eitaa logo
منتظران ظهور
73 دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
9.1هزار ویدیو
38 فایل
شفای بیماران صلوات اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم. اللهم عجل لولیک الفرج. @.Montazran sohor
مشاهده در ایتا
دانلود
رضایت پدر در قبر ! آقا سیّد جمال‌الدّین گلپایگانی "از عرفای بزرگ" می‌فرمودند : در تخت‌ فولاد اصفهان - که معروف به وادی‌السّلام ثانی است ، حالات عجیبي دارد و بزرگان و عرفای عظیم‌ الشّأنی در آن‌جا دفن هستند - جوانی را آوردند . من در حال سیر بودم ، گفتند : آقا ! خواهش می‌کنیم شما تلقین بخوانید. فرمودند : آن جوان ظاهر مذهبي داشت و خیلی از مؤمنین و متدّینین براي تشييع جنازه او آمده‌ بودند. وقتی تلقین می‌خواندم ، متوجّه شدم که وقتی گفتم: «أفَهِمتَ» ، گفت: «لا»، متعجّب شدم ! بعد دیدم که دو سه بچّه شیطان دور بدن او در قبر می‌چرخند و می‌رقصند! از اطرافيان پرسیدم: او چطور بود؟ گفتند : مؤمن . گفتم: پدر و مادرش هم هستند. گفتند : بله، ديدم مادر او خودش را می‌زد و پدرش هم گریه می‌کرد . پدر را کنار کشيدم و گفتم : قضیه این است... : من یک نارضایتی از او داشتم . گفتم چه؟ گفت : چون او در چنين زماني (زمان طاغوت) متدیّن بود ، به مسجد و پای منبر می‌رفت و مطالعه داشت، احساس غرور او را گرفته بود و تا من یک چیزی می‌گفتم ، به من می‌گفت: تو که بی‌سواد هستی ! با گفتن این مطلب چند مرتبه به شدّت دلم شکست ! ايشان مي‌فرمودند به پدر آن جوان گفتم : از او راضی شو ! او گفت : راضي هستم ، گفتم : نه ! به لسان جاری کنید که از او راضی هستید. "معلوم است که گفتن، تأثير عجیبي دارد" پدر و مادر‌ها هم توجّه کنند ، به بچّه‌هایشان بگویند که ما از شما راضی هستیم ، خدا این‌گونه می‌خواهد ... می‌خواستند لحد را بچینند ، ایشان فرمودند : نچینید ! مجدّدا" خودِ آقا پاي خود را برهنه کردند و به درون قبر رفتند تا تلقین بخوانند. ايشان مي‌فرمايند : اين بار وقتی گفتم «أفَهِمتَ» ، دیدم لب‌هایش به خنده باز شد و دیگر از آن‌ بچّه شيطان‌ها هم خبری نبود . بعد لحد را چیدند . من هنوز داخل قبر را می‌دیدم ، دیدم وجود مقدّس اسدالله‌الغالب ، علی‌بن‌ابیطالب (ع) که فرمودند : ملکان الهی! دیگر از این‌جا به بعد با من است ... # لذا او جواني خوب ، متدّین و اهل نماز بود كه در آن زمانِ فسق و فجور ، گناهي نکرده بود امّا فقط با یک حرف خود ( تو كه بی‌سواد هستی) به پدرش اعلان كرد كه من فضل دارم ، دل پدر را شکاند و تمام شد ! شوخی نگیریم . والله ! اين مسئله اين‌قدر حسّاس ، ظریف و مهم است. از کتاب دو گوهر بهشتی آیت الله قرهی 🥀🥀🥀 😔 اخیرا" طلبه ای بر روی منبر اینچنین نقل می فرمود : چند روز قبل در حال عبور از عرض خیابانی بودم با مشاهده ی سروصدا و ازدحام جمعیت در پیاده رو بسمت آنان روانه شدم پیرمردی در زیر دست و پای جوانی در حال کتک خوردن بود با عصبانیت به این جوان گفتم : خجالت بکش زورت به این پیرمرد رسیده ؟ آن جوان ، همچنان که در حال کتک زدن آن پیرمرد نگون بخت بود ، خطاب به اینجانب گفت : شما دخالت نکنید بشما ربطی ندارد دعوای خانوادگی ست بعد ادامه داد : ای بابا ! عجب دورو زمونه ای شده ها ، آدم اختیار پدرش رو هم نداره 😳😳😳😳 بله ... درست حدس زدید آن پیرمرد ، پدرش بود و او هم تصور میکرد که اختیارش را دارد ... ⛔️ به کجا چنین شتابان ؟؟؟ ⛔️