eitaa logo
دلنوشته های یک طلبه
88.7هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
667 ویدیو
125 فایل
نوشتارها و رمان های محمد رضا حدادپور جهرمی ادمین: @Hadadpour سایت عرضه آثار: www.haddadpour.ir توجه: هر نوع استفاده یا برداشت و کپی و چاپ مستندات داستانی چه به صورت ورد یا پی دی اف و ... و حتی اقتباس برای فیلم‌نامه و تئاتر و امثال ذلک جایز نیست.
مشاهده در ایتا
دانلود
درباره سریال دست شما درد نکند بابت تولید سریال امنیتی اما لطفا به شعور مخاطب توهین نکنید! در سریال «سقوط» به کارگردانی سجاد پهلوان‌زاده با موقعیت‌های نفس‌گیر زیادی روبه‌رو می‌شویم؛ موقعیت‌هایی که ممکن است مسیر داستان را به سمت‌وسوی دیگری هدایت کنند اما هربار دست کارگردان از غیب وارد می‌شود و بدون تکیه بر منطق روایی اثر، سرنوشت شخصیت‌ها را دقیقا مطابق با آنچه تمایل دارد و در خدمت پیشرفت داستان است تغییر می‌دهد. عجیب است محمدحسین مهدویان به عنوان مشاور پروژه، چطور در این زمینه‌ مشورتی به کارگردان نداده است؟!! ♦ انفجار بمب سر بزنگاه | در قسمت دوم سریال، زمانی که آیسان با دیاکو تماس می‌گیرد و به خانه‌اش برمی‌گردد، درست جلوِ در خانه‌، آنهم مقابل همسرش و یکی از ماموران داعش موبایلش زنگ می‌خورد. وقتی ژکان متوجه می‌شود همسرش یک گوشی همراهش دارد، التهاب سریال بسیار بالا می‌رود و همه منتظر می‌شوند ببینند آیسان با این موقعیت بحرانی چه می‌کند. اما درست سر بزنگاه انفجاری رخ می‌دهد و ژکان می‌میرد و هیچ‌کس از ماجرای موبایل مطلع نمی‌شود. ♦ پنهان کردن موبایل داخل جوراب |در قسمت سوم سریال درست وقتی ام عبیده می‌خواهد نوزاد را از بغل آیسان بیرون بکشد، او نگران لو رفتن گوشی موبایلی که داخل پتوی نوزاد قایم کرده می‌شود و از دست ام عبیده فرار می‌کند. ام عبیده درست پشت سر آیسان از دستشویی بیرون می‌آید و فاصله‌ای از او ندارد. آیسان جلوی چشمان ام عبیده، به آشکارترین شکل ممکن بالای راه‌پله‌ها می‌نشیند و موبایل را از پتوی نوزاد بیرون می‌آورد و می‌گذارد داخل جورابش. تمام شواهد نشان می‌دهد ام عبیده که درست پشت سر اوست، طبیعتا باید این صحنه را ببیند، اما به مدد کارگردان چنین اتفاقی نمی‌افتد. ♦ جابجایی جنازه ام عبیده | در قسمت ششم با اتفاقی روبه‌رو هستیم که با هیچ منطقی جور در نمی‌آید. آیسان دختری لاغر است و ام عبیده، زنی جا افتاده و هیکل‌دار. طبیعتا وقتی می‌میرد وزنش خیلی سنگین‌تر می‌شود و جابه‌جایی آن توسط دختری با آن هیکل ممکن نیست. بعد یک مرتبه می‌بینیم آیسان ام عبیده را داخل پتو پیچیده و با خودش از پله‌ها بالا می‌برد. حال اینکه چطور ممکن است جنازه به آن سنگینی را از آنهمه پله بالا ببرد به کنار، عجیب‌تر اینکه جنازه روی سطح شیبدار پله‌ها از لای پتو سر نمی‌خورد و نمی‌افتد پایین! آیسان جنازه را از جلوی نگهبان بخش رد می‌کند. نگهبان از صدای پای آیسان و کشیده شدن جنازه روی زمین بیدار می‌شود و از اتاقکش بیرون می‌آید. به طبیعی‌ترین شکل ممکن باید به طرف صدا نگاه کند اما به طرز عجیبی برخلاف جهت صدا به دنبال آن می‌گردد. نگاه کردن به سمت مخالف آنقدر طولانی می‌شود که آیسان با خیال راحت جنازه را داخل دستشویی بکشد و بعد تازه به اذن کارگردان، نگهبان مجوز پیدا می‌کند برگردد به طرف صدا! واقعا نمی‌شد تمهیدی در نظر گرفت که موقعیت تا این حد کاریکاتوری نباشد؟ 🔺پنجره بلند دستشویی | از ابتدای سریال همه به نحوی به دنبال راه فرارند اما می‌بینیم که حتی درهای اتاق‌ها هم آهنی هستند و همه چیز درست مثل زندان ساخته شده. در قسمت ششم آیسان پنجره‌ای را باز می‌کند که هم ابعادش بسیار بزرگ است و هم به بیرون راه دارد. او به راحتی جنازه را از پنجره پرت می‌کند بیرون و در چند روز آینده هم هیچ‌کس متوجه افتادن جنازه داخل آشغال‌ها نمی‌شود. اولین سوال اینکه در مرکزی تا این حد حفاظت‌شده، وجود چنین پنجره‌ای با این ابعاد آنهم بدون میله‌های آهنی چه منطقی دارد؟ حتی اگر اینطور در نظر بگیریم که محیط به طور کلی محافظت شده است و چند نیروی مسلح شبانه‌روز این پنجره را می‌پایند، پس چطور ممکن است کسی جنازه به آن بزرگی را نبیند و هیچ واکنشی نشان ندهد؟ ادامه مطلب👇
ضمنا این نکات 👆 فقط بخش کوچکی از ایرادات گل درشت ماجراست. وگرنه اگر به تیغ جراحی مثلا بنده و یا اساتید دیگر سپرده شود، نکات زیادی دارد که بعضاً به صف کشی در نظام و موازی کاری های نهادهای امنیتی و... میتوان پرداخت و ده ها نکته خطرناک از آن استخراج کرد. فقط تمام ترس بنده از وقتی است که مثلا شرایط فرار دختره توسط مامور امنیتی فراهم باشد اما بخواهند دختره را دوبل کنند تا از طریق او به هارد فرمانده میدانی داعش برسند! خدا کند قصه اینطور پیش نرود و الا خر بیار و باقالی بار کن می‌شود. بازم هر طور صلاحه