eitaa logo
خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا
21.2هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
792 ویدیو
24 فایل
کانال مشاوره ازدواج و روابط عاطفی فهرست موضوعات https://eitaa.com/mohammadi2i/12923 لیست کارگاه ها https://eitaa.com/mohammadi2i/2915 تلگرام ما t.me/mohammadi2i تعین وقت و تهیه کارگاه ها @F_Shojaeeii مکتب‌ خونه @soalatkhososi تنهایی @anjomantanhai
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام من روز عید غدیر تو حرم امام رضا عقد کردم ولی جداشدم تاثیری نداره کجا یا کی خطبه رو بخونه مهم اینه درست انتخاب کنیم و بلد باشیم چطور با مشکلات روبرو بشیم
سلام عصرتون بخیر پیرو سوالتون خطبه عقد بسیااار مبارکه و لحظه جاری شدن خطبه جز لحظه های طلایی هست و به نظرم بهتر خونه خونده بشه و برکت این خطبه برای خونه باشه تا جاهای دیگه و اینکه اگه سیدی خوش سیرت هم خطبه رو جاری کنه یه جورایی برای خودمون دوست داشتنی و خوش یمن هست
مجردا بگن، دوست دارن اولین برخورد فیزیکی شون با طرف مقابل شون بعد محرمیت چجوری باشه؟ متاهل ها هم بگن اولین برخورد فیزیکی شون چجوری بوده؟ @mohammadii3 🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بعد از محرمیت قرار گذاشتیم بریم بیرون. خیلی استرس داشتم و با خودم میگفتم الان چکار کنم که کمتر خجالت بکشم. برای اینکه برام راحت تر باشه خودم پیش قدم شدم. تا رفتم سوار ماشین شدم، همراه سلام، دستمو بردم جلو و دست دادیم🤝😅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من در مورد این موضوع فکر نکردم ولی اگر موقعیتش پیش بیاد دوست دارم تو اولین برخوردم بغلم کنه و روسری را از سرم برداره
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام خدمت حاج فقال زحمت کش😁✋ دوست دارم اولین برخورد فیزیکیم اینجوری باشه که پدرشوهر گرامی دست جفتمونو بگیره و بزاره تو دست هم🥲🤝 بعدم جفتمون سرخ و سفید شیم 🙊🙈 آره این فانتزی بعد از دیدن سریال آقازاده برام ایجاد شد🤦‍♀ یا اینکه بعد از محرم شدن انگشتر خودشونو(مثلا اونکه تو انگشت کوچیکه میزارن) در بیارن بزارن تو انگشت من🙊👀👀 البته اگه نشد هم خودم بعدا انگشترشونو میگیرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اولین برخورد فیزیکی ما اینطور بود که قبل محرمیت من خیلی استرس داشتم ولی شوهرم خیلی ریلکس بود ، بعد که محرم شدیم این قضیه بر عکس شد😅 شوهرم خیلی استرس داشت و دستاش می‌لرزید و من درکمال خونسردی دستاش رو گرفتم🤣😅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
والا ما بعد محرمیت فامیلا که داشتن میرفتن صدام زد زود پریدم تو بغلش🙈😂 و گفت یه ساعت دیگه آماده شو آرایشتو پاک کن بریم دور بزنیم . بعدم که من آماده شدمو و اومد دنبالم زیاد استرس نداشتم بیشتر هیجان بود دست همو گرفتیم و آخرش هم به حرم حضرت معصومه (س) ختم شد . هنوز بعد یک سال اون روز قشنگ یادمه و مزه شیرینش رو احساس میکنم ☺️❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توی صحن حرم حضرت معصومه نشسته بودیم وداشتیم گنبدو نگاه میکردیم داشت برام حرف میزد حرفاش که تموم شد دستشو آوورد جلو و گفت آماده ای که با دعاو نگاه حضرت معصومه تاآخرش باهام باشی و زندگیمونو باهم بسازیم.. واینگونه شد دستی که در هوای حرم منتظر آره ی من بود رو گرفتم واولین برخوردفیزیکیمون شکل گرفت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بعد از عقد بابام اجازه نداد من شب خونشون بمونم.موقع خداحافظی همه میگفتن بمون ولی بابام راضی نشد☹️هیچی با دلی غمناک همدیگرو بغل کردیم و خداحافظ🚶🏻‍♀🚶🏻‍♀🚶🏻‍♀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام ۲۵سال پیش سرسفره عقد همسرم بعداز بله گفتن حلقه رو که دستم کردن پیشونیم بوسیدن که تو اون زمان خیلی کار عجیب و یه جورایی بد بود تو جمع منم ازخجالت واسترس ازرنگ قرمز به ابی ارتقا پیدا کرده بودن انقدر حجالت کشیدم که حد نداشت 😬 همسرم دوست صمیمی داداشم بود مراسم که تموم شد داداشم تو کوچه زده بود تو گوشش همسرم که چرا خواهرمنو تو جمع بوس کردی 🤣🤣الان بعداز ۲۵سال هربار داداشم میاد همسرم میگه خانوم بیا یه بوس بده داداشمم حتما یه چیزی سمت شوهرم پرت میکنه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هععی حاج فِصال سوال های شما مثل این بستنی می مونه☝️ هی می شینیم فکر می کنیم دلمون آب میشه آخرشم اون که باید، نمیاد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اولین برخورد فیزیکی تو حرم امام رضا بود بعد جاری شدن خطبه از قبل به مامانش سپرده بود که بیاد و دستامون رو بذاره تو دست هم چون خودش روش نمیشد بگه بعد عقد داشتم با بقیه احوال پرسی میکردم مامانش صدام زد و گفت بیاین دستاتون رو بزارم تو دست هم اول اون دستش رو آورد جلو من خیلی خجالت کشیدم چند ثانیه طول کشید تا دستم رو ببرم جلو بعدش که دست دادم دستش رو انداخت دورم و یکم منو کشید جلو به سمت خودش و رو سرم رو بوسد بهتین خاطره عقدم شد🥲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مجردم و دوست دارم اولین برخورد فیزیکی مون این باشه که دستمو بگیره و ساعت ها باهاش پیاده روی کنم و حرف بزنیم چون شنیدم وقتی زن و شوهر ازدواج می‌کنند و دستای همدیگرو میگیرن گناهانشون از لای انگشتاشون میریزه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همون شبی که خونه بابا بزرگم صیغه محرمیت خوندیم سوار ماشین بابام شد با ما اومد که برسونیمش خونه شون عقب کنار من نشسته بود یواشکی دستم گرفت منم محکم دستم زیر دستش کشیدم🤣 خب یهو ترسیدم دیگه😢
امشب فک کنم خیلی نمک به زخم مجردا پاشیده شد. بعضی ها ی چیزایی می فرستم که قابل پخش نیست. 🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بعد از محرمیت در حالیکه صدای قلبم رو می شنیدم و کلی استرس داشتم‌. دستش رو به سمتم دراز کرد و دستمو گرفت. دومین بار هم داشت خداحافظی میکرد بره. تو اتاق تنها بودیم ، صداش زدم خودمو انداختم تو بغلش.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بعد محرمیت که ما با فاصله کنار هم نشسته بودیم عموم اومد به همسرم گف برو اون ور تر منم بشینم😂 فقط برای این که ما بچسبیم ب هم🤣 بعد مهمونی رفتیم بیرون تو‌ماشین دستشو اورد سمتم برای چند ثانیه فکر کردم باید چیزی بهش بدم 🤣😐😂 بعد مغزم فرمان داد ک‌ عه بابد دستمو بزارم تو دستش و گذاشتم ... بعدشم دستمو بوسید😍 بعد ۴ سال یادش میوفتم ذوق میکنم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مجردم اما خواهرم می‌گفت همون چند ثانیه ای تو که آسانسور سالن عقد میومدن پایین پیشونیشو بوسیده و گفته خوش اومدی به زندگیم🥲 پیشونی بوسیدن خیلی حس حمایت منتقل میکنه
تا یه هفته بعد از محرمیت فقط ضمیر جمله‌هامون به مفرد تغییر کرده بود. من از خُدام بود که دستم را بگیره ولی همسرم خیلی خجالتی بود تا اینکه یه شب رفتیم بیرون و تو ایتا براش پیام داده بودم که؛ "هیچ چیزی تو زندگی را سخت نگیرید، جز دست‌های همدیگه". تو راه برگشت بهش گفتم ایتا را چک کنه و بعدش واقعا استرس گرفت و تو رانندگیش معلوم بود تا نزدیک خونمون که زد کنار و دستمو گرفت و بوسید و من ... رو ابرا بودم. خودش میگه خوب‌ شد تو گفتی وگرنه من اصلا روم نمیشد!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاجی با این سوالا دلمونو آب نکن؛چشم و گوشمونو باز نکن... بعد می گید پدر مادراتونم بیارید کانال آخه با چه رویی...😂🙌🏻
ماموریت: تاسیس بیمارستان برای زنان داعشی در قلب سرزمین شامات!! آبان ماه ۱۳۹۶ البوکمال آخرین پایتخت داعش یک قدمی سقوط است. سردر همه‌خانه‌ها پرچم سفید تسلیم، سرش را پایین انداخته و آویزان است. همه منتظر دستورند. هم آنها که پرچم به سر در خانه‌هایشان نصب کرده، هم آنها که تا چند ساعت دیگر شهر را فتح می‌کنند. همه منتظر دستور حاج قاسم. بالاخره بی‌سیم‌ها خش‌خش می کندو دستور صادر می‌شود. کوتاه و قاطع: "تا همه زن‌ها و بچه‌ها سالم از شهر خارج نشده‌اند، نیروها اجازه ورود به شهر را ندارند." جز معدود کتاب هایی بود که عمیقا دوست داشتم جای راویش باشم. خوش به حال دکتر احسان. به خودت که میای، می بینی شدی رییس یک بیمارستان در قلب داعش. شدی مدافع زنان سوری طرفدار داعش. کتاب "همسایه های خانم جان" زیبا نیست، محشره!! این کتاب، خلاف بقیه کتاب‌هایی که درمورد مدافعان حرم خوندم، به زندگی‌نامه‌ی فرد توجه زیادی نداره و تمرکزش روی توصیف فضای جنگ و تعاملات افرادیه که سمت هر دو جبهه حضور دارن. کتاب بیان ناب یک تجربه انسانیه!! چقد خوبه که انتهای هر فصل عکس های مربوط به اون فصل رو آورده. آدم از دیدن عکس ها هم کلی حس خوب می گیره. متن بسیار روان و دلنشینی داره. نویسنده و راوی کاغذ و قلم را حرام نکرده اند و حق مطلب را ادا کرده اند. این کتاب روایتی کاملا متفاوت از جنگ سوریه است و هر کس نخونه، ضرر کرده. کتاب روضه مصوره!! برای بچه هایی که توی دوره سوگ عاطفی هستن عالیه. 🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂ پ.ن: ممنون از دوستی که کتاب رو بهم هدیه داد. با ذوق خوندمش و کیف کردم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من مجردم حقیقتا قبل از اینکه نظراتو بخونم تو فکرم این بود که بعد عقد تنها باشیم و یکی بزنم پشت گردنش ( وقتی پشت گردن تمیز و مرتب پسرا رو میبینم خیلی دوست دارم یه چکی بزنم بهشون😂) بعد از پشت بغلش کنم یه ماچش کنم بگم باباخشید🥺😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اولین برخورد فیزیکی ما تو محضر بعد از عقد بود. انگشتر دست هم انداختیم و عسل دهن همدیگه گذاشتیم. بعدش عکاس گفت همه برن بیرون بهمون می‌گفت چه جوری ژست بگیریم. فانتزی یکی از مخاطبا رو خوندم گفتم بقیشم بگم. بعد از عقد همسرم بهم گفت بریم یه جا با هم صحبت کنیم. منم گفتم بریم مزار شهدا. مزار شهدا که رسیدیم صحبت کردیم داستان انگشترشو تعریف کرد که مربوط می‌شد به اینکه دعا کرده بود و از امام رضا خواسته بود که همسر مناسب خودش رو پیدا کنه و انگشترو از انگشتش در آورد دستم کرد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ولی چقدر جای خالی صاحب فرم سمی شماره دو حس میشه این روزا.. بیاد برامون از فانتزیاش درمورد مکان جاری شدن خطبه عقد و اولین برخورد فیزیکش با پاسدار خونگیش حرف بزنه و روحمون شاد بشه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقای محمدیییی شما که تو مجردی دوتا کفتر باهم میدیدید بهشون غبطه میخوردید؛ چرا ما رو داغان کردییید امشب داغغغان 😄💔 مامانم یه بار گفت چرا انقد جلز ولز میکنی نوبت تو هم میشه، بهشون گفتم شما زود ازدواج کردید نمیفهمید ولی آقای محمدی میفهممهههه🥲☹️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بابام صدام زد. گفت اجازه میدی یک صیغه موقت بخونیم؟ گفتم باشه به شرطی که این پسره امشب اینجا نمونه😆😮‍💨 اما اولین برخورد فیزیکی بعد عسل گذاشتن تو دهن هم بود😋،و من اینجوری بودم🤢 دستم رو گرفت و دیگه رها نمی کرد. اما در برخوردهای بعدی همیشه اجازه می داد اونجور که من راحت هستم و اجازه میدم جلو بریم. کلا متوجه شده بود من خیلی خجالتی هستم و مراعات من رو می کردند. همیشه به خاطر این اخلاقشون ممنونشون بودم و هستم😍