⛔️⛔️کارتابل⛔️⛔️
نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی
«قسمت سی و ششم»
خیلی بی سر و صدا و بی حاشیه، حتی با ی جشن کوچیک خدافظی، الف از وزارت کنده شد. با کنده شدن الف از وزارت، خیالش راحت شد که همه چیز تحت کنترلش هست و اصلا ایران و دستگاه های امنیتی خواب هستن و کسی نیست مچش بگیره و این حرفا.
من کل اون روزها و هفته ها را صبر کردم فقط برای دو تا سر نخی که میخواستم ازش بگیرم. سر نخ هایی که اگه پیدا میکردم، چنان کلاهی براش میدوختم که تا نافش بیاد.
یه روز عصر ... حوالی ساعت 17 که گوشی و خط ماهواره ایش زنگ خورد. برداشت و نمیدونم دستش کجا بند بود که گذاشت رو آیفن:
«سلام. شما؟
سلام. منم.
آهان. بفرمایید.
امشب ساعت 23 یه نفر با خط خودتون تماس میگیره به نام طالبی. با شما برای خرید زمین قرار میذاره. شما وقت بذارین و باهاش هم در تهران و هم در مشهد باشید تا زمین ها خریداری بشه و به وقف دربیاد و شما هم به عنوان وکیلِ شرعیِ کلیه مخارج و منافع موقوفات معرفی بشید.
باشه. منتظرم.»
موندم تا ساعت 23 ببینم چه خبره؟ داشت همینطور اتفاقات مهم پشت سر هم رخ میداد و فقط باید صبور بود و فورا به معرکه نزد.
راس ساعت 23 ... تاکید میکنم راس ساعت ... چون از اولین خصوصیات اینجرو آدما آن تایم بودنشون هست ... زنگ زد ... به شماره همراه معمولیش زنگ زد ... نه به خط ماهواره ایش!
«-بفرمایید
-سلام ... طالبی هستم.
-سلام. درخدمتم.
-پول های زمین ها را در سه نوبت میتونیم پرداخت کنیم ... البته در دو نوبت هم میشه اما حساسیت برانگیز هست و ممکنه دردسر بشه.
-بله. اینو قبلا هم گفته بودند.
-میتونید برای پس فردا قرار بذارید تا به اتفاق هم به برای خرید زمین اقدام کنیم و بعدش هم کارهای مربوط به وقف و ...
-خوبه ... پس فردا خوبه ...
-پس من آدرس دقیق دفترخونه و ساعتش رو براتون میفرستم.
-باشه. مدارکی هم که لازمه بگید تا بیارم.
-خدانگهدار
-خدانگهدار»
خیلی هم عالی. همون لحظه الف با گوشیش برای یه نفر زنگ زد به نام آزادیخواه که بعدش فهمیدیم که همون فروشنده زمین هست. یه پیرمرد 82 ساله و فرهنگی بازنشسته.
«-سلام جناب آزادیخواه!
-سلام ... حال شما؟
-به لطف شما. شما خوب هستید؟
-تشکر. شما چطورین؟
-کربلا دعاگوی شما استاد گرامی بودم.
-کربلا مشرف بودید؟
-بله. ببخشید برای خداحافظی تماس نگرفتم.
-خواهش میکنم. همین که به فکرم بودید و دعا کردید تشکر میکنم.
-انجام وظیفه بود. جناب آزادیخواه اگه موافق باشید برای پس فردا بیام دنبالتون و بریم محضر و کارهای مربوط به انتقال زمین را انجام بدیم.
-باشه. ساعت چند؟
-عرض میکنم خدمتتون. شب قبلش تماس میگیرم.
-باشه. ان شاءالله.»
بعدش هم خدافظی کردند.
به بچه ها گفتم فورا روی دو شماره کار کنید. شماره آزادیخواه که بررسی کردیم، دیدیم یه معلم بازنشسته و اخلاقی و بسیار پولدار که پدرش از انجمن حجتیه ای های قبل از انقلاب بوده و خودش هم تقریبا همونجوریه اما محور نیست و پرونده و مشکلی هم نداشته ... خوش نام ... در بعضی جلسات محفلی که داشتند با الف آشنا شده و ...
ولی طالبی که زنگ زده بود، دیدیم ماشالله برای خودش دریایی از اطلاعات هست ... خط متعلق به مردی 37 ساله ... شغل ثابت نداشت ... فامیلی واقعیش هم طالبی بود ... دو سه فقره چک برگشتی داشته اما معمولا چک هاش با رقم های بالا پاس میشده ... بیشتر شاکی بوده تا متهم ... جدیدا به شهرخری رو آورده بوده و اون لحظه که بچه ها حسابش چک کردند سر از رقم های نجومی درآوردیم ...
اما اون چیزی که برای ما مهم بود این بود که چرا سرویس به صورت مستقیم باهاش ارتباط داره و این قراره پول بده؟!
به حاج رئوف زنگ زدم:
«گفتم: در چه حالی؟
گفت: درخدمتم.
گفتم: یه زحمت برات داشتم.
گفت: رحمتید شما. امر؟
گفتم: صبح که میخوای بیایی، سر راهت، یه نفر هست که میخوام با خودت بیاریش ...
گفت: چرا صبح؟
گفتم: پس کی؟!
گفت: همین حالا ...
گفتم: زحمتت نمیدم ... میخوام صبح بشه که تا صبح، مجوزش و اینا هم بفرستم برات.
گفت: بازم هر جور صلاحه ... توی خونه است؟ مسافرخونه است؟ کجاست؟
گفتم: فعلا که خونه است. حالا ببینیم تا صبح چی میشه؟»
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
بنظرت امام زمان ارواحنا فداه کجا سحری میل میکنند؟
کجا سحر ۲۷ ماه رمضون سپری میکنند؟
احساس عجیبیه
شاید همین بغل
مثلا خونه همسایه بغلی
و یا کنار بچه های یتیم طبقه پایینی
و یا کنار سفره کوچیک یکی از کاسب های گمنام محل دارن نوش جان میکنند
کسی چه میدونه؟
مثلا فکر کن
یهو در بزنن و بگن: سلام. شبتون بخیر. آمادگی مهمون دارید؟
بگی: خواهش میکنم. این موقع شب! کی هستن حالا؟
بگن: امام عصر ارواحنا فداه هستند اما فرمودند که سلام برسونیمو بگیم اگه ذره ای شبهه و حرام در منزل و سر سفره تون نیست ، امشب سحری مهمون شما باشیم.
بگی: ..............
جای خالی را پر کنید👆
دلنوشته های یک طلبه
مثلا فکر کن یهو در بزنن و بگن: سلام. شبتون بخیر. آمادگی مهمون دارید؟ بگی: خواهش میکنم. این موقع شب!
🔹آقاجانم دورتون بگردم نمیدونم سعی خودم و کردم نباشه
ولی اگه خدای نکرده هست بفرمایید اصلاح کنیم و پاک کنیم رزقمون و از شبهه و حرام
🔹ما سحریمون شبهه ناک نیست الحمدلله ولی خب هموناس ک واسه افطار بود کاش امام زمان فردا سحر تشریف بیارند 🤕☹️
نخندین بهما 🙄
🔹آقا امشب آمادگی نداریم🙈😭
لطفا فرداشب تشریف بیارید😭😭
🔹از خدامه
ولی
لیاقتشو ندارم.....
🔹 من چند ساله خود ارضایی میکنم
برو یه جای دیگه😞😞
🔹همین حالا داشتم فیلم پورن میدیدم که این سوال را پرسیدید😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
🔹.......
جانم به قربانشون😢
همه چی ام به فداشون😭
بفرمایین آقا جان چند ساله که ازدواج کردیم و فرزند سادات هم عنایت کردین
صبوری کردم وسخت نگرفتم به شوهرم که همچین روزی رو با فراغ بال باشم
بفرمایید آقا جان خودم پر از سیاهی ام ولی تحمل کردیم و سختی کشیدیم بلکه نانمان حلال باشد و سفره مان بی شبه
قدمتان بر چشممان😭😭
نور چشم فاطمه(س)
🔹امام زمان روی سر ما جا دارن، سفره حلال و طیب هس الحمدلله قدمشون به روی چشمامون، کاش لایق این سعادت عظیم باشیم 😭😭😭
🔹😭😭😭😭😭😭😭لقمه ای که شبهناک نباشه؟؟؟🤔🤔نمیدونم!!!!😭😭
🔹من زیر آب دو نفر از همکاران را زدم تا بشم رییس بخش. ینی الان حقوقم شبهه ناک هست؟😭😭😭😭😭😭
🔹چیزی برا گفتن ندارم بیهوش میشم
احتمالا کل بدنم لرزش بگیره بعدشم و خوب نتونم از پسش بربیام
🔹میگم.. قدمشون سر چشمان. ما...
