-جوزت از اینا چی میفهمی؟
-ببینم چی داریم ... اووووم ... من حدس میزنم ... که معمولا حدسام اشتباه درنمیاد ... اولا محل کارش خیلی دور نیست و همین نزدیکیه ، دوما ممکنه قبل از این همسرش با کسی دیگه هم بوده اما به هر حال اسمشو میذاره زندگی ، سوما که فکر کنم این از همش مهمتره اینه که اطرافش مثل مور و ملخ مامور ریخته و از این وضعیت ناراضیه و احساس خوبی نداره...
-آفرین ... دقیقا ... دیگه؟
-و این که به زن و زندگیش علاقه داره. و حتی به پسرش یه جورایی از همسرش هم بیشتر علاقه داره. البته اینو خیلی مطمئن نیستم اما بعید هم نیست.
-دقیقا ... و یک نکته دیگه هم این که خیلی حرف داره واسه گفتن. دلش هم زبون و دوست و همسایه میخواد. اجتماعیه. منزوی و گوشه گیر نیست.
-اینقدر که با یه توپ، به طرف باروتی و لنکا اومد و سر یه صحبت دو سه دقیقه ای باز شد.
-و این خیلی خوبه. گاردش بسته نیست. ضمنا دقت کردی؟ خیلی هم شیکه. پیراهن و شلوارش خیلی نو و برند بود.
-به این دقت نکردم. ینی ندیدمش اصلا. خب اگه اینم باشه که ینی میتونه پایه مهمونی و هدیه و معاشرت و این چیزا باشه.
-و نباید یادمون بره ... و حتی باید به لنکا یادآوری کنیم که در مهمونیا و معاشرت با بنجامین و همسرش، خیلی به بنجامین نخ نده و شیطنت نکنه.
-چون از این حرفا پیداست که نمیتونه آدم اخلاق مداری نباشه. حداقل در حوزه فردی و خانوادگی.
-خب با این فکت ها که ازش داریم، بیا یه لیست از موضوعاتی که مورد علاقه اینجور آدماست بعلاوه پیوست های ظاهری و غذایی و خریدن هدیه و این چیزا بنویسیم.
-موافقم.
داروین به تخته نزدیکتر شد و ماژیکش را برداشت و همین طور که شروع به نوشتن کرد گفت: «طبق اطلاعات قبلی که ازش داریم، و چیزای مختصری که در مکالمه امروز صبح دستگیرمون شد، بنظرم میتونه این موضوعات برای جلسات خانوادگی و مهمونی های دورهمی برای بنجامین جذاب باشه: 1.زندگی دانشمندان و اطلاعات کمتر شنیده شده از زندگیشون 2. بحث درباره بچه و شیرینی بچه دار بودن و اصلا چی شد که تصمیم گرفتن لوکا رو به دنیا بیارن 3. ... تو هم یه چیزی بگو جوزت!»
جوزت گفت: «مثلا شاید جوک و حرفای فان و این چیزا هم در مورد زندگی متاهلی و زن و شوهری بد نباشه.»
داروین: «موافقم 4. شوخی با زندگی و مناسبت های زن و شوهری و این چیزا 5. دیگه ... دیگه ... بذار ببینم ... آهان ... معرفی برندهای جدید کیف و کفش ... 6. یادم اومد ... این که خودش بچه چندمه و پدر و مادرش کجان؟»
جوزت گفت: «مخالفم ... زود نیست؟»
داروین با خودش فکر کرد و دید جوزت راست میگوید. فورا پاکش کرد و گفت: «آره ... حق با توئه ... عجولانه است ... جوزت بزنیم تو یه بحث علمی؟»
جوزت جواب داد: «چه مدل و نوع از بحث علمی میخوای مطرح کنی که اولا از لنکا و باروتیِ شیرین عقلِ کله شق بربیاد که پا به پای بنجامین برن؟ بنظرم ولش کن. یهو گند میزنن به همه چیز.»
صدای قهقهه داروین بلند شد. وقتی خنده اش تمام شد گفت: «موافقم ... اونا رو چه به این غَلَطا؟!»
جوزت: «نمیدونم دلیل انتخاب آبراهام و ماموریتش چیه؟... اما بنظرم کسیه که میتونه بنجامین عاشقش بشه...»
ادامه دارد...
@Mohamadrezahadadpour
🔥معاریو مدعی موفقیت عملیات ترور رهبر حزب الله شد.
روزنامه عبری زبان معاریو با استناد به برآوردها ارتش رژیم صهیونیستی مدعی شد عملیات ترور سید حسن نصرالله دبیرکل حزب الله در ضاحیه جنوبی بیروت موفقیتآمیز بوده است.
شبکه 12 تلویزیون رژیم صهیونیستی تاکید کرد که نتانیاهو در پاسخ به سوالی پیرامون ترور نصرالله گفته است: منتظر بمانید.
دلنوشته های یک طلبه
🔥معاریو مدعی موفقیت عملیات ترور رهبر حزب الله شد. روزنامه عبری زبان معاریو با استناد به برآوردها ارت
️کانال ۱۳ عبری: ما مطمئن هستیم که نصرالله در مکان مورد حمله قرار گرفته بوده است ولی از سرنوشت آن گزارشی در دسترس نیست.
◀️ متأسفانه به اندازه ای که رسانههای عبری و صهیونیستی در خصوص اخبار امشب در حال کار و عملیات روانی هستند، چندان خبری از رسانههای مقاومت نیست. این خالی گذاشتن عرصه افکار عمومی اثرش از هر حمله و تروری مخربتر است.
خبرای خوبی رسید.
انشاالله درست باشه و وجود نازنین سید مقاومت در صحت و سلامت کامل باشد.
دلنوشته های یک طلبه
خبرای خوبی رسید. انشاالله درست باشه و وجود نازنین سید مقاومت در صحت و سلامت کامل باشد.
احتمال زنده بودن ایشان قوت گرفت.
◀️ ارتش اسراییل ادعا میکند نشانههایی از احتمال زنده بودن حسن نصرالله دریافت شده است؛ به همین دلیل قصد دارد مناطق هدف قرار گرفته را مجددا بمباران کند.
✔️ رفقا، هر کس ادعا کرد که این حملات نتیجه انتخاب ناصحیح در ریاست جمهوری است و خواست از آب گلآلود ماهی سیاسی بگیره، با پشت دست نه، بلکه با جفت لگد(با تعیین دقیق هدف و موضع) بزنید تو دهنش تا دیگه از این غلطا نکنه و خلاف نظر مبارک رهبر فرزانه انقلاب در خصوص لزوم وحدت و پرهیز از نظرات نسنجیده دهنشو باز نکنه.
محکم بزنیدا
موید و منصور باشید
🔶 رهبر معظم انقلاب درباره قضایای اخیر لبنان پیامی صادر کردند.
در بخشی از این پیام آمده است: همه نیروی مقاومت منطقه در کنار حزبالله و پشتیبان آن است. سرنوشت این منطقه را نیروهای مقاومت و در رأس آنان حزبالله سرافراز رقم خواهد زد. مردم لبنان فراموش نکردهاند که در روزگاری نظامیان رژیم غاصب تا بیروت را زیر چکمه قرار میدادند، این حزبالله بود که پای آنان را قطع کرد و لبنان را عزیز و سربلند ساخت. امروز هم لبنان به حول و قوه الهی دشمن متجاوز و خبیث و روسیاه را پشیمان خواهد کرد. بر همه مسلمانان فرض است که با امکانات خود در کنار مردم لبنان و حزبالله سرافراز بایستند و در رویارویی با رژیم غاصب و ظالم و خبیث آن را یاری کنند.
👈 این جمله رهبر فرزانه انقلاب که *سرنوشت این منطقه را نیروهای مقاومت و در راس انان حزب الله رقم خواهد زد* نشون میده که نباید منتظر اون حملات و برخوردهای عجیب و غریب از ایران باشیم.
لطفا آرامش خودتون را حفظ کنید و از تولید و بازنشر پیام های احساسی خودداری کنید.
✔️حزبالله شهادت سیدحسن نصرالله را تأیید کرد.
