eitaa logo
خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا
24.4هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
903 ویدیو
29 فایل
تعین وقت و تهیه کارگاه ها @F_Shojaeeii فهرست موضوعات https://eitaa.com/mohammadi2i/12923 لیست کارگاه ها https://eitaa.com/mohammadi2i/2915 سفارش تحقیقات و مصاحبه از خواستگار https://eitaa.com/mohammadi2i/18921 کانال تلگرام ما t.me/mohammadi2i
مشاهده در ایتا
دانلود
کسانی که سابقه ازدواج موقت دارن، تجربه شون رو برام بفرستن @mohammadii3 🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂
114.3K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با توجه به نظرات و ویسی که در کانال گذاشتین به نظر میرسه میخواین به نتیجه‌گیری اینکه صیغه خوبه و لازمه برسید اقلا برای قشری خاص اما چیزی که هست هر انتخابی در کنار فواید مضرات و احتیاط هایی داره به عنوان یه کادر درمان میخوام بگم لطفا لطفا لطفا هر نتیجه‌ای میخواین بگیرید بگید موارد احتیاط مثله مراقبت از سلامت جسمی،جنسی، روانی شونو در اولویت قرار بدن از امکان افسردگی یا تنوع طلب شدن و اختلالات جنسی تا بیماری های جنسی و مقاربتی لطفا بگید مراقب مولتی پارتنر ها و مولتی پارتنر نشدن! باشن لطفا واکسن های لازم مثله گارداسیل؛ و مراقبت های لازم مثله....رو انجام بدن لطفا تست و غرباگری های لازم ؛ هپاتیت،اچ‌ای‌وی ....رو بدن لطفا ...
زمان: حجم: 99K
تموم شدن رابطه ای عاطفی تون چه تاثیری بر روح و روان تون گذاشت؟ بعد از تموم شدن رابطه چه حسی داشتید؟ @mohammadii3 🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂
622.9K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
احساس خفگی احساس کمبود همه چی انگاری فلج روحی میشیم هیچی خوشحالمون نمیکنه همه چی بی اهمیت میشه و فقط مثل خمار ها دنبال همون حسی ولی کاری نمیشه کرد واقعا حس خماری شدیده ولی روحت درد میکنه
452.2K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
موقعی که میخواستم تمومش کنم اصلاااا فکر نمیکردم بعدش حالم بد شه. با خودم میگفتم من به این همه خاستگار جواب منفی دادم اینم روش. بعد از این که تموم کردم تا دوهفته حالم خیلیییی خوب بود. حس آزادی داشتم. حس رها شدن از استرس. ولی بعد از دو هفته کم کم حالم بد شد. تا جایی که احساس می‌کردم یه چاقو تو قفسه سینم فرو کردن.شبا وویساشو گوش میکردم و چتامونو میخوندم آروم میشدم بعد میخوابیدم. هر ثانیه چکش میکردم که کی آنلاین شده. اگه دو ساعت آنلاین نمیشد دلشوره میگرفتم. بعضی وقتا تو ذهنم باهاش حرف میزدم، موقع کارای خونه، توراه دانشگاه، غذا پختن و... براش کارای روزمرمو تعرف میکردم، از درس و دانشگاهم تعریف میکردم، از دوستام براش میگفتم، قول و قرار ها و حرفامونو مرور میکردم، عروسیمونو اونجوری که اون میخواست تصور می‌کردم... توی همین حال ها خودمو دل داری میدادم که اون خیلی منو دوست داشت، حتما دوباره پیام میده یا دوباره زنگ میزنه، یا مامانشو می‌فرسته باهام حرف بزنه... دوسال با همین امید زندگی کردم. ولی هیچوقت نه پیام داد نه زنگ زد نه مامانشو فرستاد.... رفت که رفت... الانم با اینکه شنیدم داره ازدواج میکنه ولی هنوز اون امید از بین نرفته ، نمیدونم چیکار کنم این امید از بین بره.
857.6K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حسی شبیه به مرگ، ولی نمیمردم... دلتنگی و یادآوری لحظاتی که باهاش بودم، لحظه لحظه داشت جونمو میگرفت... بی قراری،یه حسی شبیه خفقان چون به کسی نمیتونستم بگم... تپش قلب و حمله های عصبی حتی توی خواب... گریه های گاه و بیگاه ... تب و ضعف های بی علت... خلاصه شو بخوام بگم:مرگ تدریجی انگار دارن قلبتو مچاله میکنن و نباید دم بزنی،انگار خودت با دستای خودت داری قلبتو از سینه ت میکشی بيرون و مجبوری زنده بمونی... هر چی از عمق فاجعه ش بخوام مثال بزنم کمه... و تمام مشکلات روحی یه طرف،باعث یه سری بیماری های جسمانی هم شد متاسفانه...
276.2K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام امروز دقیقا ۱۱ روزه که یه رابط عاطفی رو تموم کردم حالم کاملا در نوسانه یه لحظه خوبم یه لحظه بد میگم کاش تموم نمیکردم کاش مشاوره نمی رفتم با اینکه میدونم این فرد به درد من نمیخوره بهم دروغ گفته ولی بازم فراموش کردنش سخته خیلی هم سخته احساس میکنم تنها پسر روی زمینه اصلا به خودم میگم من فقط با این پسر خوشبخت میشم تنها این پسره که من دوسش دارم در حالی که خودش گفته به درد هم نمی خوریم و کاملا بی احساس بود ولی متأسفانه عقلم قبول نمیکنه و معده درد هم گرفتم
192.6K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بعد از تموم شدن رابطه عاطفی ای که اولین رابطه ام بود و یک سال منتظر شروعش بودم و تموم شدنش تو اوج و یه هویی و بی دلیل و با بهانه های الکی از سمت طرف مقابل بود؛ حس از هم پاشیدن داشتم. و منتظر فردا نبودم و اتفاقا هیچ امیدی به هیچ چیز و هیچ کس هم نداشتم نه امید داشتم بگرده و نه امید داشتم حتی اگه برگرده بتونم قبولش کنم دوباره روتین زندگیم به مدت دو ماه کاملا به هم ریخت وزن کم کردم شدیدا کم خواب شدم مشکلات پوستی پیدا کردم و دیگه از هیچکدوم از چیزایی که قبلا لذت میبردم، به اندازه قبل لذت نبردم
سلام، من در شرف جدایی ام، با سابقه ی ۹ ماه زندگی زیر یک سقف...، دوسالی میشه که میشناسمش؛نمیگم سر چی، کارم به اینجا رسیده،چون خیلی چیزا بوده که باعث شده رابطه ی ما تموم شه.... از روزی که مجبور شدم منزل مشترک با همسرم رو ترک کنم، این مسائل برام پیش اومد: ۱. ضعف اعصاب: طوری که کوچکترین سرو صدایی رو مخمه، و با همه دعوا دارم. ۲. تحریک پذیری بالا: کافیه یه نفر بگه بالای چشمت ابروعه. ۳. مودی شدن: یه شب دلم میخواد برگردم، و دعا میکنم که همه چی درست شه یه شب از شدت تنفر میخوام همه چی زودتر تموم بشه. ۴.گریه های یهویی: اون اوایل از خیابونم رد میشدم گریه م میگرفت، طوری که مى رسیدم اون ور خیابون صورتم خیس بود. ۵.نا امیدی از زندگی ۶. مقایسه زندگی خودم با دیگران: حسادت، و راه دادن افسردگی به زندگیم. ۷. بی صبر شدن ۸. تنفر از خود :کاری باهام کرده که از خودمم بدم میاد. ۹. نشناختن خود: تو آینه خودمو میبینم نمیشناسم. ۱۰.انزوا طلبی ۱۱. بی اعتمادی: چون از اعتمادم سو استفاده شده و مدام بهم دروغ گفته شده. ۱۲.درگیری با خانواده ۱۳. درد های عصبی شبانه