#یا_امام_رضا
#یا_جواد_الائمه
وقتی بابایت سن و سالش بالا برود
تا جایی که مردم فکر کنند اجاقش کور است و بچه اش نمیشود
و حتی
برای پیروانش سخت تر باشد و نگران باشند که نکند مولایشان فرزندی نیاورد و بی صاحب بمانند
پس از سالها انتظار
تو به دنیا بیایی
و همان اول کاری، پدرت به تو بگوید مولود بابرکت!
بگوید روزی من تنها همین یک فرزند پسر است که وارث من خواهد بود.
بگوید خداوند پسری نصیب من ساخته که همانند موسی بن عمران، شکافنده دریاهاست و همانند عیسی بن مریم است که مادرش مقدس است و پاک آفریده شده است.
و تو کلا خوش به حالت باشد که پدرت امام رضاست
و چه قدررررر خوش و خوشمزه است که کسی به امام رضا جان بگوید: «بابا»
و او هم جواب بدهد: «جانم!»
و این دل و دلدادگی بین مردم فاش باشد
تا جایی که بابی بسازند در ورودی حرم باباجانت
و اسمش را بگذارند «باب الجواد»
و شاعر خوش ذوقی هم پیدا شود و گوشه صحن حرم بابا بنشیند و بسراید:
«مثل نسیم صبح و سحرگاه می رود
هرکس میان صحن حرم راه می رود
از هرچه غصه دارد و غم می شود رها
هر سائلی که خدمت این شاه می رود
وقتی فرشته های حرم بال می زنند
از سینه های شعله زده آه می رود
این جا بهشت روی زمین فرشته هاست
از این زمین فرشته به اکراه می رود
خورشید در طواف حرم وه! چه دیدنی ست
هرشب به پای بوسی آن ماه می رود
#باب_الجواد راه ورودی به قلب توست
حاجت رواست هرکه از این راه می رود»
👈 کلا چقدر خوشبحال توست با چنین پدری و چه خوشبحال اوست با چنین پسری🌷☺️
خدا شما را برای ما حفظ کند
اینجوری دلم خنک نمیشود
خودمانی تر بگویم:
الهی دورتان بگردیم
خوشبخت ترین بابا و پسر دنیا
باصفاترین ذره پرورهای دنیا❤️
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
سلام و صد سلام🌺☺️
امیدوارم حالتون عالی باشه
منم خدا را شکر توپِ توپم
اگر کمتر خدمت میرسم، مشغولم و قراره بازم با آثار جدیدم زخمیتون بکنم😂
با موضوعات و خط روایت های مختلف
اما
امشب دو تا مطلب تقدیم کنم و زحمت کم کنم:
لطفاً یاد بگیریم با هم حرف بزنیم. با توییت زدن و جار زدن اختلافتمان، فقط اسباب تمسخر و سواستفاده بقیه را فراهم میکنیم.
مخصوصا موضوعات خاص تاریخی و علمی.
اینکه فیلم سخنرانی سالها قبل یک سخنران را برداریم و عَلَم کنیم و تیکه بار هم کنیم، نه در شأن ماست و نه چیزی حل میشه.
🔹 اولا اهل بیت مال کسی نیست بلکه همه ما باید در خدمت اهل بیت باشیم. ضمنا ظاهراً پیجی که بحث برانگیز شده، فیک هست و نسبتی با جناب علیمی ندارد.
🔹 ثانیا نمیشه تیکه و طعنه انداخت و بعدش توقع منبع و سند و مدرک داشته باشی. مگه سخنرانیش مال دیروز پریروز بوده که کسی بگه یا فورا منبع بگو یا مشخصه که دروغ بستی به اهل بیت! خب میتونستی از خودش بپرسی. تماس میگرفتی و میگفتی «آقای رائفی پور! منبع فلان حرفت کجاست؟»
ینی جوابت نمیداد؟
در میرفت از جواب دادن؟
خب نه. با شناختی که ازشون دارم، هر وقت سوالی پرسیده شده، قشنگ نشستن و جواب دادند.
ثالثا من اغلب بچه های مصاف را میشناسم. ابدا باور نمیکنم که کسانی که زیر پست آن مداح محترم اهانت کردند و حرفهای نچسب به مداح عزیزمان زدند، بچه های مصاف باشند و اصلا ذره ای علاقه و نسبتی با جناب رائفی پور داشته باشند. همه ما براشون متأسفیم و این عمل را بی ادبی محض میدونیم و باید در پیشگاه خدا توبه کنند و عذرخواهی نمایند.
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
درباره سریال #دادستان
خب خیلی رفقا از کیفیت همکاری بنده با تیم این سریال پرسیدند.
اولا الحمدلله که در جریان اولین کار تلویزیونی بودم و کلی تجربه کسب کردم که فقط کار خدا بود که به دل جناب ده نمکی بندازه و از بنده هم دعوت کنند.
ثانیا چند روز پیش که جناب ابوالقاسم طالبی(کارگردان قلاده های طلا) تماس گرفتند و بخاطر بی مهری های فراوان برخی دوستان جبهه خودی، دلداری دادند و بزرگتری کردند، گفتند که «طبیعت کار ماست. اصلا همیشه در وادی هنر، حزب الهی از حزب الهی میخوره.» بخاطر همین اگر پیج ها و نظرات طرفین را بخوانید، میبینید که به اندازه ای که خودی ها زدند، مخالفان حرف نزدند.
ثالثا فعلا تصمیم ندارم حرف بزنم تا آخرش ببینم چقدر سانسور کردند؟
فقط همین جمله را بگم که وقتی استاد نادر طالب زاده گفتند که «دادستان فصل جدید و شفاف و استشهادی علیه جریاناتی است که سالها مسیر انقلاب را کج و کوله به مردم نشان داده اند» جیگرم حال آمد و شبها راحت میخوابم.
رابعاً هر انتقادی هم که به کار وارد باشه، اشکال نداره. بیشتر تلاش میکنیم. بیشتر زحمت میکشیم. فکر کردند ما به این راحتی تسلیم میشیم و بایکوت را میپذیریم؟ خدا شاهده نه. کار داریم حالا حالا ها. حتی اگر فرضا اسم من و یا هر مشاور و دلسوز دیگری از پرده سینما و صفحه تلویزیون و جلد کتاب حذف بشه، تازه کار ما شروع شده. تازه چریکی وارد عرصه میشیم. فکر میکنید چرا مدتی هست که کم پیداییم؟ چون داریم سناریوهای عملیات چریک فرهنگی را مطالعه میکنیم.😂
والا
زخمیشون میکنیم
حالا یا با کتاب
یا با دوربین
یا با حالا هر چیز دیگه.
فلذا
لهذا
تا باد، چنین بادا
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
#دعوت
این روزها ثبت نام حوزه های علمیه خواهران شروع شده و برای خادمی دین و تلاش عالمانه اسم نویسی میکنند.
به عنوان کسی که تنها کتاب رمان در خصوص خواهران طلبه داره و چند تا سوژه جذاب دیگر هم قرار است انشاءالله کار کند، به حساسیت جایگاه این حوزه و تحصیل مجاهدانه آنان ایمان راسخ دارد عرض میکنم که👈 شرکت کنید. ثبت نام کنید و اگر خوش فکر و شجاع هستید این عرصه را خالی نگذارید.
همانطور که امام عظیم الشان فرمودند «اجازه ندید انقلاب دست نااهلان بیفتد»
به عنوان خاک پای آن مرد الهی عرض میکنم که «اجازه ندید مراکز حساس علمی مخصوصا حوزه های علمیه، به دست نااهلان و افراد ضعیف و منفعلان بیفتد.»
با همه انتقاداتی که هست و شرایط سختی که وجود دارد، اما هنوز هم مبارک ترین فضای علمی متعلق به حوزه هاست و باید زمینه تحصیل و رشد عالمان انقلابی را فراهم کرد.
خدایا تو شاهد باش که من هر کسی میشناختم و میدانستم استعداد و نورانیت رشد علمی و معنوی دارد به طرف فضای مقدس طلبگی دعوت کردم.
ضمنا اگر کم و کسری هست، به من نگاه کنید و پای خودم بگذارید. نه پای همه حوزه ها و همه علما و همه آخوندا و همه انقلاب و همه مردهای ریش دار و یقه بسته و مذهبی. قطعا مشکل از من و منِ نوعی است نه خانه امام زمان علیه السلام. لذا وظیفه عالم شدن را به خاطر چهار تا آدم مثل من خراب و فراموش نکنید.
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
نقل است که امام صادق علیه السلام فرموده ولایت امیرالمومنین علیه السلام ، برایم محبوب تر است از اینکه ولادتم از او باشد زیرا ولایَتش(حتی بر مَن هم که امام هستم) (فریضه=یعنی واجب با اهمیَّت) است
اما ولادتم از او فضیلت است.
پن:فریضه کجا و فضیلت کجا؟
سلام و عرض تبریک و تهنیت🌺
#حدادپور_جهرمی
🔹سلام
چند سال پیش تو اعتکاف ی پیر زن ساده دل بامزه بود بعد افطار میرفت دستشویی سیگار می کشید😂
🔹سلام و خداقوت.عیدمبارک
سال۹۷ توی اعتکاف با دخترای نوجوان بحث سیاسی میکردیم خیلی خیلی آروم.خانم مسن بغل دستی ما میگه چیکارمیکنین اگه دعا هست بلندبخونین.گفتم نه بحث سیاسیه.گفت اها صورتش رو کرد اون ور.
بعد چندلحظه یه خانم دورتر نشسته بود گفت چیکارمیکنین؟اگه دعا میخونید بیام..تاخواستم جواب بدم خانم قبلیه میگه نه دعا نمیخونن چرت و پرت میگن😐
من😐😐
بچه ها😒
رییس سازمان ملل😂😂😂
🔹من یبار بیشتر توعمرم نرفتم اعتکاف خیلی مراسم ام داوود سنگین بود بزور خودم نگه داستم
اخرش گفتم خداخیرت بده ام داوود چقد عبادت کردی ابو داوود خورد وخوراک نمیخواست که تواینهمه عبادت کردی داشتم با خودم حرف میزدم که باصدای خنده دوستام متوجه شدم چکار کردم!
🔹سلام حاج آقا
عیدتون مبارک
روزتون هم مبارک
حدود دوسال پیش که با چنتا از دوستان رفتیم اعتکاف، یه مسئولی اونجا داشتیم که یه ارادت خاصی به آقای حامد زمانی داشتن😅
ایشون هر وقت میخواستن ما رو بیدار کنن آهنگ مرگ بر آمریکای حامد زمانی رو با صدای بلند میذاشتن🙄
هیچی دیگه همه سکته رو رد میکردن خداروشکر وگرنه تلفاتمون خیلی میرفت بالا😂
و من الله توفیق
🔹سلام
من اولین اعتکاف رو با خالم رفتم....از اونجاییم که سنم کم بود مامانم خیلی سفارشمو به خالم کرده بود...خالم خیلی مؤدبه و کلمات مؤدبانه استفاده میکنه...خب ما همیشه وضو داشتیم..نزدیک ظهر شد خالم گفت من میخام برم تجدید وضو کنم تو نمیای..من گفتم نه نخوابیدم وضوم باطل نشده..یه نگاهی کرد گف خجالت نکش خاله...بیا بریم منم میخام برم...
عاغا ما رفتیم خالم رفت تو صف دستشویی(که غلغله بود)منم رفتم کنار شیر اب سریع وضو گرفتم اومدم...بعد خالم اومد گفت کدوم دسشویی رفتی انقد زود نوبتت شد؟منم گفتم دسشویی نرفتم..تجدید وضو کردم اومد😐😂
نگو منظورش از تجدید وضو دستشویی رفتن بوده...
هیچی دیگه تا روز اخر اعتکاف سوژه جمع بودیم😒
🔹سلام ما ی سال رفتیم اعتکاف حاج اقاهه سخنران اخر سخنرانیش برگشت گفت حالا کی گفته تو اعتکاف همش باید گریه کرد الان ی خاطره خنده دار براتون تعریف میکنم بعد اومد شروع کنه ب تعریف کردن ی کلمه میگفت رو منبر ریسه میرفت از خنده اخر شر اونقدر خندید و خندید اصن نمیتونست حرف بزنه ی والسلام و علیکمی چیزی بگه ما ک تو زنونه بودیم ولی فکر کنم با برانکارد اومدن از رو منبر بردنش بیرون نفهمیدیم چیم میخواس بگه😐
🔹سلام حاج آقا عیدتون مبارک
یک سال اعتکاف دیدم در پشتبام مسجد بازه منم برای اینکه مثلا خلوتی داشته باشم و به خدا نزدیکتر بشم رفتم بالا و بعد از کلی عشق و صفا وقتی خواستم بیام پایین که بخوابم دیدم در بستس و تا سحر اون بالا گیر افتادم تا بالاخره با کلی مصیبت تونستم به دوستام خبر بدم و بیام پائین.
🔹من خیلی ادم کنجکاوی بودم اعتکاف که بودم رفتم پیش همسایمون سلام واحوال پرسی حالا دوست همسایمون امتحان داشت دانشگاه کتاباشوسپردبه همسایمون ورفت منم کنجکاویم گل کرد نشستم جای دعاخوندن تک تک کتاباشو زیروروکردم وقتی اومدومنوتواون حالت کتاب خوندن دیدعصبانی شدچرابدون اجازه دست زدی منم گفتم چقدربداخلاقی بیچاره شوهرت😒بلندشدم رفتم شیش ماه بعد ازمدرسه اومدم دیدم مهمون داریم حالاخانواده نمیگن کیه به زورلباس پوشوندن منو دره خونه روکه زدن دیدم مدیرمدرسم واون خانمی که اعتکاف سرکتاباش رفتم باکلی خانم دیگه دم درن ازدیدن همدیگه هنگ کردیم 😳حالااومده بودن خاستگاری برادرشون برای من حالاوقتی منودیدن هرکاری کردن برادره منصرف نمیشد میگفت فقط همین اونامیگفتن این زبون داره ماحریف نمیشیم ولی تقدیر مااینجوری بودکه زنداداش خوبی مثل من نصیبشون بشه 😎
🔹سلام شبتون بخیر
میلاد برشمامبارک
فقط میتونم بگم یااادش بخیر
عجب شور وهیجانی داشتم
چه برو وبیایی بود مثل امشب تو مسجد جامعمون
کاش بشه یه بار دیگه تجربش کنم
الان که هیچ خاطره جالب وخنده داری یادم نمیاد
فقط میتونم بگم تو یکی از سالهای توفیق ندای مولای یا مولای دلم لرزوند وعجیب اشک میریختم
عجب سحرهایی بود
🔹دوستم تعریف میکرد یکی از اشناهامون فوت کرد
روزی که دفنش کردیم نوه اش کوچک بود امد گفت بابا حالا که بابابزرگ و کاشتیم کی در میاد؟؟؟
میگفت مجلس رفته بود رو هوا باباش هم نمیدونست بخنده یا گریه کنه😂😂😂😂😂😂
🔹خاطره ی من مربوط به بیست سال پیش هست که با دوستان به اعتکاف رفتیم، جا توی مسجد برای خوابیدن کم بود و ما که وسط جمعیت بودیم تقریبا جایی برای خوابیدن نداشتیم، نشسته بودیم مشغول گپ و گفت که تا سحر بیدار بمونیم برق ها خاموش بود، دوستم احساس خستگی کرد تکیه به پشت سرش داد بعد گفت به به چه بالش نرمی 😍 من میخوام بخوابم😴😴، و خوابید وقتی موقع سحر چراغ روشن شد🙄🙄دیدیم دوست مون روی شکم یه بنده خدا خوابیده 🙈🙈تازه معلوم شد بالش نرم چی بوده 😂😂😂
🔹سلام
یکی از خاطراتم از اعتکاف مربوط میشه به نمازی که هر3شب خونده میشه و سوره یس داره.
یکسال با دوستان مشغول خوندن نماز شدیم،ما همگی نمازمون تموم شد اما دیدیم یکی از دوستان نمازش طولانی شد.
بعد نماز علت روپرسیدیم گفت به رسم مراسم های روضه و ختم قرآن به هر"مبین" که توی سوره یس بود میرسیده شروع میکرده به خوندن شعر " یا مبین و یا مبین یا امیر المومنین ..." به همین خاطر نمازش طولانی شده بود.😂
🔹چند سال قبل دختر خاله ام گفت بیا بریم اعتکاف منم قبول کردم دخترخاله ام دانشجو بود
تو دانشگاه ثبت نام کرد و رفتیم
اونهایی که رفتن میدونن هر نفر یه جایی اندازه ی سجاده یا بهتر بگم اندازه ی قبر جا داره با چسب کاعذی
تو مسجد دانشگاه جای هر کدوم ما رو مشخص کرده بودن
یه سری لوازم اولیه هم بردیم برای سه روز که اونجاییم من سعی کردم بارم سبک باشه
بعصیا با چمدون اومده بودن
اولین شب که همه دانشجوها و استادها و... معتکفین عزیز اماده خوابیدن شدن فکر کنید من جای بالش با خودم چی برده باشم خوبه؟.
این بادکنکها هست شکل باب اسفنجیه
بچه های سه چهارساله باهاش بازی میکنن روش میشینن
سه تا از اونا برده بودم یکی برا خودم دوتا هم زاپاس
اگه یکی بالش نداشت من بهش بدم😁😁
شب شد همه اماده خواب بالششونو گذاشتن زیر سرشون
لامپا یکی درمیون خاموش شد. منم با نبوغ خاصی چادر نمازم کشیدم سرمو اون زیر مشغول باد کردن بادکنکام شدم😉😤
دخترخاله ام کنجکاو شد اومد زیر چادر
پرسید چیکار میکنی بازیت گرفته😳
گفتم نه میخاستم بارم سنگین نشه
از اینا اوردم
خیلی چیز خوبیه بیا تو هم کمکم کن
هر کاری کردیم حتی یه دونه اش هم نتوتستیم باد کنیم🎈
حالا از شدت خنده مون
بغل دستیام یکی یکی متوجه شدن
اونا هم اومدن کمک🤔
کلا جو معنوی اعتکاف بهم خورد🤪😜😗
ولی بادکنکام باد نشد
و کلا اسباب خنده و شادی شده بود
هر کی ی بار تست میکرد بلکه بالش منم ردیف بشه بتونم بخوابم
خلاصه درس عبرتم شد هیچی جای بالشو نمیگیره 🙄
🔹هرسال ک اعتکاف بودیم
وقتی میخواستم بچه ها رو از خواب بیدار کنم
خودم رو مینداختم روشون
از بالا😂😂😂😂😂
اونقد باحال بود
فک کنین تو خواب عمیق باشی یه دفه یکی خودشو پرت کنه روت
🔹با عرض سلام و خدا قوت
اولین باری که اعتکاف رفتم بعد از سه روز خیلی احساس معنوی داشتم دل کندن از اون فضا برام خیلی سخت بود مدام گریه میکردم بعد از نماز مغرب و عشا و روضه واعمال ام داوود وسایلم رو جمع کردم وتوی حیاط مسجد منتظر خانواده که بیان سراغم که یکدفعه یه آقای جلوم رو گرفت و گفت خانم ببخشید نمیشه مدت زمان اعتکاف رو بیشتر کنن با کی باید صحبت کنیم
گفتم نه آقا همین سه روزه پیش خودم فکر کردم حتما این آقا هم حال و هوای معنوی اعتکاف رو دوست داره که یک دفعه دیدم به حالت جدی میگفت سه روز خانمم اینجاست نفس راحتی کشیدیم اومدم درخواست تمدیدش رو بدم😂
🔹# خاطره اعتکاف
ما چند سال پیش با دوستامون برا اولین بار رفتیم اعتکاف اصلا آداب اعتکاف و نمیدونستیم و نشستیم کلی درمورد لوازم ارایش😂و مارک کرم صحبت کردیم 😊
بعد یکی از بچه ها سخنرانی آقای دانشمند و گذاشت که در مورد امام زمانه
همه رفتیم تو حس و زدیم زیر گریه😭و وسط این حال و هوا من متنبه شدم وبرگشتم خیلی جدی گفتم عاقا من الکی گفتم اون مارک کرم که بهتون گفتم اصلا خوب نیست 😆😆😆دیگه هیشکی نتونست خودشو کنترل کنه و از خنده منفجر شدن😅
🔹سلام
ولادت حضرت امیر مبارک باشه
راسیتش یه بار رفته بودم با رفقا اعتکاف رمضانیه (کلاس شیشم یا هفتم بودم) داشتم برای مراسم اختتامیه آماده می شدم ( یکی از رفقا برام پرده گرفته بود تا لباسمو عوض کنم) یهو یکی ناغافل برای رفیقم زیر پایی کشید و افتاد و پرده از دستش افتاد (خودتون دیگه آبرو ریزی بعدش رو تصور کنید)
خلاصه که تا چند وقت بعد رفقا اذیتم میکردند و سربه سرم می گذاشتند
🔹سلام
من یادمه با یکی از دوستان که طلبه بودیم رفته بودیم یه روستا اعتکاف بر گزار کنیم
یه روزی رفیقم که پیش نماز ایستاده بود. شروع کرد بعد حمد سوره کافرون رو خوند
بعد وسط سوره کافرون رسید به آیه لا اعبد ما تعبدون
از اونجا که آیه ها یه مقدار شباهت دارن تا هف هش بار همین آیه رو تکرار کرد
کل مامومین یک دفعه ای زدن زیر خنده نماز کلا بهم خورد
🔹حاج آقا چه خاطره ای خنده دار تر ازاینکه یارو معتکفه میرفت تو دشویی آب میخورد😂