eitaa logo
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
1.5هزار دنبال‌کننده
641 عکس
6 ویدیو
0 فایل
بررسی اثار احوال ونظرات مفسرفقیه فیلسوف وعارف کبیر محمدحسین طباطبایی وسایر علما
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آیات 260-258 بقره قسمت اول بخش چهارم ● محاجه و مشاجره ابراهيم (علیه السلام ) با نمرود، پادشاه زمان كه مدعی الوهیت بوده و همچنين اين ادعا از نمرود حكايت شده ، آنجا كه به حكايت قرآن گفته است : ((انا احيى و اميت )) زيرا از اين سخن به خوبى استفاده چنين ادعائى مى شود و به زودى بيان آن خواهد آمد. با اين بيان معناى محاجه و مشاجره اى كه بين ابراهيم (عليه السلام ) و نمرود واقع شده ، كاملا روشن مى شود چون نمرود براى خداى سبحان قائل به الوهيت بوده ، و گر نه وقتى ابراهيم (عليه السلام ) به او گفت : خدا آفتاب را از مشرق مى آورد تو آن را از مغرب بياور نمرود مى توانست (مبهوت نشده و) حرف ابراهيم را قبول نكند و بگويد آفتاب را من از مشرق مى آورم ، نه آن خدائى كه تو به آن معتقدى و يا بگويد اصلا اين كار كار خداى تو نيست بلكه كار خدايانى ديگر است ، چون نمرود قائل به خدايانى ديگر غير خداى سبحان نيز بود. و همچنين قوم نمرود همين اعتقاد را داشتند، همچنان كه همه داستان هاى ابراهيم (عليه السلام ) كه در قرآن آمده بر اين معنا دلالت دارد، مانند داستان كوكب و ماده و خورشيد، و گفتگوئى كه آن جناب با پدرش درباره بت ها داشت ، و خطابى كه به قوم خود كرد، و داستان شكستن بت ها، و سالم گذاشتن بت بزرگ و ساير داستان ها. پس معلوم مى شود نمرود هم مانند قومش براى خدا الوهيت قائل بود، چيزى كه هست قائل به خدايانى ديگر نيز بود، ليكن با اين حال خود را هم ((اله )) مى دانست ، و بلكه خود را از بالاترين ((خدايان )) مى پنداشت ، و به هم ين جهت بود كه در پاسخ ابراهيم (عليه السلام ) و احتجاجش ، بر ربوبيت خود احتجاج كرد، و درباره ساير خدايان چيزى نگفت .پس معلوم مى شود خود را بالاتر از همه آنها مى دانست . از اينجا اين نتيجه به دست مى آيد كه محاجه و بگومگوئى كه بين نمرود و ابراهيم (عليه السلام ) واقع شده اين بوده كه ابراهيم (عليه السلام ) فرموده بوده : كه رب من تنها الله است و لا غير. ترجمه تفسير الميزان جلد 2 صفحه 536 و نمرود در پاسخ گفته بود كه : خير، من نيز معبود تو هستم ، معبود تو و همه مردم ، و به همين جهت موقعى كه ابراهيم (عليه السلام ) عليه ادعاى او چنين استدلال كرد كه :((ربى الذى يحيى و يميت ))، ((پروردگار من كسى است كه زنده مى كند و مى ميراند))، او در جواب ابراهيم (عليه السلام ) گفت : ((من زنده مى كنم و مى ميرانم ))، و خلاصه براى خود همان وصفى را ادعا كرده و قائل شده كه ابراهيم (عليه السلام ) آن را وصف پروردگار خود مى دانست ، تا آن جناب را مجبور كند به اينكه بايد در برابرش خاضع شود و به عبادتش بپردازد. آرى بايد تنها او را بپرستند نه خدا را و نه هيچ آلهه اى ديگر را، و به همين جهت مى بينيم در پاسخ آن جناب نگفت : ((وانا احيى و اميت )) (من نيز زنده مى كنم و مى ميرانم )، و با نياوردن واو عطف فهماند كه اصلا زنده كننده و ميراننده منم ، نه اينكه خدا هم با من شركت داشته باشد و نيز نگفت : آلهه نيز زنده مى كنند و مى ميرانند، چون خود را بزرگترين آلهه مى دانست . 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