مقاومت اسلامی لبنان در بیانیهای اعلام کرد: سرور مقاومت، بندهٔ صالح، رهبر شجاع و دلاور، مؤمنی حکیم و بصیر در جوار پروردگار که در جهت رضای او حرکت کرده بود، به قافلهٔ جاویدان شهدا پیوست.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شیعتی....
او سمعتم بغریب او شهید فاندبونی😭
همراه سید مظلوم مقاومت برای امام حسین علیه السلام گریه کنیم😭😭😭
بسم الله الرحمن الرحیم
رمان 🔥🔥#خط_سوم🔥🔥
✍️ اثر محمد رضا حدادپور جهرمی
#قسمت_پانزدهم
دو سه روز گذشت. حوالی ظهر بود که میشل در خانه اش نشسته بود که دید در میزنند. عینکش را درآورد. ابتدا از پنجره به بیرون نگاه انداخت. دید همسایه جدیدشان(لنکا) است. رفت و در را باز کرد. با چهره نگران لنکا روبرو شد.
-سلام
-سلام. شما باید همسایه جدید ما باشین. درسته؟
-درسته. ما به مشکل خوردیم. پدر حالش خوب نیست و داریم میبریمش بیمارستان. نمیتونیم لوسی(سگ) رو تنها بذاریم.
-بیارینش اینجا. با پسرم بازی میکنه.
تا این را گفت، لنکا با دست به لوسی اشاره کرد و لوسی هم سرش را پایین انداخت و وقتی میشل کنار رفت، وارد خانه شد.
-محبتتون رو جبران میکنم
-نگران نباش. پدر حالش خوب میشه.
لنکا رو به طرف ماشین باروتی رفت و سوار ماشین شد.
وقتی میشل در را بست، دید لوسی خیلی مظلومانه رفته و کنج هال نشسته. کنار تلوزیون. میشل، لوکا را گذاشته بود روی صندلی مخصوص بچه ها روبروی تلوزیون. لوکای یک ساله هم با تعجب به لوسی نگاه میکرد و هر از گاهی لبخندی کوچک میزد.
میشل تبلتش را برداشت و روبروی تلوزیون نشست. نگاهی به لوسی انداخت. دید حیوان آرام و بی سر و صدایی است. عینکش را زد و دوباره به مطالعه اش مشغول شد.
〽️از یک سو؛
داروین و جوزت در خانه امن با دوربین بسیار ریزی که در گردنبند نامرئیِ لابلای موههای گردن لوسی بود، به طور واضح میشل و لوسی و خانه و زندگیاش را میدیدند. لوسی حیوان شیطون و بازیگوشی نبود و حرکات تند و سریع سر و گردن نداشت که نشود از دوربین به اطرافش نگاه کرد.
-جوزت: «من تا حالا سگ ماده به این باهوشی ندیدم.»
داروین: «منم همینطور. تا وقتی بوی سرخ کردنی نشنوه، عالیه. یک سالی که آبراهام تربیتش کرد، فوق العاده شد.»
-الان باید چیکار کنه؟
-بشین نگاه کن. کم کم بلند میشه و خیلی عادی، تو خونه میگرده و همه چیزو نشونمون میده.
ده دقیقه گذشت. لوسی بلند شد. همین طور که داشت حرکت میکرد، لوکا با چشمان کودکانه اش او را تعقیب میکرد و گاهی از دیدن او به وجد می آمد و صدای ذوق از خودش درمیآورد.
چون بی سر و صدا بود و فقط گاهی صدای زوزه ضعیفی از او شنیده میشد، حواس میشل را پرت نکرد. همین طور داشت میگشت و برای خودش بازی اما برای داروین و جوزت جاسوسی میکرد که ...
〽️از سوی دیگر؛
لیام در خانه ای دیگر، همین طور که تازه از حمام بیرون آمده بود و داشت سرش را با حوله خشک میکرد، چشمش به مانیتور خورد و دید که یک سگ در خانه بنجامین و میشل در حال بازیگوشی است. اول توجه نکرد و رفت سراغ آینه و موهایش را با سشوار خشک کرد. سپس شروع به شانه زدن موها و حالت دادنش با سشوار کرد که در گوشه آینه که تصویر مانیتور در آنجا افتاده بود، دید که لوسی از آشپزخانه درآمد و به طرف اتاق خواب رفت.
