لذا خداوند در سوره انفال خطاب به پیامبر اکرم(ص)می فرمایند:
وَمَا جَعَلَهُ اللَّهُ إِلَّا بُشْرَىٰ وَلِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ ۚ وَمَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ﴿١٠﴾
و خدا آن [وعده یاری] را فقط مژده و نویدی برای شما قرار داد و نیز برای آنکه دل هایتان به سبب آن آرامش یابد؛ و گرنه پیروزی فقط از سوی خداست؛ زیرا خدا توانای شکست ناپذیر و حکیم است. (۱۰)
إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعَاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَيُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَيُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطَانِ وَلِيَرْبِطَ عَلَىٰ قُلُوبِكُمْ وَيُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدَامَ ﴿١١﴾
و [یاد کنید] هنگامی را که به سبب امنیت و آرامشی که ازسوی خدا یافتید، خواب سبکی را به همه شما مسلط کرد و برایتان آبی از آسمان نازل کرد تا شما را به وسیله آن [از آلودگی ها] پاک کند، و وسوسه شیطان را [که از بدترین کثافات است] از شما برطرف نماید، و دل هایتان را استحکام دهد، و گام هایتان را به آن استوار و پا برجا کند. (۱۱)
در آیه فوق ربط و الفت و پیوستگی میان قلب ها کار خدا دانسته شده است چون فقط وجود است که می تواند بین ماهیت ها پیوند بر قرار کند؛ پس ربطی که میان مخلوقات مشاهده می شود همه مربوط به خداوند و به طفیلی اوست و برای خود مخلوقات نمی باشد.اگر وجود نباشد ماهیات و کثرات هیچ ربطی به هم پیدا نخواهند کرد و اصلا ظهوری هم نخواهند داشت بلکه همگی معدوم می گردند.یکی از ربط ها و پیوند هایی که بین ماهیات مختلف رخ می دهد همان “علم” است که به طفیلی وجود صورت می گیرد و با فنای در وجود است که یک ماهیت و مخلوق در گستره شناختی ماهیتی دیگر قرار می گیرد و این یعنی همان علم پیدا کردن احاطه کننده نسبت به چیزی است که در احاطه او در می آید چرا که حقیقت جان کسی که علم پیدا می کند و نیز حقیقت چیزی که به آن علم پیدا می کند هر دو در عالمی بالاتر می باشند پس حقیقت علم پیدا کردن آنها به یکدیگر نیز با فنای در مرتبه ای بالاتر از وجود بدست می آید که به هر دوی آنها که در مرتبه پایین تر می باشند احاطه دارد.پس پیوند وجودی که از مرتبه ای بالاتر بین ماهیات رخ می دهد دلیل علم آنها نسبت به یکدیگر می باشد و هر چه قدر یک مخلوق نسبت به مخلوقی دیگر بیگانه باشد و با او نسبت وجودی کمتری داشته باشد علم کمتری هم نسبت به او خواهد داشت.
هویت غیبیه که همان حقیقت علم خداوند است ربطی به مراتب وجودی و شکن های حاضر در آن مراتب پیدا نمی کند ولی از آنجاییکه احدیت ذاتی به عنوان اولین مرتبه وجودی نسبت به همه ماهیات و مخلوقات احاطه دارد و از درون و بیرون آنها را تحت اشراف خود دارد، پس به همه آنها هم علم دارد و چون احدیت ذاتی همراه با تمام مراتب دیگری که تحت اشراف خودش دارد در هویت غیبیه مندک و متلاشی می گردد قرآن کریم احاطه و علم به کثرات و شکن های وجودی را به هویت غیبیه نیز نسبت می دهد؛
لذا در سوره حدید پس از ذکر همین احاطه وجودی حق تعالی نسبت به مخلوقات است که او را به همه آنها آگاه و دانا معرفی می کند:
هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ ۖ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ﴿٣﴾ حدید
اوست اول و آخر و ظاهر و باطن، و او به هر چيزى داناست. (۳) حدید