■●استدلال، مقدم بر گرفتن این‌گونه مجلس‌هاست! فرمایشات آیت‌الله بهجت‌ (ره) دربارۀ نهم ربیع‌الاول●■ ■●علمایی که در زمان ما بودند، بلکه قدری هم جلوتر از زمان ما بودند، بععضی [از مردم] از اینها اِعانه می‌خواستند برای عیدالزهرا؛ بعضی [از علما] نمی‌دادند، بعضی‌ها هم می‌دادند. ■●بنده خیال می‌کنم اهل علم، اگر می‌خواهند اینجا (عیدالزهرا) خدمتی بکنند به اهل‌بیت علیهم‌السلام، برای اهل استدلال از اینها متعیّن است، که سعی بکنند دلیلی بر خلافت امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه ذکر بکنند؛ ساده، برهانی، یقین‌آور، به‌طوری‌که اگر این دلیل رابه دیوار بگویند و اذن داده شود به دیوار که بگو، تصدیق کند قول او را و بگوید حق به جانب توست. و من قاطع هستم به اینکه اهل استدلال و ایمان، اگر بخواهند این‌طور ادله را پیدا کنند، پیدا می‌کنند. ■●نه سبّی، نه طعنی، نه شَتمی، هیچ کدام لازم نیست. بلکه این [استدلال کردن] مهم‌تر است و ممکن است ـ خدا می‌داند ـ چقدرها را داخل در حق کند. از این مطلب غافلند که بابا این مقدم است. یکی از این ده‌تا [استدلالی] که در عمر خودش تهیه کرده است، خدا می‌داند چقدرها را مستبصر می‌کند. ■●چرا از این [استدلال کردن] غافلید، در [مقابل] اینکه مجلس تهیه کنید و از این کارها…؟! ما باید ملتفت باشیم، از برهان تعدی نکنیم و بدانیم که برهان، چیزهایی را دارد که اصلاً این‌طور عمل‌ها ندارد. ولو فرض کنید که در همین عملیات هم آدم می‌تواند کارهایی را بکند که پیش آنها اشکال‌دار نباشد. @mohamad_hosein_tabatabaei
■●نکاتی درباره روز نهم ربیع الاوّل●■ ■امامت هر امام در همان روز و لحظه شهادت امام قبل آغاز می‌شود و تبریک گفتن در آن سنت نیست، چون همراه است با غم امام بعد به خاطر از دست دادن پدر خویش. چنانکه در روز شهادت امیرالمؤمنین علیه السّلام کسی به امام مجتبی علیه السّلام تبریک نمی‌گوید، یا در عصر روز عاشورا کسی به امام سجاد علیه السّلام تبریک نمی‌گوید. به همین ترتیب در روز شهادت امام عسکری علیه السّلام (۸ ربیع الاول و با تسامح ۹ ربیع الاول) هم تبریک گفتن به امام زمان علیه السّلام معنا ندارد. ■امام زمان علیه السّلام در روز شهادت پدرشان محزونند و شیعه در حزن ائمه محزون است نه شادمان؛ عزا می‌گیرد نه جشن. ■عیدالزهرا علیه السّلام هم یک دروغ و بدعت است. به شهادت موثق‌ترین منابع شیعه و تمامی منابع اهل سنت عمر در روز ۲۶ ذی‌الحجّه ضربت خورد و سه روز بعد مرد. ■در عین تأکید بر ضرورت لعن و تبرّی نسبت به جنایتکاران سقیفه و دیگر دشمنان اهل بیت علیهم السّلام، باید دانست که به فرموده مرحوم دولابی که مطابق احادیث اهل بیت علیهم السّلام نیز هست، ادب سلام و صلوات بر اهل بیت علیهم السّلام در هر چه با صدای بلندتر فرستادن است و ادب لعن و تبرّی در هر چه آهسته‌تر ذکر کردن است، حتی به گونه‌ای که تنها در قلب گفته شود و لب و زبان حرکت نکند. ■پس علنی لعن کردن، خواه با زبان و خواه با قلم، خلاف ادب لعن و تبرّی است و برکات آن را که نابود شدن عُمَرِ درونی (نفس اماره) است، منتفی می‌سازد و متقابلاً اثر مخرب عقده‌ای کردن اهل سنّت و مسدود کردن راه هدایت آنها به تشیّع و سوق دادن آنها به سمت وهابیت و تقویت گروه‌های تکفیری برای جذب نیرو و کشتار شیعیان را دارد. ■احادیث فراوان اهل بیت علیهم السّلام نقطه‌ی مقابل این شیوه‌ی غلط است. اکثریت قریب به اتفاق مراجع تقلید هم لعن و تبرّی علنی را نهی کرده‌اند. ■لعن، دعای بر محرومیت کسی از رحمت الهی است، نه فحاشی و الفاظ رکیک به زبان آوردن که مورد نهی شدید قرآن و اهل بیت علیهم السّلام است و با ادب دست پروردگان مکتب اهل بیت علیهم السّلام مطلقاً سازگار نیست و اقتدا به امثال عُمَر است. ■وقار و وزانت شاگردان مکتب اهل بیت علیهم السّلام نیز با حرکات و کارهای جلف و وقیحی که به نام تبرّی صورت می‌گیرد، قابل جمع نیست. ■آنچه تحت عنوان رُفِع القلم ذکر می‌شود سند معتبری ندارد و با آیات متعدد قرآن و احادیث فراوان اهل بیت علیهم السّلام تضاد آشکار دارد. آیا طرفداران رفع القلم اجازه می‌دهند در این ایّام کسی به ناموسشان تجاوز کند یا به اموالشان تعرض کند؟ ■به استناد قرائن تاریخی یک دعوای درون سازمانی بین کودتاچیان سقیفه سبب شد که یک جناح با اعزام مامور مجهول الهویه‌ای به نام فیروز نهاوندی مشهور به ابولؤلؤ که غلام والی حکومت عُمر در کوفه بود، رقیب خود را از پا در بیاورد. آیا این امر به ابولؤلؤ تقدّس می‌بخشد و موفقیت جناح رقیب عُمر در کشتن او را دوستان اهل بیت علیهم السّلام باید جشن بگیرند؟ ■کی قرار است از خواب غفلت و جهالت بیدار شویم و قربه الی الله آب به آسیاب دشمنان اهل بیت علیهم السّلام و قدرت‌های استکباری که با اصل اسلام دشمن هستند نریزیم؟ ■فردای قیامت باید شخصاً برای اینگونه اعمال در پیشگاه الهی پاسخگو باشیم و اینکه دیگران هم این کار را می‌کردند کارهایمان را توجیه نخواهد کرد. امید که بیشتر تامل کنیم. @mohamad_hosein_tabatabaei
□○اگر اجتماع عیبهای یکدیگر را کنار بگذارند و همدیگر را تحمل کنند و باهم تفاهم کنند , این معنای فرج می باشد,هر کجا دوستی , محبت , انسانیت , صفا و صمیمیت باشد آنجا امام زمان دل خوش است. □○امام زمان که تشریف بیاورند چون ایشان هم زن و فرزند دارند نمیشود که شبانه روز باایشان بود , لذا اگر زمانی که با اوهستیم خوب باشیم ولی وقتی از محضر ایشان که در آمده ایم جور دیگر باشیم , پس معلوم است فرج حاصل نشده , فرج یعنی اجتماع طوری بشود که هیچکس ناراحتی نداشته باشد و لذا اگر امام زمان هم تشریف بیاورند ولی باز همان دزدی , دروغگویی , دغلی , سر به سرهم گذاشتن , به هم ضربه زدن و کینه و بخل و...باشد, معلوم است که هنوز فرج حاصل نشده , لذا پیغمبر اکرم و ائمه با اینکه تشریف داشتند ولی فرج حاصل نشده بود □○فرج حاصل شدن کار مشکلی است , آن هم یک فرج عمومی, لذاست که به نص روایات , با آمدن حضرت بقیه الله سلام الله علیه در مجموعه ی عالم یک فرج عمومی حاصل میشود , به دلیل اینکه سران کفر کوبیده میشوند و طبق نص روایات , امام زمان هم به آیه ی " فقاتلوا ائمه الکفر" عمل می کند و با ریشه ها و رگه های بزرگ کفر می جنگد و انها را ریشه کن میسازد و زورگویان کذایی را برمیدارد اما در مورد پایین ترها اینطور نیست که حضرت شبانه روز دنبال آنها باشد که اینجا را مبادا اینجوری کنند و انجا را آن طوری کنند , این امور در دستان ماست. □○اینجاست که باید دید چقدر خود ساخته هستیم , چقدر علوم و معارف می خواهیم , اجتماع چقدر تشنه ی علم است , چقدر از اسلام اطلاع داریم این است که حداقل هرکسی باید خودش را آماده کند , به هر مقداری که میشود , در این صورت است که فرج حاصل شده است. ■●پیر و جوان استاد صمدی آملی●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