دست از شانه و سشوار برداشت و دقیق تر به آن نگاه کرد که ناگهان شنید میشل همین طور که سرش پایین است و تبلت در دست دارد او را صدا زد: «لوسی ... لوسی کجایی؟»
لوسی با شنیدن اسمش فورا تغییر مسیر داد و به طرف میشل و لوکا رفت. لیام دید وضعیت عادی است و به کارش ادامه داد. اما خبر نداشت که لوسی در بین پنجه های دست و پایش دو سه تا مینی میکروفن به همراه داشت که آن را در دو سه نقطه از مسیری که طی کرد، جا گذاشت و کسی هم نفهمید.
از وقتی آن مینی میکروفن ها فعال شد، داروین به جوزت گفت: «اینا فقط پنج روز کار میکنن. ما فقط پنج روز فرصت داریم که اطلاعاتی که میخوایم جمع کنیم و کارو تموم کنیم.»
جوزت گفت: «کار من کی شروع میشه؟»
داروین همین طور که مشغول تنظیم صدای خانه میشل بود جواب داد: «زیاد طول نمیکشه. آماده باش!»
ادامه ... 👇
⛔️دانشگاه
بنجامین در اتاقش مشغول مطالعه بود که ساعتش را که کوک کرده بود به صدا درآمد. سر ساعت، بنجامین کشوی میزش را کشید و یک قرص کوچک از آن درآورد و در دهانش انداخت. سپس بلند شد و چند قدمی تا پنجره اتاقش راه رفت. همین طور که به بیرون نگاه میکرد، چشمش به لئو خورد که در حال وارد شدن به ساختمان مرکزی دانشگاه بود. با همان کت مشکی و کراوات همیشگیاش.
نیم ساعت بعد، بنجامین، لئو را به اتاقش دعوت کرد و روبروی هم نشستند و با هم گپ زدند.
-پسرم از یکسالگی عبور کرد و وارد دو سالگی شده. قبلا خیلی میفهمید. غم و شادی منو درک میکرد اما الان احساس میکنم علاوه بر درک، یه جورایی باهام همدردی هم میکنه.
-بنجامین! تو آدم خیلی حساس و انسان دوستی هستی. بخاطر همین بچه ات رو میفهمی. اونم تو رو میفهمه. فقط آدمایی که با بقیه صرفا با سیاست برخورد نکنند بلکه با قلبشون مراوده کنند، با بقیه به حس مشترک میرسند. حتی اگر طرف مقابلشون یه بچه باشه که قادر به حرف زدن نیست.
-من از بچگی همینطور بودم. خیلی حساس و انسانی به همه چیز نگاه میکردم. شاید بخاطر همین باشه که مثلا وقتی یه زن و شوهر جوون با یه پیرمرد در پیاده رو میبینم که دارن اسباب و وسایل منزلشون رو پیاده میکنند، از اون زن و شوهر احساس خوبی میگیرم و حس میکنم میتونم باهاشون حرف بزنم.
-امتحانش کردی؟ مثلا رفتی جلو و معاشرت کردی؟
-آره. همین دو سه روز پیش اتفاق اتفاد. همسایه مون شدند. همسایه روبرومون. شاید درست نباشه که بگم ... هیچی ... ولش کن ... خلاصه آره ... تجربه خوبی بود ... مخصوصا برای من که میل به معاشرت دارم اما حس میکنم رفتارم طوریه که اطرافمو حصار کشیدم.
-بنجامین! برام بیشتر از اون دو نفر میگی؟
-اووووم ... خب چی بگم مثلا؟ آدمای خوبی به نظر میرسیدند. یه پیرمرد سیاه پوست هم باهاشون بود که منو یاد بابام مینداخت.
-نه ... ببین بنجامین! مگه از من نخواستی که تراپیستت باشم؟
-آره خب. خودم خواستم. تو هم دانشش رو داری و هم مرد عاقلی هستی.
-پس ازت خواهش میکنم هر چی هست بهم بگو! حس میکنم علی رغم این که از اون زن و شوهر حس خوبی گرفتی، اما یه چیزی در نقطه خاکستری ذهنت درباره شون اذیتت میکنه که حرفتو نیمه ناقص رها کردی.
-چیز مهمی شاید نباشه ... اما بنظرم خیلی عادی نبودند.
لئو با شنیدن این جمله اندکی جا خورد اما خیلی عادی و جدی پرسید: «واقعا؟ چطور؟ برام توضیح بده!»
-راستش ... بنظرم اونا زن و شوهر نبودند. چون دوران مجردیم خیلی طول کشید، خیلی خوب میفهمم که وقتی یه زن و مرد کنار هم می ایستند، بینشون چه نسبتی هست؟
-بین اونا چه نسبتی هست به نظرت؟
-بیشتر به همکارا میخوردند تا زن و شوهر. حالا مهم نیست اما فکر میکنم نمیتونم خیلی رو اونا به عنوان دوستان خانوادگی حساب کنم.
-میفهمم. اما اگه من جای تو باشم، خیلی حساس نمیشم و بهشون فرصت میدم که تو دل و ذهنم جا باز کنند. اگه موفق شدند، چرا دوست نباشیم؟ اگرم موفق نشدند، رفتار آدما جوری مکانیزمش طراحی شده که مثل دریا اون چیزایی که دوس نداشته باشه رو پس میزنه.
-اینو خیلی قبول دارم. لئو چرا یکی مثل تو همسایه ما نشد؟ من خیلی دوس دارم وقتی عصرها تو خونمون نشستیم و داریم قهوه میخوریم، خانوادگی از این بحثا کنیم.
ادامه ... 👇
لئو لبخندی زد و گفت: «همیشه پازل اطراف انسان، جوری که دلش بخواد چیده نمیشه.»
بنجامین جواب داد: «اما بهم قول بده که یه روز بیایی خونمون و با خانمم و تو بشینیم و قهوه بخوریم و گپ بزنیم.»
لئو که داشت آماده میشد که برود، دوباره لبخندی زد و گفت: «حتما. به زودی میشینیم دور هم و گپ میزنیم. راستی قرصایی که میخوردی رو قطع کردی؟»
بنجامین گفت: «از وقتی گفتی دیگه قرص نخور، نخوردم.»
لئو: «بسیار خوب. میبینمت.»
بنجامین: «حتما.»
لئو از دفتر بنجامین خارج شد. از پله ها تندتند پایین آمد و وقتی وارد محوطه شد، هنوز به ماشینش نرسیده بود که گوشی همراهش را درآورد و به لیام زنگ زد.
-لیام! برای میشل و بنجامین همسایه جدید اومده؟
-تو اون خیابون دو سه تا واحد خالی بود که تقریبا تمامشون پر شده. چطور؟
-منظورم همسایه روبرویی اوناس؟
لیام همین طور که دوربین روبروی خانه میشل را چک میکرد، روی خانه باروتی و لنکا زوم کرد و گفت: «آره خب. یه زن و شوهر جوون. چطور؟»
لئو با اندکی عصبانیت پرسید: «لیام تو نباید اینو به من میگفتی؟!»
لیام که از این حرف لئو تعجب کرده بود زوم دوربین را روی خانه باروتی و لنکا بیشتر کرد و گفت: «اتفاقی افتاده مگه؟ چیز مشکوکی تا الان ندیدم.»
لئو دوزِ عصبانیتش را بیشتر کرد و گفت: «بنجامین خیلی باهوش تر اونی هست که نشون میده. گفت حس خوبی از اونا نگرفته. حس ششمش از سگ قوی تره. رو این زن و شوهره کار کن!»
لیام دوباره برگشت روی دوربینی که خانه میشل را نشان میداد و همین طور که داشت دنبال سگِ آبراهام در خانه میشل میگشت، گفت: «گفتی سگ؟! الان یه سگ تو خونه میشل هست که گفت زن همسایه آورده و گفته تا غروب ازش مراقبت کن!»
لئو که داشت از حرص و عصبانیت فشارش بالا میرفت، سوار ماشینش شد و سر لیام داد کشید و گفت: «مگه نگفتم که خونه میشل و بنجامین باید ایزوله حفاظتی باشه؟ الان اون سگ تو خونه اونا چیکار میکنه لیام؟!!»