پس خداوند در مرتبه احدیت نسبت به خودش با وجود خودش علم دارد چرا که وجود او سراسر علم و آگاهی و هشیاری است و نسبت به مخلوقات هم برای این علم دارد که همه آنها مندک در مراتب پایین تر وجود نامحدود او می باشند و در وسعت هستی او فانی و متلاشی هستند. ضمیر”هو” در ابتدای آیه و نیز در جمله انتهایی آیه ، همان هویت غیبیه می باشد که حقیقت علم است ولی دانستیم که علم هویت غیبیه به چیزی تعلق نمی گیرد پس تعلق علم خداوند به خودش هویت غیبیه نام ندارد بلکه احدیت ذاتی نام دارد؛ در واقع خداوند در اولین مرتبه وجودی یعنی احدیت ذاتی با علم به خودش یک تعین لایتناهی را ظهور می دهد و از آنجاییکه تمام مراتب بعدی وجود تحت اشراف همین تعین لایتناهی ظهور می کنند پس علم خداوند به خودش در احدیت ذاتی ، سبب علم او به تمام مراتب پایین تر از خودش نیز می شود ولی از آنجاییکه احدیت ذاتی که همان سرچشمه علم است در هویت غیبیه که همان حقیقت علم است متلاشی و مندک می گردد در آیه ذکر شده از سوره حدید با واژه”هو” علم به مخلوقات را متعلق به همان هویت غیبیه معرفی می کند. نکته مهمی که از مطالب گفته شده بدست می آید این است که اگر مخلوقات هم نسبت به خودشان و یا نسبت به غیر از خودشان علمی پیدا می کنند حتما به طفیلی وجود حق تعالی می باشد که سراسر علم و دانش است؛ در واقع علم مخلوقات،تجلی علم خداوند در آنان می باشد چرا که همه ماهیات و مخلوقات غرقه در وحدت وجود حق تعالی می باشند که همه کثرات را در برگرفته است و از آنجاییکه وجود همان علم است نتیجه می گیریم که علم مخلوقات نیز همان علم خداوند است که دائما در کالبد آنها متجلی می شود. در بخش اتحاد عاقل و معقول توضیح دادیم که علم و معلوم هر شخصی از گستره وجودی جان او بیرون نیست و در احاطه نفس او قرار دارد و در نوشتار کنونی هم دانستیم که این ویژگی یعنی همان احاطه نفس به علم و معلوم خودش فقط به طفیلی وجود خداوند است که به دست می آید چون وجود لایتناهی حق تعالی نسبت به همه ماهیات احاطه دارد.پس احاطه و علم ما به اشیاء عالم نیز تجلی همان احاطه و علم خداوند است که در ماهیت ما ظهور کرده است.در واقع ما با فنای در وجود است که به دیگر ماهیات احاطه و علم پیدا می کنیم. پیداست که وجود همان نور و سرور و خوشبختی و سعادت است، وقتی دانستیم که فنای در وجود همان علم است پس علم نیز همان سعادت و نعیم است.
هرکس در مرتبه ای بالاتر از وحدت وجود حق تعالی فانی شود و کثرات و مراتب بیشتری را در برگیرد سعادت مند تر و خوشبخت تر می گردد چون به تمام خوشی ها و سعادت های کسانی که در مراتب پایینی هستند احاطه و اشراف و علم پیدا می کند و علاوه بر چشیدن لذتها و خوشی های افراد حاضر در مراتب زیر دست خود از سعادت و لذت های بالاتری هم نسبت به آنان برخوردار است. البته همانطور که کسی به حقیقت علم یعنی هویت غیبیه راه ندارد ، به حقیقت نور و سرور هم راه ندارد.
در سوره مطففین آمده است:
وَمَا أَدْرَاكَ مَا عِلِّيُّونَ ﴿١٩﴾
تو چه می دانی علیّین چیست؟ (۱۹)
كِتَابٌ مَرْقُومٌ ﴿٢٠﴾
قضا و سرنوشتی حتمی [برای نیکان] است. (۲۰)
يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ ﴿٢١﴾
مقربان آن را مشاهده می کنند. (۲۱)
إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِي نَعِيمٍ ﴿٢٢﴾
بی تردید نیکان در نعمتی فراوانند (۲۲)
عَلَى الْأَرَائِكِ يَنْظُرُونَ ﴿٢٣﴾
بر تخت ها [ی آراسته و پرارزش تکیه زده و مناظر زیبای بهشت را با چشم سر و جمال محبوب را با چشم دل] می نگرند. (۲۳)
تَعْرِفُ فِي وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِيمِ ﴿٢٤﴾
در چهره هایشان شادابی و طراوت نعمت را می یابی. (۲۴)
يُسْقَوْنَ مِنْ رَحِيقٍ مَخْتُومٍ ﴿٢٥﴾
آنان را از باده ناب و طهوری که سربسته و مُهر و موم شده است، می نوشانند. (۲۵)
آیات فوق اشاره می کند که سرنوشت یا نامه اعمال ابرار در مرتبه علیون از مراتب وجود لایتناهی قرار گرفته است و علیون همان کتاب نگاشته شده ای است که مقربین آن را مشاهده می کنند.
از آنجاییکه دانستیم حقیقت علم در هرمرتبه همان احاطه وجودی از مرتبه بالاتر به کثرات مرتبه پایینی می باشد پس نتیجه می گیریم که درجه وجودی مقربین از ابرار بالاتر است چرا که طبق آیات فوق مقربین کتابِ ابرار را مشاهده می کنند پس به آن علم حضوری و احاطه دارند. گروه ابرار در فرهنگ قرآنی و عرفانی در رده ای پایین تر از گروه مقربین می باشند؛ لذا مقربین که در مرتبه ای بالاتر از وجود فانی شده اند به ابرار احاطه وجودی دارند پس سرنوشت یا نامه عمل آنان را شهود می کنند و نسبت به آن علم دارند. البته بالاتر و فراتر از همه گروه های نیکان و صالحان و ابرار و مقربین و دیگر مخلوقات، وجود نامحدود حق تعالی می باشد که همه را در برگرفته است و در عین حال به هیچ کدام محدود نمی شود و از همه آنها فراتر هم هست:
پس حقیقت علم به مراتب پایین تر فقط مختص خداوند است چون وجود قیومی او به همه چیز و همه کس احاطه حقیقی دارد پس علم حضوری دارد و دیگران فقط به طفیلی خداوند است که به علم او متصف می شوند.فیض وجودی خداوند برای اینکه به مخلوقات محدود برسد، از مخلوقاتی که گستره وجودی آنان بیشتر است عبور می کند.پس گروه “ابرار” فیض وجودی را از طریق گروه “مقربین” دریافت می کنند و در یک نگاه کلی تمام خلقت و آفرینش فیض خداوند را از طریق حقیقت انسان کامل در هر زمان که نسبت به همه مخلوقات احاطه وجودی دارد، دریافت می کنند که طبق روایاتِ اهل بیت(ع) این نکته از مسلمات عقاید شیعه اثنا عشری می باشد. پس در میان مخلوقات حقیقت علم مختص انسان کامل است و دیگران به طفیلی او از علم او استفاده می کنند چرا که در مراتب پایین تر علم او غرقه هستند. اگر بخواهیم این مطلب را بر اساس آیات ذکر شده از سوره مطففین بیان کنیم باید بگوییم که علم ابرار با فنای در علم مقربین بدست می آید هرچند علم مقربین هم با فنای در علم خداوند بدست می آید.
شکل گیری قضای کلی در مرتبه حقیقت علم به مخلوقات:
اما توضیح آخرین نکته ای هم که شیخ صدر الدین قونوی(قدس سره) در این نص شریف به آن اشاره می فرمایند بدین صورت است که در مرتبه ای قبل از عالم خارجی که حقیقت علم به مخلوقات عالم آفرینش در آن مرتبه می باشد ابتدا قاعده ای کلی درباره همه مخلوقات رخ می دهد و این قاعده همان قضای کلی و همگانی مبنی بر ظهور مخلوقات در عالم خارجی می باشد که ماهیاتی را که در علم حق تعالی هستند در عرصه وجود خارجی برای خودشان و همچنین برای یکدیگر با تجلی وجود در آنها ظاهر می سازد. پس بر اساس قضای کلی، وجود نامحدود در صورت مخلوقات محدود ظاهر می شود و این ظاهر شدن وجود در ماهیات محدود یعنی همان قدر که به معنای تقدیر سرنوشت و اندازه گیری فیض وجودی برای هر کدام از مخلوقات می باشد که بر اساس اندازه ظرفیت ماهیت آنها رخ می دهد و این تقدیر از ابتدای خلقت آنها تا انتهای عمر آنها به نحو مستمر همراه آنها خواهد بود.پس وجود حق تعالی ابتدا بر اساس گستره ذات هر ماهیت در آنها تجلی می کند و این را با مسامحه می توانیم یک نوع تاثیر پذیری وجود نامحدود از ظرفیت هر ماهیت محدود در نظر بگیریم چون فیض بسیط وجود در عالم خلقت به صورت آن ماهیت برای ما نمود می کند و نام این مرتبه را تقدیر و مشخص شدن قَدَر مخلوقات می گذاریم چرا که وجود فقط به اندازه ظرفیت و اندازه ماهیت ها در آنها منعکس می شود.اما در مرتبه بعدی هر ماهیت طبق آنچه که از قبل در حقیقت علم حق تعالی مشخص شده است ختم به همان عملکرد یا سرنوشت می شود و این هم یعنی تاثیر پذیری مخلوقات از وجود نامحدود.اما نهایت امر هر مخلوق نام ” اجل” را می گذاریم و بر حتمی شدن فلان عمل او در طول زندگانی اش نیز نام قضای جزئی را می گذاریم که نسبت به هر ماهیت و مخلوقی بر اساس آنچه که در علم خداوند برای او گذشته است با مخلوق دیگر فرق می کند و تمام این جزئیات درباره تمامی مخلوقات در مرتبه ای فراتر از عالم خلقت گذشته است که نام آن مرتبه را قضای کلی می گذاریم؛ پیداست که حقیقت علم ما در عالم خلقت به همان مرتبه قضای کلی باز می گردد هرچند علم قضای کلی هم در اسمای حسنی و سپس در احدیت ذاتی که سرچشمه علم است، فانی می شود. در یک نگرش کلی حقیقت علم به هر مرتبه از وجود در مرتبه بالاتر از آن می باشد.
پس دانستیم که بر اساس قضای کلی همه مخلوقات از علم خداوند در عالم خارجی هم منعکس می شوند و سپس هر کدام تقدیر خاصی دارند که نامش را قدر می گذاریم و قطعی شدن اعمال آنها نیز قضای جزئی نام دارد و پایان سرنوشت آنها نیز اجل نام دارد و از ابتدا تا انتهای سرگذشت هر کدام از آنها هم ” کتاب ” نام دارد که البته همه اینها ظهورات مفصل مرتبه ای در قبل از عالم آفرینش می باشد که نام آن را قضای کلی می گذاریم که همان علم ذاتی خداوند به مخلوقات پیش از پیدایش آنها می باشد که در عالم خلقت به صورت علم تفصیلی متجلی می شود.البته لازم به ذکر است که تقدیر مخلوقات و قضای جزئی آنها و اجل و کتاب آنها از قبل در مرتبه قضای کلی با تفصیل کامل مشخص است ولی ظهوری ندارد و در مراتب بعدی ظهور تفصیلی آن به صورت عالم خلقت پدیدار می شود.مرتبه قضای کلی نسبت به علم ما در جهان آفرینش، حقیقت علم نام دارد و چون در آن مرتبه از وجود لایتناهی از ازل همه چیز معلوم و مشخص است پس در قضای کلی سرنوشت همه مخلوقات مشخص شده است هرچند ظهوری ندارد و ما تفصیل و ظهور آن را در قدر و قضای جزئی و کتاب و اجل در عالم خارجی مشاهده می کنیم.
در رابطه با اینکه قضای جزئی و تقدیر مخلوقات از قبل در حقیقت علم و قضای کلی خداوند، معین و مشخص شده است آیه زیر از سوره جاثیه ذکر می شود:
تَنْزِيلُ الْكِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ ﴿٢﴾
این کتاب نازل شده از سوی خدای توانای شکست ناپذیر وحکیم است. (۲)
إِنَّ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَآيَاتٍ لِلْمُؤْمِنِينَ ﴿٣﴾
به یقین در آسمان ها و زمین برای مؤمنان نشانه هایی [بر ربوبیت، حکمت و قدرت خدا] ست؛ (۳)
وَفِي خَلْقِكُمْ وَمَا يَبُثُّ مِنْ دَابَّةٍ آيَاتٌ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ ﴿٤﴾
و در آفرینش شما و آنچه از جنبندگان منتشر و پراکنده می کند، برای اهل یقین نشانه هایی [بر ربوبیت، حکمت و قدرت خدا] ست؛ (۴)
امام صادق(ع)در تفسیر نور الثقلین ضمن حدیثی، با ذکر این آیه اشاره می فرمایند که اعمال ما از کتابی که در مرتبه ای دیگر از هستی می باشد در این مرتبه نگاشته می شود:
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ «ن وَ الْقَلَمِ» قَالَ: إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْقَلَمَ مِنْ شَجَرَهٍ فِی الْجَنَّهِ یُقَالُ لَهَا الْخُلْدُ، ثُمَّ قَالَ لِنَهْرٍ فِی الْجَنَّهِ: کُنْ مِدَاداً فَجَمَدَ النَّهْرُ وَ کَانَ أَشَدَّ بَیَاضاً مِنَ الثَّلْجِ وَ أَحْلَى مِنَ الشَّهْدِ، ثُمَّ قَالَ لِلْقَلَمِ: اکْتُبْ، قَالَ: یَا رَبِّ مَا أَکْتُبُ؟ قَالَ: اکْتُبْ مَا کَانَ وَ مَا هُوَ کَائِنٌ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ، فَکَتَبَ الْقَلَمُ فِی رَقٍّ أَشَدَّ بَیَاضاً مِنَ الْفِضَّهِ وَ أَصْفَى مِنَ الْیَاقُوتِ، ثُمَّ طَوَاهُ فَجَعَلَهُ فِی رُکْنِ الْعَرْشِ، ثُمَّ خَتَمَ عَلَى فَمِ الْقَلَمِ فَلَنْ یَنْطِقْ أَبَداً، فَهُوَ الْکِتَابُ الْمَکْنُونُ الَّذِی مِنْهُ النُّسَخُ کُلُّهَا، أَ وَ لَسْتُمْ عَرَباً فَکَیْفَ لاَ تَعْرِفُونَ مَعْنَى الْکَلاَمِ وَ أَحَدُکُمْ یَقُولُ لِصَاحِبِهِ أَنْسَخُ ذَلِکَ الْکِتَابَ؟ أَ وَ لَیْسَ إِنَّمَا یُنْسَخُ مِنْ کِتَابٍ آخَرَ مِنَ الْأَصْلِ؟ وَ هُوَ قَوْلُهُ: إِنّا کُنّا نَسْتَنْسِخُ ما کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ
راوی می گوید که از امام صادق(ع) درباره ” ن و القلم” پرسیدم. ایشان فرمودند: خداوند قلم را از درختی در بهشت آفرید که به آن خُلد می گویند. سپس به رودی در بهشت امر کرد که مُرکَّب باش پس رود منجمد شد به طوری که سفید تر از برف و شیرین تر از شهد بود. سپس به قلم گفت بنویس. قلم گفت چه بنویسم؟ خداوند فرمود هر آنچه که بوده و خواهد بود تا روز قیامت. پس قلم در صفحه ای سفید تر از فضّه و شفاف تر از یاقوت نوشت و آن را پیچید و در پایه عرش قرار داد سپس خداوند بر دهان قلم مهر زد پس دیگر سخن نخواهد گفت. پس آن کتاب همان نوشته پنهانی است که تمام نسخه ها از آن نشئت می گیرد. مگر شما عرب نیستید؟پس چطور معنی این کلام را متوجه نمی شوید در حالی که یکی از خودتان به دوستش می گوید من از این کتاب نسخه بر می دارم. مگر نه این است که او از کتاب دیگری که کتاب اصلی است نسخه بر می دارد؟این همان فرموده خداوند است که می گوید ما اعمال شما را نسخه می کردیم.
ملاحظه میکنید که درحدیث فوق قلم که یک مخلوق مجرد است به فرمان حق تعالی مراتب پایین تر خلقت را می نگارد و سپس دیگر چیزی نمی گوید بلکه مراتب خلقت از همان نسخه اصلی که قلم نگاشته است و در عرش خداوند یعنی جایگاه انسان کامل جای داده است به تدریج در عوالم پایین تر ظهور می کند، درست مثل شخصی که از یک کتاب اصلی نسخه برداری می کند.پس در مرتبه قبل از آفرینش که نسبت به جهان خلقت،حقیقت علم می باشد تمام حوادث روزگاران، گذشته است و چون آن مرتبه احاطه وجودی به عوالم پایین تر خلقت دارد حوادث را به طور مفصل در مراتب پایین تر هستی لایتناهی ظهور می دهد.
پس در واقع آیه می گوید:آنچه را که شما انجام می دادید در واقع ما بودیم که از روی کتابی دیگر استنساخ می کردیم و توسط اعضا و جوارح شما در کتاب این عالم می نوشتیم.در واقع همانطور که قلم اعلی همه چیز را طبق مرتبه حقیقت علم خداوند نسبت به مخلوقات، در عرش خداوند نگاشته است، اعضا و جوارح ما نیز هر کدام به منزله یک قلم جزئی بوده اند که مطالب نگاشته شده در عرش را در مراتب پایین تر می نگارند؛ روی همین حساب هم امام صادق(ع) میفرمایند:
ان افعال العباد مخلوقه خلق تقدیر لا خلق تکوین
یعنی همانا کارهای بندگان از پیش خلق شده است به صورت خلق تقدیری نه خلق تکوینی؛البته خلق تقدیری در مراتب بعدی از علم خداوند تنزل می کند تا اینکه به صورت خلق تکوینی پیش چشمان ما ظهور می کند. از آنجاییکه دانستیم که حقیقت هر مرتبه از وجود به مرتبه قبلی باز می گردد چرا که مرتبه قبلی به مرتبه پس از خودش احاطه و علم دارد،پس حقیقت علم به اعمال ما مخلوقات نیز به احاطه وجودی خداوند در مرتبه ای پیش از عالم خارجی باز می گردد که مرتبه قضای کلی نام دارد و آن مرتبه نسبت به همه اشیاء احاطه قیومی دارد پس حقیقت علم به اعمال ما در آن مرتبه قرار دارد و اصولا تمام اشیاء از آن مرتبه در عالم آفرینش ظهور می کنند و دراین ظهور کردن ابتدا قدر الهی برایشان رخ می نماید و سپس بر اساس قضای جزئی تک تک اعمالشان رخ می دهد و همچنین نهایت امر هر یک از آنها نیز به صورت اجل مشخص می شود که کل این سرنوشت آنها در عالم خارجی یک ” کتاب” نام دارد که در روز قیامت حقیقت آن کتاب برای شخص ظهور میکند پس آنچه که در قیامت ظهور می کند همین چیزی است که در این دنیا می باشد و آن چیزی هم که در این دنیا می باشد همان چیزی است که در مرتبه علم خداوند پیش از این دنیا بوده است.
البته هرچند همه چیزها با تمام جزئیاتشان قبلا در حقیقت علم خدا یا همان قضای کلی معلوم بوده ولی ظهور نداشته است. در رابطه با توضیح بیشتر پیرامون خلق تکوینی و خلق تقدیری می توانید به مبحث”خلق”از مجموعه اصطلاحات رجوع بفرمایید. ذکر این نکته هم ضروری است که بر اساس این دست آیات و روایات هیچ جبری هم پیش نمی آید؛ چرا که همین اختیاری را هم که در خودمان مشاهده می کنیم در حقیقت علم خداوند لحاظ شده است و در آنجا مشخص است که ما با اختیار خویش سرنوشت خود را فلان طور می نویسیم و خداوند هم با مد نظر قرار دادن همان اختیار اعمال ما را در این عالم می نویسد. به بیان دیگر اختیار ما هم مثل سایر شئونات ما از حقیقت علم خداوند(=قضای کلی) در عالم خلقت متجلی می شود. خواننده محترم می تواند در رابطه با واکاوی و کنکاش بیشتر پیرامون جبر و اختیار به مبحث”توحید اختیار”از مجموعه وحدت وجود در قرآن و نیز پست های”امر بین الامرین”و”استطاعت”از مجموعه اصطلاحات رجوع بفرماید. در انتها این نکته را متذکر می شویم که اگر مرتبه علم خداوند را حقیقت علم نامیدیم آن را نسبت به عالم خارجی در نظر گرفتیم وگرنه حقیقت همان مرتبه علم خداوند هم در مرتبه قبل از خودش یعنی عالم اسمای حسنی می باشد و حقیقت اسمای حسنی نیز در احدیت ذاتی که سرچشمه علم است، فانی می شود و احدیت ذاتی هم با تمام مراتب وجودی تحت اشراف خودش در هویت غیبیه که همان حقیقت اصلی وجود است، مندک و متلاشی می گردد و اثری از آن باقی نمی ماند.
پس حقیقت اصلی علم و وجود و حیات همان هویت غیبیه می باشد.
🔴 همسفر
از قدیم گفتن اگه کسی رو خواستی بشناسی باهاش همسفر شو
با یکی از دوستام تازه آشنا شده بودم چندبار بهم گفته بود یه سفر با هم بریم،
تا یه روز بهم گفت فردا میخوام برای انجام کاری برم شیراز اگر میای راهی شو صبح میام دنبالت
سر وعده اومد در خونه مون سوئیچ ماشینشو دو دستی تعارف کرد گفت بفرما شما رانندگی کنید.
گفتم ممنون؛ حالا خسته شدی من میشینم.
رسیدیم عوارضی اتوبان خواستیم از دکه یه چیز خوردنی برا تو راه بگیریم.
دو تا دکه بود گفت بیا از اون یکی بخریم.
گفتم: این که نزدیکتره ؟!!!
گفت: چون اون کمی دورتر دکه زده مشتری نداره از اون بگیریم تا کسب اونم بگرده...
همانجا بهش گفتم کاش دو تا مسافر سوار کنیم هزینه بنزین در بیاد.
گفت: این مسافرکش ها منتظر مسافرن، گناه دارن، روزیشون کم میشه.
رسیدیم شيراز، پشت چراغ قرمز یه بچه 10ساله چندتا دستمال کاغذی داشبردی دستش بود. گفت 4 تا 5هزارتومن.
4تا ازش خرید.
گفتم رفیق زیاد نیست گفت بیا دوتاش برای تو رفتی تهران بذار توماشین خراب نمیشه .
گفت:
میخواستم روزیش تامین بشه.
گناه داره تو آفتاب وایساده.
جلو شاهچراغ هم از یه بچه یه کتاب دعا خرید.
در برگشتن از زیارت یه پیرمرد دستگاه وزنه (ترازو) جلوش بود.
یه کم رد شدیم، یه دفعه برگشت گفت میای خودمونو وزن کنیم؟
گفتم: من وزنمو میدونم چقدره.
گفت: باشه منم میدونم اگه همه مثل من و تو اینجوری باشن این پیرمرد روزیش از کجا تامین بشه؟!!!
گفتم: باشه یه پولی بهش بده بریم.
گفت: نه، غرورش میشکنه، میشه گدایی؛ اینجوری میگه کاسبی کردم.
یادمه در طول سفر اگه میخواستم در مورد یکی حرف بزنم، بحث رو عوض میکرد
میگفت شاید اون شخص راضی نباشه در موردش حرف بزنیم و غیبتش رو کنیم...
سرتونو درد نیارم کل سفر از این کارها زیاد انجام داد...
حساب کردم کل خریداش به ۳۰۰ هزارتومانم نرسید.
اما کلی آدمو خوشحال کرد.
خیلی درس ها به من داد که بیش از صد هزار تومان می ارزید.
میدونین شغل رفیق من چه بود؟!!!
برق کش، لوله کش، تعمیرکارِ یخچال و کولر و آبگرمکن بود،
و یه مغازه کوچک داشت.
میدونین چه ماشینی داشت؟!!! پرایدِ 85
میدونین چن سالش بود؟!!!
34 سال...
میدونین من چه کاره بودم؟!!!
کارمند بانک بودم،
باغ هم داشتم.
میدونین چه ماشینی داشتم؟
زانتیا؛
و بهانه آوردم که ماشینم خرابه که اون ماشینشو بیاره..
دوستم یه جمله گفت که به دلم نشست:
*دستهایی که کمک میکنن، مقدس تر از لبهایی هستن که دعا میکنن*
بنده مخلص خدا بودن،
به حرکت است نه ادعا کردن.
دعا لازمه ، ولی آدمها در عمل سنجیده می شوند که چقدر جانب حق و عزت وآبرو و شرف دیگران را دارند...
👈🏻بعضیها
بزرگوار به دنیا اومدن
وبعضی جنون تخریب دارند
لذا
بعضی
بخشنده و کریم النفس اند
شرافت ذاتی دارند
آبرومند وآبرو دارو آبرو مدارند
شیطان را به خاک سیاه نشانده اند
رفتارشان عزیز
و نسبت به دیگران مدرسه ی عزت وشرف و بخشش وکرامت اند
تا دیگران هم ازشون چیزایی یاد بگیرن...
وگرنه مدعی آبرومندی زیاد است و در زمان آزمون دستها کوتاه....
هدیه امروزمان:
با رفتن به آدرس زیر هر یک از مواردی را که برایتان آسانتر است انجام دهید و آن را ثبت کنید .
https://iPorse.ir/6228343