بنظرت امام زمان ارواحنا فداه کجا سحری میل میکنند؟
کجا سحر ۲۷ ماه رمضون سپری میکنند؟
احساس عجیبیه
شاید همین بغل
مثلا خونه همسایه بغلی
و یا کنار بچه های یتیم طبقه پایینی
و یا کنار سفره کوچیک یکی از کاسب های گمنام محل دارن نوش جان میکنند
کسی چه میدونه؟
مثلا فکر کن
یهو در بزنن و بگن: سلام. شبتون بخیر. آمادگی مهمون دارید؟
بگی: خواهش میکنم. این موقع شب! کی هستن حالا؟
بگن: امام عصر ارواحنا فداه هستند اما فرمودند که سلام برسونیمو بگیم اگه ذره ای شبهه و حرام در منزل و سر سفره تون نیست ، امشب سحری مهمون شما باشیم.
بگی: ..............
جای خالی را پر کنید👆
دلنوشته های یک طلبه
مثلا فکر کن یهو در بزنن و بگن: سلام. شبتون بخیر. آمادگی مهمون دارید؟ بگی: خواهش میکنم. این موقع شب!
🔹آقاجانم دورتون بگردم نمیدونم سعی خودم و کردم نباشه
ولی اگه خدای نکرده هست بفرمایید اصلاح کنیم و پاک کنیم رزقمون و از شبهه و حرام
🔹ما سحریمون شبهه ناک نیست الحمدلله ولی خب هموناس ک واسه افطار بود کاش امام زمان فردا سحر تشریف بیارند 🤕☹️
نخندین بهما 🙄
🔹آقا امشب آمادگی نداریم🙈😭
لطفا فرداشب تشریف بیارید😭😭
🔹از خدامه
ولی
لیاقتشو ندارم.....
🔹 من چند ساله خود ارضایی میکنم
برو یه جای دیگه😞😞
🔹همین حالا داشتم فیلم پورن میدیدم که این سوال را پرسیدید😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
🔹.......
جانم به قربانشون😢
همه چی ام به فداشون😭
بفرمایین آقا جان چند ساله که ازدواج کردیم و فرزند سادات هم عنایت کردین
صبوری کردم وسخت نگرفتم به شوهرم که همچین روزی رو با فراغ بال باشم
بفرمایید آقا جان خودم پر از سیاهی ام ولی تحمل کردیم و سختی کشیدیم بلکه نانمان حلال باشد و سفره مان بی شبه
قدمتان بر چشممان😭😭
نور چشم فاطمه(س)
🔹امام زمان روی سر ما جا دارن، سفره حلال و طیب هس الحمدلله قدمشون به روی چشمامون، کاش لایق این سعادت عظیم باشیم 😭😭😭
🔹😭😭😭😭😭😭😭لقمه ای که شبهناک نباشه؟؟؟🤔🤔نمیدونم!!!!😭😭
🔹من زیر آب دو نفر از همکاران را زدم تا بشم رییس بخش. ینی الان حقوقم شبهه ناک هست؟😭😭😭😭😭😭
🔹چیزی برا گفتن ندارم بیهوش میشم
احتمالا کل بدنم لرزش بگیره بعدشم و خوب نتونم از پسش بربیام
🔹میگم.. قدمشون سر چشمان. ما...
منتظریم..
همون شبم قول میگیرم شبای بعدم تشریف بیارن.
🔹بی خبر دربزن و...
سرزده ازراه برس...😭
🔹سرمو میندازم پایین و فقط اشک میریزم😭😭
چقد سخته تا دم در خونت بیاد، و بعد برگرده
تصورش دیوانهکنندس
🔹چیزی نمیگم فقط نگاه میکنم شایدم از گریه غش کردم.
میدونم لیاقتشو ندارم میدونم انقدر کوچیکم که نمیتونم گناه هامو ترک کنم
🔹فقط میتونم بگم شرمنده ام😢😢😢
🔹رواق منظر چشم من آشیانه توست، کرم نما و فرود ا ،که خانه خانه ی توست...
کی بهتر از شما سرور عالم، کاش چشمای از انتظار خشک شدمون لایق قدمهاتون باشه اقا...
😭😭😭😭😭
🔹
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی
آقا جان همه متعلق به شماست ما یک عمر مهمانیم و شما صاحب
🔹نمیدونم. شاید در را باز نکنم😔
🔹سلام شبتون خوش
جای خالی.....
اولش کلی شوکه میشم بعد ذوق میکنم
بعد میگم ما تازه خمس دادیم مالمون رو طیب و طاهر کردیم اگه امام قابل بدونن قدمشون سر چشم🌺🌺
🔹بگی...
اگه غش نکنم میدوم میرم جلو خاک پاشونو بوس میکنم
ومیگماقا ما مالمون شبهه نداره وپاکه پاکه
خونمون جز تلوزیون
چیز بد نداره
تابلوهای مزخرف نداره
موزه نیست مجسمه بزاریم توش
لطفا قدم رو چشم منو خانواده ام بزارین.
البته اگه نگام کنن...
اخه ایشون بداخ...ق ها رادوست ندارن
کاش واقعا میشد
🔹جای خالی:
تا جایی که من به بابام اعتماد دارم حلاله خمسمون رو دادیم
آخر ماهه دیگه حقوق ها چیزی نمونده ببخشید اگر پاکسازی داریم
ولی در عوض زولبیا و بامیه و خرما و چایی و پنیر و نونمون تازه هست
🔹مردشور خودت و کانالت ببرم
همین امشب که برای بار اول داشتم با یکی از پسرای دانشگاهمون چت میکردم و بعد از مدتها صمیمی شده بودیم، باید این سوال میپرسیدی و به جونم زهر میکردی؟😡😡😭😭
🔹واقعا پر کردن این جای خالی سخته ....انگار رویاست....🙈
واقعا نمیدونم زبونم بند میاد اصلا 😞
🔹سلام محمد آقا ...
۱۷ سال قبل وقتی تربیت معلم درس می خوندم دوتا بچه کوچیک یکی یک ساله ویکی پنج ساله بودند داشتم . بعضی از همکلاسی دانشگاهیم تو حج عمره ثبت نام کرده بودند ولی من نه به خاطر کوچکی بچه هام اما یه روز تابستان از تربیت معلم به من زنگ زدند وگفتند بیا برو مکه البته اگر گذرنامه داری فردا بیار .ولی من چون گذرنامه نداشتم این اتفاق نیافتاد ولی اتفاقی برای من افتاد اون لحظه انگار منو از یه ساختمان ۷ یا ۸ طبقه پرت کردند پایین انقدر ناراحت بودم و آنقدر گریه کردم اونروز گریه های من تمومی نداشت والان
با این مثالی که زدید اگر آقا بیاد دم خونه ما وما نتونیم از ایشون پذیرایی کنیم از اون اتفاق ناراحت کننده ترست خداکند بیاد وما مورد پذیرش ایشون باشیم .ان شاءالله
🔹خدا من و بکشه حاج آقا
پول داشتم اما چک مردم را پاس نکردم😩
🔹میگم توی سفره ی پدرم جز روزی ای که با عرق جبین بدست اومده چیزی نیست خودم و پدر و مادرم فدای قدم مبارک آقا 😭😭😭💔💔💔
🔹سلام
سوال خیلی جالبیه
میگم بفرما داخل
الهی دورتون بگردم
منزل خودتون هست
اولین ماه هست که این حجره را تحویل گرفتم. خوشحالم که مهمون اولم شما باشید.
دلنوشته های یک طلبه
🔹آقاجانم دورتون بگردم نمیدونم سعی خودم و کردم نباشه ولی اگه خدای نکرده هست بفرمایید اصلاح کنیم و پاک
🔹حاج آقا یکی یه جایی توی دلتون انداخت که این حرفا رو بزنید... 😭
دقایقی دگرگون شدیم
فقط اونی که گفت داشتم فیلم پورنو میدیدم.... خدا گفت لحظه ای از فیلم پرتش کنم 😭😭😭😭
خدایا چقدر مهربونی چقدر بفکرمونی و ما چه 😭😭😭😭
🔹سلام.شوهرم یه ساله به خاطر اینکه پول شبهه ناک تو سفره مون نیاره بیکار شده.با سه تا بچه .اما با افتخار میگم آقاجون قدمتتن روی چشمای ما.پسرام فدای شما.ما سعی کردیم پولمون پاک باشه آقاجان.
🔹جای خالی:
قدمتون ب چشمم😭هیچی چیز خانه در شان شما نیس ولی باعث افتخاره ک قدم ب چشمم بزارین
با تموم بدیام تنها حسنم اینه ک شما و خاندان اهل بیت رو دوس دارم آرزومه ب چشمم قدم بزارین اقای من
🔹از ما عجیب نیست دعایی نمی رسد
از تحبس الدعا که صدایی نمی رسد
ما تحبس الدعا شده ی نان شبهه ایم
آنجا که شبهه است عطایی نمی رسد
پر باز میکنم بپرم ، میخورم زمین
بال و پر شکسته به جایی نمی رسد
باید تنم پی سپر دیگری رود
با روزه های ما به نوایی نمی رسد
با دست خالی از چه پل دیگران شوم
دستی که وقف شد به گدایی نمی رسد
ای میزبان ! فدای تو و سفره چیدنت
آیا به این فقیر غذایی نمی رسد ؟
من سالهاست منتظر یک ضمانتم
آخر چرا امام رضایی نمی رسد؟!
🔹سلام
حاج اقا من خودم پابه پای همسرم کار میکنم
الان به حای رسیدم که خودم از مالی که حلالش کردم دارم خرج زندگیمون میکنم ولی متاسفانه اطرافیانم مالشون مشکل داره و وقتی به همسرم میگم میگه میخوای نریم میخوای پای منو ببری ولی باز سعی کردم وقتی رفتم مالشونو خوردم ۱/۵تقریبی مال و صدقه بدم ولی بازم حس بدی دارم
میدونم اگه مال طاهر باشه جانم نیست
چون لقمه اشنباه ورداشتم
روسیاهم یا امام زمان من رو سیاه و قابل بدون و قدم مبارکتونو سر چشمم بزارین
#تلنگر خاصی بود
🔹من در و باز میکنم میگم آقا جونم فدای قدمت رزق ما حرومه 😔 نمیتونم دعوت کنم که تشریف بیارید داخل😭
🔹اگر صاحبم بیاد 😭😭😭😭 ایشون که صاحب همه چیز هستند نیازی به دعوت و اجازه و پرسش نداره
از ایشون خواستم والبته از خدا خواستم لقمه حرام نیاد تو زندگیم هر وقت اومده متوجه شدم و اون زمان با سر خوردم زمین😭
این زمین خوردنها رو نعمت و توجه اولیاء به خودم می دونم و از خدا می خوام از من نگیرند،
آقا جان من به فدای شما😭
خیلی وقته منتظرم😭
سالهاست آقا😭
از اول جونیم منتظرم😭😭😭😭
موهام سفید شد آقا 😭😭😭😭😭
خوش اومدی آقا
قدم رنجه فرمودید 😭
روحی و حیاتی
و مالی
واهلی
و اولادی لک الفداء😭😭😭😭
بل لمقدمک الفداء😭😭😭😭😭
ممنونم که لایق دونستید 😭😭
ممنونم😭😭😭😭😭
🔹حاجی یه حرفی میزنم اما به مولا نذار پای بی حیایی و دروغ
من همین حالا خونه یکی از دوس دخترام بودم و به خاطر همین سوالی که پرسیدی، از اون خونه زدم بیرون😢😢😢😩😩
نمیدونم چطور اینقدر کثیف شدم
الان نمیدونم کجا برم؟
با موتور سرگردون خیابون شدم😰
🔹جای خالی
الحمدلله تا الان هرچی به خانواده ما رسیده از طرف ایشون بوده
ی عمره ک مهمان این آقا هستیم
ولی فک نمیکنم هیچوقت به ما سر بزنن
خیلی صداش زدیم و نیومده.......
