کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
🏴🏴🏴🏴🏴 #حی_علی_العزا... #مصارع_عشاق قسمت ۲۲ ■امام صادق علیه السلام میفرماید: «إِنَّ الْحُسَیْنَ ب
🏴🏴🏴🏴🏴
#حی_علی_العزا...
#مصارع_عشاق
قسمت ۲۳
■عاشق اینگونه است، عاشق نمیخواهد در نزد معشوق، هیچ تعینی از او مانده باشد... آنقدر که معشوق را دوست دارد، میخواهد به رنگ معشوق درآید و به رنگ او نیز در میآید؛ «رَقّ الزُّجاجُ وَرَقَّت الخَمرُ، فَتشابَها فَتَشاكل الأَمرُ. فَكَأَنَّها خَمرٌ وَلا قَدح، وَكَأَنَّها قَدحٌ وَلا خَمرُ»
●از صفای می و لطافت جام
●در هم آمیخت رنگ جام، مدام
●همهجا مست و نیست گویی می
●یا مدام است و نیست گویی جام
■اینقدر این شیشهی شراب شفاف است، وقتی به او مینگرم نمیدانم این شیشه است یا شراب! در عالم مجرد، ظرف و مظروف یکی میشود. میگوید که در قیامت، هنگامی که به حوض کوثر تشریف بردید، ساقی کوثر به شما جام میدهد که جام و شراب آن یکی است. خود کاسه شراب است و شراب کاسه است، نه اینکه یک شراب باشد و یک کاسه. ما چون در عالم دنیا هستیم مجبوریم از الفاظ استفاده کنیم تا معنا منتقل شود. خلاصه اینکه رنگ عاشق و معشوق یکی میشود، شخصی اگر نگاه کند دچار اشتباه میشود، میگوید که اینها چقدر شبیه هم هستند! عاشق به رنگ معشوق درآمده است. این یکرنگی و به رنگ معشوق درآمدن میسور نمیشود مگر اینکه عاشق هرچیزی غیر از معشوق را به کناری نهد...
■در شب عاشورا در کربلا، امام حسین علیه السلام به اصحاب دستور داد که تنویر کنند، نوره بکشند. جناب بریر بن خضیر همدانی و عبدالرحمن بن عبدربه، پشت خیمهی امام حسین علیه السلام بودند که به داخل خیمهی حسینی بروند و آنجا تنویر کنند... اینها همه حرف است! اینان در صف ایستاده بودند و امام حسین علیه السلام نیز داخل خیمه بود. امام نیز ابتدا تنویر میکرد و در تنویر امام نیز حرفهاست... حضرت ختمی مرتبت فرمود: «لَیَغانُ عَلی قَلبی وَ أنّی لاستَغفراللّه کُلّ یَوم سَبعین مَرّة»، قلب مرا غباری میگیرد و من هر روز هفتاد مرتبه استغفار میکنم. حضرت امام رحمة الله علیه در تفسیر این روایت فرمود این اسماء و صفات الهی برای ایشان غبار بود، این اسماء و صفات برای من و شما، برای پیامبران و... کمال است، اینها باید ملبس به اسماء الله شوند. پیغمبر میفرمود که با توجه به این اسماء الله دلم میگیرد. وقتی که حضرت علی اکبر علیه السلام فرمود، يَا أَبَتِ الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِي، این عطش، عطش بی حدی بود. من میخواهم از این اسماء بگذرم. اینکه حضرت عباس علیه السلام فرمود قَدْ ضَاقَ صَدْرِي وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَيَاةِ، خواست بگوید که من از این اسم الحی خسته شدهام. او ساقی بود، وقتی هر کدام از آن شهدای کربلا به مقامی میرسیدند که مستحق رسیدن به فنا میشدند، عباس بن علی اینها را به آن مقام میرساند. او باب الحسین بود. او به همهی شهدای کربلا حیات داده بود. حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام به واسطهی حضرت عباس به این شهدا جلوه میکرد. شأن امام خیلی بزرگ است... درست است که شهدای کربلا بی نظیر بودند اما خب حساب امام چیز دیگری است، نمیشود امام را با کسی قیاس کرد. اگر اباعبدالله الحسین میخواست بدون حجاب بر اصحاب خودش جلوه کند، ایشان نمیتوانستند تحمل کنند... وقتی حضرت به اینها نگاهی میکرد اینها آرام و قرار نداشتند. همواره میگفتند:
●زان پیشتر که عالم فانی شود خراب
●ما را به جام بادهی گلگون خراب کن
■امام حسین نیز به اینها میگفت صبراً بنی الکِرام! صبر کنید! آنها نیز نمیتوانستند صبر کنند. تا حضرت به اینان جلوهای میکرد به رقص در میآمدند! اینکه جناب سعید بن عبدالله تیرها را در آغوش میکشد، عابس بن شبیب لباس هایش را میکند و عریان به میدان میرود،
●وقت آن آمد که من عریان شوم
●جسم بگذارم سراپا جان شوم
■این نشان از عریانی باطنی جناب عابس دارد. در بزم عاشقی جنون برپا بود... در معرکه شور عاشقی برپا بود... اینها هرکدامشان حالی داشتند، دلیلش نیز تعدد جلوات امام بود. معشوق یک جلوه ندارد بلکه جلوه ها دارد. به هرکسی یک جوری رخ خود را نشان میدهد؛ یکی را به غمزه تیر به قلبش میزند، دیگری را با خال لب شهید میکند، به یکی بوسه میدهد و جانش را میستاند، امام صادق علیه السلام در مورد شهدای کربلا فرمود همهی اینها را خود الله، خود امام حسین قبض روح کرد. اصلا شأن ملک الملک نبود که اینها را قبض روح کند...
#ح_م
■● #انتشار_برای_اولین_بار
به مناسبت ایام #اربعین
«پذیرایی از زوار به سفارش خود حضرت سیدالشهدا علیهالسلام»
#حضرت_آیتالله_بهجت_قدسسره●■
■از عجایب امور است و ما اصلاً در هیچ کسی این مطلب را سراغ نداریم، حتی مثل این مطلب را از خود حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله ـ که افضل است و این [قضیۀ کربلا] هم از مصائب اوست ـ سراغ نداریم؛ اینکه چهار فرسخ را از صاحبانش بخرد و نقداً وجه را بپردازد، بهشرط اینکه تا سه روز، زوار او را پذیرایی بکنند. آقایی میگوید: در طایفۀ ما سندش مانده است که به خط کوفی است. ظاهراً به بنده هم داده، قاعدتاً بنده هم داشته باشم. به خط کوفی است، ما نمیتوانیم چیزی از آن استفاده کنیم.
■بالأخره، چه عرض بکنیم؟! آیا در عالم چنین چیزی سراغ داریم که همیشه، همیشه، زوار کسی تا سه روز حق داشته باشند مهمان باشند و زیارت بکنند؟! از عجایب است این مطلب.
■●رحمت واسعه، ص۵۲●■
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
🏴🏴🏴🏴🏴 #حی_علی_العزا... #مصارع_عشاق قسمت ۲۳ ■عاشق اینگونه است، عاشق نمیخواهد در نزد معشوق، هیچ تع
🏴🏴🏴🏴🏴
#حی_علی_العزا...
#مصارع_عشاق
قسمت ۲۴
■مقام این شهدا مقام بزرگی بود اما باید از مجرای عباس ابن علی به اینها تجلی میشد لذا او ساقی بود. او به اشارهی امام حسین علیه السلام به اینها شراب میداد. وقتی همهی یاران شهید شدند و عباس تنهایی امام را دید، آمد و عرضه داشت که قَدْ ضَاقَ صَدْرِي وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَيَاةِ... نوبت خود ساقی شد... حالا ساقی را خود حسین علیه السلام باید سقایت کند و کرد...
■تنویر امام حسین علیه السلام این است که او از همهی اسماء و صفات الهی دل برید. او اصلا توجهی به اسماء الله و ملائکة الله نداشت، او فقط توجه محض در ذات حق متعال داشت. این اصحاب همگی پشت خیمهی ارباب صف کشیده بودند. جناب بریر بن خضیر همدانی پیرمردی بود، خیلی شاد و مبتهج بود و با همه شوخی میکرد! به یکی جمال غلبه میکند و به دیگری جلال. حسین علیه السلام دل کسی را با صورت میبرد و دل دیگری را با معنی و یکی را ورای صورت و معنی دل میرباید که حسابش جداست. معنی جلال است... وقتی با معنی دل میرباید، او فانی میشود. یکی مناجاتی بود و دیگری خراباتی... بر جناب بریر حال خرابات غلبه داشت لذا شوخی میکرد. وقتی جناب عبدالرحمن حال بریر را دید، به او گفت که این چه وقت شوخی کردن است؟! جلوهی جمالی شادی و حال خوش را در پی دارد و نتیجهی جلوهی جلالی، قبض و انقباض است. امام به بریر جلوهی جمالی کرده بود و به عبدالرحمن جلوهی جلالی. بریر گفت که ای عبدالرحمن، مشهورم که در عمرم جزو بطالین نبودهام و شوخی بیجا نکردهام اما حساب امشب حساب دیگری است... جناب عیسی همیشه میخندید و جناب یحیی همواره میگریست. باری یحیی عیسی را دید و گفت: تو از خدا نمیترسی که اینقدر میخندی؟! عیسی هم گفت تو به رحمت خدا امید نداری که اینقدر گریه میکنی؟! قضاوت را به جبرئیل سپردند، جبرئیل گفت خدا میفرماید من نزد آن کسی هستم که حسن ظنش به من بیشتر است...
■معشوق لباس غیریت را از تن عاشق میکند و لباس خودش را به تن او میکند. در کربلا هم حضرت زینب لباس نو به تن پسرانش کرد. مادر حضرت قاسم بن الحسن هم که به نقلی آنجا بود، لباس دامادی تن او کرد و به سمت معشوق ازلی و ابدی فرستاد. لباس مظهر تمام کمالات و اسماء و صفات حُسنی است که میخواهند از آنها بگذرند تا فقط خدا باشد. همهی این لباس ها را میکند تا لباس خودش را بر تنشان کند. اینها هم لباس های الهی بر تن دارند اما وقتی لباس معشوق و لباس خودشان را میبینند، از لباس خودشان بدشان میآید. وقتی لباس بر تنشان شد میگویند:
●این چه رنگ است بدین زیبایی
●چه لباس است به این یکتایی
■خدا لباس یکتایی و احدیت بر تن اینها میکند و فقط احدبین میشوند. أشُمُّ مِنک نسیماً لَستُ أعْرِفُه. من از معشوقم بویی میشنوم که غیر از بوی خودم است. من بوی معشوقم را میخواهم نه بوی خودم را. اسم اعظم الهی هفتاد و سه حرف است که یکی از آن مستأثره است و به اصطلاح فوت کوزه گری است. شهدای کربلا هفتاد و دو اسم اعظم خدا هستند. آن یکی هم امام حسین علیه السلام است. این شهدا آدم های عادی نبودند...
●در مسلخ عشق جز نکو را نکشند
●روبه صفتان زشت خو را نکشند
■آنجا مسلخ عشق بود و فقط نیکوهای عالم را راه میدادند. جناب جون، غلام سیاه اباعبدالله، رنگ و بوی خودش را میدید. میگفت کاش این رنگ را نداشتم و این رنگ ظاهری نشان از آن رنگ باطنیش بود البته باطن او نور بود و در درجه بالای نورانیت قرار داشت اما او میگفت در برابر حسین هر رنگ دیگری سیاه است. در مقابل بو و رایحهی حسین همهی بوها بد است. رایحهی معشوق قلب عاشق را به تسخیر خودش درمیآورد. این رایحه چیست؟ نفس رحمانی. «لا تسبوا الريح؛ فإنها من نَفَسِ الرحمن تبارك...». حضرت یعقوب هم گفت: «إنّی لَأجِدُ ریحَ یوسفَ». او عاشق یوسف بود و یوسف هم بر یعقوب ولایت داشت و گفت من رایحهی یوسف را میشنوم. در حدیث کساء هم حضرات اهل بیت میفرمایند: «اِنّي اَشَمُّ عِندَکِ رائِحَةً طَيبَةً کَاَنَّها رائِحَةُ جَدّي رسُولِ اللهِ». از شدت اتصال پیامبر و حضرت زهرا رایحه شان یکی بود. در بهشت خدا به حضرت رسول سیبی داد و این سیب را پیامبر خورد و از او لیلة القدر ظاهر شد که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است. در شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان نطفهی حضرت فاطمه منعقد شد...
#ح_م
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
🏴🏴🏴🏴🏴 #حی_علی_العزا... #مصارع_عشاق قسمت ۲۴ ■مقام این شهدا مقام بزرگی بود اما باید از مجرای عباس
🏴🏴🏴🏴🏴
#حی_علی_العزا...
#مصارع_عشاق
قسمت ۲۵
■جناب جون گفت که رایحهی من خوش نیست و رنگم هم سیاه است. من میخواهم رایحهی من رایحهی شما و رنگ من رنگ شما باشد... که حضرت اباعبدالله بعد از آن که جون به شهادت رسید بالای سر او دعا کرد که خدایا رایحهی او را خوش کن و رنگ او را سفید کن و این شد آن عطر سیبی که اگر به کربلا بروید و اهل شامهی باطنی باشید، آن بوی سیب به مشامتان میرسد. آن سوال هایی هم که اصحاب امام میپرسیدند که أرضیت؟ وفیت؟، همان مقام اتصال است که در آن مقام «کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلاَّ وَجْهَهُ» (قصص/۸۶)، دوئیت از بین میرود. تا دوئیت باقی است، وفا و رضایت صورت نمیگیرد و به کربلا راهت نمیدهند و میگویند تو کورکورانه آمدهای و خالص نشدهای...
