#چِم
#حال_چِم
یک هفته از چهل سالگیام گذشت
الان یک گوشه نشستهام و
یاد ممممحمد ۱۴ ساله افتادم
و همچنین یاد بابای خدابیامرزم
چندماهی است که خیلی یادش میکنم
و گاهی یک کم ریشه مژههایم خیس میشود
و یهو از یک چیز الکی خندم میگیرد
راستش
بگذار غیرکتابی بگویم:
نمیدونم چمه؟
قبلا اینقدر چِم نبود
هفت روزه که بیشتر چِم شده
و انگا یهویی چِم شد
البته نه خیلی هم یهویی
قبلا چِمَم میگرفت و ول میکرد
اما چند وقته که چِمَم کلا گرفته
فقط میدونم که یه چیمه
که خودمم نمیدونم دقیقا چمه
بیشتر کنار پنجره نشستم و بنان گوش میکنم
فکر کنم بنان هم یه چیش بود
باور کن
و الا برای الهه نازش آنطوری غش نمیکرد و نمیخواند
خلاصه درد خاصیه این درد چِم
وقتی که هست اذیت میکنه
وقتی هم که نیست انگار دلت واسش یه چیش میشه
بگذریم
کلا
الهی کسی حالتش چو ما نشود!
والا
راستی
دلم چیزای عجیبی میخواد
با این که به اون چیزا عادتش ندادم
اما مرتب ایراد میگیره
مثلا دیشب
پُرو پُرو ایرادِ سرودن شعر گرفته بود
چه غلطا
سالهاست که از اون حرف مادرم میگذره که بهم گفت اجازه نداری شاعر بشی
بزرگوار معتقد بود که هر پسری که شاعر بشه دخترباز میشه
چه میدونم والا
لابد قدیمیا یه چیزی میدونستن
اما
آهان
راستی
اسم دختر آوردم
یه مدتِ که ...
فکر کنم آره دیگه
هشت سال شده
آره
هشت ساله و سه ماهه که دختربازی میکنم
اینقدرررر باحاله با دختر بازی کردن که حد نداره
مخصوصا وقتی تِل صورتی میزنه
میگم شاید بشه دوباره شعر بگم
چون دیگه دختر دارم و جای نگرانی نیست
بذار از مامانم دوباره استعلام کنم
اگه صلاح دونست و دید که دیگه خطری متوجه پسرک ۴۰ سالهاش نیست، دو سه تا شعر بگم و تپهها و قلههای ادبیات فاخر ایران را آباد کنیم به سلامتی وجودت
حالا ببینم
فعلا
مراقب احتیاط باش
#حال_خاص
#چهل_سالگی
✍ کانال #حدادپور_جهرمی
@Mohamadrezahadadpour