eitaa logo
دلنوشته های یک طلبه
89.2هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
662 ویدیو
125 فایل
نوشتارها و رمان های محمد رضا حدادپور جهرمی ادمین: @Hadadpour سایت عرضه آثار: www.haddadpour.ir توجه: هر نوع استفاده یا برداشت و کپی و چاپ مستندات داستانی چه به صورت ورد یا پی دی اف و ... و حتی اقتباس برای فیلم‌نامه و تئاتر و امثال ذلک جایز نیست.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹سلام خسته نباشید اون یارو که هر دفعه میومد میگفت ازتون متنفرم ؛ شمام پستش رو میفرستادید گروه همون حامده ؟ 🔹سلام صبح زیبای پاییزی تون بخیر و شادی. حرف های دل مخاطب های کانالتون رو خوندم متاسفانه دشمن یه دفعه ضربه نمیزنه که معلوم بکنه. ذره ذره جلو میاد که اصلا مشخص نکنه از کجا ضربه خوردیم همونطور که ذره ذره ارزش مقدس مادر و همسر و خانواده رو پایین آورد و ارزش خانمها رو به چند تا مد و آرایش فروخت و کسی متوجه نشد چی شد که الان وضعمون این هست. خب معلومه برای افراد سیاسی و اطلاعاتی هم همینطور تور پهن میکنه که تا بیان بفهمن چی شد میبینن دارن تو باتلاق دست و پا میزنن . یه درخواستی هم از شما داشتم لطفا شوربه رو هم پیش فروش کنید مطالعه کردن کیفش به اینه که برگه های کتاب رو لمس کنیم و بوی کاغذ رو حس کنیم . ممنون میشم. یا علی 🔹سلام حاج اقا میدونم از نظر سنجی جا موندم اما خواستم بنویسم حداقل خودتون بخونید . بابت انتشار شوربه باید ازتون تشکر میکردم ، امسال کنکوری هستم و خیلی در گیر درس و کلاس و خیلی دنبال فرصتی بودم که بتونم حداقل روزی دو صفحه کتاب ازاد بخونم که هم ذهنم از خستگی در بیاد و هم مطالعه م رو حفظ کرده باشم که شما این فرصت و فراهم کردین ، هم به صورت روزانه و هم مقدار معینی منتشر میکردین که خیلی برای من ایده آل بود . از طرفی وقتی کتابای شمارو میخونم واقعا بهم هدف میده و انگیزه بیشتری برای رسیدن به هدفم پیدا میکنم . خواستم شما و اعضای کانالتون دعا کنید که به هدفم ( که مقدسه ) برسم . انشاالله بتونید همیشه با قلمتون روشنگری کنید . 🔹سلام وخسته نباشید خیلی ممنون به خاطر یک مستند داستانی عالی دیگه چیزی که در داستان شوربه منو خیییلی ناراحت کرد وتحت تاثیرقرار داد نحوه ی لو دادن وشهادت حاج عماد بود اینکه چه راحت توسط یه نفوذی گراشو دادن😭 البته نحوه ی شهادت مسعود هم خیلی تاثیر گذاربود و اینکه با ایمان واخلاص وتوکل بخدا چه راههای بسته ای که برای انسان باز میشه هر چند مسعود به شهادت رسید ولی درگیر شدن ایشون وتااین حد نفوذ کردن در جمع دشمن وگرفتن اون همه اطلاعات بدرد بخور ازدشمن یه شیرینی خاصی به داستان داده بود. جالبی داستان دراین بود که نفوذهم در جمع دشمن و هم بین خودی ها مورد توجه قرار گرفته بود. 🔹سلامی دوباره دو نکته من: ۱_منم داستانتون رو یجا خوندم با پیام های که از عزیزان دیگه دیدید ای کاش داستان بعدی رو یه جا بفرستید که تاثیرش بیشتره چون کم کم میزارید یادمون میره قبلش چی شد 2-چیزی که ذهنم درگیر کرده اینه که دشمن انسی با این همه ضعفش اینجوری عمل میکنه ما هممون دشمن جنی شیطان رو داریم که ازش غافل شدیم که چه بلایی سرمون درمیاره و حواسمون نیست ؟!!؟!؟!؟ 🔹سلام و خداقوت من هرشب به مسعود فکر می کنم و بعد از گریه خوابم میبره از خودم بدم اومد چ مردای با ایمانی را از دست میدیم😔😔😔 🔹سلام خدمت شما با این نظرات ناب خواننده ها وقلم قشنگشون که تفسیر کردن تصمیم گرفتم دیگه هیچ وقت نظر ندم اونا به خوبی و زیبایی آثارتون وقلمتون تحسین و نقد کردن خیلی لذت بردم الهی عاقبت بخیربشیم هممون الهی آمین 🔹شهادت مسعود من یاد ۲۲۳ انداخت بهتُ حیرت جواب شهدا بماند جواب خانواده های چشم انتظار رو بعضی ها چطور میخوان بدن محمد و محمد ها چطور میتونن اینهمه داغ رو تو خودشون‌هضم کنن😭😭😭 فک کنم بهترین توصیف حال محمد اون لحظه این شعر باشه اونجا ک‌گفت من داغ زیاد دیدم... ای ساربان آهسته رو کآرام جانم می‌رود وآن دل که با خود داشتم با دلستانم می‌رود من مانده‌ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او گویی که نیشی دور از او در استخوانم می‌رود گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون پنهان نمی‌ماند که خون بر آستانم می‌رود محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان کز عشق آن سرو روان گویی روانم می‌رود او می‌رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می‌رود حاجی اصلا پیاما رو میخونی یا همینجوری کپی میکنی تو کانال؟ 🔹سلام ،ما متاسفانه کم و بیش در جریان این نفوذ در مهمترین وحساس ترین مراکز امنیتی این مرز وبوم هستیم اما شوربه داغمون رو تازه کرد وخواهر عزیزم خانم گودرزی حرف دل ما رو هم زد،اما یه چیزی همیشه دلمون رو قرص کرده که دست خدا بالای دست هاست واین امنیت مدیون خون شهیدان عزیز وگمنامی چون مسعود هاست 🔹سلام جناب؛؛ خسته نباشید؛؛ میخواستم ازتون تشکر کنم که هیچ مسئله حساسیت برانگیز و اروتیک در این داستان و داستان های اخیرتون نیست. اجرتون با حضرت زهرا البته بگم که در دانشگاه زنجان قبلاً از شما سوال کرده بودم و از جوابتون قانع شدم اما اینطوری که هیچ اشاره ای نمیکنید خیال همه راحت تر هست
🔹سلام خدا قوت حاج اقا لم یشکر مخلوق لم یشکر خالق خیلی ممنون از بابت کانال خوبتون،که اطلاعات خوبی رو به مخاطب میده ، من اهل داستان خوندن نبودم ولی، داستان شوربه رو‌خیلی خوب به مخاطب‌القا کرده بودید که در یک ان حس میشد کرد(مثل زمان گیر افتادن مسعود تو اتاق ذکر هایی رو داشت میخوند ..) قلبم به تپش افتاده بود.... اینکه نقاط قوت وضعف یک سازمان امنیتی رو دارید مطرح میکنید این جای بسی امیدواری هست، (واقعا ما هر جا ضربه خوردیم از خودی ها بود. ) شهید عماد مغنیه رو با اطلاعاتی که خودی ها دادن شهید کردن. بهر حال دست مریزاد خدا قوت قلمتون هم شیوا بود ۰۰ انشالله که پله های ترقی رو چند یکی طی کنید ۰ التماس دعا🌹 🔹سلام مجدد تعریفات دوستان قشنگ و بجا و کامل بود منم قبول داشتم ولی یه نکته رو میخواستم بگم اونم اینکه وقتی داستان به مسائل خانوادگی محمد میرسید رشته کلام از دستتون در میرفت و نوع نگارش واقعا عوض میشد و معلوم بود به خاطر خود محمد و روابط دوستیتون، اینجور مینویسین. کاملا مشخص بود که نوشتار فرق کرده بازم ممنون به خاطر داستانهای امنیتیتون منم از اونایی بودم که فک کردم هیثم شهید شده و این داستان برای گذشتشه 🔹سلام چقدر خوبه که همیشه داستانهای شما در مجموع پایان خوش دارتد این به خاطر روحیه ی با نشاط شماست تو این زمان که همه دچار افسردکی و دلمردکی و آشفتگی هستند شما همچنان شاد و با نشاط و امیدوار هستید و این روحیه رو با پیامها و داستانهاتون به مخاطبینتون هم انتقال می دید ومن فکر می کنم این از خصوصیات منتظران ظهور است خوش به حالتون 🔹سلام حاجی خداقوت خیلی ممنون ازداستان قشنگتون دیگه درباره شوربه اعضای کانال قشنگ نظردادن ومغزم اونقدری درحال سوت کشیدن هست که نظری ندم ومیدونم وقت ندارین ولی اون روزرفتم حرم امام رضا(ع)جاتون خالی سعی می کنم همیشه نایب الزیاره همه شماسربازان اسلام باشم... فقط وقتی رفتم فروشگاه کتاب توحرم اولیش که هرچی گشتم ازکتابای شماهیچی نبودفروشگاه دومیشم رفتم فقط همه نوکرهاوچراسنی نیستم ودفترچه نیم سوخته یک تکفیری تونوداشتن پرسیدم که بقیه آثارچی؟گفتن اونامخصوصاکف خیابون چون سیاسیه آستان قدس نمیاره😳🤦🏻‍♀😱 واقعامن سرموبه کجابکوبم🤦🏻‍♀🤦🏻‍♀🤦🏻‍♀ مگه اونجایی که دینوازسیاست جداکردن کربلانبودکه سرحسین فاطمه(س)روبریدن؟😳🤦🏻‍♀😱😱 مگه جدایی دین ازسیاست مثل تکه تکه کردن پیامبر(ص)نیست؟😳😱🤦🏻‍♀😱 چرامسئله روشنگری به این مهمی تومحدوده حرم امام رضا(ع)بایدهمچین کتابایی ممنوع بشششههه؟؟؟🤦🏻‍♀🤦🏻‍♀🤦🏻‍♀چراااااا؟؟؟؟🤦🏻‍♀😱 من نوجوون دیگه گنجایش ندارم واقعازورم میاد🤦🏻‍♀انصاف نیست عاخه😢💔😱 🔹سلام خدمت حاج آقای حدادپور یکی دو روز پیش داستان شوربه رو مطالعه کردم و اینقدر جذاب بود تا حدود دو نصفه شب پاش نشسته بودم همه‌ی داستان های شما جذابیت خودش رو داشت، ولی این یه داستان یه جور دیگه بود. روایت ضعف ها و گاها شکست های ما، همون طور که خودتون هم توی بخش آخر نوشته بودید توی اون جلسه چند نفر آخر، مردم اعتمادشون نسبت به شما بیشتر میشه و حتی می تونن کمک کنن که بهتر کارها پیش برن پ. ن:من داستان های شما رو بعد از اینکه کامل میادش مطالعه میکنم برای همین گفتم تا دوی نصفه شب پاش بودم 🔹سلام حاج آقا واقعا لذت بردم هم از داستان هم از نظریات بسیار سنجیده و دقیق مردم و مهمتر از همه اهمیت و توجهی که شما به این پیامها میدید خدا به شما طول عمر باعزت بده و به ما توفیق استفاده بهینه از وقت و بالابردن بصیرت با کمک شما .ان شاالله.اجرتون با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف 🔹آقای حدادپور در جواب اونی که گفته بود اسم شوربه بده باید بگم خیلیم اسم خوب و معنا داری بود که برای داستان استفاده کردید. اگر مثلا میذاشتید شوکران نفوذ یا هیثم ماجرا یکم مشخص میشد
🔹سلام وقت بخیر 👌 چند نکته رو در مورد داستان میگم که خیلی مهمه و از مواردی بودن که منو جذب داستان کردن 1_نوع داستان این مدلی بود که همیشه دلت میخواست ببینی حالا بعدش چی میشه ،همین قضیه باعث جذب میشه و مخاطب با حس کنجکاوی با داستان همراه میشه و پا به پای داستان استرس و هیجان داری و غصه میخوری... 2_وقتی از مطالعه داستانی لذت میبری که تصویرسازی درستی از اون داستان در ذهنت شکل بگیره ،که اگه اینطور شد دقیقا مثل اینه که شما در سینما نشستی و دارن اون داستان رو روی پرده سینما نشونت میدن ،البته این مسئله برا من صدق میکنه اگه از من جزئیات اشخاص و مکان های شوربه رو سوال کنند، تک تک همه رو توصیف میکنم😁 دیدم که دوستان میگفتن بعضی جاها نمیفهمن که مثلا این مکالمه از کیه و یه جورایی قاطی میکردن، خب حقم داشتن شخصیت ها زیاد بود و بیشتر محاوره ایی بود اما مشکل دوستان از این بود که تصویر سازی درستی نداشتن و با داستان همراه نبودن 3_اضافه گویی یکی از مشکلاتیه که اگه یه داستان داشته باشه باعث خستگی خواننده میشه😖 نکته مثبت شوربه نبود اضافه گویی های بیجا بود اما موسیقی های بی کلام😐از نظر من اضافه بود ... حواس پرت کن بود 😐هر کی هم با موسیقی گوش داده صد درصد یه جاهایی از داستان رو نفهمیده و حواسش به موسیقی بوده😂 خلاصه ها هم همین طور😑 من هیچ وقت خلاصه هارو نخوندم کسی که داستان رو بفهمه نیاز به خلاصه نداره 4_قلم روان و ساده نویسنده هم از مزیت های هر کتاب و داستانیه و البته شوربه👌 5_حس کنجکاوی اینکه داستان کجاش واقعیته و کجاش ساخته ذهن نویسنده قطعا تا آخر عمر با ما هست😂و عذاب آور...اگه این مسئله رو روشن کنید بد نیس طولانی شد ببخشید🙏 در آخر تشکر از شما و قلم تون 👌🌸🌱 🔹به خانم مریم اشرفی گودرزی بگید بعد هر مستند داستانی آنگونه ک برای شوربه نوشت بنویسد...بسیار زیبا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺تشکر🌺 حقیقتا از همه عزیزان تشکر میکنم پیام های ارسالی شما همیشه به من انگیزه میده و مسیر را برای مراحل بعد روشن تر میکند. از عزیزانی که پیامشان منتشر نشد عذرخواهی میکنم. بالاخره باید حواسمون به حوصله مخاطب هم باشد. ضمنا دارم فکر میکنم که کاش میشد پیام های شما را در آخر متن کتاب هم آورده بشه خب مرسوم نیست ولی کار جذابی می‌تونه باشه حالا ببینیم مشاورین گرامی نظرشون چیه؟ خیلی مخلصیم مراقب احتیاط باشید😌
والا
هدایت شده از یک فنجان تامل
بی تو هم می شود زندگی کرد، قدم زد، چای خورد، فیلم دید، سفر رفت؛... فقط بی تو نمی شود به خواب رفت! 👤رضا کاظمی
اگر پناهندگی و یا تحصیل و یا اقامت و یا هر چیزی مثل اینا در خارج از کشور برای کسی بد و زشت و قبیح است، برای همه باید زشت باشه. راست و چپ هم نداره آخوند و غیر آخوند هم فرق نداره زن و مرد و انتصابی و انتخابی هم نداره ضمنا اگه خودمون نگیم، بقیه میگن بقیه هم که بگن، جوری جلوه میدن که تا پشت گوش آدم سرخ میشه. پسر و دختر و نوه و نتیجه و نبیره و ندیده این وری یا اون وری هم نمی‌شناسه تقریبا پنج شش هزار نفر از مسئولین درگیرش هستند پس اگه زشته، برای همه زشته نگین لابد مصلحت هست و بچه و نوه فلانی به قصد خدمت صادقانه برمی‌گردن اما بچه های بقیه شبانه‌روز افتادن تو کاباره ها و دیسکو و... اینا همش حرف هست اگه از اون ور میگیم، از این ور هم بگیم شادی همه تازه گذشته ها صلوات🌷😐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
منم مثل بقیه فقط یک بار شانس زندگی کردن و حیات و کودکی و نوجوانی و جوانی و پیری دارم خیلی خبر ندارم قبلاً حس و حال مردم چی بوده و میزان توجه مردم به امام مهدی ارواحنا فداه در چه دوره و زمانی کمتر یا بیشتر بوده؟ ولی همینو می‌دونم که ... حالا شاید نشه علمی ثابتش کردا حتی ذوقی و معنوی هم نمیتونم بشینم توضیح بدم ینی اصلا توضیح بردار نیست چی بگم؟ میگفتم فقط همینو می‌دونم که ... هوا هوای اضطرار و رسیدن به نقطه ای هست که ... نه... اینو نمی‌خواستم بگم ببین ی لحظه صبر کن فکرش کنم اوووووووم نگا خیلی بوی امام مهدی میاد میگیری چی میگم؟ منظورم و میفهمی؟ خیلی روزگار خاصیه اولش گفتم که تجربه همین یه بار زندگی را دارم خبر از بقیه موقع ها ندارم چه می‌دونم اون موقع ها چه خبر بوده؟ مگه چند سالمه؟ دوربین و تجهیزات هم نبوده که ثبت کنن ولی همین روزگار خودمون که میبینم حس میکنم خبراییه دوره بدی هم شده و نمیشه حرف زد فورا میگن فلان و بهمان حالا بگن اشکال نداره ولی اره خیلی حسش هست خیییلی زیاد ی جوریه آدم هم می‌ترسه هم تپش قلب و هیجان میگیره بوش حسش نزدیک بودنش اره جالبه که یه جوری شده که اصلا ربطی به اینکه چند شنبه باشه نداره دوشنبه شنبه جمعه خیلی حواسمون به این نیست که بشه جمعه و یادش بیفتیم اینی که گفتم همین حس و بو و حضور و اینا در کل هفته پیچیده حالا هر چیم بگن اوضاع خرابه و... خب خرابه که خرابه اصلا شاید چون به قول شماها اوضاع خرابه، دل و دماغ و فکرمون رفته به طرفش و‌ دنیا یه جور دیگه شده برامون ی جور دیگه ینی مثلا فکر میکنیم دیگه تقریبا آخر دنیاست پیچ ایستگاه جوانمرد قصاب و برو همین طور جلو جلو جلو جلو تا حتی بعد از ایستگاه حرم امام و... اره همین فرمون برو جلو بازم ... هممممشو که رد کنی حس می‌کنی کم کم دیگه راه نداره و باید پیاده شی دنیا دقیقا اینجوری شده خیلی باحاله وقتی آدم شایدم دنیا اینجوری بشه گفتن و میگن که: دیگه وقتشه! چ می‌دونم؟ نمیشه وقت تعیین کرد می‌دونم حالا فورا نمی‌خواد سوادتو فرو کنی تو... حلقم بذار حرفمو بزنم ولش کن نمیدونم ولی هستش دور هم نیست جوریه که مثلا یهو نشستی و به زبونت میاد که بگی: الهی دورت بگردم آقا😭