□○السَّلاَمُ عَلَى الْحَقِّ الْجَدِيدِ وَ الْعَالِمِ الَّذِي عِلْمُهُ لاَ يَبِيدُ○□ □آغاز امامت امام عصر، حضرت حجة ابن الحسن المهدی ارواحنا فداه بر تمامی شیعیان و محبان حضرات اهل‌بیت علیهم‌السلام مبارک و فرخنده باد. @mohamad_hosein_tabatabaei
☑️شادی روح علامه طباطبایی(ره) @mohamad_hosein_tabatabaei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آیات 260-258 بقره قسمت اول بخش پنجم1⃣ ● نيرنگ نمرود در محاجه با ابراهيم وقتى كلام به اينجا رسيد و نمرود نتوانست با سخن منطقى و به حق معارضه كند دست به نيرنگ زد، خواست تا با مغالطه ، امر را بر حاضران مجلس مشتبه سازد، و لذا گفت : من زنده مى كنم و مى ميرانم با اينكه منظور ابراهيم (عليه السلام ) از جمله ((ربى الذى يحيى و يميت )) حيات و موتى بود كه در اين موجودات جاندار و با اراده و شعور مى بينيم . اين حياتى است كه حقيقتش براى بشر معلوم نيست ، و اين حيات است كه كسى جز پديد آورنده جان داران و كسى كه خودش واجد آن است قادر بر ايجاد آن نيست ، و چنين حياتى را نه مى شود مستند به طبيعت جامد و بى جان دانست ، و نه به هيچ موجودى از موجودات جاندار، چون جان جانداران همان وجود آنها است ، و مرگشان هم عدمشان است و هيچ موجودى نه مى تواند خود را ايجاد كند، و نه مى تواند معدوم سازد. و اگر نمرود كلام آن جناب را به همين معنا مى گرفت ديگر نمى توانست پاسخى بدهد، و ليكن مغالطه كرد و حيات و موت را به معناى مجازى آن گرفت ، و يا به معنائى اعم از معناى حقيقى و مجازى ، چون كلمه احياء همانطور كه بر زنده كردن موجودى بى جان چون جنين در رحم و نفخه روح در او اطلاق مى شود همچنين بر نجات دادن انسانى از ورطه مرگ نيز اطلاق مى گردد. و همچنين كلمه ((اماتة )) همانطور كه بر ميراندن - كه كار خدا است - اطلاق مى شود، همچنين بر كشتن با آلت قتاله نيز اطلاق مى گردد، و لذا نمرود دستور داد دو نفر زندانى را آوردند، ترجمه تفسير الميزان جلد 2 صفحه 537 يكى را امر كرد تا كشتند و ديگرى را زنده نگه داشت و سپس گفت : من زنده مى كنم و مى ميرانم ، و به اين وسيله امر را بر حاضرين مشتبه كرد. آنها هم تصديقش كردند، و ابراهيم نتوانست به آنها بفهماند كه اين مغالطه است ، و منظور او از احيا و اماته اين معناى مجازى نبود و حجت نمرود نمى تواند معارض با حجت وى باشد، و اگر مى توانست وجه اين مغالطه را بيان كند قطعا مى كرد، و اين نتوانستن لابد از اين جهت بوده كه آن جناب حال نمرود را در مغالطه كاريش و حال حضار را در تصديق كوركورانه آنها از وى را ديده و فهميده بود كه اگر بخواهد وجه مغالطه را بيان كند احدى از حضار تصديقش نمى كند، به همين جهت از اين حجت خود صرف نظر نموده و به حجت ديگر دست زد، حجتى كه خصم نتواند با آن معارضه كند، و آن حجت اين بود كه فرمود: ((ان الله ياتى بالشمس من المشرق فات بها من المغرب )) و وجه اين حجت اين است كه هر چند خورشيد در نظر نمرود و نمروديان و يا حداقل نزد بعضى از آنان يكى از خدايان است چنانكه گفتگوى ابراهيم (عليه السلام ) با كواكب و ماه نيز ظهور در اين معنا دارد. 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei