#یادداشت
این نوشته رو دلی نوشتم.
ببخشید اگر پریشان احوال است
ساندویچ را فارسی سازی کردند ، شد دراز لقمه!!
کاپیتان را معادل سازی کردند ، شد سر یار . لاو را بومی سازی کردند شد....
زنگوله ها را روی سایلنت گذاشتند تا رسوا نشوند.
مترسک های آدم نما . گندم نمایان جو فروش . شاعران پروازی. آدم های از خود راضی. هتل بازی. دکه های سکه سازی . دانشجویان سی گاری .
داشتم با خودم حرف می زدم . ذهنم درست مثل اتاقم بهم ریخته بود . بعضی ها هذیان می گویند . بعضی گرفتار سال میلادی اند که شمسی ندارد . بعضی ها پسته خندان می خورند . بعضی ها از آزاد راه ها تردد می کنند.
در کوچه ی ما یک آرایشگاه زنانه تاسیس کرده اند.
آرایش گاه زنانه . آرایش گاه ، ز – نانه! آرایش گاه زندانه !
دیروز پیرزنی را دیدم که شلوار لی می پوشید . ابروهای گربه ای . ناخن های گورکنی . آرایش های داغ برای افراد چاق . مارمولک های آدم نما . لپ های تزریقی . چشم های خارج از خط . دماغ های میمونی . باید باز هم نوشت تا بدانید دود از کله بلند می شود نه از کنده.
در شلمچه هر چه کردم که خطاطی را بیابم و پشت پیراهنم بنویسم " به یاد زلیخا ..." پیدا نکردم .
ای کاش خودرو های فرسوده ی وجودمان را از رده خارج کنیم . به قول سید حسن حسینی ، " نرخ غم ارزان شد ، از تورم دل شاعر ترکید " .
#یادداشت
#مادر_بزرگ
#خاطرات_خود_نوشت
ما همیشه برای هم آرزوی شادی می کنیم.
چه برای آدم های زنده و چه برای انسان های رفته.
می گیم روحش شاد.
موقع هایی که دلم می گیره و می خوام حالم رو خوب کنم. یاد خونه مادر بزرگم می افتم. دوست داشتن های بی دلیلش و محبت های بی پایانش.
واقعا معنای دوست داشتن رو توی رفتارهای مادر بزرگم فهمیدم.توی بچگیم همیشه ی پسر بچه شر، شلوغ و شیطون بودم. مادر بزرگم نه تنها هیچوقت منو دعوا نمی کرد، بلکه همین جوری که بودم منو دوس داشت. بی دلیل محبت می کرد.
هنوزم که هنوزه، با وجود این که سالیان ساله که به رحمت خدا رفته، از یادش آرامش می گیرم و با مرور خاطرات کودکیم در وقت تنهایی کلی حس و حال خوب پیدا می کنم.
امشب یادم مادر بزرگم افتادم. واقعا دعا می کنم روحش شاد باشه.
یاد همه مادر بزرگا بخیر❤️