رفقای منبری و مبلّغ
فضلای حوزوی و دانشگاهی
جسارتا ماه محرم نزدیک هست و رسم بوده که علما از ماه ذی الحجه هر سال، مباحث و مطالب دهه محرم را میبستند.
خواهشا
لطفا
و جسارتا :
🔺یه کم مطالب #به_روزتر و #کاربردی_تر
🔺یه کم فاصله گرفتن از فیش ها و سررسیدهای مباحث سالهای قبل
🔺یه کم مطالعه عمیق تر درباره تاریخ و روضه ها و چالش های اعتقادی مردم
🔺یه کم خلاقیت و دوری از تقلید و تکرار
🔺یه کم شنیدن سخنرانی و روضه های علما و بزرگان و منبری هایی که دستشون از مطلب و روش درست ارائه پر هست
👈 خواهش میکنم تا مطالب و منابع و موضوعاتتون قطعی نشده، قول قطعی به مردم ندید.
🔺ما هنوز در زمینه تفسیر صحیح #انقلاب_امام_حسین (نه صرفا واقعه بودن کربلا) به اشباع و درک عمومی نرسیدیم. لذا جا داره خیلی دربارش مطالعه و سخنرانی ارائه بدیم تا دیگه کسی جرات نکنه ازش برداشت #مذاکره برد_برد کنه!
میگیرین که خدا شکر؟!
الان مردم ما گرفتارن
اما حوصله شنیدن حرفای شعاری و صرفا نصیحت در برخورد با مشکلات واقعیشون ندارند.
پس لطفا یا ورود به اون مباحث نداشته باشیم و یا با ارائه راهکار درست و عملیاتی و زود بازده باهاشون حرف بزنیم.
خلاصه دهه محرم مهمی در پیش رو داریم.
دمتون گرم
خدا حفظتون کنه🌷🌹
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
@mohamadrezahadadpour
مردم!
لطفا اولویت شما برای گرم کردن مجالس جشن #غدیر و عزای #دهه_محرم ، آپارتمان و مجتمع و شهرک و محله و کوچه و خیابون خودتون باشه!
جلسات بزرگ و مشهور، مشتری های خودشو داره اما اگه مجالس خانگی و محله هر یک از ما ضعیف بشه، با دست خودمون داریم بساط و گرمی بازار محبت اهل بیت را محدود میکنیم به چند تا جلسه بزرگ و مشهور!
اما غافل از اینکه طلبه و مداح و بچه های محل خودمون نباید دلسرد بشن.
خدا حفظتون کنه
👈 خدا و امام حسین جلسات بزرگ و مشهور، خدا و امام حسین جلسات کوچک و آماتور و سنتی هم هست. خداوند در جلسات کوچک هم ارحم الراحمین هست و توی حال خوب کردن من و شما، قطعا کم نمیذاره.
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
@mohamadrezahadadpour
خبر که والا سلامتی شما
خبر اینکه اگه تا دیروز درگیر صف های طولانی مجوز و سنگ اندازی از ما بهترون بودیم، الان دیگه باید فکر یه وام قلمبه ۲۰۰ میلیون تومانی (!!) برای چاپ اولِ سه چهار تا کتاب باشم!
افزایش وحشتناک قیمت #کاغذ و عدم دستگیری و محاکمه رانت های کاغذی و عدم نظارت بر قیمت ارز و ده ها مسئله دیگه، فقط باعث بدنامی نویسنده و ناشر در افزایش قیمت کتاب شده و ضررش هم متوجه نویسنده و ناشر و مردم میشه!
با اینکه خدا شاهده از هیچ نهاد و ارگانی #هیچ کمکی نمیشم، اما گفتم حتی اگه فرش زیر پام بفروشم، نمیذارم کتابها چاپ نشه و یه جوری تامینش میکنم.
لطفا شما هم بیشتر درک کنید و دعا کنید خدا کسی را شرمنده خودش و مردم و نذرهایی که کرده نشه!
