eitaa logo
دلنوشته های یک طلبه
88.6هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
668 ویدیو
125 فایل
نوشتارها و رمان های محمد رضا حدادپور جهرمی ادمین: @Hadadpour سایت عرضه آثار: www.haddadpour.ir توجه: هر نوع استفاده یا برداشت و کپی و چاپ مستندات داستانی چه به صورت ورد یا پی دی اف و ... و حتی اقتباس برای فیلم‌نامه و تئاتر و امثال ذلک جایز نیست.
مشاهده در ایتا
دانلود
یدیعوت آحارونوت: انتظار می‌رود که تهران به حمله اخیر پاسخ دهد، هرچند هنوز نحوه و زمان پاسخگویی مشخص نیست.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⛔️ دوره به استحضار عموم علاقمندان به مباحث ادیان و فرق می‌رساند که ؛ *جلسه پنجم* دوره مقدماتی توسط حجت الاسلام امشب بلافاصله بعد از نماز مغرب و عشا تهران، حسین آباد، خیابان مژده، مسجد فاطمه‌الزهرا سلام الله علیها خواهشمند است: 🔺۱. قلم و کاغذ به همراه داشته باشید 🔺۲. به دوستان و علاقمندان اطلاع بدهید 👈 در جلسه امشب، به سوالات عزیزان پاسخ خواهیم داد. لطفا اگر سوالی از مباحث قبل دارید، در صفحه شخصی ارسال کنید.
رهبر معظم انقلاب، صبح امروز: شرارت دو شب پیش رژیم صهیونیستی نه باید بزرگنمایی شود و نه کوچک‌ انگاری. باید خطای محاسباتی رژیم صهیونیستی به هم بخورد. باید قدرت و اراده و ابتکار ملت ایران و جوانان کشور را به آنان فهماند.
یهودپژوهی_۵-825.MP3
28.78M
صوت دوره مقدماتی 🌷 تقدیم به ارواح مطهر همه علما و صلحا و شهدا علی الخصوص بی‌وارثین و کم وارثین و بدوارثین صلوات🌷 @Mohamadrezahadadpour
دلنوشته های یک طلبه
صوت #جلسه_پنجم دوره مقدماتی #یهود_پژوهی #حدادپور_جهرمی 🌷 تقدیم به ارواح مطهر همه علما و صلحا و شهد
به رفقایی که مباحث دوره را دنبال میکنند، توصیه میکنم حتما و با دقت بیشتر، صوت جلسه پنجم👆 را گوش بدهند. چرا که به بسیاری از سوالات قرآنی مرتبط با این بحث پاسخ دادیم.
12.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😍 بالاخره انتظارها به سر آمد و کتاب به چاپخانه رسید. امیدوارم از اواخر هفته بتونیم در سایت نشر حداد ارائه کنیم. منتظر باشید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام امروز به صفحه ۶۲ کتاب یکی مثل همه رسیدم. عاشقش شدم عاشق .... داستان غم انگیز و ناراحت کننده ای نیست برعکس خیلی هم جالب و خنده داره... اما نمیدانم چرا با خواندن هر خط از داستان همراه با لبخند از کار های آقا دیوید انگار ته دلم زخمی کهنه به طرز فجیحی سر باز میکنه ، انگار اسید ریختن روش و اشک در چشمم حلقه میزنه ... یاد بچه‌گی هایم که سیّدی که پیش نماز مسجد ما بود و برای بچه هایی که مسجد می آمدن و به سوال های آسان آقاسیّد جواب می‌دادند جایزه میداد... افتادم اما بعد از گذشت نه چندان طولانی با برخورد بد یکی از اهالی محل در مقابل همه نماز گذاران از مسجد ما رفت و بعد از او هر روز حضور بچه ها و نوجوان و جوان ها از مسجد کم رنگ و کم رنگ تر میشد تا جایی که فقط به هیئت امنا و چند نفر پیر مرد و پیر زن رسید... اون بنده خدا خیلی چیز ها را تحمل کرد از تهمت گرفته تا طعنه و قضاوت اما روزی که اون طور باهاش برخورد کردن رفت و دیگه بر نگشت. یادم نمیره روزی که برادرم با گریه از مسجد برگشت و گفت دیگه نمیخام به مسجد برم. یادم نمیره با چه برخوردی یکی از پیرمرد های مسجد درخواست اذان گفتن برادرم را رد کرد... الان اگر برادرم کاهل نماز شده... و در مشکلات زندگی گاهی به خدا شکایت میکنه... مسئول این کیه ؟! باشه یه چیز دیگه هم بگم که بیشتر به عمق فاجعه پی ببرید روزی من و عده ای از دوستانم خواستم در مسجد مان مسابقه قصه گویی برگذار کنیم که هیئت امنا گفتند نمیشه مسجد که جای این کار ها نیست و... با حاج آقای مسجد صحبت کردیم و واسطه قرار دادیم باز نشد یکی از بزرگان را واسطه قرار دادیم باز گفتند اینطور نمی شود که با حرف هر کسی ما اجازه بدیم که هر کسی هر کار دلش میخواهد بکند... اختیار مسجد از دست مان در میرود... انگار... کسی در حیطه امپراتوری اش تجاوز کرده... گُر گرفته بود و کلمات را که از ترکش های جنگی خشن تر بود به سمت من شلیک کرد. از آن روز سه سال و اندی میگذره و دیگه تو اون مسجد برنامه ای گرفته نشد. فاجعه به همین جا ختم نشد بعد که خواستیم در زیر زمینی های یکی از حوزه ها که جای خوبی برای بازی و ورجه ورجه بچه ها بود برنامه کار گاه بازی برگذار کنیم بخاطر چاپ نکرد اسم حوزه در پایین تبلیغات مان با چه برخورد ها و حرف ها که بر نخوردیم ... میخواستم به اون کسایی که دارن کار میکنن بگم لحظه ای نا امید نشین و دست از کار نکشید... مشکلات هست اما خدا اگر توانایی اش را در شما نمی‌دید این حس که باید بروی دنبالش را به شما نمی‌داد و به اذن الله عده کم بر عده زیاد پیروز میشه . ان‌شاءالله 👈 ان‌شاءالله از هفته آینده، هم‌زمان با چاپ و توزیع کتاب ، جلد سوم کتاب هم عرضه خواهد شد‌. به محض آماده شدن، اطلاع میدم.
سلام مجدد دارم کتاب هادی و بهار رو این هفته خوندم. فکر نمیکردم حالات آدمهایی بسیار متفاوت از خودتان را اینقدر خوب بیان کنید. مکالمات این آدمها مخصوصا زنهای داستان بهار خیلی واقعی بود. گاهی فراموش میکردم یک فرد روحانی آنها را نوشته است. داستانهای امنیتی شما را که میخواندم میگفتم چون از روی مکالمات و اتفاقهای واقعی نوشته شده، طبیعی است که خوب باشد. حتی با خواندن یکی مثل همه ها هم فکر کردم چون شخصیت اصلی طلبه است، براساس تجربه خودتان نوشته شده. ولی با خواندن این دو داستان به استعداد و توانایی فوق العاده شما در نوشتن انواع ژانرها پی بردم. گاردی که در خواندن داستانهای شما داشتم، این هفته از بین رفت. خدا به قلم تان برکت بده. کتاب کتاب Www.haddadpour.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا