"وارد آبادان که شدیم جنگ حسابی بالا گرفته بود. برادرم گفت گاهی نامه ای بنویس و ما را از حال خود باخبر کن. گفتم در این وانفسا چه بنویسم. گفت بنویس : من زنده ام!! "
کتاب" من زنده ام" شرح مظلومیت و غربت اسیرانی است که بی سلاح و بی دفاع در زندان های الرشید و استخبارات، قتلگاه های عنبر، الرمادیه، تکریت و موصل بدترین نوع شکنجه ها را از خبیث ترین دشمنان خدا متحمل شدند. گروهی شهید و گروهی مجروح به کشور بازگشتند.
کتاب 8 فصل داره و روایت 4 سال اسارت دختر جوانیه که در زندان های ارتش بعث عراق به سر می بره.
آن چه در این کتاب می خونید شرحی بسیار زیبا، روان، سلیس و صادقانه است از رنجی که فکر به اون هم آزاردهنده است.
با این کتاب ساعت ها زندگی کردم و بقدری به آن فکر کردم که شبی در عالم رویا، خودم را در زندان تکریت عراق دیدم🤦♂.
این کتاب رو حتما بخونید چون روایتگر مجاهدت های خالصانه کسانیه که تاریخ در مقابل عظمت اون ها سر تعظیم فرود آورده.
"چوپانی اسیر شده بود. او را از پا آویزان کردند و با شلاق به سر و صورتش زدند. کلت را روی شقیقه اش گذاشتند و گفتند :وصیتی داری بکن، تیر خلاص است. او که از دهان و دل و روده اش خون می ریخت، با لکنت گفت از گوسفندهایی که آورده ام یکی را برای سلامتی امام خمینی قربانی کنید. آنقدر با شلاق به سر و صورتش زدند که دیگر چهره اش قابل شناسایی نبود و مظلومانه به شهادت رسید. "
" از بوی گوشت جزغاله به تهوع افتادم. در میان جسد ها می شد کودکانی را تشخیص داد که در آغوش مادرانشان سوخته بودند و جدا کردنشان ممکن نبود. انگار در هم ذوب شده بودند. از حدود 400 نفر 150 نفر از قربانیان قابل شناسایی نبودند. به ناچار همه را در یک گور دسته جمعی به خاک سپردند. "
پ. ن:
1) تحسین می کنم ذهن سرکار خانم معصومه آباد را بابت دقت نظری که در بیان دقیق جزئیات داستان بکار می برند.
2)در مورد اسارت کتاب حکایت زمستان (عباس حسین مردی) هم بسیار زیباست.
3)اگر دچار سوگ عاطفی شدید، این کتاب رو بخونید، می شوره می بره.
#من_زنده_ام
#معصومه_اباد
#مستند_داستانی
#اسیر_3358
#معرفی_کتاب