#شناخت_علما_شیعه
#در_محضر_علما
#قصه_عبرت
🔷🔶 #زندگی_زاهدانه_در_دوران_طلبگی_تا_مرجعیت_اعلی_شیعه
👈🏼👈🏼 آیةالله العظمی #سید_شهاب_الدین_مرعشی_نجفی رحمة الله علیه میفرمودند:
➖ از روزی كه خودم روی پای خودم ایستادم، هرگاه لباس نویی میدوختم، نخستین بار میبردم در حرمهای ائمه (علیهمالسلام) و با مالیدن به ضریح، آن را متبرك نموده، بعد از آن استفاده میكردم.
.
➖ و میفرمودند:
«زمانی كه من در مدرسه قوام در نزدیكیهای صحن مطهر مولی امیرالمؤمنین علیهالسلام در نجف اشرف به تحصیل اشتغال داشتم، با مرحوم آیتالله حاج سیدابوالقاسم ارسنجانی شیرازی كه از علماء بزرگ شیراز بودند، هم حجره بودم.
ما گاهی گرسنه می شدیم و هیچ چیز نداشتیم بخوریم.
بعضی از اعیان و اشراف آن روز هم فرزندان خود را میفرستادند به نجف اشرف كه درس بخوانند، ولی اینها معمولا میآمدند و درس نمیخواندند و آش و پلویی راه میانداختند و عدهای هم از این افرادی كه دنبال دنیا بودند، دور اینها را میگرفتند و ارتزاق میكردند، گاهی اینها كاهوی زیادی میخریدند و میآمدند در كنار حوض و برگهای زیادی را میریختند در حاشیه حوض و ساقههای وسطش را میبردند و میخوردند.
و من و آن رفیق هم حجرهام با هم میرفتیم این برگهای اضافی كاهوها را مخفیانه جمع میكردیم و با آنها سد جوع میكردیم و هیچگاه هم به خودمان اجازه نمیدادیم كه برای كسی بازگو كنیم، ولی آنی از تحصیل و تدریس غافل نبودیم».
➖ شب آخری كه ایشان فوت کردند، فرمودند:
«من خیلی بارم سبك است و هیچ نگرانی ندارم، تنها یك چیز مرا زجر میدهد و آن این است كه میترسم در ایام زندگیم نوشته من یا صحبتهای من در هر موردی باعث شده باشد كه حقی ناحق شود، یا در همسایگی ما گرسنهای بوده باشد و ما غذای سیر خورده باشیم كه والله وبالله وتالله اگر چنین چیزی بوده من آگاهی نداشتهام».
➖ و روزی كه ایشان از دنیا رفتند، یك قبا داشتند كه مشكی بود و در ایام محرم و صفر میپوشیدند و مجموع پولی كه در جیب ایشان بود، هشتصد تومان بود و هیچ اندوختهای، زمینی یا ملكی نداشتند.
📚 فقهاي نامدار شيعه، عقيقي بخشايشي ص۵۶۶
🆔 @mohammadarabshahe
#با_امام_صادق_علیه_السلام
#فضائل_و_مناقب
#ماه_ربیع_الاول
#17ربیع_الاول
#قصه_عبرت
🔷🔶 #کرامات_امام_جعفرصادق_علیه_السلام_در_باطل_کردن_سحر_ساحران
👈🏼👈🏼 #محمد_بن_سنان میگوید: #منصور_دوانیقی لعنهاللهعلیه هفتاد مرد از شهر کابل را فراخواند.
او با وعدههای بسیار آنها را تحریک کرد تا با انجام سحرهای خود امامصادق علیهالسلام را مبهوت و مقهور خود سازند.
ساحران به مجلسی که منصور فراهم کرده بود رفتند و انواع صورتها از جمله صورتهای شیر را به تصویر کشیدند تا هر بینندهای را سحر کنند.
🔻 منصور بر تخت خود نشست و تاج خود را بر سرگذاشت و به دربان خود دستور داد که امام علیهالسلام را وارد سازند.
وقتی حضرت وارد شد، نگاهی به آنها کرد و دست به دعا برداشت و دعایی خواند که برخی از الفاظ آن شنیده میشد و قسمتی را هم بهطور آهسته خواند، سپس فرمود:
وای بر شما (ساحران) بهخدا قسم سحر شما را باطل خواهم نمود.
🔻 سپس با صدای بلند فرمود:
ای شیرها آنها را ببلعید، پس هر شیری به ساحری که او را درست کرده بود حمله کرد و او را بلعید.
منصور بهت زده از تخت خود بر زمین افتاد و با ترس میگفت:
ای اباعبدالله! ای جعفر بن محمد! مرا ببخش دیگر چنین کاری نخواهم کرد.
حضرت هم به او مهلت داد. بعد منصور دوانیقی از امام علیهالسلام درخواست کرد، شیرها ساحرانی را که خورده بودندبرگردانند. امام علیهالسلام فرمود:
اگر عصای موسی آنچه را بلعیده بود برمیگرداند، این شیرها نیز چنین میکردند.
📚 منابع:
۱. مدینة المعاجز، علامه بحرانی، ج۵، ص ۲۴۶
۲. دلائل الامامة طبری ص ۲۹۸
۳. اختصاص، شیخ مفید، ص۲۴۶
@mohammadarabshahe