لیام که حرفی برای گفتن نداشت، سکوت کرد. لئو ادامه داد: «فورا با میشل تماس بگیر! نه . تماس نگیر. خودت برو و این سگو چک کن! ببین چیزی باهاش نباشه. لیام لطفا جدی تر باش عوضی!»
این را گفت و تلفن را قطع کرد. لیام که داشت همچنان لوسی را از دوربین میدید، فورا کلاهش را برداشت و به سر گذاشت و به طرف خانه میشل راه افتاد.
ادامه دارد...
@Mohamadrezahadadpour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعرخوانی (نفس آخر اسرائیل است)
#حاج_امیر_کرمانشاهی
این دو تا 👆 توییت را یادتون هست؟ پارسال و در روزهای ابتدایی طوفان الاقصی نوشتم.
◀️ امشب متأسفانه منابع آمریکایی گفتند: *اسرائیل برای حمله زمینی به لبنان آماده می شود.*
مرحله پس از حمله، تثبیت و ایجاد نوار نظامی قدرتمند در خانه دشمن است.
همان کاری که در روز سوم طوفان الاقصی خطاب به حماس توییت کردیم اما اثری نداشت و حماس این کار را نکرد. دقیقا همان کار الان در دستور کار اسرائیل قرار گرفته و میداند که اگر فورا پیشروی نکند و کمربند نظامی را در خاک حریفش توسعه ندهد، باید به زودی در خانهاش بجنگد. آنها اشتباه حماس را نخواهند کرد.
این الفبای جنگ است.
#مرگ_بر_اسرائیل
@Mohamadrezahadadpour
موضوع تعداد موشکهای شلیکشده و یا موشکهای به هدف اصابتکرده که طرف مقابل بر روی آن ها متمرکز شده، موضوع دست دوم و فرعی است، موضوع اصلی ظهور قدرت اراده ملت ایران و نیروهای مسلح در عرصه بینالمللی و اثبات آن است که ناراحتی طرف مقابل نیز از همین موضوع است.
#مرگ_بر_اسرائیل
https://virasty.com/Jahromi/1727591361489528737
❌ در بعضی کانالها مطالبی در خصوص آمادگی برای شرایط جنگی و رفتن به طرف گاو و گوسفند و پختن نان در خانه و خریدن اسب و قاطر برای حمل و نقل و دیگر خزعبلات شنیده میشود!😐
ضمن ابراز تاسف از این همه سطحی نگری، خواهشمندیم با ذهن و روان مردم بازی نکنید تا عقلای قوم بهتر بتوانند تصمیات درست نظام اسلامی را اعلام و پیادهسازی کنند.
اما
به لحاظ سیاسی و در مقایسه با نطر امامین انقلاب، این تفکرات خود جریان انحرافی است و گسترش تمدن نوین اسلامی را دچار چالش می کند و کشور را تصعیف.
گاهی در شعار میگویی مرغ صنعتی مضر است، سرد است اما در عمل کاهش تولید مرغ، تا اغتشاش هم جلو می رود.
در کشور جریاناتی دارند با تمام مظاهر مدرنیته می جنگند و مردم را به دوری از دست آوردهای بشری دعوت میکنند چون دست خودشان خالی است و برای مدیریت آینده خود، باید بازی را بکشند در زمین خودشان یعنی سنت های قدیمی و ساده و...
رهبری فرمودند باید قوی شویم
جنگ این روزهای اسرائیل نشان میدهد نقش علم فیزیک، شیمی، هوش مصنوعی و نیروی هوایی چقدر در تغییر معادلات مهم و موثر است.
ما اگر از حوزه دیجیتال ، سخت افزار و نرم افزار و نانو و...عقب بیفتیم، بدون شک بر ما مسلط می شوند.
@Mohamadrezahadadpour
🛑 ضمنا خبر اعلام آماده باش سایبری تکذیب شد!
روابط عمومی سازمان پدافند غیرعامل: انتشار اخبار مبنی بر اینکه این سازمان اعلامیهای تحت عنوان آمادهباش سایبری سطح قرمز برای زیرساختها منتشر کرده غیرواقعی و جعلی است.