منتظریم..
همون شبم قول میگیرم شبای بعدم تشریف بیارن.
🔹بی خبر دربزن و...
سرزده ازراه برس...😭
🔹سرمو میندازم پایین و فقط اشک میریزم😭😭
چقد سخته تا دم در خونت بیاد، و بعد برگرده
تصورش دیوانهکنندس
🔹چیزی نمیگم فقط نگاه میکنم شایدم از گریه غش کردم.
میدونم لیاقتشو ندارم میدونم انقدر کوچیکم که نمیتونم گناه هامو ترک کنم
🔹فقط میتونم بگم شرمنده ام😢😢😢
🔹رواق منظر چشم من آشیانه توست، کرم نما و فرود ا ،که خانه خانه ی توست...
کی بهتر از شما سرور عالم، کاش چشمای از انتظار خشک شدمون لایق قدمهاتون باشه اقا...
😭😭😭😭😭
🔹
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی
آقا جان همه متعلق به شماست ما یک عمر مهمانیم و شما صاحب
🔹نمیدونم. شاید در را باز نکنم😔
🔹سلام شبتون خوش
جای خالی.....
اولش کلی شوکه میشم بعد ذوق میکنم
بعد میگم ما تازه خمس دادیم مالمون رو طیب و طاهر کردیم اگه امام قابل بدونن قدمشون سر چشم🌺🌺
🔹بگی...
اگه غش نکنم میدوم میرم جلو خاک پاشونو بوس میکنم
ومیگماقا ما مالمون شبهه نداره وپاکه پاکه
خونمون جز تلوزیون
چیز بد نداره
تابلوهای مزخرف نداره
موزه نیست مجسمه بزاریم توش
لطفا قدم رو چشم منو خانواده ام بزارین.
البته اگه نگام کنن...
اخه ایشون بداخ...ق ها رادوست ندارن
کاش واقعا میشد
🔹جای خالی:
تا جایی که من به بابام اعتماد دارم حلاله خمسمون رو دادیم
آخر ماهه دیگه حقوق ها چیزی نمونده ببخشید اگر پاکسازی داریم
ولی در عوض زولبیا و بامیه و خرما و چایی و پنیر و نونمون تازه هست
🔹مردشور خودت و کانالت ببرم
همین امشب که برای بار اول داشتم با یکی از پسرای دانشگاهمون چت میکردم و بعد از مدتها صمیمی شده بودیم، باید این سوال میپرسیدی و به جونم زهر میکردی؟😡😡😭😭
🔹واقعا پر کردن این جای خالی سخته ....انگار رویاست....🙈
واقعا نمیدونم زبونم بند میاد اصلا 😞
🔹سلام محمد آقا ...
۱۷ سال قبل وقتی تربیت معلم درس می خوندم دوتا بچه کوچیک یکی یک ساله ویکی پنج ساله بودند داشتم . بعضی از همکلاسی دانشگاهیم تو حج عمره ثبت نام کرده بودند ولی من نه به خاطر کوچکی بچه هام اما یه روز تابستان از تربیت معلم به من زنگ زدند وگفتند بیا برو مکه البته اگر گذرنامه داری فردا بیار .ولی من چون گذرنامه نداشتم این اتفاق نیافتاد ولی اتفاقی برای من افتاد اون لحظه انگار منو از یه ساختمان ۷ یا ۸ طبقه پرت کردند پایین انقدر ناراحت بودم و آنقدر گریه کردم اونروز گریه های من تمومی نداشت والان
با این مثالی که زدید اگر آقا بیاد دم خونه ما وما نتونیم از ایشون پذیرایی کنیم از اون اتفاق ناراحت کننده ترست خداکند بیاد وما مورد پذیرش ایشون باشیم .ان شاءالله
🔹خدا من و بکشه حاج آقا
پول داشتم اما چک مردم را پاس نکردم😩
🔹میگم توی سفره ی پدرم جز روزی ای که با عرق جبین بدست اومده چیزی نیست خودم و پدر و مادرم فدای قدم مبارک آقا 😭😭😭💔💔💔
🔹سلام
سوال خیلی جالبیه
میگم بفرما داخل
الهی دورتون بگردم
منزل خودتون هست
اولین ماه هست که این حجره را تحویل گرفتم. خوشحالم که مهمون اولم شما باشید.