عاشورا در یک نگاه
تاریخ می گوید بعد از نهضت عاشورا و به تأسی از حرکت امام حسین(ع) شورش ها و قیام های بسیاری علیه امویان و جائران جبّار به راه افتاد و غالب آن قیام ها نیز عاقبتی خونین و تراژیک پیدا کردند اما تاثیری که در میان مردم ایجاد نمودند چندان دوامی نیافت و در طی روزگاران پرده ی نسیان بر رویشان فرو افتاد.
پس دلیل دوام و قوام قیام کربلا را در کجا باید جُست؟ بی شک این رازِ متعالی در شخصیت الهی و کاریزماتیک امام حسین نهفته است.
علیرغم ظاهر خونین و غم آلودی که در بادیُ النّظر در داستان کربلا به چشم می آید کلّیّت آن در حریری از دلربایی و زیبایی پیچیده شده است. جزئیات و فروع آن نیز، هر یک به نوعی، زیبایی را آینه وار باز می تابانند؛ از ماجرای مسلم بن عقیل و حُرّ بن ریاحی و عباس بن علی... گرفته تا سخنرانی زینب، دختر علی بن ابیطالب، در حضور عبیدالله بن زیاد و نیز وقایعی که در کاخ یزید به وقوع پیوست، همه و همه گوشه هایی از این زیبایی را به نمایش می گذارند.
گویی موزیسین دانا و کارکُشته ای ارکستر سمفونی بزرگ و باشکوهی را رهبری می کند و تک تکِ نوازندگان در عین هماهنگی، ساز خود را در وقتِ دقیق خویش و با مهارت تام و تمام به نوا در می آورند. آنها را می بینی که روزها و ماه ها برای این کار عظیم و ماندگار ممارست کرده اند و زیر و بم کار را نیک آموخته اند.
خوب که گوش کنی صدای عشق را از ابتدا تا انتهای این قصه می شنوی- گو اینکه برای آن مُنتهایی نمی توان متصوّر شد؛ نوای این نیِ افسونگر تا ابدالآباد شنیده خواهد شد!
✍️ حسین مختاری
🌱شادی در واقعه ی طف🌱
درست است که ظاهرِ قصه ی کربلا را با حزن و بلا نوشته اند و هیچ انسان پاک طینتی را نتوان یافت که از این قصه ی پُرغصه ننالد و اشکی فرو نبارد؛ اما باطن این واقعه خالی از سُروری و بَهجتی نیست. گرچه دلدادگان حسینِ علی(ع) در این ایام جامه ی سیاه بر تن می کنند و در غمِ او و یارانش نوحه و نوا سر می دهند، ولی شوری که از این داستان در سرها می افتد آن حزن جان سوز را بدل به ابتهاجی شورآفرین می کند. اینجا دیگر شاهدِ یک حادثه ی غمبار پُر از آه و فغان و مصیبت نیستیم بلکه داستانی است مملو از روح حماسی و شور حیات و سربلندی و آزادگی و جوانمردی.
قاسم بن حسن نوجوان نوبالغی است که به قصد یاری سپاه عموی بزرگوارش آماده ی شهادت می شود؛ حسین بن علی می خواهد ببیند نگاهِ یادگار برادرش به مرگ چگونه است؟ قاسم جواب می دهد: یا عمّ أحلی مِن العَسل؛ ای عمو، مرگ برای من از عسل شیرین تر است!
و مگر نه اینکه شیرینی و شادی هر دو دوستان قدیمند!
و در کوفه آن گاه که ابن زیاد رو به زینب خواهرِ حسین(ع) می کند و می گوید: "دیدی خدا با برادرت حسین و خاندانت چه کرد!!" دختر علی بن ابیطالب جواب می دهد: «ما رأیتُ الّا جمیلاً» جز زیبایی ندیدم!
و مگر نه اینکه زیبایی و شادی نیز هر دو یاران همنشین همند!
مگر نه اینکه شهیدانِ سرفراز کربلا جان شان را با خدا معامله کردند و از زندان تن رهیدند؟ پس همگی به وقتِ جان دادن در اوج شادی و فَرَح و انبساط بوده اند. هم از این رو در داستان کربلا حزن و شادی دست در دست هم و پا به پای هم پیش می روند. در حدیثی می خوانیم: مؤمن در هنگام مرگ بسیار مسرور و شادمان میگردد.
چونکه ایشان خسرو دین بودهاند
وقت شادی شد چو بشکستند بند
سوی شادروان دولت تاختند
کنده و زنجیر را انداختند
(مثنوی، دفتر ششم)
در مقاتل آمده است که در روز عاشورا هر چه آن حضرت به شهادت نزدیک تر میشدند، چهرهشان برافروختهتر و شادابتر و حالت حضرت آرامتر میشد.[بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۲۹۷؛ و نیز "روح مجرد"، ص ۸۴]
✍️حسین مختاری
🌱 جز زیبایی ندیدم!🌱
معروف است که وقتی اسیران کربلا را در کوفه، برابر عبیدالله بن زیاد، حاضر کردند، عبیدالله رو به زینب(س)، دختر علی بن ابیطالب(ع)، کرد و به طعنه و تَسخر گفت: "دیدی خدا با خاندانت چه كرد!!" بزرگِ زنانِ بنی هاشم در پاسخ او گفت: "ما رأیتُ الا جمیلا!"( جز زیبایی ندیدم...).
این سخن در ابتدا شاید کمی عجیب و دور از فهم و انتظار برسد، چرا که بنظر می رسد در واقعه ی کربلا چیزی جز غم و اندوه و فاجعه و خشونت و ستم نبود. درستش هم همین است، در آن واقعه صحنه هایی ثبت شده است که دل هر انسانی را متالّم و بل پاره پاره می کند. ولی در ورای آن همه ستم و غم و اندوه دریایی از شکوه و بزرگیِ روح و ایثار و زیبایی موج می زند. به عبارت دیگر اگر از ظاهر آن حادثه ی دلخراش عبور کنیم و نگاهی به فراسوی آن بیفکنیم حقیقتاً که جز زیبایی نخواهیم دید.
چه چیزی بالاتر و انسانی تر و زیباتر از بیعت نکردن با حاکم جائری چون یزید بن معاویه بن ابی سفیان که علناً ضروریات دین را انکار می کرد و به سادگی آدم می کشت؟ چه چیزی زیباتر از صحنه ی رسیدن عباس بن علی به شریعه ی فرات و لب تشنه خارج شدن از آن؟ چه چیزی زیباتر از عمل حسین وقتی که احساس کرد عده ای از شرم حضور او نمی توانند آن صحرای بلا را ترک کنند، شب هنگام فرمان داد چراغ ها را خاموش کنند "تا گریزد آنکه بیرونی بُوَد"؟ چه صحنه ای باشکوهتر و زیباتر از توبه و رزم و شهادت حرّ ریاحی پس از آنکه راه را بر کاروان امام بسته بود؟
گویند امام وقتی بالای بدن پاره پاره ی او رسید، خاک از سر و صورت حر پاک کرد و فرمود: "تو همان گونه که مادرت تو را حُر نامیده است در دنیا و آخرت، حر و آزاده ای!"
داستان وَهَب که گویا مسیحی بوده و بعد از پیوستن به قافله ی حسین بن علی مسلمان شده بود، از همه زیباتر است. گویند چند روزی از عروسی وهب سپری نشده بود که حجله ی دامادی را رها کرد و حجله ی شهادت را برگزید. بعد از اینکه شجاعانه جنگید و دست هایش قطع شد، عمر سعد دستور داد گردنش را زدند، و سر بریده اش را به سمت لشکر حسین(ع) انداختند. مادرش سر بریده ی فرزند را در آغوش کشید و گفت: «حمد و سپاس خداوندی را که با شهادت تو روی مرا سفید کرد». و آنگاه سر بریده را به سوی دشمن انداخت!
اینها و ده ها مثل آن نمونه های کوچکی هستند که آن روز زینب، کاروان سالار اسیران، به چشم دیده بود و ما از ورای تاریخ غبارگرفته توانسته ایم به برخی از آنها دست یابیم. ولی نگاه و نگرش زینب، دختر علی و فاطمه، و نواده ی غیور پیامبر کجا و نگاه کم سوی ما از ورای قرون کجا؟!
حسین مختاری
چهار متن خوب دربارهی امام حسین تقدیم به دوستان و اعضای گروه🌹🌹🌹🌹
5.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑🎥لحظاتی از روضهی مراسم شب تاسوعا در محضر رهبر انقلاب
http://eitaa.com/joinchat/3298492416Cc8880c401c
اولین و بزرگترین کانال خبری قم
روضههای مکتوب دههٔ اول محرم🖤💔
روضهٔ شب نهم (تاسوعا) ــ
مصیبت ساقی لبتشنگان
مرسوم است که شب و روز نهم محرم (تاسوعا) را به «حضرت ابوالفضل عباس بن علی بن ابی طالب علیهم السلام» اختصاص میدهند و برای آن جناب عزاداری میکنند.
ابوالفضل العباس، جوانی زیبا و رشید و دانشمند بود؛ که از جهت زیبایی به او قمر بنی هاشم (ماه هاشمیان) میگفتند، از شدت رشادت هنگامی که بر اسب مینشست پایش به زمین میرسید، و زلال عِلم و ادب و معرفت را نیز بی واسطه از سرچشمهٔ سه امام معصوم(ع) نوشیده بود.
ای حَرَمَتْ قبلهٔ حاجات ما/
یاد تو تسبیح و مناجات ما
تاجِ شهیدانِ همه عالمی/
دست علی ، ماهِ بنی هاشمی
ماه کجا؟ روی دلارام تو؟/
سرو کجا؟ قامت رعنای تو؟
شمع شده، آب شده، سوخته/
روح ادب را ادب آموخته
وی به دلیل شجاعت و جنگاوریِ بی همتایی که داشت، عَلَمدار امام حسین(ع) بود و هنگامی که امام(ع) لشکرِ کم تعداد خود را آماده جنگ میکرد، پرچم را به او سپرد.
شجاعت و دلاوری عباس(ع) ریشه در آباء و اجداد او داشت؛ که پدرش «اسد الله الغالب علی بن ابی طالب(ع)» بود و از جانب مادر به "قبیله بنی کلاب" نسب میرساند که شجاع ترینِ عرب بودند.
منابع معتبر تاریخی آوردهاند که حضرت فاطمه زهراء(س) اندکی پیش از شهادتش به امیرالمؤمنین علی(ع) وصیت فرمود که چند روز پس از رحلت وی، ازدواج کند.
پس از شهادت حضرت زهراء(س) و اتفاقات تلخ پس از آن، حضرت علی(ع) از برادر خویش «عقیل بن ابی طالب» که مردی نسب شناس بود و خصوصیات خانوادههای حجاز و نیز اخبار و تاریخ عرب را بخوبی میدانست، خواست زنی برای او انتخاب کند که در خاندانی بزرگ و شجاع متولد شده باشد و فرزندانی دلیر و جنگجو برای وی به دنیا آورد.
عقیل نیز «فاطمه بنت حزام بن خالد» از بنی کلاب را برای آن حضرت انتخاب کرد و گفت: "در بین عرب، شجاع تر و جنگاورتر از پدران او وجود ندارد".
امیرالمؤمنین(ع) آن بانو را از پدرش خواستگاری و با او ازدواج کرد؛ و فاطمه چهار پسر دلاور به نامهای «عباس»، «عبدالله»، «جعفر» و «عثمان» برای آن حضرت به دنیا آورد؛ و از این روی به «اُمُّ البَنین (مادر پسران)» مشهور گشت.
شاید آن زمان، کسی دلیل این تصمیم و انتخاب حضرت امیر(ع) را نمیدانست، ولی وقتی که در کربلا، امام حسین(ع) بی یار و یاور شد و این برادران شجاع ــ بویژه علمدار کربلا ابوالفضل العباس(ع) ــ یک به یک در راه او جانبازی کردند، بصیرت علوی آشکار گردید.
روز نهم محرم «شمر بن ذی الجوش» از سوی «عبیدالله بن زیاد» مأمور شد که اگر «عمر بن سعد» از دستور وی سرپیچی کرد، خود فرماندهی را برعهده بگیرد و به امام(ع) حمله کند. او نیز از قبیلهٔ بنی کلاب بود و نسبت دوری با مادر حضرت عباس(ع) و برادرانش داشت. لذا امان نامهای از عبیدالله گرفت تا به خیال خود آنان را از حسین(ع) جدا کند؛ و هم، باعث ضعف جبههٔ امام(ع) گردد و هم جان بستگانش را نجات دهد!
شمر در واپسین ساعات روز نهم محرم به نزدیکی خیمههای امام(ع) آمد و فریاد زد: "خواهرزادگان من کجا هستند؟!".
عباس، عبدالله، جعفر و عثمان بیرون آمدند و گفتند: "چه میخواهی؟".
شمر گفت: "برایتان امان نامه آوردهام. شما در امان هستید"!
چهار جوان رشید پاسخ دادند: "لعنت بر تو و بر امان تو. آیا ما را امان میدهی در حالی که فرزند پیامبر در امان نیست؟!..."
و عباس(ع) بانگ برآورد: "دستت بریده باد که چه بد امانی آوردهای! ای دشمن خدا، آیا میگویی برادر و سرور خود حسین پسر فاطمه را رها کنیم و در فرمان ملعونان و ملعون زادگان در آییم؟!"...
شمر خشمناک به اردوگاه اشقیاء بازگشت.
عصر عاشورا، هنگامی رسید که تمامی اصحاب و خاندان امام(ع) به شهادت رسیدند و فقط حسین و عباس ــ علیهما السلام ــ باقی مانده بودند، عباس چون تنهایی برادر را دید، نزد امام آمد و گفت: "ای برادر! آیا رخصت می دهی به جهاد روم؟" امام سخت گریست و گفت: "برادرم! تو علمدار منی و اگر بروی، کاروان پراکنده میشود". عباس پاسخ داد: "سینهام تنگ شده و از زندگی بیزارم و میخواهم از این منافقین خونخواهی کنم"...
عباس(ع) به سوی لشکر دشمن رفت و آنان را نصیحت و تحذیر کرد؛ ولی در دل سنگ آنان اثری نگذاشت.
آن جناب که این حالت را دید به سوی خیمهگاه برگشت تا مجدداً با برادر صحبت کند و اجازهٔ نبرد بگیرد.
در همین حین صدای دلخراش کودکان را از داخل خیمهها شنید که از تشنگی فریاد میزدند: "العطش... العطش...".
پس بر اسب نشست، نیزه و مشک برداشت و رجزخوانان آهنگ رود فرات کرد تا برای کودکان آبی بیاورد:
لا ارهب الموت إذا الموت زقا/
حتی اواری فی المصالیت لقا
نفسی لنفس المصطفی الطهر وقا/
إنّی انا العباس اغدو بالسقا
ولا اخاف الشر یوم الملتقی
یعنی:
از مرگ نمی ترسم هنگامی که بانگ زند/
تا وقتی که میان مردان کارآزموده افتاده و به خاک پوشیده شوم
جان من، بلاگردان جان پاک مصطفی است/
من عباس هستم با مشک می آیم
و روز نبرد از شر نمیهراسم
مقاتل نوشتهاند که چهار هزار نفر از سپاه دشمن سد راه او شده و به سوی او تیر میانداختند و تلاش میکردند تا مانع رسیدن وی به آب شوند؛ اما عباس(ع) دلاورانه خود را به شریعهٔ فرات رساند...
پس از ساعتها تشنگی و جنگ، عطش بر تمام وجودش چنگ انداخته بود. آب از زیر پای اسب روان بود و عباس را به خود میخواند. وی مشتها را پر از آب کرد و به لب نزدیک نمود تا بیاشامد، اما به یاد تشنگی حسین(ع) و اهل بیت او افتاد. آب از کف بریخت، مشک را پر کرد، بر دوش راست انداخت و مرکب را به طرف خیمهها تازاند.
لشکر دشمن برای آنکه همین چند جرعه آب به کام کودکان رسول الله(ص) نرسد راه را بر او گرفتند و از هر طرف بر او حمله کردند. عباس با آنها پیکار میکرد... تا اینکه یکی از لشکریان با شمشیر، دست راست حضرت را قطع کرد.
عباس قهرمان فریاد برآورد:
والله إن قطعتموا یمینی/
إنّی احامی أبداً عن دینی
و عن إمامٍ صادق الیقین/
نجل النبی الطاهر الأمین
یعنی:
به خدا سوگند حتی اگر دست راستم را قطع کنید/
تا ابد از آیینم دفاع خواهم کرد
و از امامی که صادق الیقین است/
همان فرزند پیامبر پاک و امین
آنگاه مشک را به دوش دیگر انداخت و شمشیر به دست چپ گرفت و از بین دشمن به راه خود ادامه داد که ناگهان، تیغی بر دست چپ حضرت وارد شد و آن را نیز قطع کرد. اما غریو شیر حیدر آسمان را پر کرد که:
يا نَفسُ لا تَخشَي مِنَ الكُفّارِ/
وأبشِري بِرَحمَةِ الجَبّارِ
مَعَ النَّبِيِّ السَّيِّدِ المُختارِ/
قَد قَطَعوا بِبَغيِهِم يَساري
فَأصلِهِم يا رَبِّ حَرَّ النّارِ
یعنی:
ای نفس! از کافران هراس به دل راه مده/
و مژده باد بر تو که شایسته رحمت خداوند دستگیر شدی
در سایه پیامبر بزرگ صاحب اختیار/
(خداوندا) دشمنان، با شقاوت دست چپم را نیز قطع کردند
پس ای خدا ، آنان را به آتش خشمت دچار کن
عباس با وجود قطع دو دست، نا امید نشد و مشک را به دندان گرفت تا به خیمهگاه برساند...
ای مشک! تو لا اقل وفاداری کن/
من دست ندارم ، تو مرا یاری کن
من وعده آبِ تو به اصغر دادم/
یک جرعه برای او نگهداری کن
اما تیر بعدی مشک را از هم درید و آبها را بر زمین داغ کربلا ریخت تا عباس(ع) دیگر مأیوس شود...
ای مشک! نگه کن تو به بالای سَرم/
«زهرا»ست نشسته، آبروداری کن
اندکی بعد، تیری به سینه مبارک حضرت(ع) نشست و وی را از اسب به زیر انداخت، تا کار تمام شود و لبتشنگان، بی ساقی و حسین(ع) بی علمدار گردد...
سرانجام یکی از لشکریان دشمن به پیکر نازنین حضرت حمله کرد و با عمود آهنین بر فرق عباس زد؛ که سر او ــ مانند فرق مبارک پدرش علی(ع) ــ شکافت... اینجا بود که حضرت فریاد زد: " یا ابا عبدالله علیكَ مِنّي السلام... برادرم خداحافظ".
امام حسین(ع) با شنیدن این فریاد، خود را به پیکر برادر رساند و چون وی را دید که به شهادت رسیده است، فرمود: "الآن انکسر ظهري و قلّت حیلتي... اکنون کمرم شکست و راه چاره بر من بسته شد" ...
ألا لعنة الله علی القوم الظالمین؛
و سیعلم الذین ظلموا أيّ منقلب ینقلبون.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✓ منابع اصلی:
۱. سید محسن امین؛ أعیان الشیعة؛ بیروت: دارالتعارف للمطبوعات، ۱۴۰۳ ق.
۲. سید بن طاووس؛ اللهوف في قتلی الطفوف؛ قم: منشورات الرضی، ۱۳۶۴.
۳. شیخ عباس قمی؛ نفس المهموم؛ ترجمه و تحقیق علامه ابوالحسن شعرانی؛ قم: انتشارات ذویالقربی، ۱۳۷۸.
۴. اشعار فارسی، زبان حال هستند و و برگرفتهاند از جزوه آموزشی آداب مرثیهخوانی با عنوان طنین عشق؛ تهیه مرتضی وافی؛ قم: انتشارات شفق، ۱۳۸۰.
1️⃣ صاحبان تریبونهای مذهبی مراقب باشند
🔹بخش اول
هر کسی، مجموع روایات اهل بیت علیهم السلام را ملاحظه کند به روشنی مییابد که اهل بیت (علیهم السلام) دو خط روشن را در بیانات شریف خود پیگرفتهاند:
1️⃣اول اینکه؛ شاخص اصلی در بهشتی بودن یا دوزخی بودن، پذیرش ولایت اهل بیت (علیهم السلام) است و اگر کسی صادقانه بر این اعتقاد تا هنگام مرگ باشد، إنشاء الله گناهان او بخشیده خواهد شد.
2️⃣دوم اینکه، شیعیان اهل بیت (علیهم السلام) کسانی هستند که صرفاً به اظهار زبانی ولایت و محبت ایشان اکتفاء نمی کنند، بلکه سر تا قدم مراقب حدود الهی و حلال و حرام خداوند متعال هستند.
در این زمینه به بیان دو روایت بسنده میکنیم:
«عَنْ أَبِي خَالِدٍ الْمَكْفُوفِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع يَنْبَغِي
لِمَنِ ادَّعَى هَذَا الْأَمْرَ فِي السِّرِّ أَنْ يَأْتِيَ عَلَيْهِ بِبُرْهَانٍ فِي الْعَلَانِيَةِ قُلْتُ وَ مَا هَذَا الْبُرْهَانُ الَّذِي يَأْتِي بِهِ فِي الْعَلَانِيَةِ قَالَ يُحِلُّ حَلَالَ اللَّهِ وَ يُحَرِّمُ حَرَامَ اللَّهِ وَ يَكُونُ لَهُ ظَاهِرٌ يُصَدِّقُ بَاطِنَه»
ابوخالد مکفوف نقل میکند امام صادق (علیه السلام) فرمودند: شایسته است کسی که امر ولایت ما را قلباً قبول دارد آن را در ظاهر نیز بوسیله برهان اظهار نماید.
ابوخالد میگوید سوال کردم چگونه محبت قلبی را میتوان از طریق برهان و بینه در ظاهر به نمایش گذاشت؟
حضرت فرمودند: اظهار این محبت، یعنی حقیقتا حلال خدا را حلال، و حرام را حرام بداند. به گونهای که ظاهر فرد باطن او را تصدیق کند.
«عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ قَالَ الصَّادِقُ ع شِيعَتُنَا أَهْلُ الْوَرَعِ وَ الِاجْتِهَادِ وَ أَهْلُ الْوَفَاءِ وَ الْأَمَانَةِ وَ أَهْلُ الزُّهْدِ وَ الْعِبَادَةِ أَصْحَابُ إِحْدَى وَ خَمْسِينَ رَكْعَةً فِي الْيَوْمِ وَ اللَّيْلَةِ الْقَائِمُونَ بِاللَّيْلِ الصَّائِمُونَ بِالنَّهَارِ يُزَكُّونَ أَمْوَالَهُمْ وَ يَحُجُّونَ الْبَيْتَ وَ يَجْتَنِبُونَ كُلَّ مُحَرَّم»
ابوبصیر میگوید امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: شیعیان ما اهل ورع و تلاش در راه خدا و وفا و امانت و زهد و عبادت هستند. کسانی هستند که در شبانهروز پنجاه و یک رکعت نماز می خوانند، شبها شبزندهداری می کنند و روزها روزه می گیرند، از اموالشان زکات می پردازند، حج خانه خدا می روند و از هر حرامی اجتناب می کنند.
✅ این دو خط مبارک و نورانی به گونهای در کلمات امامان معصوم (علیهم السلام) ممزوج شده است که فرد مؤمن نه به جهت گناهانی که پیش میآید از ادامه مسیر با اهل بیت علیهم السلام ناامید میشود و نه خود را بینیاز از رعایت حدود الهی میبیند. این امتزاجِ خوف و رجا همان اکسیر اعظم است که منجی دلهای پاک خواهد شد.
لینک بخش دوم 👇👇
🇮🇷 کانال حکمرانی مسوولانه
@hokmrani_masoulaneh
✍عـلامه امـینى (ره) فـرمودند:
شــب و روز تاسوعا و عاشورا براى
سلامتى امام زمان صــدقه دهید
چون قلبِ حــضرت اندوهناڪ جَدِّ
غریب شان، حضـــرت سیدالشهداء
اســـت.
کانال معرفتی #بسمت_خدا🌙
https://eitaa.com/joinchat/3463250005Ca6b1a984ed