eitaa logo
دلنوشته های یک طلبه
88.8هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
667 ویدیو
125 فایل
نوشتارها و رمان های محمد رضا حدادپور جهرمی ادمین: @Hadadpour سایت عرضه آثار: www.haddadpour.ir توجه: هر نوع استفاده یا برداشت و کپی و چاپ مستندات داستانی چه به صورت ورد یا پی دی اف و ... و حتی اقتباس برای فیلم‌نامه و تئاتر و امثال ذلک جایز نیست.
مشاهده در ایتا
دانلود
کتاب نگاهی به تاریخ جهان اثر جواهر نعل نهرو ترجمه محمود تفضلی انتشارات امیرکبیر من اینو شروع کردم 👆
دلنوشته های یک طلبه
کتاب نگاهی به تاریخ جهان اثر جواهر نعل نهرو ترجمه محمود تفضلی انتشارات امیرکبیر من اینو شروع کردم 👆
سه جلده هر جلدش حدودا ۶۵۰ صفحه اگر از امشب ، هر شب حدودا ۲۵ صفحه اش بخونیم، ان‌شاء‌الله امسال تموم میشه حله؟ شروع کنیم؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هیچ خدایی وجود ندارد
دلنوشته های یک طلبه
هیچ خدایی وجود ندارد
نه بزرگوار شاید دلم نخواد الان دنباله اش بگم و بنویسم *الا الله* مثل بنری که از سردار دلها زدند و نوشتند*هرگز نمیخواستم سلاح به دست بگیرم* اما بعدش که اعتراض کردیم ، گفتند که عجله نکنید چرا که این جمله دنباله داره و سه چهار روز دیگه دنباله‌اش را مینویسیم😐 بخاطر همین، تا دو سه روز اوضاع همینه *هیچ خدایی وجود ندارد* شما هم حق ندارین منو قضاوت کنین چند روز دیگه اگه نت داشتم و حسش بود، دنباله اش مینویسم *الا الله* ✍ کانال @Mohamadrezahadadpour
دلنوشته های یک طلبه
نه بزرگوار شاید دلم نخواد الان دنباله اش بگم و بنویسم *الا الله* مثل بنری که از سردار دلها زدند و نو
حتی ممکنه بعدا بنویسم *لاتقربوا الصلاه* یعنی به نماز نزدیک نشوید! آیه قرآن هست و خیلی هم زیبا اما دنباله اش یه هفته بعد بنویسم *و انتم سُکری* یعنی در حالی که مستید. قضاوتم نکنیدا چون مدل جدید تبلیغات جهانی هست😐 ✍ کانال @Mohamadrezahadadpour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
7.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ملاحظه بفرمایید 👆 رسما اعلام شده که بمب‌گذاری بوده. یعنی این حادثه یک حمله تروریستی است. ضمن عرض تسلیت به ملت شریف ایران، لطفا از همین ابتدا اخبار درست و حسابی بدید تا روایت اول دست خودمون باشه. نه دست یه مشت دشمن و معاند. ✍ کانال @Mohamadrezahadadpour
✔️ لطفا چند ساعت از فضای مجازی فاصله بگیرید و اخبار را فقط از شبکه خبر دنبال کنید تا از حملات انتحاریِ عاملان روانی در امان باشید. الان دشمن به اندازه ای که روی انفجار روانی حساب باز کرده، روی عامل انتحاری کرمان حساب باز نکرده. 👈 در همین راستا، این کانال تا ساعت ۹ امشب تعطیل می‌باشد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 🔥 🔥 ✍️نویسنده: محمدرضا حدادپور جهرمی 💥 قسمت دوازدهم 💥 🔺 باید حرف بزنیم... اصلاً بـیا حرف بزنیم، هر چند بهت اعتماد ندارم! آن موقع خیلی زود بود که بفهمم چه خبر است، اصلاً نمی‌دانستم چه اتّفاق-هایی دارد می‌افتد و من دقیقاً کجای پازل هستم، امّا احساس قوی دخترانه¬ام می‌گفت که دارم وارد یک معمّا می‌شوم و شاید هم وارد شده‌ام و خودم خبر ندارم. آخر دو سه تا تار مو، یک تکّه کاغذ با دو سه تا کلمه از یک کتاب، یک عدد و شماره صفحه؛ یعنی چه؟! این مشاهدات را به تعرض و تبعات روحی بسیار منفی‌اش و... الصاق کنید. در نتیجه، یک کلاف پیچ‌درپیچ از جمع حالات اضداد می‌گردد. بگذریم. لیلما با هزار مکافات به هوش آمد. وقتی از او پرسیدیم که چرا این‌جوری شدی، با حالت فشار و ضعف زیاد گفت: «نمی‌دونم... نمی‌دونم چرا فقط از من بدبخت هی خون می‌گیرن؟!» هایده گفت: «تا حالا دو سه بار هم از من خون گرفتن، امّا نه به تعداد دفعات خونی که از لیلما گرفتن. وحشیا وقتی می‌خوان از آدم خون بگیرن، اصلاً مراعات میزان خون‌گیری و ضعف و غش افراد نمی‌کنن. یادمه یه بارش این‌قدر ازم خون گرفتن که تا هفت هشت ساعت حالِ خودم نبودم و همه‌جا رو سیاه می‌دیدم!» مشـکوک‌تر شدم. آخـر یـعـنی چه که مدام خـون بگیرند؟! هدفـشان چیـسـت؟ به چه دردشان می‌خورد؟ خیلی باید ساده لوح باشم که فکر کنم به‌خاطر کمبود خون و مشکلات تأمین میزان خون مورد نیازشان برای مداوای مریض و این حرف‌ها باشد. در همین فکرها بودم که یک لحظه یک چیزی یادم آمد و تپش قلبم را بالا برد. یادم آمد که وقتی با آن پیرمرد یهودی تنها بودم و اذیّتم کرد... وای خدای من... فوراً به ساعد دستانم نگاه کردم. آره! حدسم درست بود. جای سوزن روی ساعد هر دو تا دستم بود. از من هم آره... تنها چیزی که در آن شرایط می‌شد فهمید این بود که خون می‌گیرند. خون‌های ما را می‌خواهند و با آن کار دارند. حالا چه کاری؟ نمی‌دانستم و نمی-فهمیدم. این‌ها فقط حدسی را که قبلاً هم برایتان گفتم تشدید و تقویت می‌کرد و آن هم این بود که: قطعاً ما را برای آزار و اذیت و تعرض دور هم جمع نکرده بودند و برایمان برنامه داشتند. چیز دیگری در آن شرایط نمی‌شد فهمید. حالا چرا مدام این را تکرار می‌کنم؟! چون مدّت قابل توجّهی طول کشید تا متوجّه شدم که معمولاً وقتی دشمن شرایط تعرض یا خشونت مفرط را در «سینما»، «ورزش»، «سیاست» و «زندان» فراهم و مدام تشدید و وسیعش می‌کند، از دو حال خارج نیست: یا دنبال مخفی کردن هدف نهایی‌اش هست و یا دنبال القای یک پیام سیاسی ویژه است. خُب حالت دوّم که در آن زندان تقریباً وجود نداشت؛ چون کسـی از ما فیلم نمی¬گرفت و پخش جهانی نمی‌کرد. پس فقط حالت اوّل می‌ماند؛ یعنی مخفی کردن هدف نهایی. این یعنی بازی شروع شده است و ما هم نقش اوّلش هستیم و دارند ما را کارگردانی می‌کنند! خُب اجازه بدهید یک مرور ساده بر کلید واژه‌ها و کلمات مهمّی داشته باشیم که تا کنون با آن‌ها برخورد داشتیم: «قبر - زنده به گور شدن - زندان - توحّش - شکنجه - سلّول - افغانستان - یهود - زن‌های بی‌ربط - پیرمرد - تعرض - خون!» در نگاه اوّل، هیچ جمله¬ای با این کلمات نمی‌توان ساخت. فقط می¬توان حال و هوا، فضای دردناک و منزجر کننده‌ای از آن فهمید و این یعنی: دقیقاً نمایش مهمّی دارد رخ می‌دهد، نمایشی که قرار نیست کسی بفهمد اکرانش کجاست. جایی که کسـی آدرسش را ندارد، اصلاً کسـی نمی‌داند چنین جایی هست و وجود دارد. نیاز داشتم با کسـی حرف بزنم، امّا به کسـی اعتماد نداشتم. به همه کس و همه‌چیز مشکوک و بدبین بودم. اما دلم می¬خواست حرف بزنم. حتّی با همین درب و داغان‌هایی که اطرافم بودند. تا اینکه اوّلین شب مهمّ و حیاتی زندگی سگی من در آن زندان فرا رسید! شبی که هیچ‌وقت فراموشش نمی‌کنم. رمان ادامه دارد... @Mohamadrezahadadpour