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
دلنوشته های یک طلبه
قبول باشه ان شاءالله فقط جسارتا خیلی محکم پرتاب نکنینا 👈 آخه ابلیس فقط پیشنهاد گناه بهمون داده و ا
✔️اگه من اونجا بودم، هفت تا سنگ به این نیت ها میزدم:
🔺سنگ اول: بخاطر همه چیزایی که نباید میدیدم و نتونستم نگاهم را کنترل کنم😭
🔺سنگ دوم: به خاطر همه اون چیزایی که دیدم و دلم خواست و نباید میخواست و غلط کرد که خواست😭
🔺سنگ سوم: دلم که خواست هیچ ... رفتم دنبالش ... این دنبال رفتن ها، رو اولین چیزی که اثر گذاشت، نمازم بود ... دیگه با حال نماز نخوندم ... چه برسه به نافله شب ... اون که پیش کش😭
🔺سنگ چهارم: وقتی نمازم به دلم ننشست، نشستم گناهمو توجیه کردم و گفتم: *ای بابا ... رفع تکلیفه دیگه!* سنگ چهارم به خاطر همه عبادت های رفع تکلیفی و بی حوصله و یا از روی جوّ 😭
🔺سنگ پنجم: توبه یادم رفت ... حالا اگه یادمم بود، خیلی فرقی نمیکرد. چون با حالتی توبه میکردم که انگار داشتم مسخره بازی درمیاوردم😭 ته دلم گناه میخواست اما زبونم بلند میگفت الهی العفو😭
🔺سنگ ششم: درگیر زندگی و خودم شدم. حرفت گوش نکردم اما همیشه مثل طلبکارا باهات برخورد کردم. تازه وقتایی که مثلا کلی حالم خوب بود و معنوی بودم، لیست بلند بالای حوائجم یادم میومد. اصلا یادم میرفت تا یه ساعت پیش، چنان فراموشت کرده بودم که انگار نه انگار هستی و میبینی. به اندازه دوربین مدار بسته هم برات تره خورد نکردم😭
🔺سنگ هفتم: به همه بت هایی که برای خودم ساختم بندی از اون بت ها انداختم دور گردنم. بت جوانی، بت جذابیت، بت علم، بت شهرت، بت شهوت و ...😭
👈 خدایا هفت تا سنگ خیلی کم بود
یه حساب سر انگشتی که دارم میکنم، حداقل هفتاد تا سنگ فقط همین حالا یادم اومد ...
چه برسه به اینکه بخوام فکرش کنم که چقدر بد بندگی کردم😭😭😭
خدایا
اما من پررو تر از این حرفام😭
من معنی *از رگ گردن نزدیک ترم* را نمیفهمم
میشه بغلم کنی😭😭😭
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
@mohamadrezahadadpour
من حتی وقتایی که بچه تر بودم ... شاید از حوالی اول راهنمایی، این موقع شب ها تازه خمیازه میکشیدم
بعدش کم کم
خم دوازده
خم سیزده
یادش بخیر
مادرم قدغن کرده بود شاعر بشم
میگفت شعر نه!
میگفت شعر، آدمو دخترباز بار میاره😂
میگفت کدوم آیت الله شاعر داشتیم که تو بخوای دومیش باشی؟!
بنده خدا خبر نداشت ...
یه شب که داشتم شعر میگفتم و بنظر خودم باید ثبت جهانی میشد، ساعت ۳ بعد نصف شب، مچمو گرفت
گفت: ببینم چی نوشتی!
دادم بخونه ...
بعد از کلی که چش و چالش مالوند تا بتونه درست بخونه، گفت: اینا رو توی بیداری گفتی یا تو خواب؟! پاشو حداقل بگیر بخواب! نبینه دیگه شعر بگیا...
خلاصه
همین اجازه ندادن های نصف شبی
شد سه جلد دیوان با نام تخلص : #تنها
یادش بخیر
دوتا دیوانش سوزوندم
کِی؟
وقتی میخواستم برم حوزه و طلبه بشم
اون موقع با خودم گفتم بذار بسوزونم تا دست مردم نیفته و نشه آتو
اما الان مثل چی پشیمونم
بگذریم ... 💔
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه