رابطه تون با پدر و مادر تون چجوریه؟
همدیگه رو درک می کنید؟
با هم راحت هستید؟
یا هیچ ارتباط عاطفی با هم ندارید؟
از نوع و مدل رابطه تون با پدر و مادرتون بگید. و این که این ارتباط چه تاثیری تا الان روی ازدواج تون گذاشته؟
در مورد این سوالاتون خواستم سلام
من تو سن نوجوونی باتوجه به مقایسه پدر ومادر بقیه امکاناتشون خیلی درگیر بودم که چرا ما پایین شهر هستیم بابام کارگره
پول کلاس کنکور برای من ندارد
چرا خودم کار میکنم پول کتابامو بگیرم
یا میگفتم چون پایین شهر هستم کسی بخاطر کارگر بودن بابام نمیاد خواستگاریم
همش تنش که چرا اوضاع این زندگی این مدلیه این رفتار من بر میگرده به سن ۱۴تا ۲۳سالگی
ولی از ۲۴تا الان که ۲۷سالم هست که
دیگه نه با بابام مشکل دارم نه هیچ گله ای از شرایطم
تازه خوشحال هم هستم خودم کار کردم پول کتابامو دادم خودساخته باراومدم تو اوج فقر وپایین شهر بودن همه اینا مشکلات حس کردم
تلاش میکنم سرباز امام زمان خوبی براش باشم
و الان میگم اگر بابای من اخلاق ندارن یا چیزی بلد نیست
حق داره چون تو خونواده فقیر و روستایی بزرگ شده که حتی تا اول راهنمایی بیشتر درس نخونده
از اون خونواده توقع بیشتر نمیشه داشت
من هستم که درس خوندم کتاب خوندم دوره دیدم
با مشاور های مختلف حرف زدم آگاهیمو بردم بالا ولی نسل بابام اینا که هیچی نداشتن پس رفتارشون برگرفته از دوره خودشون هست
الان نه مشکی ندارم خیلی وقتها این من هستم تازه مسائل روز برای بابام مثل معلم واستاد تبیین میکنم توضیح میدم
برعکس شده
مامانم از بچگی تا همین الان باعاش زیاد صمیمی بودم رابطه مون در حد شوخی و رفیقانه بوده
ازدواج یک سالی میشه بهش فکر میکنم قبلا گارد داشتم ولی الان گارد ندارم به جاش دوره شرکت کردم کتاب خوندم تا آگاهیمو ببرم بالا انتخاب درست داشته باشم
شنیدی میگن سن میره بالا اتومات خود به خود پخته میشی درگیر نمیشی درکت میره بالا من از وقتی بیکاری بی پولی دیدم در به در دنبال کار از این شرکت به اون شرکت رفتم
خیلی چیزا برام عوض شد
الآنم میگم اگر مورد خوبی برام پیش بیاد به دلم بشینه با شناخت میرم جلو ازدواج میکنم اگر هم نه
با همین مجرد بودن راحتم به جاش کار میکنم هم خودم مستقل باشم هم سر بار خونواده ام نباشم
اشتباهات رابطه پدر و مادرها از روی ناآگاهی بوده اونا تو زمونه ای زندگی میکردند قبول کنید مثل الان نه مشاور بوده نه کتاب حتی روستا مامان وبابای من نزدیک استان قم مدرسه ام نداشته انتظار دارین از اون اوضاع رابطه بهتری شکل بگیره من شانس آوردم تو شهر کرج بزرگ شدم درس خوندم بیشتر وقتمو با کتاب وکار فرهنگی پر کردم پاکدامن زندگی کردم خدا خواسته
من خیلی چیزا از کتاب یاد گرفتم
و شدیداً به این معتقدم ما قرار نیست اشتباهات پدر ومادرمون تکرار کنیم وتاثیر پذیر باشیم
الآنم در صلح کامل وآرامش خواستم بگم
از یه سنی به بعد ماها میشیم بزرگتر بزرگتر هامون
سلام آقای محمدی وقتتون بخیر
در رابطه بااینکه ارتباط مون با والدین چطوره..
خداروشکر مادرم فداکار و مهربان و مذهبی هستن ولی فقط کمی ساده و با عزت نفس پایین هستن
که این به منم منتقل شده متاسفانه
رابطه ام با پدرم خوب نیست.. در واقع من هیچ وقت پدر نداشتم.. با اینکه هست اما نیست💔
نه حامی هستن نه مسئولیت پذیر ...نه حمایت مالی نه عاطفی هیچ کدومو نداشتم:) خب همچین آدمی تو ازدواج هم حمایتم نمیکنه😢💔
برادر بزرگتر، پدر بزرگ ، دایی یا عمویی هم نبوده که رابطه ام باهاش خوب و صمیمی باشه. با اینکه میدونم این یه باور اشتباهه اما احساس میکنم همسر آیندم هم رفتارش با من همین خواهد بود یعنی من هیچ وقت از طرف یه مرد دوست داشته نمیشم😔 💔
الان ۲۷ سالمه از ازدواج میترسم .. از اینکه همسر آیندم هم دوستم نداشته باشه ، باورم نکنه ، تحقیرم کنه💔..
کاش با اون دختری که گفته بودن «دخترا باید سیاست های دخترانه بلد باشن دوست بودم. و ازش یاد میگرفتم..
سلام وقتتون به خیر
رابطم با مادرم خیلی خوب و عالیه و بهترین همدم و دوست منه.
ولی با پدرم نه، نمیشه باهاش خیلی صحبت کرد، شناخت درستی از من و بردارام نداره و برای من ک دخترم تو مسئله ازدواج و خواستگاری سخت گیری نکرده ولی برای برادرم اعمال فشار میکنه و تهدید میکنه ک من براتون قدمی بر نمیدارم.
البته این فقط در رابطه با ما نیست، با مادرم هم همینطوره. بعد 30 سال زندگی هنوز شناخت درستی از مادرم نداره و تو خیلی از موارد اصلا درکش نمیکنه
سلام من اصلا محبتی از پدرم ندیدم حرف اول و اخر پدرم میزنه اصلا نظر ما واسش مهم نیست هرکار بخواد میکنه من اصلا نمیتونم یا پدرم حرف بزنم اگع حرفیم بشع همش با دعواست مادرم از خودشون اختیاری ندارن من اصلا نه عاطفی حمایت شدم نه مالی.اگر مالی بوده همش یامنت و دعوا بوده طوری بودم که بعد کارشناسی گرفتم دیگه درسمو ادامه ندادم چون حمایتی ندیدم واسه ۳۰۰هزارتومن ماهانه حدود چهارسال میزفتم که الان از کار بیکارشدم واقعا تو موقعیت خیلی بدیم خیلی تحت فشارم خیلی دنبال کارگشتم اما همه جا پارتی میخواد دیگه بریدم.کار میکردم که احتیاجات خودمو بتونم تامین کنم به شدت خلأ عاطفی دارم پدرم هر کس میاد خواستگاری رد میکنه حتی نمیذاره بیاد خونه یه جلسه ببینیم که چون غریبه ست نمیشه شناخت پیداکرد واسه دوتا خواهر دیگمم همینکارارو میکرد خیلی داغونم خیلی من بچه اخرم.پدرم اصلا حرف هیچکسو گوش نمیده فقط حرف حرف خودشه
دیگه قید ازدواج و زدم وقتی حق انتخاب و خودم ندارم
واسه خواهرام حتی اجازه ندادن دوطرف چند دیقه باهم حرف بزنن
وقتی خیلی پیامای بزرگواران و میخونم خیلی حسرت میخورم و اشکم در میاد
فقط دعا دعا میکنم یه کار ابرومند گیرم بیاد بتونم برم فقط بیزون خودمو سرگرم کنم نون بازوی خودمو بخورم لطفا به مخاطبینتونم بگین واسم دعاکنن در حق حقیر🙏
#سوال_ت
اصلی ترین مانع ازدواج تون فکر میکنید چیه؟
نظرات :
سلام
مهم ترین مانع ازدواج
نداشتن خواستگار به دلیل بیبی فیس بودن ||||:
معرفی نمیشم چون فک میکنن ۱۶ ، ۱۷ سالمه
درحالیکه ۲۳ سالمه
همین
نظرات:
اول که خدا صلاح ندیده ازدواج کنم
دوم به خاطر بیماری ای که دارم
سوم چند بار خواستگار اومد و به خاطر بیماریم نشد دیگه استرس و ترس اومدن خواستگار و اعصاب خوردی بعدش رو دارم
نظرات:
سلام.
به عنوان یک پسر، اصلی ترین مانع در حال حاضر پیدا کردن کسیه که منو بعد از جلسه ی اول رد نکنن. 😅
ضمنا این اعتراضات و اغتشاشات هم سرعت همه ی کارها رو کم کردن. 😐
راستی هنوز کسی نگفته اون خانوم بیبی فیسه رو معرفی کنید به ما؟😂
فکر کنم تا آخر امروز چند نفری بگن. (من همچین درخواستی ندارم البته، این پست یه شوخیه با پسرای همیشه در صحنه)
سلام
مهمترین مانع ازدواج من مادرمه که معتقده ایشون باید همسر آینده من رو انتخاب کنه
با هر خواستگاری که من موافقام ایشون موافق نیست و با خواستگاری که من مخالفام ایشون موافقاند
به نظرم مشکل اصلی برای من معرفی موردی هست که به خواستگاری ختم بشه
تو خانواده امون دختر هم سن من کم هست یعنی یه نسل نوه پسر بودیم دور همی زندگی می کردیم تک و توک هم که هستن از نظر مذهبی یا توقعات مالی و... به هم نمیخوریم
میری سراغ پلن بعدی، به دوست آشنا میسپاری. عموما کسی معرفی نمیشه (چرا باید خودشون رو تو دردسر بندازن اصلا )
اونایی هم که معرفی میکنن عموما تناسب ها رو در نظر نمیگیرن چیزی هم بگی میرن تو این فاز که مهم دل آدمه همه چی به حجاب نیست و.. 🤦♂
یا مورد معرفی میشه میری سر قرار میبینی که بر خلاف صحبت های مادرت، دختر خانم بی حجاب میاد بعد کاشف به عمل میاد که صرفا تو جمع های خاصی با حجاب بوده و خب قضیه کنسل میشه
به این دلت رو خوش میکنی که شاید تو محیط کار و اینا کسی پیدا بشه ولی از هر ده تا دختر یکیش هم حجاب کامل نداره چه برسه به اینکه چادری باشه
تو تلویزین تبلیغ اپلیکیشن همدم رو میشنوی میری ثبت نام میکنی از هفت خوان رستم ثبت نام رد میشی درخواست میدی به طرف مقابل و خواستت رو میبینه بعد سه روز نه قبول میکنه نه رد فک کنم به جای بازی اشتباه گرفته
تو شبکه های اجتماعی میبینی یه کانال ننه ابراهیمی وجود داره میای به خاطرش ایتا نصب میکنی سه پیچ معرف ها میشی بلکه فرجی شه ولی تو دوماه یک مورد معرفی میشه
خودت هم که صبح تا شب سر کاری حالا به فرض هم که نباشی کجا میخوای بری دختر مذهب پیدا کنی؟
حالا اینا همه اش مرحله ی صفره یعنی تازه از بعد این داستان شروع میشه که بری خواستگاری از هم خوشتون بیاد، هم کفو باشید، خانواده خوب داشته باشن، مهریه نجومی نخوان و..
تهش به خودت میای میبینی که سی و یک سالته عمر مثل برق و باد میگذره و تو هنوز اندر خم مرحله ی صفر موندی