با ما قهرن ولی جیره هر روزمونم میدن
😔😔
🔹بفرمایید داخل فقط مشکل اینه که خونمون نامرتبه😂😐💛
🔹ميگم بالاي سر.... همسر يك طلبه اي هستم كه ذره اي پول حرام تو زندگيش نيومده و نماز شبش ترك نشده الحمدلله
🔹سلام .من چند باری به خودم گفتم یعنی چی می شه آقا برای شام یا افطار تشریف بیارند خونمون .آخریش هم همین چند روز پیش بود.تازه اینقدر منتظر ظهورشون هستم که یه کاری رو می خوام انجام بدم براشون واینکه یک چیزی هم از ایشون خواستم حالا اگه بهم نخندیدکاش می تونستم بیشتر توضیح بدم.
🔹میگم آقا جان شبه ناکشو دقیق نمیدونم قربون قد و بالاتون ولی اینو میدونم اگه نیاین داخل کاش دیگه هیچ وقت نباشم که بخوام سفره پهن کنم واسه بچه هام😭😭
تو فقط بیا و یه دستی به سر بچه هام بکش نازونوازششون کن سفره و غذاهای بی مزه ی من بخوره فرق سرم تو فقط بیا😭😭
بیا که سفره ی دل وا کنم مهدی جان
بیا که عقده ی دل وا کنم مهدی جان
😭😭😭😭
🔹سلام
من امشب داشتم فکر میکردم ک چرا اشک چشمم خشک شده.
یهو ب ذهنم زد نکنه نونم حروم شده.
پشتم لرزید. از بچگی نون حروم برام قبیح بوده. همیشه با همسرم دعوام سر این بوده ک وام نگیر، نخر، نمیخوام ، تا نکنه نون حروم وارد زندگیم شه. اینقدر بهش سخت میگرفتم ک جلو خودم زنگ زد نماینده ولی فقیه و پرسید و ایشون گفتن حلاله.
حالا نمیدونم این فکر امشبم و این پیام شما ارتباطی داره یا نه؟ خدا کنه اسیر هر گناهی شدم اسیر نون حروم و مال مردم نشم
🔹سلام
میرم دعوت شون می کنم داخل منزل ، بهشون میگم من یه زن تنهام، تازگی همسرم به رحمت خدا رفته، الان که ورثه اش جمع شدن و بهش تهمت کلاهبرداری زدن نمی دونم چی بگم؟ تا جایی که من می دونم اهل حروم خوری نبود، اما چه کنم که کسی به حرفم گوش نمیده، میگم آقا جان من همیشه سعی کردم تو زندگیم به همسرم سخت نگیرم و تشویقش کردم که مال حلال جمع کنه و خمس بده
اما این حرف ها رو نمی دونم چه کنم آقا جان بخاطر تهمت های اطرافیان من و بچه های صغیرم تو خونه محبوس شدیم 😭
آقا بیا تا شاید بفهمند که من بی صاحب نیستم، اگر مالی که مونده شبهه ای هم داره چه کسی بهتر پسر خلف علی می تونه کمکم کنه تا پاکش کنم می دونم انتظار زیادیه ولی کاش بیایی
امشب با همه وجودم آرزو دارم بیایی، بخاطر بچه های صغیرم بیا آقا
آقا جان به جان عمه جانت رقیه خانم بیا بچه های منو بغل بگیر خودتون بهتر می دونید که دختر باباییه 😭😭😭😭😭
🔹سلام حاج آقا نمیدونم دقیق چندسالتونه ولی این چندوقت که کاراتون رودنبال میکنم حس میکنم مثل یه برادر بزرگترین برام.
من دیشب ندیدم کانال رو الان که دیدم تمم لرزید. دیشب باهمسرم که خیلی به حلال بودن مال اعتقاد داره داشتیم درمورد همین موضوع صحبت میکردیم ومقدرا خمس مالمون رومشخص میکردیم تا بدیم باورتون نمیشه اونقدر منتظر آقام که اگه الان زنگ درروبزنن میگم :قربون قدمای پاکتون. مالمون روطیب وطاهر میکنیم. تا وقتی اومدین ماروهم به عنوان سربازتون قبول کنید.
🔹بگی..........
اولا قلبم به تپش می افته
السلام علیک یا صاحب الزمان😭😭، امام من بابی انت و امی واهلی و مالی، قدمشون رو چشامون خونه خودشونه میگم به آقام سرورم دار و ندارم بگین می دونم از همه احوال زندگیم آگاهی، گفتی روزی حرام و شبهه ناک، می دونی پدری ندارم ولی دستای پینه بسته مادرم گواه برای روزی حلال دادن به بچه هاشه، مادرم اینقدر به روزی حلال حساسه که وقتی برامون دعا می کنه میگه ان شاالله شیر حلال خورده شریک زندگیتون باشه. 😭😭😭همین که در خونمو بزنه یعنی آقا مارو هم لایق دونسته به حق قلب مضطر حضرت زینب س به واقعیت تبدیل بشه😭😭
خدا خودش گواه چند روز پیش با خودم نشسته بودم میگفتم کاش می شد در مورد دوست داشتن امام زمان عج یه روز تو کانالتون با بچه های در میون بذارین دیشب پیامتون رو دیدم گفتم خدایا شکرت همه جوره دوست دارم عاشقتم.
