eitaa logo
شهیدمحمدحسین‌سروری‌راد
186 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
4هزار ویدیو
19 فایل
شهید عزت ایران لقب گرفت گرفت هرچه *محمدحسین* از ادب گرفت❤ ❇این کانال به یاد بسیجی مدافع امنیت توسط اعضای گروه جهادی "شهید محمدحسین سروری راد" تشکیل شده است. ❇ارتباط با ما: @vahidsororirad63
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃 ( ع ) ⃣ مناجات حضرت الياس عليه‏السلام در سجده‏ مفضل بن عمر مى‏ گويد: همراه دوستان براى ملاقات با امام صادق عليه‏السلام رهسپار شديم. به در خانه آن حضرت رسيديم و مى‏ خواستيم اجازه ورود بگيريم پشت در شنيديم كه آن حضرت سخنى مى‏ گويد، ولى آن سخن عربى نبود و خيال كرديم كه به لغت سريانى است. سپس آن حضرت گريه كرد، و ما هم از گريه او به گريه افتاديم، آن گاه غلام آن حضرت بيرون آمد و اجازه ورود داد. ما به محضر امام صادق عليه‏السلام رسيديم. پس از احوالپرسى، من به امام عرض كردم: ما پشت در، شنيديم كه شما سخنى كه عربى نيست و به خيال ما سريانى است، تكلم مى‏ كردى، سپس گريه كردى و ما هم با شنيدن صداى گريه شما به گريه افتاديم. امام صادق عليه‏السلام فرمود: آرى، من به ياد الياس افتادم كه از پيامبران عابد بنى‏ اسرائيل بود و دعايى را كه او در سجده مى‏ خواند، ميخواندم، سپس امام صادق عليه‏السلام آن دعا (و مناجات) را به لغت سريانى، پشت سر هم خواند، كه سوگند به خدا هيچ كشيش و اُسقفى را نديده بودم كه همانند آن حضرت، آن گونه شيوا و زيبا بخواند، و بعد آن را براى ما به عربى ترجمه كرد و فرمود: الياس در سجودش چنين مناجات مى‏ كرد: اَتُراكَ مُعذِّبى وَ قَد عَفَّرتَ لَكَ فِى التُّرابِ وَجهِى، اَتُراكَ مُعذِّبى و قَد اجتَنَبتُ لَك المَعاصِىَ، اَتُراكَ معَذِّبى وَ قَد اَسهَرتُ لَكَ لَيلِى؛ خدايا! آيا به راستى تو را بنگرم كه مرا عذاب كنى، با اين كه روزهاى داغ به خاطر تو (با روزه گرفتن) تشنگى كشيدم؟!، آيا تو را بنگرم كه مرا عذاب كنى، در صورتى كه براى تو، رخسارم را (در سجده) به خاك ماليدم؟!، آيا تو را بنگرم كه مرا عذاب مى‏ كنى با اين كه به خاطر تو، از گناهان دورى گزيدم؟!، آيا تو را ببينم كه مرا عذاب كنى با اين كه براى تو، شب را به عبادت به سر بردم؟! خداوند به الياس، وحى كرد: سرت را از خاك بردار كه من تو را عذاب نمى‏ كنم الياس عرض كرد: اى خداى بزرگ، اگر اين سخن را گفتى (كه تو را عذاب نميكنم) ولى بعداً مرا عذاب كردى چه كنم؟! مگر نه اين است كه من بنده تو و تو پروردگار من هستى؟ باز خداوند به او وحى كرد: اِرفَع رَأسَك فانِّى غَيرُ مُعذِّبُكَ انِّى وَعَدتُ وَعداً وَفَيتُ بِهِ؛ سرت را از سجده بردار كه من تو را عذاب نمى‏ كنم و وعده‏ اى كه دادم به آن وفا خواهم نمود.(665) 📚پی نوشتها 665 -  اصول كافى، ج 1،ص 227.
🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃 ( ع ) ⃣ بازگشت عزير به خانه خود عزير سوار الاغ خود شد، و به سوى خانه‏ اش حركت كرد. در مسير راه مى‏ ديد همه چيز عوض شده و تغيير كرده است. وقتى به زادگاه خود رسيد، ديد خانه‏ ها و آدم‏ها تغيير نموده‏ اند. به اطراف دقت كرد، تا مسير خانه خود را يافت، تا نزديك منزل خود آمد، در آن‏جا پيرزنى لاغر اندام و كمر خميده و نابينا ديد، از او پرسيد: آيا منزل عزير همين است؟ پيرزن گفت: آرى، همين است، ولى به دنبال اين سخن گريه كرد و گفت: ده‏ها سال است كه عزير مفقود شده و مردم او را فراموش كرده‏ اند، چطور تو نام عُزير را به زبان آوردى؟ عزير گفت: من خودم عزير هستم، خداوند صد سال مرا از اين دنيا برد و جزء مردگان نمود و اينك بار ديگر مرا زنده كرده است. آن پيرزن كه مادر عزير بود، با شنيدن اين سخن، پريشان شد. سخن او را انكار كرد و گفت: صدسال است عزير گم شده است، اگر تو عزير هستى (عزير مردى صالح و مستجاب الدعوه بود) دعا كن تا من بينا گردم و ضعف پيرى از من برود. عزير دعا كرد، پيرزن بينا شده و سلامتى خود را بازيافت و با چشم تيزبين خود، پسرش را شناخت. دست و پاى پسرش را بوسيد. سپس او را نزد بنى اسرائيل برد، و ماجرا را به فرزندان و نوه‏هاى عزير خبر داد، آن‏ها به ديدار عزير شتافتند. عزير با همان قيافه‏ اى كه رفته بود با همان قيافه (كه نشان دهنده يك مرد سى ساله بود) بازگشت. همه به ديدار او آمدند، با اين كه خودشان پير و سالخورده شده بودند. يكى از پسران عزير گفت: پدرم نشانه‏ اى در شانه‏ اش داشت، و با اين علامت شناخته مى‏ شد. بنى اسرائيل پيراهنش را كنار زدند، همان نشانه را در شانه‏ اش ديدند. در عين حال براى اين كه اطمينانشان بيشتر گردد، بزرگ به بنى اسرائيل به عزير گفت: ما شنيديم هنگامى كه بخت النصر بيت المقدس را ويران كرد، تورات را سوزانيد، تنها چند نفر انگشت شمار حافظ تورات بودند. يكى از آن‏ها عزير عليه‏السلام بود، اگر تو همان عزير هستى، تورات را از حفظ بخوان. عزير تورات را بدون كم و كاست از حفظ خواند، آن گاه او را تصديق كردند و به او تبريك گفتند، و با او پيمان وفادارى به دين خدا بستند. ولى به سوى كفر، اغوا شدند و گفتند: عزير پسر خدا است.(679) شخصى از حضرت على عليه‏السلام پرسيد: آيا پسرى بزرگتر از پدرش سراغ دارى؟ فرمود: او پسر عزير است كه از پدرش بزرگتر بود و در دنيا بيشتر عمر كرد. راهب مسيحى از امام باقر عليه‏السلام پرسيد: آن كدام دو برادر بودند كه دو قلو به دنيا آمدند، و هر دو در يك ساعت مردند، ولى يكى از آن‏ها صدو پنجاه سال عمر كرد، ديگرى پنجاه سال؟(680) امام باقر عليه‏السلام پاسخ داد: آنها عزير و عزره بودند كه هر دو از يك مادر دوقلو به دنيا آمدند، در سى سالگى عزير از آن‏ها جدا شد، و صد سال به مردگان پيوست، و سپس زنده شد و نزد خاندانش آمد و بيست سال ديگر با برادرش زيست و سپس با هم مردند، در نتيجه عزير پنجاه سال، و عزره صد و پنجاه سال عمر نمود. (681) پايان داستان‏هاى زندگى عزير عليه‏السلام 📚پی نوشتها 679 -  توبه، 30. 680 -  بحار، ج 14،ص 374. 681 - همان،ص 378.
🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃 حضرت خضر ع ⃣ پس از مدتى تاجر تصميم گرفت به مسافرت برود، به خضر گفت: من تو را امين يافتم، تو را در خانه‏ ام مى‏ گذارم، نسبت به اهل خانه‏ ام جانشين خوبى باش تا باز گردم، و من خوش ندارم تو را به زحمت افكنم. خضر گفت: زحمت نيست، هر كارى مى‏ خواهى بفرما انجام دهم. تاجر گفت: مقدارى خشت درست كن و آماده نما تا باز گردم. تاجر به مسافرت رفت و پس از مدتى بازگشت ديد خضر عليه‏السلام ساختمان خانه او را به طور محكم و عالى درست كرده است، به خضر گفت: تو را به وجه (آبروى) خدا سوگند مى‏ دهم بگو تو كيستى و كارت چيست؟ خضر گفت: تو مرا به امر عظيم كه وجه خدا باشد سوگند دادى، و همين وجه خدا مرا به بندگى او واداشته است، من خضر هستم كه نامم را شنيده‏ اى. فقيرى از من تقاضاى كمك كرد. در نزدم چيزى نبود كه به او بدهم. مرا به وجه خدا قسم داد، ناگزير خودم را بنده او نمودم، او مرا به تو فروخت و پولش را گرفت و رفت. اين را بدان كه اگر شخصى را به وجه و آبروى خدا سوگند دهند، تا كارى را انجام دهد، و آن شخص قدرت انجام آن كار را داشته باشد ولى انجام ندهد، در روز قيامت به گونه‏ اى محشور مى‏شود كه در صورتش گوشت و خون نيست، و تنها استخوانى كه بر اثر به هم خوردنشان صدايش به گوش مى‏ رسد، در چهره او دميده مى‏ شود. تاجر معذرت خواهى كرد و گفت: من تو را نشناختم و به تو زحمت دادم. خضر گفت: اشكالى ندارد تو به من لطف و مهربانى نمودى. تاجر گفت: پدر و مادرم به فدايت، در مورد خود و اهل خانه‏ ام هر گونه كه مى‏ خواهى رفتار كن .اختيار ما با تو است، و اگر بخواهى تو را آزاد كردم هر جا مى‏ خواهى برو. خضر گفت: دوست دارم مرا آزاد كنى تا به عبادت خداوند پردازم. تاجر او را با كمال معذرت خواهى آزاد نمود. خضر عليه‏السلام گفت: حمد و سپاس خداوندى را كه توفيق بندگى درگاهش را به من عنايت فرمود، و مرا در پرتو بندگيش، از انحرافات نجات داد. (685) 📚پی نوشتها 685 - اعلام الدين ديلمى، طبق نقل بحار، ج 13، ص 321. .دارد....
🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃 حضرت خضر ع ⃣1⃣ سلام خضر عليه‏السلام به على عليه‏السلام اميرمؤمنان حضرت على عليه‏السلام كه همواره همراه و همراز پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بود و از هر گونه فداكارى در راه پيشبُرد اهداف عاليه اسلام و بزرگداشت صداى وحى كه از زبان محمد صلى الله عليه و آله و سلم بر مى‏خاست، دريغ نداشت، مى‏ گويد: با رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در يكى از راه‏هاى مدينه در حركت بوديم، ناگاه با پيرمرد بلندقامت چهارشانه‏ اى كه محاسن و ريش پرى داشت، ملاقات نموديم. او با كمال احترام به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم سلام كرد و احوالپرسى نمود، سپس به من رو كرد، و گفت: السَّلامُ عَلَيكَ يا رابعَ الخَليفَةِ وَ رحمَةُ اللهَ وَ بَرَكاتُهُ؛ سلام و درود و مهر خداوند بر تو اى چهارمين خليفه! در اين هنگام متوجه رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم شد و گفت: آيا چنين نيست؟ رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم او را تصديق كرد. آن گاه پيرمرد، از نزد ما به سويى رفت (عجبا! اين چه منظره‏ اى بود، او كه از چهره تابناكش، شكوه و شخصيتش آشكار بود، به راستى چرا مرا چهارمين خليفه خواند؟ و چرا پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم او را تصديق كرد؟ چه خوب است معماى اين رازها برايم آشكار گردد.) - اى رسول خدا! اين گفتارى كه آن پيرمرد گفت، چه بود؟ به راستى تو همان هستى كه او بازگو نمود. (اينك گوش كن تا برايت توضيح دهم.) پيامبر: او حرف درستى زد و سخن حكيمانه‏ اى گفت: به راستى تو همان هستى كه او بازگو نمود. (اينك گوش كن تا برايت توضيح دهم.) خداوند در قرآن (به فرشتگان) مى‏ فرمايد: من در زمين پديد آورنده خليفه هستم.(699)اولين خليفه و جانشينى كه خداوند در زمين براى خود قرار داد، حضرت آدم عليه‏السلام است. در مورد ديگر مى‏ فرمايد: اى داوود! ما تو را در زمين خليفه نموديم، طبق ميزان حق و عدالت بر مردم حكومت كن.(700) از اين رو داوود خليفه دوم است. در جاى ديگر مى‏ فرمايد: موسى عليه‏السلام به برادرش هارون عليه‏السلام گفت: در ميان قوم من جانشين من باش! و امور آنان را اصلاح كن!(701) بنابراين هارون خليفه سوم است. بالاخره در اين آيه مى‏ فرمايد: اعلانى است از طرف خداوند، و رسول او به مردم، در مجمع عظيم اسلامى (حج) كه خدا و رسول او از مشركان بيزارند. (702) اعلان كننده و مبلغ از ناحيه خداوند و رسول او، تو هستى! تو وصى و وزير و اداكننده وام من هستى! تو همانگونه مى‏باشى كه هارون براى موسى عليه‏السلام بود - گرچه بعد از من پيامبرى نخواهد آمد - روى اين اساس همان گونه كه آن پيرمرد بلندقامت تو را خليفه چهارم خواند، چهارمين خليفه هستى! آيا مى‏ خواهى بدانى او چه كسى بود؟ على عليه‏السلام: آرى، مى‏ خواهم. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم: او برادر تو خضر عليه‏السلام بود.(703) پايان داستان‏هاى زندگى حضر عليه‏السلام 📚پی نوشتها 699 -  اءِنِّى جاعُل فِى الاَرضِ خَليفَةٌ. (بقره، 30) 700 -  يا داوود انَّا جَعَلناكَ خليفَة فِى الارضِ فَاحكُم بَينَ النَّاسِ بِالحقِّ. (صاد، 26). 701 -  و قالَ مُوسى‏ لِاخيهِ هارونَ اخلُفنِى فِى قَومِى وَ اَصلِح... (اعراف،: 142) 702 -  وَ اذان مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ الَى النَّاسِ يَومَ الحجّ الاكبَرِ اَنَّ اللهَ برى عَنِ المشركينَ وَ رَسُولُهُ. (توبه: 3). 703 -  عيون اخبار الرضا عليه‏السلام، ج 2،ص 11.
‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─ ⃣ بخش اوّل 🍃ظهور و قیام حضرت مهدی(عج) برای ورود به بحث ظهور حضرت مهدی(ع) ابتدا نیازمند ذکر یک سلسله از قیام‌های پیش از ظهور هستیم. در گوشه کنار جهان، قبل از ظهور عدل مطلق، قیام‌هایی رخ می‌دهند که همگی چه به حق و در جهت حق یا باطل و در جهت باطل باشند، به نوعی پیش‌نیاز آمادگی عالم برای در آغوش کشیدن منجی خویش هستند. به عبارت دیگر این قیام‌ها صورت می‌گیرند تا بستر مناسب برای حوادث ظهور فراهم گردد. بنابراین ما در این بخش به ترتیب زمان وقوع به هر یک از این قیام‌ها می‌پردازیم. 1. اَصهَب و اَبقَع در فرازهایی چند از روایاتی که از رسول اکرم(ص) و امامان اهل بیت(ع) رسیده، از دو تن شورشگر به عنوان‌های «اَصهَب» و «اَبقَع» گفت‌وگو شده که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم: «إذا هَلَکَ عِلجٌ بِالشّامِ... فَاِذا قامَ العِلجُ الاَصهَبُ وَ عَسُرَ عَلَیهِ القلبُ، لَم یَلبَث حَتّی یُقتَلَ. فَهُناکَ المُلکُ إِلیَ التُّرکِ... وَیَحِلُّ بِالشّامِ  الغَلاءُ، وَ تَکثُرُ الوَقائِعُ، وَتَقُومُ الحَربُ عَلی قَدَمٍ وَ ساقٍ؛ هنگامیکه کافری در شام به هلاکت برسد، اصهبِ کافر قیام میکند و تسخیر مرکز (شام) بر او سخت میشود و طولی نمیکشد که او نیز کشته میشود و حکومت به اتراک میرسد و در شام گرانی پدید آید و رویدادها پشت سر هم روی میدهد و در هر قدمی جنگ برپا میشود».3 ٭٭٭ امیرمؤمنان(ع) در این باره فرمودند: «فَإن کانَ کَذلِکَ، اقبَلَت عَلَیهِم فِتَنٌ لا قِبلَ لَهُم بها!. اَلّا وَ إنَّ أوَّلَها الهَجَرِیُّ، وَ العُطُرفِیُّ، وَ الرُّقطِیُّ، وَ آخِرَهَا السُّفیانیُّ وَ الشّامِیُّ؛ چون این حوادث روی دهد، فتنههایی بر آنها روی میدهد، که هرگز یارای مقابله با آن را ندارند، آگاه باشید که سرآغاز آنها فتنههای هَجَری، عُطُرفی، رُقطی و آخر آنها فتنههای سفیانی و شامی است».4 📚پی نوشتها 3. الزام النّاصب، ص 204. 4. المهدی، ص 194، الزام النّاصب، ص 195.
🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃 حضرت زکریا( ع ) ⃣ ديدار زكريا عليه‏السلام از غذاهاى بهشتى در كنار محراب مريم عليهاالسلام‏ حضرت مريم عليهاالسلام به خدمتگزارى مسجد بيت المقدس مشغول شد و خداوند او را براى اين مقام پذيرفت. به گفته بعضى نشانه پذيرش خداوند اين بود كه مريم عليهاالسلام بعد از بلوغ و دوران خدمتگزارى بيت المقدس، هرگز عادت ماهانه نديد تا به دور شدن از آن مركز روحانى مجبور نگردد. مريم عليهاالسلام آن چنان به عبادت خدا مشغول بود كه روزها روزه مى‏ گرفت و شب‏ها به عبادت مى‏ پرداخت، او آن چنان در پرهيزكارى و معرفت و شناسايى پروردگار پيش رفت كه از اخبار و دانشمندان پارساى آن زمان نيز پيشى گرفت.(708) هنگامى كه زكريا عليه‏السلام كنار محراب او قرار مى‏ گرفت و براى ديدار او مى‏ آمد، غذاهاى مخصوصى در كنار محراب او مشاهده مى‏ كرد، كه شگفت‏زده مى‏ شد، روزى به او گفت: يا مَريمُ اَنِّى لَكِ هذَا؛ اى مريم! اين غذاها (و ميوه‏هاى غير فصل) را از كجا آوردى؟ مريم عليهاالسالم در جواب گفت: هُوَ مِن عندِ اللهِ اءنّ اللهَ يَرزُقُ مِن يشاءُ بِغيرِ حِسابٍ؛ اين از طرف خدا است، و او است كه هر كس را بخواهد، بى حساب روزى مى‏ دهد.(709) آرى به اين ترتيب خداوند غذاهاى بهشتى غير فصل را به مريم مى‏ رسانيد. 📚پی نوشتها 708 -  همان مدرك. 709 -  آل عمران، 37. .دارد....
🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃 حضرت یحیی ع ⃣ پيامبرى حضرت يحيى عليه‏السلام در خردسالى‏ در آيه 12 سوره مريم ميخوانيم؛ خداوند مى‏ فرمايد: يا يَحيى خُذِ الكِتابَ بِقوَّةٍ وَ آتَيناهُ الحُكمَ صَبياً؛ اى يحيى! كتاب (خدا) را با قوت بگير و ما فرمان نبوت را در كودكى به او داديم. حضرت زكريا عليه‏السلام وقتى كه به شهادت رسيد، حضرت يحيى عليه‏السلام خردسال بود، مقام نبوت به او رسيد.(726) و اين از امتيازات حضرت يحيى عليه‏السلام است كه نخستين پيامبرى بود كه در كودكى به پيامبرى رسيد. درست است كه دوران شكوفايى عقل انسان معمولا حد و مرز خاصى دارد، ولى مى‏ دانيم كه هميشه در ميان انسان‏ها افراد استثنايى وجود دارند. چه مانعى دارد كه خداوند در شرايط خاصى، بعضى از پيامبران يا امامان عليهم السلام را در همان خردسالى، شايسته مقامات عالى كند. تحليل و بررسى‏ كوتاه سخن آن كه در مورد پاسخ به اين سؤال كه چگونه انسان خردسال به مقام نبوت و امامت مى‏ رسد، ما دو پاسخ پيش رو داريم: 1 - به آنان كه به خداى قادر و حكيم معتقدند، مى‏ گوييم: چه مانعى دارد خداوند با آن قدرت و حكمت مطلقه‏ اى كه دارد، بر اساس مصالحى، شخصى را در خردسالى به مقام نبوت يا امامت برساند. چنان كه مطابق قرآن، خداوند حضرت عيسى و يحيى عليه‏السلام را در دوران كودكى به مقام نبوت رسانيد؛ و به استناد قرآن، عيسى عليه‏السلام در گهواره سخن گفت و فرمود: من بنده خدايم، خداوند به من كتاب آسمانى داد و مرا پيامبر نمود.(727) و در مورد يحيى عليه‏السلام فرمود: يا يَحيى خُذِ الكِتابَ بِقوَّةٍ وَ آتَيناهُ الحُكمَ صَبياً؛ اى يحيى! كتاب (خدا) را با قوت بگير و ما فرمان نبوت را در كودكى به او داديم.(728) امام جواد عليه‏السلام براى يكى از ياران خود به نام على بن اسباط، به همين آيه استدلال كرد، و پس از ذكر آيه فرمود: كارى را كه خداوند در مسأله امامت كرده؛ همانند كارى است كه در مسأله نبوت كرده است. همان گونه كه ممكن است خداوند حكمت را در چهل سالگى به انسانى بدهد، ممكن است كه حكمت را در كودكى به انسانى ديگر عطا فرمايد.(729) 2 - در طول تاريخ ديده شده است كه برخى از كودكان رشد فكرى فوق العاده‏ اى داشته‏ اند، گاه افرادى در سنين كمتر از ده سال، نابغه شده‏ اند و از رشد و عقل و درك ممتاز و استثنايى برخوردار بوده‏ اند، اين موضوع بيانگر آن است كه شايستگى مقام‏هاى ارجمند، مانند مقام امامت براى بعضى از كودكان محال نيست كه آن را غير ممكن سازد، در اين زمينه نمونه‏ هاى فراوان وجود دارد، كه براى تقريب اذهان به ذكر سه نمونه زير مى‏ پردازيم: *  ادامه در بخش های بعدی 📚پی نوشتها 726 - نورالثقلين، ج 3،ص 325، اين قول بنابر آن است كه زكريا عليه‏السلام در اين هنگام از دنيا رفته است. 727 -  مريم، 30. 728 -  مريم، 12. 729 -  اصول كافى، ج 1،ص 494.
‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─ ⃣1⃣ 🍃از محضر امام باقر(ع) پرسیدند: آیا خروج سفیانی حتمی است؟ فرمودند: 🌺«نِعَمِ، وَالنِّداءُ مِنَ المَحتُومِ، وَ طُلُوعُ الشَّمسِ مِنْ مَغرِبِها مِنَ المَحتُومِ، وَ اختِلافٌ بَنِی العَبّاسِ فِی الدَّولَةِ مِنَ المَحتُومِ، وَ قَتَلُ النَّفسِ الزَکیَّةِ مِنَ المَحتُومِ، وَ خُرُوجُ القائِمِ مِن آلِ مُحَمَّدٍ(ص) مَحتُومِ؛ 🍃آری خروج سفیانی حتمی است، ندای آسمانی حتمی است، طلوع خورشید از مغرب حتمی است، درگیری بنیعبّاس بر سر حکومت حتمی است، قتل نفس زکیّه حتمی است و خروج قائم آل محمّد(ع) حتمی است».32 ٭٭٭ 🍃و نیز امام باقر(ع) فرمودند: «یَکُونُ خُروجُ السُّفیانِیِّ وَ الیَمانِیِّ وَ الخُراسانِیِّ فی یَومٍ واحِدٍ مِن شَهرِ رَجَبَ مِن تِلکَ السَّنَةٍ؛33 خروج سفیانی، یمانی و خراسانی، در یک روز و یک ماه و یک سال خواهد بود. هر سه در یک روز از ماه رجب یک سال خروج خواهند کرد». همچنین امام باقر(ع) فرمودند: 🌺«یَخرُوجُ السُّفیانِیُّ یَومَ جُمُعَةٍ، فَیَصعَدُ مِنبَرَ دِمَشقٍ، وَ یُبایِعُ النّاسَ عَلی أَن لا یُخالِفُوا أَمرَهُ رَضُوهُ أَم کَرِهُوهُ. ثُمَّ یَخرُجُ إلیَ الغُوطَةِ فَیَجتَمِعُ إِلَیهِ خَمسُونَ الفَ مُقاتِلِ. ثُمَّ تَختَلِفُ الرّایاتُ الثَّلاثُ: فَرایَةُ التُّرکِ وَ العَجَمِ وَ هِیَ سَوداءُ، وَ رایَةٌ لِبَنیِ العَبّاسِ صَفراءُ، وَ رایَةُ السُّفیانِیِّ حَمراءٌ. فَیَغلِبُهُمُ السُّفیانِیُّ بَعدَ أَن یَقتُلَ مِنهُم سِتّینَ ألفاً وَ یَسیرَ إلیَ حُمُص فَإلَی الفُراتِ مُرُوراً بِالرَّقَةِ وَ سَبَأ؛ 🍃سفیانی در روز جمعه خروج میکند و بر فراز منبر دمشق قرار میگیرد و از مردم بیعت میگیرد که هرگز با او مخالفت نکنند، چه بخواهند یا نخواهند. آنگاه به سوی غوطه حرکت میکند و 50 هزار جنگجو در اطراف او گرد آیند، آنگاه سه پرچم به اهتزاز درآید: 1ـ پرچم ترکها و عجمها، که پرچم سیاه است. 2ـ پرچم بنیعبّاس، که که پرچم زرد است. 3ـ پرچم سفیانی، که پرچم سرخ است. سفیانی بر آنها چیره میشود پس از آنکه 60 هزار نفر از آنها را از دم شمشیر میگذراند، آنگاه به سوی «حمص» میرود و از فرات عبور میکند و عازم «رقّه» و «سبأ» میشود».34 ٭٭٭ امام باقر(ع) دربارة دشمنی سفیانی با اهل بیت(ع) فرمودند: «أَنّی لَکُم بِالسُّفیانِیِّ، حَتّی یَخرُجَ قَبلَهُ الشَیصبانِیّ. یَخرُجُ بِأَرضِ کُوفانَ، یَنبُعُ کَما یَنبُعُ الماءُ، فَیقتَلُ وَفْدَکُم.  فَتَوقَّعُوا بَعدَ ذلِکَ السُّفیانِیِّ وَ خُروجَ المَهدِیِّ؛ چگونه ممکن است سفیانی بدون «شَیصَبانی» خروج کند، شیصبانی از سرزمین کوفه خروج میکند و مانند آب حرکت میکند و کسان شما را میکشد. چون او خروج کند منتظر خروج سفیانی باشید و به دنبال آن منتظر ظهور مهدی(ع) باشید».35 📚پی نوشتها 32. الزام النّاصب، ص 184. 33. الارشاد، ص 378. 34. بشارة‌الاسلام، ص 192. 35. غیبت نعمانی، ص 162؛ بحارالانوار، ج 52، ص 250.
🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃 حضرت یحیی ع ⃣1⃣ ياد مكرر امام حسين عليه‏السلام از يحيى عليه‏السلام‏ زندگى يحيى عليه‏السلام از جهاتى شباهت به زندگى امام حسين عليه‏السلام داشت، مانند اين كه: نام حسين عليه‏السلام همچون نام يحيى بى سابقه بود، و مدت حمل آن‏ها به هنگامى كه در رحم مادر بودند، شش ماه بود، و هر دوى آن‏ها قربانى هوسهاى طاغوت زمانشان شدند و سرشان بريده شد. امام سجاد عليه‏السلام فرمود: ما در سفر كربلا همراه امام حسين عليه‏السلام بيرون آمديم، امام در هر منزلى كه نزول مى‏ فرمود، و يا از آن كوچ مى‏ كرد، از يحيى عليه‏السلام و شهادت او ياد مى‏ كرد و مى‏ فرمود: وَ مِن هَوانِ الدُّنيا عَلَى اللهِ اءنّ رَأسَ يَحيَى بنِ زَكريّا اُهدىَ اِلى بَغِىّ مَن بَغايا بِنِى اسرائِيلَ؛ از پستى و بى ارزشى دنيا نزد خدا همين بس كه سر يحيى بن زكريا را به عنوان هديه به سوى فرد ستمگر و بى‏ عفتى از ستمگران و بى عفت‏هاى بنى اسرائيل بردند.(754) آرى، امام حسين عليه‏السلام با اين بيان مى‏ خواست اشاره به شهادت خود كند، كه همچون يحيى عليه‏السلام به خاطر نهى از منكر، سرش را جدا مى‏ كنند و آن را نزد طاغوت هوسباز، يزيد پليد مى‏ برند. امام صادق عليه‏السلام فرمود: مرقد حسين عليه‏السلام را زيارت كنيد و به او جفا نكنيد كه او سيد و آقاى شهداى جوان، و سيد جوانان بهشت است، و شبيه يحيى عليه‏السلام است كه آسمان و زمين براى مظلوميت حسين و يحيى عليهماالسلام گريستند.(755) نيز روايت شده: جبرئيل به محضر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آمد و گفت: خداوند هفتادهزار نفر از منافقان را در مورد قتل يحيى عليه‏السلام (توسط بخت النصر) كشت، و به زودى هفتادهزار نفر از متجاوزان را به خاطر قتل پسر دختر حسين عليه‏السلام بكشد.(756) 📚پی نوشتها 754 -  تفسير نورالثقلين، ج 3، ص 324. 755 -  بحار، ج 14،ص 168 و 358. 756 -  همان، ج 45،ص 314. .دارد....
‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─ ⃣2⃣ 🍃امیرمؤمنان(ع) در تفسیر آیة شریفة «فَاختَلَفَ الاحزابُ مِن بَینِهِم»64می‌فرمایند: 🌺«إِنتَظِرُوا الفَرَجَ مِن ثَلاثٍ: اِختِلافُ أَهلِ الشّامِ فیما بَینَهُم، وَ الرّایاتُ السُّودُ مِن خُراسانَ، وَ الفَزَعَةُ فی شَهرِ رَمَضانَ؛🌺 از مشاهدة سه نشانه، منتظر فرج باشید: 🍃1. اختلاف شامیان؛ 🍃2. پرچمهای سیاه از خراسان؛ 🍃3. صیحة آسمانی در ماه رمضان».65 🌺«إِذا وَقَعَتِ المَلاحِمُ، بَعَثَ اللهُ رَجُلاً مِـنَ المَوالی، أَکرَمِ العَرَبِ فُرساناً، وَ أَجوَدِهِم سِلاحاً، یُؤَیِّدُ اللهُ بِهِمُ الدّینَ؛🌺 🍃چون نشانههای ظهور فرا رسد، خداوند یکی از شیعیان ایرانی را برمیانگیزد که گرامیترین اسبسوار عرب است و بهترین اسلحه را در اختیار دارد. خداوند به وسیلة آنها دین را یاری میکند».66 🍃سپاهیان خراسان به حرکت درمیآیند، شعیب بن صالح تمیمی در طالقان به آنها میپیوندد، در خوزستان با یک سیّد موسوی بیعت میشود، پرچمی برای چماقداران کُرد فراهم میشود، عربها بر سرزمین ارمنیها و سیکلوبها67 غلبه میکنند و هِرقَل (آسیای صغیر) در برابر فرماندهان سفیانی تسلیم میشود».68 🍃در آن هنگام غرّش رعدها و لرزش زلزلهها یکی پس از دیگری واقع میشود و پرچمهایی از کنار رود جیحون به حرکت درآمده به سوی کشور بابِل (عراق) سرازیر میشود. بدا به حال شهرهای شما از طاغوتهایی که بر شما مسلّط میشوند و شما را شکنجه میکنند و هنگامیکه سرآید دوران حکمرانی ستمگرانی که امور مسلمانان را نیک اراده نکردند».69 📚پی نوشتها 64. سورة زخرف (43)، آیة 65. 65. غیبت نعمانی، ص 133. 66. بشارة الاسلام، ص 29. 67. سیلکوب یا صقلوب به صقالبة شمال و جنوب گفته می‌شود، صقالبة شمال، شامل: روس‌ها و پولونی‌ها (لهستان) است و صقالبة جنوب، شامل:یوگوسلاوی و بلغارستان است، به بردگانی که به خدمت سربازی اجیر می‌شدند صقالبه می‌گفتند. 68. بشارة الاسلام، ص 73. 69. الزام النّاصب، ص 213.