🏴🏴🏴🏴🏴
#حی_علی_العزا...
■کسی که بر امام حسین گریه کند، حسّاس میشود و وقتی اولیاءالله و عباد خدا که بدنشان نرم است، او را در بغل میگیرند، او این را احساس میکند و لذّت میبرد.
■در این امّت، امام حسین علیه السّلام خالق گریه است.
●در بارگاه قرب که جای ملال نیست
●سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
■و در عین اینکه خالق گریه است، ذات مؤمنین را میخنداند. عصر عاشورا بعد از همهی عزاداریها و گریهها، بچّهها و جوانترها، اگر بزرگترها مانعشان نشوند، بیاختیار شوخی میکنند و میخندند، در حالی که عصر عاشورا آغاز مصائب اهل حرم و بازماندگان شهدای کربلاست و باید مغموم باشند. این بهجت و سرور ذاتی مال امام حسین علیه السّلام است.
#یاعلی
■عارف بالله مرحوم حاج اسماعیل دولابی■
■●مصباح الهدی
تٱلیف استاد مهدی طیّب●■
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
🏴🏴🏴🏴🏴 #حی_علی_العزا... #مصارع_عشاق قسمت(۱۲) ■مطلق، غیب است. جمال مطلق غیب است، علم مطلق غیب است،
🏴🏴🏴🏴🏴
#حی_علی_العزا...
#مصارع_عشاق
قسمت(۱۳)
■گفت کای لب تشنهی بحر وصال
بعد از اینت در کجا بینم جمال
●حسین جان، شما که به مقام شهادت مطلق میرسی، من کجا شما را ببینم؟
●گفت بیرون از مکان و لامکان
●چون شوی یابی ز دیدارم نشان
■گفت من به مقام غیب میروم... اگر میخواهی مرا ببینی باید به آن مرتبهی غیب توجه داشته باشی اما اسرار اسارت را بدان زینب جان... اسرار اسارت چیست؟
●گر شوی بی منزل و مأوا سزاست
●تو حقی گو ذات حق را جا کجاست
■زینب جان شما نباید مقید به قید خاصی باشی، تو مظهر حق متعالی. ذات حق متعال که جا و مکان ندارد، در هیچ جایی نیست اما در همه جا هست... زینب جان، تو با اسارتت باید همهی منازل هستی را از خودت پر کنی... تا کجا؟ باید تا خرابهی شام بروی. عشق برای اینکه خودش را نشان دهد خودش را تا انزل مراتب وجود ظهور میدهد.
●رهرو منزل عشقیم و ز سرحد عدم
●تا به اقلیم وجود این همه راه آمده ایم
■عشق از مقام عدم که همان مقام غیب الغیوبی است تا این جایی که من و شما هستیم سریان دارد. پس جناب زینب! شما باید با اسارتت این عشق حسینی را بِکِشی و در تمام مخلوقات گسترش دهی، أَلَمْ تَرَ إِلَىٰ رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ؟! (فرقان/۴۵). حال که اینگونه شد، بدان که تو اسیر نیستی... تو امیری... وقتی تو عشق را در میان تمامی موجودات سریان میدهی و همهی موجودات به سریان این عشق زنده هستند، آیا تو اسیری یا امیری؟!
#گنج_توحیدی_تو_از_ویران_مرنج
■چرا نباید از ویرانه و خرابه رنجید؟ چون گنج در ویرانه است... در داستان حضرت خضر و موسی شنیدید که حضرت خضر گفت در این خرابه، گنجی هست. خرابه کنایه از همین عالم دنیا و عالم حد و کثرات و قیود است. باطن این قید را ببینی میشود گنج... بشر در حدود دنیا و نفس و هواهای نفسانی مستغرق شده است، اگر این حدود را کنار بزند، خدا را میبیند. اگر این پردهی حدود و قیود را بیندازد، خدا آشکار میشود! خدا که دور نیست... به محض اینکه از حد بگذری، به حق واصل میشوی. خدا بی حد است لذا در تمام حدود حضور دارد. جایی نیست که خدا آنجا نباشد، وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ، و او از رگ گردن نزدیکتر است... أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ... از خودت به خودت نزدیکتر است...
#ح_م
🏴🏴🏴🏴🏴
#حی_علی_العزا...
■حجت الاسلام آقا تهرانی به نقل از شیخ هادی مروی که از خود مرحوم شیخ احمد پایانی شنیده بود، داستانی از مرحوم علامه طباطبایی در روز عاشورا نقل کرد که شرح آن به صورت زیر است:
«مرحوم پایانی می گفت: صبح عاشورایی بود و دلم خیلی گرفته بود، گفتم بروم حرم حضرت معصومه توسلی کنم و اشکی بریزم شاید دلم باز شود، به حرم رفتم و زیارت کردم اما هنوز سنگینی غمی را روی سینه خود حس می کردم.