🔹سلام حاج آقا
مالیاقتشو نداریم که آقا تشریف بیارن منزل ما وسرسفره و با ما سحری میل کنن😭😭
مامجبور شدیم وام باسود ۱۸درصد گرفتیم یعنی مالمون شبهه ناک هست؟😭
🔹من به پاشوون میفتم
میگم مُردم از بی کسی
مُردم از دستِ نَفسم
خواهش میکنم لطفی کنن و اخلاقم و شفا بدن
خیالم راحت میشه که پدرم اومد همه امیدم اومد
دیگه همه دردام دوا میشه😭😭😭
🔹سلام حالم خیلی بد شد خیلی از اقام دور شدم.مجرد بود وضعمون خیلی بد بود بابام همیشه دنبال گنج و عتیغه میگشت گاهی چیزایی پیدا میکرد به چند نفر نشون میداد بعضیا میگفتن اره ارزش دارن من با اینکه خیلی نیاز داشتیم ولی همیشه تو هییت دعا میکردم ارزشی نداشته باشن چون هرچی بهش میگفتم گوش نمیداد خداروشکر چیزی پیدا نکرد خدا بهم نیگا کرد
بعد متاهلی هم همیشه به همسرم تاکید میکنم میگه حواسش هست خدا کنه مالمون شبهناک نباشه😭😭😭😭😭😭
داغ اینست ما مدعی هجرانیم
درد هجران تو کشیدی و نفهمید کسی
🔹سلام من گل پرورش میدم وبعصی وقتا که قلمه میزنم نیت می کنم دل یاران امام زمان شاد باشه ووقتی به بعصی ها گل رایگان میدم میگم برا سلامت امام زمان صلوات بفریتید اگر اقا بیاد دم خونمون میگم بفرمایید گلهامو ببینید نذر قدمتون تاز دست پختمم خیلی خوبه یه وقتایی یادم میمونه شذوع کار نیت نذر ایمه می کنم. وباور کنید خوشمزهتر میشه
رویای دست نیافتنی عیر قابل باور
🔹آقا جان قدم روی چشم ما میذارید😭 شوهرم چند سال پول خمس رو پرداخت کرد پارسال نمیدونم کی گولش زده پول خمس رو نداد هر ماه باهاش بحث میکنم و خواهش میکنم که پول خمس رو بده قبول نمیکنه😭شما بندازید توی دلش که پرداخت کنه نگران آینده بچه هام هستم😭😔
🔹سلامحاج اقا
عجب سوالی کردی .
من شهرداری کار میکنم .مسوول خریدم .نذاشتم .تنخواه با پول خودم قاطی بشه .با مشورت یک عالم .که از دوستان هست .سال خمسی دارم .سال خمسی من روز ازدواجم هست .ولی باز می ترسم . حقوقی که دارم هر ماه برای یک بیمار که مشکل خونی داره کمک میکنم دارو بخره .به یه یتیم هم کمک میگردم که سروسامان گرفت .ولی باز میترسم
یا ستار العیوب خدایا چه کنم
پول شهرداریه ...
یعنی شبهه ناکه ؟
خدایا چه کنم؟
میگم خودت ابروم رو جلوحجتت حفظ کن .جای قدماش رو باخانواده ام می بوسیم ...
اخ چه افتخاری .تصورش بکن زنگ درب ما رو بزنه...
ولی میترسم و شرم دارم
🔹میگم آقا جان به لطف دعای خودتون همسری به من عطا شد که وقتی تو محل کار روزی رو حتی ساعتی و با همکارهاش مشغول حرف و خنده بشه، اون روز رو مرخصی رد میکنه. قدمتون سر چشم. ان شاءالله که روزیمون بشید🙏
🔹سلام علیکم طاعات تون قبول
یه درد دل داشتم ک اگه میتونید ب گوش مسولین برسونید اینکه کارگرها و بازنشسته های تامین اجتماعی رو کسی آدم حساب نمیکنه و همدیگر رو هم نمی شناسند چون پراکنده هر کدوم یه جا کار کردند و میکنند .
حقوق همسرم بعد 30 سال کار سخت 1800 ست حقوق همه کارمند ها رو ک همه جور بن و تخفیف و امکانات دارند رو زیاد کردند الا مال ما رو هی عقب میندازند چون میدونن ک دست مون ب جایی بند نیست و فریادرسی نداریم بغیر خدا . الان ما دو تا دختر داریم یکی سال اول دانشگاه و دومی هفتم . با 1800 چکار میتونیم براشون بکنیم .
همسرم چون کارگر بخش خصوصی کمتر از 3 نفر بود ، نه بن داشتیم نه سنوات و نه هیچ کوفت دیگه ای الان چکار کنیم با این حقوق کم .
لطفا صدامونو ب گوش مسولین برسونید .
