8.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چقدر زیبا😍
حضرت آیت الله حائری شیرازی در حافظیه شیراز
با تشکر از عزیز ارسال کننده
✔️ خوشبخت ترین پدر و پسر
بنظرم #عثمان_بن_سعید و پسرش محمد از خوشبخت ترین انسان های تاریخ هستند.
عثمان از خانه امام هادی در کودکی و نوجوانی رشد و نمو کرد و اغلب نوجوانی را در خدمت امام هادی بود.
تا اینکه بزرگتر شد و وقتی امام عسکری به امامت رسیدند به نوعی معاون اول امام عسکری محسوب میشد و تا آخرین روز زندگانی امام عسکری از طرف ایشان وکالت خاص داشتند و تقریبا همه کاره محسوب میشدند.
این پیرمرد روغن فروش که گاهی هم به تجارت زیتون و روغن زیتون مشغول بود و این مدل زندگی را پوششی برای رتق و فتق امور شیعیان قرار داده بود، شش سال نایب خاص امام عصر بود و دوران غیبت صغری را به شایسته ترین روش مدیریت کردند.
تا اینکه نامه ای از امام زمان دریافت کردند که متنش برای هر کسی بخونند، کار از غبطه میگذره و به حال خوش و حسن عاقبت و سعادت عثمان بن سعید حسودیش میشه.
حضرت به عثمان میگن که دیگه دستت درد نکنه و خیلی زحمت کشیدی و داری از دنیا میری و از بعد از وفاتت، پسرت میشه جانشینت و ارتباط من با مردم از طریق پسرت انجام میشه.
ینی علاوه بر خودش، تونست بچه ای به نام محمد تربیت کنه که اونم بشه نائب خاص و به مدت چهل سال نیابت را به عهده داشت.
کلا پدر و پسر خاص و عجیبی بودند.
از اون مدل پدر و پسرهایی که نمونه و مثالش در اطراف و تاریخ، نمیشه به راحتی پیدا کرد.
من فقط متن تسلیتی که امام زمان ارواحنا فداه بعد از رحلت عثمان برای محمد نوشتند را براتون میگم ببینید لنگه این نوع تعظیم و خاطرخواهی امام معصوم نسبت به دیگران در طول تاریخ دیده شده یا نه؟
والا ما که این مدل تسلیت ندیده بودیم و از تصور و ذهن کوچیک ما خیلی بالاتره که ببینیم امام معصوم رضایت کامل از متوفی داشته و غم و غصه زیاد بخاطر از دست دادنش تحمل کرده باشه و این اقرار و شهادت را به متن نامه و با دست خط شریفشان بنویسند تا برای همیشه و تا قیامت در تاریخ بمونه!
ببینید حضرت در متن تسلیت چه فرمودند:
🔹 «پدر تو به سعادت و نیکبختی زندگی کرد و وفات نمود در حالتی که محمود و پسندیده بود. خدا او را رحمت کند و او را به اولیا و سادات و موالیان او ... ملحق نماید. خداوند روی او را تر و تازه نماید و لغزشهای او را ببخشد و جزا و اجر تو را زیاد کند و صبر نیکو در مصیبت او به تو عطا فرماید، تو مصیبتزده شدی و ما نیز مصیبتزده شدیم، و مفارقت پدرت، تو را و ما را به وحشت انداخت. پس خداوند او را به رحمت خود مسرور فرماید، در منقلب و مثوای او که آرامگاه او است.»
دهان آدم باز میمونه!
چقدر باید کسی بزرگ باشه که امام زمانش از رفتنش اینقدر ناراحت باشند.
میگن: قدر زر، زرگر شناسد ... قدر گوهر، گوهری
دقیقا ینی همین.
👈 مطلب آخر را عرض کنم و تمام!
از عثمان بن سعید پرسیده بودند لذت بخش ترین لحظه عمرت کی بود؟
(اجازه بدید با زبان خودم روایت کنم)
فرموده باشند:
در محضر امام عسکری علیه السلام بودیم و درباره جانشین ایشان پرسیدیم؟
حضرت فرموده باشند: پسرم که او را تا حالا ندیدید و امروز او را خواهید دید. او جانشین من و آخرین ذخیره الهی است و...
دل ما برای دیدن آخرین ذخیره الهی میتپید و تحمل نداشت.
لحظات به سختی میگذشت و یک چشممان به جمال امام عسکری بود و یک چشم دیگرمان به درب حجره.
تا اینکه پس از لحظاتی، در باز شد. نوری پیشاپیش کودکی که آثار جلالت و شکوه فراوان در چهره و هیبتش داشت وارد شد.
دو سه نفر بودیم و نفسمان در سینه حبس شده بود.
بی اختیار از جای خود برخواستیم
دستمان بر سینه بود تا قلبمان پرواز نکند و از هیجان و شدت عشق و علاقه، قالب تهی نکنیم.
با چشم اشکبار سلام کردیم و چشم از چهره و قد و بالای مبارک و فاطمیِ آخرین امام و ذخیره الهی بر نمیداشتیم.
به زبانم آیه و ان یکاد و ذکر لا حول و لا قوه الا بالله جاری بود.
تمام قد تعظیم کردیم در حالی که با ذوق فراوان، در آن لحظه فقط یک جمله به زبانمان جاری بود و آن جمله این بود:
🌺اللهم صلّ علی محمد و آل محمد🌺
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
امشب در یکی از گروه های واتساپی، بداهه گویی برگزار شد و بسیار چسبید☺️
ضمن تشکر از شعرای گرامی
تقدیم با احترام 👇🌷☺️
حوریان مجمعه ی نقل و نبات آوردند
زعفران و هل و عطر و شکلات آوردند
شیعیان حلقه ی ذکر صلوات آوردند
اصل حلوای عراق از عتبات آوردند
شاعری آمد و با شور و طراوت به به
عشق می کرد در این دایره قسمت به به
سلطنت را قدحی داده همین سن کمت
می کَشد حادثه ها را سر گیسوی خمت
سال ها رفت ، جوانی و من از داغ غمت
شده ام پیر بیا ای به صفای قدمت
خبری هست در این فصل مسرت به به
شده شاید شب پایانی غیبت به به
نور بر پهنه ی عالم ز فلک میریزد
سیم و زر از نفس و بال ملک میریزد
عشق بی وقفه ز دامان الک میریزد
از لب یار شکر خند و نمک میریزد
چشم از شوق شده جاریِ چون شط به به
سینه ها گشته لبالب ز محبت به به
مهربان آمدی و شب به تکاپو افتاد
فرصت تازه به دست گل شب بو افتاد
نور بر دامنه ی راه فرارو افتاد
شعفی در قفس سینه آهو افتاد
وعده ای داده به دل آیه ی بهجت به به
عنقریب است شب عشق و ولایت به به
چه شبی جلو ه گر از نور خدا می بینم
همه جا غرق هیا هوی صفا می بینم
ردـّ پایی ز ولایت به منا می بینم
از غم و غصه دل شیعه رها می بینم
گفتم این رابشودباور مردم به به
هرکه گیرد ره اورا نشود گُم بهبه
بنویسید اگر رود بیاید خوب است
آن سفر کرده ی موعود بیاید خوب است
آن که همزاد حرا بود بیاید خوب است
آتشی بر دل نمرود بیاید خوب است
می رسد دوره ی توحیدی عزت به به
می کند حضرت خورشید حکومت به به
شاه شمشاد قدان خسرو شیرین دهنان
وارث تیغ و ردا و علم صف شکنان
یعنی آن منتقم از کوچه و خونین کفنان
آری آمد به خدا صاحب و مولای جهان
شده تکمیل کنون برج ولایت به به
به سرانجام رسیده است امامت به به