■به طرف قبرستان ابوحسین (معروف به قبرستان قم نو که مرحوم رسول ترک و کربلایی کاظم در آن دفن هستند) رفتم. آن زمان همهاش قبر نبود.
دیدم گوشه قبرستان پیرمردی ایستاده و مشغول کاری است، توجهم به او جلب شد به طرفش که رفتم دیدم مرحوم علامه طباطبایی است که سر و پای برهنه مشغول خواندن زیارت عاشورا است.
■برای اینکه مزاحم حال معنوی ایشان نشوم رفتم پشت سر ایشان و مشغول به همراهی شدم، تا اینکه ایشان زیارت عاشورا را با صد لعن و صد سلام خواندند و نمازش را هم به جا آوردند.
بعد از نماز رفتم جلو و اظهار ادب کردم، علامه فرمودند: آشیخ احمد امروز چه روزی است؟
گفتم: روز عاشورا است.
فرمودند:امروز چه خبر است؟
گفتم نمی دانم آقا.
فرمودند: امروز روزی است که زمین و آسمان بر حسین (علیه السلام) خون گریست، می خواهی ببینی؟
■فرمودند: این گونه گریه می کنند و دست برد و یک کلوخ برداشت و در دست فشرد. ناگهان دیدم خون از وسط کلوخ بیرون زد و از میان انگشتان علامه جاری شد.»
■●خبرگزاری رسانیوز●■
@mohamad_hosein_tabatabaei
🏴🏴🏴🏴🏴
#حی_علی_العزا...
■علامه طباطبایی(رحمه الله علیه):
«در دوازده سالی که نجف بودم، به جز عاشورا، هیچ روزی درس را تعطیل نکردم. یک سال عاشورا درس را تعطیل نکرده بودم که به چشم درد شدیدی گرفتار شدم! طوری که نزدیک بود کور شوم. از عظمت امام حسین(علیه السلام) ترسیدم و از آن پس تصمیم گرفتم روز عاشورا را تعطیل کنم».
■●خاطرات فقیه اخلاقی، احمدی میانجی، ص۱۴۶●■
@mohamad_hosein_tabatabaei
🏴🏴🏴🏴🏴
#حی_علی_العزا...
■●تراژدی مافوق خوشبختی و بدبختی است●■
■عشق، خصلت انسان است و هیچ موجودی عاشق نمی شود. عشق به گونه ای در انسان حرکت می کند که از «خوشبختی و بدبختی» هم فراتر می رود. شخصی که عاشق است، در قید خوشبخت شدن یا بدبخت بودن نیست. هر انسانی بین اینکه می خواهد خوب و راحت زندگی کند و به خوشبختی برسد و از شرور و بدی ها فراری است و می خواهد به بدبختی نرسد، در نوسان است. اما شخص در مرحله عاشقی، نه خوشبختی را حس می کند و نه از بدبختی خبر دارد. این زبانی است که در بین حکما مطرح بوده است. مسئله تراژدی دقیقا همینجا معنی می شود. تراژدی مافوق خوشبختی و بدبختی است شخصی یک عاشق را هنگام مرگ دید که خوشحال و خندان است از او پرسید که هنگام مرگ، علت این خندان بودن تو چیست؟ هنگام مرگ معمولا افراد می ترسند یا محزون اند. عاشق می گوید: کسی می تواند خوشحالی من را هنگام مرگ بفهمد و ببیند که پرده از جلوی چشمانش برداشته شده باشد. شاید اشخاص می دیدند، شادی این عاشق را نمی فهمیدند. کسی این شادمانی عاشق را متوجه شد که پرده از جلوی چشمانش برداشته شده بود.
■جلوی چشم انسان، پرده ای آویخته است از حجاب ها و باعث می شود که حقایق را نبیند. وقتی انسان حقایق را می فهمد که پرده غفلت، پرده طبیعت و حس گرایی و پرده عادت از مقابل چشمش برداشته شود. کسی که از زندان حس بیرون نرفته است و از ماورای حس خبر ندارد، چگونه می تواند شادی عاشق محتضر را ببیند. البته این عاشق هم، عاشق حق تعالی بوده و با خندانی می رفته است. کسی که در پشت حس گرفتار است، هرگز قدرت دیدن این منظره را ندارد.
■●دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی●■
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
🏴🏴🏴🏴🏴 #حی_علی_العزا... #مصارع_عشاق قسمت(۱۳) ■گفت کای لب تشنهی بحر وصال بعد از اینت در کجا بینم ج
🏴🏴🏴🏴🏴
#حی_علی_العزا...
#مصارع_عشاق
قسمت(۱۴)
■لذا امام حسین علیهالسلام به حضرت زینب سلام الله علیها میفرماید، تو چون گنج مخفی و حامل عشق مطلق هستی، باید به ویرانه بروی.