🔹منم ک همیشه از فافله نیمه شب کانال محرومم😔
شوهرم زحمت زیادی برای زندگیمون میکشه
شکر خدا سخت میگذره ولی زیاد هم بد نمیگذره
یه سال انقد گفتم تا رفتیم و خمس زندگیمون رو حساب کردیم
نسبت ب درامد اون روزهامون زباد شد
یه مفدارش رو دادیم بقیش رو هم چون برا خودمون پولی نمبموند خودمون خرج کردیم
بعدش دیگه هر وقت گفتم خمس شوهرم بیتفاوتی کرده
الان پیامها رو خوندم و دلم خون شد
عروس ساداتم و روسیاه آقا
نمیدونم نونمون چقد پاکه و چقد شبه ناک
ولی اقا بیا .. خودمو بچه هام فدای خاک پات آقا😭
بیا برای همیشه غیبتت تمام کن آقا😭
بیا کنار من و خانوادم بشین اقا
نفست بپیچه توی خونمون اقا دیگه مگه من از خدا چی میخوام😭😭😭😭
این سعادت نصیب ما خواهد شد😭
🔹امروز پنجشنبه اس
نامه اعمال مون رو شما قراره امضا کنی...
همش با خودم میگم:
نکنه به نامه اعمال من که برسن، با خودشون بگن...
آخه تو چرا؟!
تو که شیعه ای چرا؟
تو که شبای قدر قول دادی چرا؟
من باید با دیدن نامه اعمال غیر مسلسموناهم ناراحت بشم
با دیدن نامه اعمال شما هم ناراحت بشم؟
من از بچه شیعه ها هم باید این گناه هارو ببینم؟
من رو شماها حساب باز کرده بودم که!
🔹من دیشب نبودم والان پیاما رو خوندم
فقط میتونم بگم خدا بهتون خیر و برکت و توفیق روزافزون بده که اینجور به دل ها تلنگر میزنید😔
من مالمون رو چون همسرم نظامیه نمیدونم ولی چند روزی غیبت داشته که قراره از حقوقش کم شه
ولی بنده ی بدی هستم که فکر نمیکنم امام زمان بیاد سمتمون
کاش فقط بیاد و بچه هامو به نام خودش بزنه که بشن نوکرش که مثل ما نشن😭😭😭
🔹سلام نیمه شب یه حرفی زدی حاجی، که خیلیا رو تکون داد ولی منو نه
مدام دنبال علت بودم که دیدم جوری درگیر حساب و کتابم که جایی برای مهمونی آقا نمیمونه.
اما بعدش فکر کردم و گفتم اگه آقا جانم رو ببینم بهش میگم آقا از شما گله کنم یا از امثال حاج آقای جهرمی؟
من دویست تومن بدهکار مردمم و چکهام به خاطر شرایط بازار برگشت خورده وامم عقب افتاده صاحبان چک و بانکها به هیچ عنوان راضی به مهلت دادن نیستند و همه تهدید به اقدام کردند. صاحب خانه ام اجاره چند ماهش رو میخواد دیگه کم آوردم آقا جان خودت میدونی من آبرودارم خودت میدونی نمیتونم دست جلوی کسی دراز کنم
آقاجان آبروم در خطره
خودت بگو چیکار کنم؟
آقای من شما خانواده کرمید کسی از پیش شما ناامید برنمیگرده خودت باز خوب میدونی این ماه رمضون من و همسرم چه حالی داشتیم و شب و روز همسرم به گریه و دعا طی شد
آقا جان مولا جان دردت به جونم آقا آبرومو حفظ کن من تا حالا پام به دادگاه و پاسگاه باز نشده راضی نشو بیشتر از این تحقیر بشم.
آقای من
مولای من
مهدی جان
🔹سلام حاجی
ازدست شما سرم بکوبم به دیواااار😡😡😡
آخه ساعت ۲ونیم سوال به اون خوبی ومهمی طرح میکنن؟؟؟!!!😔😩😩😩
که ماها که زود میخوابیم نتونیم جواب بدیم😢
🔹سلام حاج آقا
مال ما که الحمدلله حلال هست فقط با خمس وزکات چیکارکنیم؟
اگه شوهرم راضی نشه
تکلیف چیه؟
🔹سلام حاج آقا متاسفانه دیر پیام دم سحرتونو خوندم. ولی همین الانشم که خوندم پیامتون چسبید بهم جوابهارو که خوندم به این نتیجه رسیدم که خود آقا به دلتون انداخت که این سوالو بپرسین.
که حتی شده ۲ نفر قید گناهی که در آن واحد در حال انجامش بودن بزنن.
حتی شده ۲ نفر به فکر فرو برن که آیا مالمون حلاله؟!
حتی شده ۲ نفر یادشون بیفته حق الناسی به گردنشونه و مال مردم تو زندگیشونه.
حتی شده ۲ نفرن افتخار کنن به زندگی ساده و بدون تجمل و البته حلالشون که میتونن با خیال راحت پذیرای امام زمانشون باشن.
یا یکی مثل من یاد سال خمسیش بیفته.
خیلی ممنونم از سوالی که پرسیدین. از تلنگری که زدین.
خدا خودتون و خانواده تون و کوچولوی تازه بدنیا اومده تونو حفظ کنه.
✅ بعضی پیامها را نتونستم هنوز ببینم
بسیاری از پیامها در جواب سوال دیشب، نمیشه منتشر کرد
ولی خیلی حیفه
اصلا یه جورایی معرکه است
✔️ احساس نمیکنی امروز، اندکی بیشتر از روزهای قبل، به امام زمان ارواحنا فداه فکر کردی و بهش نزدیکتر شدی؟
⛔️⛔️کارتابل⛔️⛔️
نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی
«قسمت سی و هفتم»
حالا چه جوریش بماند اما رئوف، صبح به جای نون سنگکی که هر روز میاورد سر کار، طالبی رو کت و کول بسته آورد و بردش اتاق بازجویی.
ساعت 7 صبح روبروش نشسته بودم. گفتم: میتونید چشم بند رو بردارید!