■مولوی داستان عاشقانهی زیبایی را تعریف میکند،
●آن یکی آمد در یاری بزد
●گفت یارش کیستی ای معتمَد
●گفت من گفتش برو هنگام نیست
●بر چنین خوانی مقام خام نیست
■آمد در زد و معشوق از او پرسید کیستی؟ او پاسخ داد من... معشوق گفت برگرد که تو هنوز با من یکی نیستی. نمیشود که هم معشوق باشد و هم تو باشی. اذا جاء نهر الله بطل نهر عیسی. بعد این عاشق رفت و گشت و پیر راهی پیدا کرد و از تعلقات خودش را آزاد کرد و سیر و سلوک نمود و شبیه معشوق که شد، آمد و دوباره در زد.
●بانگ زد یارش که بر در کیست آن
●گفت بر در هم تویی ای دلستان
●گفت اکنون چون منی ای من درآ
●نیست گنجایی دو من در یک سرا
■امام حسین علیه السلام بر شهدای کربلا جلوه داشت. از یکی با صورت دل میبرد از یکی با معنی. کسی که با معنی از او دل میبرد، به فنا میرسید. از برخی هم که مقام بالاتری داشتند با ورای صورت و معنا دل میبرد. این مقام بقاء بعد الفنا است که آنجا دیگر من و او و تعینات باقی نمیماند. عاشق تا یک جایی به معشوق نیاز دارد. جبرئیل به حضرت ابراهیم میگوید که آمدهام تو را از آتش نجات دهم، پاسخ میدهد من به تو نیازی ندارم بلکه به خدا نیاز دارم. این مقام فنا است چون خودش را هم همانگونه که خدا را میبیند، میبیند. اما عاشق در مقام بقاء بعد الفنا میگوید من به خدا هم نیازی ندارم... چون بین من و او دوئیتی وجود ندارد تا من به او احتیاج داشته باشم. لذا در کربلا هرچه خدا گفت حسین جان کمکت بکنم؟ من عهدم را پذیرفتم دیگر ادامه نده، جنگ هم نکنی من تمام چیزهایی که قرار است به تو بدهم میدهم. گفت نه نیازی ندارم. اصلا آنجا سکوت محض است و هیچ چیز نیست، حتی هیچ هم نیست. آنجا فقر است، فقیر نیست. در فقیر یک انانیتی نهفته است.
●در شهر بگوی یا تو باش یا من
●کآشفته بود کار ولایت به دو تن
■ساحت عشق ساحت عجیبی است. هرکسی به ساحت عشق قدم بگذارد با معشوق یکی میشود.
■قاسم بن الحسن هم از آن کسانی بود که امام حسین علیهالسلام با ورای معنی بر او تجلی کرد.
●گر صورت بیصورت معشوق ببینید
●هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید
■راوی میگوید چهره جناب قاسم بن الحسن، فلقة القمر، مثل پاره ماه بود و قمر کنایه از ولایت عظمای علوی است که قاسم بن الحسن پاره ای از این ماه علوی و حسنی است. عاشق وقتی از معشوق تقاضای وصال کند اگر جواب نه بشنود دلالت بر این میکند که هنوز سنخیت تام و تمام حاصل نشده است و به این پاسخ منفی که تجلی جلالی معشوق بر عاشق است آن تعلق قطع میگردد و راه عاشق سالک هموار میشود لذا اذن ندادنهای امام در کربلا ریشه در همین نگرش دارد تا آن عشاق کوی خود را از غبار تعینات تطهیر کند و لباس دوئیت برکند و ردای وحدت به آنها بپوشاند. جناب قاسم بن الحسن علیهما السلام چون پاسخ منفی از امام شنید دست به دامن مادر شد که او خود مظهری از مظاهر تعینات است و شاید خودش حجابی باشد برای عاشق سائر، و چون مادر واسطه و شفیع میشود تا امام اذن دهد و وصیت امام حسن مجتبی علیه السلام را پیش میکشد یعنی این تعلق برداشته میشود و قاسم به لقاء پیر و مراد خود به نحو اتم نائل میشود و حجاب تعینات از او برداشته میشود بطوریکه سینهی مبارک او منضم به سینه امام میگردد و تو میدانی که قلب امام حرم الله است بلکه مرکز هستی است و انضمام قلب قاسم به قلب امام کنایه از اتحاد قلبی و اندکاک تعین قاسمی در دریای احدی و بسیط حسینی است...
#ح_م
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
🏴🏴🏴🏴🏴 #حی_علی_العزا... #مصارع_عشاق قسمت ۲۵ ■جناب جون گفت که رایحهی من خوش نیست و رنگم هم سیاه ا
🏴🏴🏴🏴🏴
#حی_علی_العزا...
#مصارع_عشاق
قسمت ۲۶
■عاشق و معشوق مرآت هم هستند. عاشق در آئینهی معشوق، خودش را میبیند و معشوق نیز در آئینهی عاشق، خودش را. المؤمنُ مرآةُ المؤمن. آئینه در اذهان عموم معنایی دارد و در حکمت و معرفت، معنایی دیگر. عموم مردم، آئینه را یک آلتی با ویژگی هایی خاص خود میدانند؛ شیشهای که پشت آن جیوه اندود است اما آئینه در حکمت و عرفان به این آلت گفته نمیشود بلکه به آن حکایتگری و نمایاندن اطلاق میگردد. از آن لحاظ که این آلت مینمایاند و از صورتی که در مقابل آن آئینه قرار گرفته است حکایت میکند، به این نمایاندن، آئینه گفته میشود. روایت نیز میفرماید المؤمنُ مرآةُ المؤمن. این مؤمن که مینمایاند هم میتواند خدا باشد هم میتواند انسان باشد یعنی هم خدا آئینهی مؤمن است هم مؤمن آیینهی خداست.
■مؤمن از اسماء الله است، «هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ» (حشر/۲۳). مؤمن کسی است که اتصال به ولایت الله دارد، خداوند ولی است و ولایت برای اوست؛ «هُوَ الْوَلِيُّ الْحَمِيدُ». هرگاه شخصی اتصاف و تخلق به این ولایت الهیه داشته باشد، از او تعبیر به مؤمن میشود. ولایت خدا چیست؟ این است که به کمالات الهی چسبندگی و قرب پیدا کند، کمالات خدا نیز بی منتهاست. در ولایت، تمام اسماء و صفات حُسنی الهی مطرح است. «وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ» که ولی مطلق میفرماید «نَحنُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَیٰ»، ما اسماء حسنی هستیم. ولی کسی است که جامع همهی کمالات الهی است و مؤمن کسی است که به این اسم جامع، قرب پیدا کند. مظهر اتمّ این ولایت، امیرالمؤمنین علیه السلام است که در کمال مطلق قرب الهی قرار دارد و هرکسی به علی و اولاد علی یا به این ولایت الهی تحقق پیدا کند، به میزان قرب و نزدیک شدنش، مؤمن است. هر جایی در قرآن که لفظ مؤمن و آمنوا آمده، مراد محبین امیرالمؤمنین علیه السلام است.
■اگر در روایت شریف المؤمنُ مرآة المؤمن، مؤمن اول را خدا بگیریم و مؤمن دوم انسان فرض شود، المؤمنُ مرآة المؤمن یعنی انسان خودش و کمالات خودش را در آئینهی حق متعال میبیند. میبیند که داشتههای او مال خداست، وجود او مال خداست. اما اگر مؤمن اول را انسان کامل و صاحب ولایت کلیه بدانیم، المؤمنُ مرآة المؤمن یعنی انسان آئینهی خداست، خدا نیز در انسان خودش را تماشا میکند. عاشق و معشوق، مرآت هم هستند. اگر معشوق ازلی را ذات حق متعال بدانیم، عاشق که انسان کامل است، در آن آئینهی ذات ازلی، خودش را تماشا میکند و کمالات خودش را میبیند. معشوق نیز حق متعال است، او هم در انسان ظهورات و جلوات خودش را میبیند. شاعر میگوید:
●ظهور تو به من است و وجود من از تو
●و لست تظهر لولای لم اکن لولاک
■عاشق به جناب معشوق میگوید: ای جناب معشوق! درست است که تو عشق محض هستی، تو حب محض و کمال محضی اما اگر منِ عاشق نبودم، تو چطور میخواستی آشکار شوی؟! منِ عاشق هستم که عشق را ظاهر میکنم. مخلوق به خالقش میگوید که ای خدا، درست است که وجود من از توست، ولی اگر من نبودم تو ظاهر نمیشدی،
●ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود
■بعضی از عرفا مقداری ادب را رعایت نکردهاند و گفتهاند که ما به او محتاج بودیم، او نیز به ما محتاج بود. ما در وجود به او محتاج بودیم و او نیز در اینکه خودش را نشان دهد و کمالاتش را آشکار کند به ما محتاج بود. آنهایی که ادبشان بالاتر بود گفتند او به ما مشتاق بود... چرا بهتر است اینگونه بگوییم؟ چون «إِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ». ما که از خودمان استقلالی نداریم، ما همگی برای او هستیم. چون برای او هستیم، احتیاج او به ما عین غنا است. شما خودت به خودت محتاجی، این غنا نیست؟ اگر احتیاج تو نسبت به دیگری باشد، این فقر است لذا همهی مخلوقات و موجودات مال خدا هستند. غیر خدا که نیستند لذا او به خودش احتیاج دارد. حال که به خودش احتیاج دارد، این عین غناست...
#ح_م
🏴🏴🏴🏴🏴
#حی_علی_العزا...
#پرسش_و_پاسخ از آیتالله بهجت قدسسره
#پیادهروی
■ #پرسش: آیا پیادهروی از مسافتهای بسیار دور به مشاهد مشرفه متعلق به اهلبیت اعم از معصومین علیهمالسلام و غیر معصومین اشکال دارد؟
■ #حضرت_آیتالله_بهجت_قدسسره: اگر این پیادهروی ضرری نداشته باشد، در تعظیم و بزرگداشت کسی که به زیارت او میروند، رساتر و بهتر است.
■●رحمت واسعه،ص ٣٣١●■
@mohamad_hosein_tabatabaei
🏴🏴🏴🏴🏴
#حی_علی_العزا...
■..برنامه ی نظام هستی بر بالا رفتن انسان و ارتقای وجودی اوست.خویشتن را نیک مراقبت کن تا از قافله ی انسان سازی جا نمانی و به تعبیر قرآن نازنین " ولاتکن من الغافلین " که هر کس غفلت زده شود از موحّدین نخواهد بود چه اینکه حق تعالی فرمود: "ولا تکن مع الکافرین" و حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه فرمود: "الناس أعداء ماجهلوا"
یعنی ؛ مردم نسبت به آن چه که جاهل اند دشمنی می کنند.
■پوینده ی طریق حق را شایسته نیست که اگر به کلامی آگاهی نیافته ، منکر بدان باشد و با اهل علم دشمنی ورزد و چگونه او را رسد که با یافته های خود ، نیافته ها را سنگ محک بزند که حق تعالی فرمود " وما اوتیتم من العلم الا قلیلا" و فرمود :" و فوق کل ذی علم علیم ". قرآن مأدبه و طعام الهی است که وی را ظهرها و بطن هاست.جناب ملاصدرا در "مفاتیح الغیب" کلامی فرمود که ترجمه ی آن این است که: " قرآن غذای همه ی مردم براختلاف مراتب آنهاست و لکن غذاگیری آن ها به اندازه ی منازل و درجاتشان می باشد و در هر غذایی لُبّ و مخّ و نخاله و تِبن است" .
■●شرح نفس شفاء|ص۵۳۲
استاد صمدی آملی●■
@mohamad_hosein_tabatabaei
🏴🏴🏴🏴🏴
#حی_علی_العزا...
#حديث
■امام صادق عليه السّلام فرمودند:
هر چيزى پيمانه و وزنى دارد مگر اشكها؛ زيرا قطرهاى اشك درياهايى از آتش را فرو مى نشاند. و هرگاه چشم در اشك خود غرق شود، گَرد هيچ فقر و ذلّتى بر چهره آن ننشيند. و هرگاه اشكها سرازير شود خداوند آن چهره را بر آتش حرام گرداند. و اگر گرينده اى در ميان امتى بگريد همه آن امّت مشمول رحمت مى شوند.
■مَا مِنْ شَيْءٍ إِلَّا وَ لَهُ كَيْلٌ وَ وَزْنٌ إِلَّا الدُّمُوعَ فَإِنَّ الْقَطْرَةَ مِنْهَا تُطْفِئُ بِحَاراً مِنْ نَارٍ وَ إِذَا اغْرَوْرَقَتِ الْعَيْنُ بِمَائِهَا لَمْ يَرْهَقْ وَجْهَهُ قَتَرٌ وَ لا ذِلَّةٌ فَإِذَا فَاضَتْ حَرَّمَهُ اللَّهُ عَلَى النَّارِ وَ لَوْ أَنَّ بَاكِياً بَكَى فِي أُمَّةٍ لَرُحِمُوا.
■●بحارالانوار، ج ٩٠، ص ٣٣١●■
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
🏴🏴🏴🏴🏴 #حی_علی_العزا... #مصارع_عشاق قسمت ۲۶ ■عاشق و معشوق مرآت هم هستند. عاشق در آئینهی معشوق، خ
🏴🏴🏴🏴🏴
#حی_علی_العزا...
#مصارع_عشاق
قسمت ۲۷
■حق متعال خواست خودش را ظهور دهد، پس خودش را در چهرهی دل آرای مخلوقات و موجودات ظاهر کرد. امیرالمؤمنین علیه السلام میفرماید: عجبت لمن یری خلق الله و هو شک فی الله. من تعجب میکنم از کسی که مخلوقات را میبیند و در خدا شک میکند. همهی این مخلوقات ظهور او و کمالات اویند، هنر و اثر او هستند، او اینها را ظاهر و آشکار کرده است. اگر دست روی هر مخلوقی بگذاریم میبینیم که مخلوقات ناقص هستند، نمیتوانند همهی حقایق حق متعال و کمالات او را نشان دهند. هر مخلوقی بُعدی دارد، ابعاد بی منتها ندارد. کوه کمال معینی دارد، کمالات دریا را ندارد، کمالات آسمان را ندارد، این همه کمالات را ندارد اما کمال کوه بودن را دارد لذا به جناب کوه میگوییم که جناب کوه! شما ناقصی. درست است که جلوهی خدایی درست است که اگر به تو نگاه کنیم، همانطور که به صحرا نگاه کردیم خدا را دیدیم، همانطور که به دریا نگریستیم و خدا را دیدیم، به تو هم نگاه کنیم خدا را میبینیم اما فقط جلوهای از خدا در تو است... به سراغ ملائکةالله هم رفتیم دیدیم «وَ هُم رُکَّع»، یک عدهای فقط در حال رکوع هستند، «وَ هُم سُجَّد»، یک عدهی دیگری از ملائکه فقط در حال سجده هستند. یک عدهای فقط ذکر میگویند. یک عده ای ملائکهی سماوی هستن و ارضی نیستند و بالعکس. بهترینشان ملائکهی مهیمن هستند. ملائکهی عالین هم چنان غرق در خدا هستند که از زمین و زمان خبر ندارند، یعنی آنها هم در شأنی مشغول به خدا هستند. خدا باید مخلوقی خلق کند که تمام کمالات خدا را نشان دهد و او انسان است.
●نظری خواست که بیند به جهان صورت خویش
●خیمه در آب و گِل مزرعه ی آدم زد
■خدا خواست چیزی خلق کند که تمام کمالات خودش را در آن ببیند و او شد انسان کامل...
●اسدالله در وجود آمد
●در پس پرده هرچه بود آمد
■همهی افراد انسانی این گونه نیستند، حتی حضرات انبیاء و مرسلین، درست است که کمالات زیادی از خدا را نشان دادند و به میزان کمالاتشان پیامبر و رهبر قومشان شدند اما تنها چهارده نفر توانستند تمام کمالات خدا را نشان دهند. بعد از این چهارده نفر هم شخصیت هایی مثل حضرت عباس بن علی، حضرت زینب، حضرت علی اکبر و حضرت علی اصغر به آن قله راه پیدا کردند. آنها هم آئینهی تمام نمای خدا شدند، یعنی خدا را آن گونه که هست نمایش دادند. عاشق و معشوق آئینهی یکدیگر هستند. خدا در جمال حضرت بقیة الله الاعظم ارواحنا فداه خودش را میبیند. حضرت وقتی به خدا مینگرد در آئینهی خدا خودش را میبیند. در نهایت این بین دوئیتی باقی نماند. عشق و عاشق و معشوق اینجا یکی آمد. لذا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف فرمود: «لا فرق بینک و بینها إلاّ أنّهم عبادک و خلقک». بین ما و خدا فرقی نیست مگر آن که او اصل است و این ظهور آن اصل است. البته این فرق بی منتهایی است و کم فرقی نیست. همین فرق باعت شد پیامبر بفرماید: «یا لیتنی لم یخلق محمدا ابدا». همین یک فرق باعث شد امیرالمؤمنین بفرماید: «أنت الخالق و أنا المخلوق». بالاخره این خاندان بندگان خدا هستند اما خدا آن چه داشته به ایشان داده است. حق متعال تمام کمالاتش را در امام حسین ظاهر کرد. امام حسین علیه السلام آن معشوق ازلی شد و عاشق آئینهی او شد که او را نشان میدهد. اگر کسی میخواهد راهش را پیدا کند باید به امام حسین نگاه کند. اگر این کار را نکند معشوقش را نمیتواند پیدا کند. چون معشوق ما غیب محض است که ما از او بیخبر هستیم. خدا غیب مطلق است. چه کسی میتواند او را ببیند و بشناسد؟ خدا علم، عالم و معلوم مطلق است اما برای ما ذات او مجهول مطلق است. «لا تدرکه الابصار». اما از آن سو داریم که پیغمبر فرمود: «من رآنی فقد رأی الحق». هفتاد و دو نفر این حقیقت را که مظهر اتم ذات حسین علیه السلام است، فهمیدند و این مظهر اتم تا صقع ذات پیش آمده است.
●نکته ها چون تیغ پولادست تیز
●گر نداری تو سپر وا پس گریز
#ح_م
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
🏴🏴🏴🏴🏴 #حی_علی_العزا... #مصارع_عشاق قسمت ۲۷ ■حق متعال خواست خودش را ظهور دهد، پس خودش را در چهره
🏴🏴🏴🏴🏴
#حی_علی_العزا...
#مصارع_عشاق
قسمت ۲۸
■آیت الله شاه آبادی میگفته است که این کفریات را بگویید تا به گوش مردم بخورد! این کفریات دانه هستند که اگر در این دنیا هم ظهور نکند قطع به یقین در قیامت ظهور خواهد کرد. دانه هایی هستند که بالاخره ثمر میدهند و زارعش هم خداست. «أَأَنتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ» (واقعه/۶۴). هفتاد و دو نفر فهمیدند که حسین هیکل توحید است و غیر از این راه ندارد که ما سر از توحید در بیاوریم. آن بیچاره ها هم یک چیزهایی فهمیده بودند که بتها را به شکل انسان درست میکردند. بت را که شبیه گاو و گوسفند نمیساختند! لذا از امام صادق علیه السلام سوال کردند توحید چیست؟ فرمود امامت را بشناس. به همین دلیل این هفتاد و دو نفر در امام حسین علیه السلام ذوب شدند. لذا در زیارت نامه شان گفته شد: «اَلسَّلاَمُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا اَلذَّابُّونَ عَنْ تَوْحِيدِ اَللَّهِ». شما افرادی بودید که در توحید الله ذوب شدید. الله قبله شد و اینها همگی اسماءالله شدند. اینها لشکریان و قوای امام حسین علیه السلام شدند...
■اسماء خداوند اشکال گوناگون دارد از جمله اسماء ذات، کلی، صفات، فعل و جزئی تا میرسد به ما. اسم اعظم هفتاد و سه حرف دارد. یکی از آن ها مستأثره است که خود امام حسین است. عدد الماء هم در ابجد هفتاد و سه است. اینها در امام حسین علیه السلام فانی شدند و به همین دلیل امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به اینها خطاب کرد که بأبی أنتم و أمی. آخر الزمان هم که میشود وقتی امام زمان ظهور میکنند همه میگویند که ما این آقا را قبلا دیده بودیم. چون که او قبلهی کل است و همهی عالم شأن اوست. ما با آخرالزمان آفاقی کار نداریم. در آخرالزمان تو، چون امام زمان از قلب خودت ظهور میکند ایشان را میشناسی. هرکس خودش را بشناسد، امام زمانش را میشناسد. «مَن عَرَفَ نَفسَه فَقَد عَرَفَ رَبَّه». ما هنوز خودشناس نیستیم. صبح تا شب مشغول غیریم. باید نسیم الهی بر ما بوزد و این تعینات و موهومات کنار برود. جناب کمیل از امیرالمؤمنین پرسید حقیقت چیست؟ حضرت پاسخ داد: «محو الموهوم و صحو المعلوم». معلوم کیست؟ امام زمان... یک معلوم بیشتر نداریم. همه شئونات آن معلوم هستند اما این حقیقت را نمیدانند.
●سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
●وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
■باید این وهم کنار برود و وقتی کنار برود میگویی کاین منم طاووس علیین شده؟! به تن طاووس لباس کلاغ کردند، این طفلی یک عمر فکر میکرد کلاغ است! آخرالامر که خواستند او را قبض روح کنند، لباس جسمانیت را از تن او درآوردند و او دید که در حقیقت چقدر زیباست. ما هم این گونه هستیم. «ذكْرُكُم فِى الذّاكِرينِ وَ أسْماؤُكُمْ فِى الأْسْماءِ وَ أجْسادُكُمْ فِى الْأجْسادِ وَ أرْواحُكُمْ فِى الأْرْواحِ وَ أنْفُسُكُمْ فِى النُّفُوسِ وَ آثارُكُمْ فِى الآْثارِ وَ قُبُورُكُمْ فِى الْقُبُورِ». الان ما آن لباس کلاغ به نام جسم را بر تن کردهایم و بدان مشغولیم. کار کلاغ هم قارقار کردن است دیگر... جسم مثل کلاغ دنبال پنیر است. امام حسین علیه السلام گفت بیا مرا یاری کن. گفت من این آذوقه را به زن و بچهام برسانم و برگردم. جسم ما را در آذوقه های دنیوی محبوس کردهاست. انسان خیالی و موهوم هم مدام قارقار میکند. امیرالمؤمنین علیه السلام میفرماید: «الصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَيَوَانٍ». این موهوم را که از ما بردارند، امام حسین از درون ما جلوه میکند. اصلا جنگ کربلا، همین جنگ است، جنگ این است که این ماسک برداشته شود. اباعبدالله میگفت این ماسک را بردارید که شما گوهری دارید که از صدف کون و مکان بیرون است... یعنی علاوه بر آن که در مکان نمیگنجد، در کون هم نمیگنجد یعنی فوق خلقت است!
#ح_م