●گنج توحیدی تو از ویران مرنج
●زان که در ویرانه باشد جای گنج
●حتم شد از حق اسیری بر شما
●خلق تا بینند حق را در شما
■اسیر کسی است که در زنجیر است و در واقع مقید است. دست و پای آل الله را به زنجیر بستند و از کربلا که عرش الله است بردند به شام که فرش است. شام جایی است که یزید آنجاست اما کربلا جایی است که اباعبدالله آنجاست. «منْ زَارَ قَبْرَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ (ع) یَوْمَ عَاشُورَاءَ عَارِفاً بِحَقِّهِ کَانَ کَمَنْ زَارَ اللَّهَ فِی عَرْشِهِ». آنجایی که امام حسین علیه السلام هست عرش است، بلکه فوق عرش است. آن جا که یزید هست، فرش است. هرجا امام حسین علیه السلام را دیدی، عرشی هستی. هرجا دنیا را دیدی بدان اینها مظاهر یزید هستند. باید حسین را ببینی... باید دیدهی حسین بین داشته باشی! امام حسین علیه السلام به حضرت زینب سلام الله علیها فرمود اگر میخواهی حق در تو آشکار شود و همه حق را آشکار ببینند، باید اسیر شوی.
●گر شوی بی چادر و معجر سزاست
●کاین دلیل معرفت بهر خداست
●کنز مخفی پیش از این بنهفته بود
●شیر هستی در نیستان خفته بود
■دوستان در پرده میگویم سخن... یعنی اگر چادر از سر شما برداشتند، خدا را آشکار کردند. حضرت زینب سلام الله علیها گنج مخفی است که آشکار میشود. این شیر هستی پیش از این در نیستان بود اما الان شیر را به بند کردند. شیری که در نیستان باشد مظهر جلال است اما شیری که در بند و زنجیر باشد مظهر جمال است. هیچ کس زهرهی این را ندارد که به نیستان برود تا شیر را تماشا کند چون او را میدرد و مظهر جلال است اما وقتی شیر را به بند میکشند و به باغ وحش میبرند همه برای تماشایش میروند. حضرت زینب سلام الله علیها شیر خداست. لذا برای آن که مردم جمال حق را ببینند باید زینب سلام الله علیها اسیر شود. پیش از این هم عرض شد که آن کسی که در وصف کربلا میفرماید: «ما رأیتُ الّا جمیلاً» خود جمیل است. اصلا حضرت خودش را دید که این چنین فرمود. زینب سلام الله علیها به چشم خود خودش را دید. غیر از ایشان که آنجا کسی نبود. بین امام حسین علیه السلام و حضرت زینب سلام الله علیها دوئیتی وجود نداشت و همه حسینی شده بودند. اصحاب امام الم حدید را حس نمیکردند. چنان در اباعبدالله مستغرق بودند که شمشیر که به بدنشان اصابت میکرد، نمیفهمیدند، چون عاشق بودند و عاشق فانی در معشوق است...
#ح_م
🏴🏴🏴🏴🏴
#حی_علی_العزا...
■●" حاکمیت تقدیر الهی در جهان "●■
■آدمی وقتی مطلوبی از او فوت می گردد غرق اندوه و غصه می شود، زیرا گمان دارد که آن مطلوب به او تعلق داشته است و باید که او بدان می رسید امّا چون بداند که این مطلوب در قضای الهی به نام او نرفته است احساس تعلقی به آن نمی کند و آن را از خود نمی داند که بر فقدان آن افسوس خورَد و نیز از آنچه از خوبی ها و نعمت ها به او می رسد چون بداند که آن خوبیها به حقیقت از آن او بوده و اگر به وی رسیده بر حسب تصادف نبوده است.
■بنابراین شادی و غرور بی جا از به دست آوردن آن حاصل نمی کند و در شمار "مختال فخور" که محبوب خداوند نیست نخواهد بود. مختال فخور آن کس باشد که به داشته های خود مغرور شود و بر دیگران فخر فروشی کند و آن را از جانب خداوند نداند و صرفاً به خود منسوب کند و به همین سبب در برآوردن حاجات دیگران بخل و خسّت ورزد و روی از خدای غنی و ستوده صفات بگرداند.
●بد و نیک هر دو ز یزدان بوَد
●لب مرد باید که خندان بود
#فردوسی
●گر رنج پیشت آید و گر راحت ای حکیم
●نسبت مکن به غیر که اینها خدا کند
#حافظ
■●برگرفته از کتاب " در صحبت قرآن "
تفسیر آیات ۲۲و۲۳ سوره حدید
به قلم حسین الهی قمشه ای●■
@mohamad_hosein_tabatabaei