برداشت. چشمش مالوند و گفت: اینجا کجاست؟
گفتم: بهتون توضیح ندادند؟
گفت: نه! فقط یه تیکه کاغذ نشونم دادند و گفتن که شما باید با ما بیایید.
گفتم: اینجا همون جایی هست که عرب نی میندازه! شنیدی تا الان؟
هیچی نگفت و فقط نگام کرد.
گفتم: شنیدی میگن گذر پوست به دباغ خونه میفته؟ اینجا دباغ خونه است.
فقط نگام میکرد و چشماش کم کم داشت گرد میشد.
گفتم: من قاضی و کلانتری محل نیستم که برای چک برگشتی و شهرخری بخوام باهات حرف بزنم و حرف بشنوم. آقای طالبی! اگه چیزی که میخوام اهمیت ندی و اذیت بشم، منتظر زبونت و حرف زدنت نمیشم. کلا معطل نمیشم تو زندگیم. حرفمو ازت میکشم.
یه آب دهن قورت داد و گفت: چرا اینجام؟
گفتم: قراره فردا چی معامله کنی؟
گفت: کدوم؟
گفتم: زمین .... برای آقای ... (همون الف)
گفت: زمین خیریه است ... میخواد مدرسه بسازه ... بده؟
گفتم: ببین من دیشب نخوابیدم و آدمی که شب قبلش نخوابیده باشه، حوصله کل انداختن نداره. پس اینجوری نخواه منو دور بزنی!
گفت: چی گفتم مگه؟ میگم مگه خریدن زمین برای مدرسه جرمه؟
گفتم: نه ... جرم نیست ... چرا تو باید پولش بدی؟ اگه بگی برای ثوابش و قربتا الی الله، با دیوار اینجا یکیت میکنم!
یه کم لکنت گرفت و بعدش گفت: خب گفتن اون پول میخواد و تو فعلا پولش بده و منم قبول کردم. این که دیگه زدن نداره.
گفتم: آباریک الله! حالا صحبت سر همینه که اولا کی گفت پول بدی به الف ... ثانیا چی دستشون داری که با یه زنگ، اینجوری براشون سخاوت به خرج میدی؟
دیدم دوباره ساکت شد و سرش انداخت پایین و بعدش هم دور و برش نگا میکرد.
گفتم: تو الان برای این دو تا سوال اینجایی! الان هم هفت و ده دقیقه است. هفت و نیم هم جلسه دارم و باید برم. به خودم بگی و تمومش کنیم بهتر از اینه که ...
یواش یواش یخش باز شد و گفت: من واسه بابامم سخاوت به خرج نمیدم. اصلا هم نیمدونم اینا کی هستن و چیکار میکنن؟ یه خبطی کردیم و قرار شد تاوونش بدیم. نمیدونستم سر از اینجا درمیارم.
گفتم: ینی داری باج میدی؟
گفت: یه جورایی ... آره ... باج میدم ...
گفتم: چه خبطی کردی که باجش نهصد میلیون می ارزه؟
هیچی نگفت ...
گفتم: تو مگه چه خبطی میتونی بکنی؟ قتل بوده؟ غارت بوده؟ خانم و خانم بازی بوده؟ چی بوده؟ قیمت هیچ کدوم از اینا نهصد میلیون تومن نیست! چه برسه به نهصد میلیارد تومن!
گفت: قرار نیست نهصد میلیارد تومنش رو من کامل بپردازم. قراره برام بریزن.
گفتم: اول از خبطت بگو!
ترسیده بود. گفت: «من پسر آدم معتبری توی بازار هستم. هر چی میدونم بهتون میگم ولی لطفا کمکم کنید.
گفتم: خیالت راحت. به دردم بخوره، حتما.
گفت: با یه نفر، دو سه ما تو رابطه بودم. وقتی بود که خانمم حامله بود و به منم ویار داشت و منم خیلی اوضاع روحیم بد بود. میگیرین که چی میگم؟ بالاخره شما هم مرد هستید و میفهمید.
با یه نفر آشنا شدم. دو بار اومده بود حجره بابام و دو بار هم اومد حجره خودم. ازش خوشم اومد. اونم بدش نمیومد که باهم رابطه داشته باشیم. این رابطه حدودا سه ماه طول کشید. یه خونه دیگه دارم و آوردمش اونجا. سه ماه با هم زندگی کردیم. تا اینکه یه روز که از خواب پاشدم، دیدم رفته و یه سی دی برام گذاشته.
اولش خیلی ناراحت شدم که چرا رفته؟ هر چی هم زنگش زدم برنداشت و بعدش هم گوشیش کلا خاموش بود. از فکر اون سی دی هم اومده بودم بیرون. تا یه هفته بعدش یه پیامک برام اومد که نوشته بود سی دی رو دیدی؟
گفتم نه! گفت ببین و نظرتو بهم بگو!
رفتم سی دی رو گذاشتم و دیدم اما وقتی نیم ساعت اولش نگا کردم، حالم بد شد و حسابی ترسیدم و فشارم رفت بالا و سر و کارم کشید بیمارستان.
نمیدونم از کجا فهمید که تو بیمارستانم. با گل و شیرینی پاشد نصف شب اومد بیمارستان و وقتی چشم باز کردم دیدم بالا سرم وایساده.
بهش گفتم چرا از رابطمون فیلم گرفتی و این چه کار بدی بود که کردی؟
گفت: مجبورم ... میترسیدم که از دستت بدم.
بازم حالم بد شد ولی قبل از رفتنش بهم گفت صد ساعت فیلم تو و من توی اون سی دی هست. اگه به حرفم گوش ندی، نابودت میکنم.
منم از اون موقع مریضم و قرص قلب میخورم. و هم باید حداقل پونصد میلیارد بدم وگرنه از اون فیلم آشغال، سریال درست میکنن و میفرستن دست مردم!»
گفتم: خب چرا به پلیس مراجعه نکردی؟ چرا گذاشتی ازت سواستفاده کنه؟
گفت: همه جا دست داشتند. واسه هر کی زنگ میزدم، بعدش صوت مکالمم را واسم میفرستادند.
گفتم گوشیشو آوردند. بعد از اینکه بررسی کردیم دیدیم هک شده و با نرم افزار، دارن این بلاها سرش میارن و موقعیت و مکالماتش رو ضبط میکنند.
گفتم: از کجا معلوم که این پونصد میلیارد رو بدی، دیگه خلاص میشی و دست از سرت برمیدارن؟
گفت: نمیدونم.
گفتم: خودش برات زنگ میزنه و میگه چیکار کنی و اینا؟
گفت: اولش آره ... اما دیگه یه نفر دیگه دو بار زنگ زد و آدرس این بابا را داد و گفت که فکر نکن ما ازت میخوایم تلکه کنیم و برای کار خیر مصرفش میکنیم و ...
گفتم: خیلی خب ... میدم حرفات صحت سنجی بشه و اگه راست گفته باشی، امروز تا ظهر برات یه کاری میکنم.
گفت: خواهش میکنم کمکم کنید. من اشتباه کردم و به اشتباهمم پی بردم.
گفتم: اگه مشکلت حل بشه، حاضری همین پول رو صرف کار خیر کنی؟
گفت: به ولای مرتضی علی آره ... حاضرم ... فقط این پول به اونا نرسه و شرّ این دختره از سرم کم بشه و اون فیلم لعنتی هم یه جوری نابود بشه آره. کلّش صرف کار خیر میکنم.
گفتم: قراره براشون دو تا زمین بخری. یکیش که کلا جور نمیشه. ولی همین زمین تهران جور میشه. حاضری همین زمین رو بخری و بدیم خیریه که مدرسه بسازن برای بچه ها؟
گفت: آره ... با دل و جون این کارو میکنم. من تازه سه چهار ماهه افتادم توی شر خری. اینم به خاطر هیجانش. این پول شر خری نیست. پول زحمات حجره خودمه. میدم برای مدرسه بچه ها.
گفتم: بسیار خوب. پس ببینم میتونم چیکار کنم. راستی اسم اون دختره چی بود که انداختت تو دام و ...
دهنشو باز کرد و اسمی گفت که ...
گفت: نجمه!
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
⛔️⛔️کارتابل⛔️⛔️
نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی
«قسمت سی و هشتم»
کارتابلشو نوشتم و اقرار و اطلاعات طالبی را ضمیمه کردم و فرستادم. نوشتم که طالبی یه فریب خورده است و به اندازه اعتمادی که به یه هرزه سازمان یافته کرده، مقصر هست و نه بیشتر. اینجوری حداکثر براش پرونده اخلاقی مینویسند. البته مدعی بود که صیغه خوندن و ثابت شد که بیچاره اهل بی حیایی و افتادن دنبال ناموس مردم نیست. خلاصه طالبی توی دردسر خاصی نیفتاد.
ولی کلا خدا کمکش کرده بود و دوسش داشت. نمیدونم چی بین خودش و خداش داشت که سرِ بزنگاه خدا کمکش کرده بود و ما خوش موقع رسیده بودیم بهش. وگرنه هم پول داده بود و هم پول سنگینی هم داده بود و هم معاونت با سرویس و هزار تا ادعای دیگه میشد براش نوشت و کسی هم به همین راحتی نمیتونست از این بدبخت بیچاره رفع اتهام کنه.
بچه ها کل ارتباطش و سیستمش و گوشیش و هر چی داشت، کنترل کردند. دشمن دو قدمی ما بود. بو و صداشو میتونستم بشنوم. باید خیلی با احتیاط پیش میرفتیم.
گفتم: باید بری سر قرار. خودمون یه محضر داریم که الف و اون فروشنده و تو میرین اونجا و خیلی عادی و قانونی کارات میکنی و هر چی تو برنامشون هست انجام میدی.
همینم شد. رفتند محضری که بچه های خودمون بودند. همه کارهای نقل و انتقال و اینا انجام شد. هر سه تایی رفتند بانک و طالبی هم پول حواله کرد برای فروشنده و کل کارای زمین تهران، به خوبی و خوشی تموم شد.
نوبت زمین مشهد رسید.
دو روز بعد پیامی برای طالبی اومد. از طرف نجمه. از طالبی به خاطر کار خداپسندانش تشکر کرده بود!! و بعدش هم گفته بود که مبلغ چهارصد میلیارد تومان به حسابت میریزیم تا کارای زمین دوم که تو مشهد هست انجام بدی.
ما هم از طرف طالبی برای نجمه نوشتیم:
«سلام. خواهش میکنم. حس خوبی داشتم که این پول را برای زمین یک مدرسه برای بچه های مردم واریز کردم. تو باعثش شدی و ازت ممنونم. ولی لطفا یه قرار بذار ببینمت.»
از طرف نجمه ایمیل اومد که:
«سلام. خوشحالم که حس خوبی داشتی. منم انسانم و برای بیچاره کردنت نبود که فیلم گرفتم. مجبور بودم که پول این مدرسه ها را اینجوری تامین کنم. لطفا یه شماره شبا بفرست تا چهارصد میلیارد تومان را در چند مرحله برات بفرستم و کار زمین مدرسه مشهد را هم تمومش کنی. منتظر شماره شبا هستم.»
هر کاری کردیم که یه جوری دلش به دست بیاریم و بتونیم بندازیمش توی تله، دم به تله نداد و آخر سر گفت که ایران نیستم. بچه های تیم فنی هم چک کردند و دیدند دروغ نگفته و ایران نیست.
صبح روزی که قرار بود چهارصد میلیارد تومن برای طالبی واریز بشه، دل تو دلم نبود. اول بذارین اینو بگم که سپردم معامله مشهد به هم بخوره و قرار شد تا قبل از هشت صبح بهم اطلاع بدهند.
ولی ... طالبی هم نگران بود که نکنه نجمه پول رو واریز نکنه. تا اینکه ساعت 11 و نیم دیدیم حساب طالبی شارژ شد اما به جای مبلغ چهارصد میلیارد تومان، مبلغ پونصد و پانزده میلیارد تومن واریز شده بود!
ده دقیه بعدش نجمه ایمیل زد و نوشت: «سلام. حسابت شارژ شد.»
ما هم ایمیل زدیم و نوشتیم: «سلام. ممنون. ولی چرا بیشتر از قرارمون واریز کردی؟ صد و پونزده میلیارد تومن بیشتر ریختی! چیکارش کنم؟»
دو ساعت بعدش ایمیل زد و نوشت: «سلام. مابقیش رو به فلانی (الف) بده. خودش میدونه برای چیه؟»
اول اینکه من حاج حسن رو فورا مامور کردم که مبدا پولها رو پیدا کنه. جالب بود که خیلی طول نکشید و سه چهار ساعت بعدش اومد برای گزارش!
حاج حسن گفت: مبدا این پولها از سه چهار تا از حساب هایی هست که قبلا روشون کار کرده بودیم و با همین الف در ارتباط بودند.
گفتم: ینی پول سیستم خودشونو برداشتن و دارن میدن به الف و از خارج از کشور و فرد جدیدی پول واریز نشده؟
گفت: دقیقا ...
گفتم: چند درصد نقدینگی کل سیستمشون شامل میشه؟
گفت: شاید بالای هشتاد درصد! البته تا الان.
گفتم: خب این که خیلی عالیه. اگه به موقع جلوشون بگیریم، دیگه نه پولی تزریق میشه و نه قراردادی بسته میشه و تدریجا این سیستم از هم میپاشه.
گفت: آره ولی امکان هم داره که بخوان یه پولای دیگه وارد سیستم بکنند!
گفتم: اجازه نمیدیم. راستی میتونم حدس بزنم که اضافی پولی که واریز کردند برای چیه؟
گفت: لابد همون هزینه انتخاباتی که به الف قول داده بودن و قرار شده بود برای خودش و اون دوازده نفر خرج کنند.
گفتم: دقیقا ...
فورا به خلیل گفتیم که با یکی از بچه ها برن بانک و با خود طالبی، حسابشو خالی کنند. خلیل خیلی خوشخال بود و میشد نور و برق شادی رو از چهره این مرد خدا دید که چطوری داره خیالش بابت فشارهایی که وزارت به حفا و همکارای خلیل داشت، خلاص میشه و چندین برابر ضرری که کرده بودند جبران میشه.
اینجوری شد که ظرف کمتر از سه روز، چیزی بالغ بر هشت برابر کل ضرری که صنایع دفاعی ما به خاطر حذف اژدر و قراردادهای مربوطه با سیستم کثیف الف داشتند، به بیت المال برگشت و تونستیم جوری از سرویس بکَنیم که خودشم نفهمه از کجا خورده؟
فقط مونده بود قرارداد زمین مشهد. بچه های مشهد آمارشو درآوردند. دیدیم اصل کاربری اون زمین فرق میکنه و الف و اینا داشتن با دور زدن قانون، با رانت و قانون شکنی، تغییر کاربری میدادند و جهت وقف برای ساختن مدرسه ثبت میکردند.
الحمدلله بچه های مشهد در جریان این زمین بودند و در یه جریان دیگه، همه چیزشو درآورده بودند و دیگه نیازی به مداخله ما نبود. فقط اونا زحمت کشیدن و با هوشیاری، بدون اینکه حریف متوجه بشه، سنگی جلوی پاشون انداختن و معامله الف و واریز پول و خریداری زمین و وقف و این چیزا همش رفت هوا!
خب خدا را شکر
فقط ما موندیم و یکی از حساس ترین برنامه های الف که همون نمایندگی و لیست دوازده نفره و این چیزا بود.
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
همسایه ی زخم ، استخوان خواهد شد
یک روز ، تلآویو ، نشان خواهد شد
( نابودی ِ صهیونیست ) ، ان شالله
سر تیتر ِ خبرهای جهان خواهد شد
روح الله قناعتیان جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
جسارتا حداقل یه سن و سال مشخصی برای فرزند من بودن انتخاب کنین
مثلا از ۲۵ سال به پایین
الان سی چهل ساله ها هم دارن پیام میدن و جواب سوالمو میدن😐🙈
من تازه از بیرون اومدم
یه کم کارم طول کشید
خیلی با احتیاط ماشینو آوردم داخل تا کسی بیدار نشه
اما تا اومدم دیدم مهدی یار هم بیداره و داره از وسط گهواره اش نگام میکنه☺️
اینم آخرین ماه رمضونی که با ۱۳۰۰ شروع میشد
دیگه هیچ ماه رمضون
هیچ اردیبهشت
هیچ روز قدس
و هیچ عید فطری در ۱۳۰۰ وجود نخواهد داشت
تمام شد و رفت
بنظرم قرن جدید، قرن خیلی خیلی خاص و سرتاسر شگفتی ها باشه.
امیدوارم قرن جدید را درک کنیم.
خیلی برنامه ها داریم
خیلی کارها باید انجام بدیم