهار به دو شدند، گردن دو نفر را بزنید؛ اگر سه به سه شدند، نظر سه نفری که در بین آنها عبدالرّحمان‌بن‌عوف نیست، قابل اجرا نیست و اگر اصرار کردند، گردن هر سه را بزنید و اگر سه روز گذشت و شش نفر نتوانستند حتّی سه به سه شوند و هر‌کس می‌گفت خودم؛ گردن شش نفرشان را بزنید. این مکانیزمی بود که خود عمر برای آن شورای فرمایشی برای انتخاب آزاد و دموکراتیک طرّاحی کرد و مأموریت نظارت بر اجرای آن را هم به اباطلحه‌ی‌انصاری داد. در ماجرای شرح‌حال عمّار‌یاسر به این نکته هم اشاره کرده‌ام که در روز شورا بیرون شورا به نفع امیرالمؤمنین ع چه فعّالیت چشمگیری انجام می‌دهد! ■●در این ، که یکی از آنها علیه السلام بود، دیگری ؛ یکی بود، دیگری ؛ یکی عبدالرّحمان‌بن‌عوف بود و ششمی ؛ به‌نحوی عمل شد که طلحه به نفع عثمان و زبیر به نفع امیرالمؤمنین علیه السلام کنار رفتند. چهار نفر ماندند؛ که دو نفر دیگر غیر از امیرالمؤمنین علیه السلام و عثمان هر دو گفتند ما طالب حکومت نیستیم. هم سعد‌بن‌ابی‌وقّاص گفت من مرد جنگم و هم عبدالرّحمان‌بن‌عوف مرد سرمایه و ثروت‌اندوزی بود؛ ولی با نقش تعیین‌کننده‌ای که عمر به عبدالرّحمان‌بن‌عوف داده بود، فی الواقع او تعیین‌کننده‌ی سرنوشت شورا شد. ■●او هم با زرنگی و مکّاری اوّل به امیرالمؤمنین علیه السلام پیشنهاد کرد که اگر بپذیری حکومت را طبق قرآن و سنّت پیامبر صلی الله علیه وآله و روش ابابکر و عمر اداره کنی، با تو بیعت می‌کنم و اگر من با تو بیعت کنم، عملاً رأی تو اکثریت پیدا می‌کند و تو خلیفه می‌شوی؛ ولی می‌دانست چه شرطی کند که امیرالمؤمنین علیه السلام آن را نپذیرند. امیرالمؤمنین علیه السلام هم کسی نبودند که به دروغ تعهّدی را قبول کنند و بعد زیر آن تعهّد بزنند. ■●شرط عمل به روش ابابکر و عمر؛ که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: نه؛ قرآن و سنّت پیامبر صلی الله علیه وآله روی چشم من؛ امّا روش ابابکر و عمر را در حکومت قبول ندارم. من طبق اجتهاد خودم عمل خواهم کرد. او گفت نه؛ این‌گونه نمی‌شود. سپس به عثمان پیشنهاد کرد. عثمان هم استقبال کرد و گفت: بله؛ من حکومت را طبق قرآن، سنّت پیامبرصلی الله عبیه وآله و روش شیخین اداره خواهم کرد. عبدالرّحمن هم با او بیعت کرد و در‌نتیجه عثمان به خلافت رسید.فجایع و مظالمی که در دوران خلافت عثمان رخ داد و نهایتاً منجر به شورش مردم علیه عثمان و کشته شدن او شد، میوه‌ی وصیّت خلیفه‌ی دوم،عمر‌بن‌الخطّاب است. ■●استاد مهدی طيب - ٩ آبان ۹۲ ●■ @mohamad_hosein_tabatabaei