سخنرانی روز چهارم محرم در مسجد الرسول صلی علیه واله وسلم
تهران میدان رسالت
🔰نکته ۱۷۰:
🩸ثارالله
🏴ای عزیز،
بدان که ثار نزد اهل لغت،به معنای خونخواهی یا خودِ خون است و بنابراین،میان اهل علم در تفسیر این ترکیب اضافی اعنی ثارالله که در روایات صحیحه بر حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام اطلاق شده اختلافاتی واقع گردیده؛چنانکه مرحوم میرزا ابوالفضل تهرانی در شرح خود بر زیارت عاشوراء اعنی شفاءالصدور تا ۵ قول را برشمرده و به نقد و بررسی آن اقوال پرداخته است.
اما تفاسیر و وجوه ارائه شده در تفسیر ثارالله،چون غالباً از سوی مقیّدان به ظواهرِ این سویی صورت گرفته اند،میان آنها خبری از کنه و حقیقت معنای آن عبارت شریف نبوده و غالباً در سطوح و ظواهر متوقف مانده اند.
🏴ای عزیز،
ثارالله همان خونِ خداست؛
و اِسناد خون به خدا مانند اسناد یَد و عین و لسان و سمع و بصر و...که در آیات کریمه و روایات صحیحه وارد شده اند،هیچ مجاز و تکلّف و تاویلی نمیپذیرد؛بلکه مخاطب باید خویش را تاویل نماید نی ذکر را،تا به مغزای آن اِسنادات شریف دست یافته و جان خویش را از قید و بند و قشر رهایی بخشد!
اینک گر طالب طَیَرانی،
بر سفینه "طور سینا" سوار شو،
که گرچه خرد است و کوچک،
مدد از سفینةالحسین ع دارد،
چنانکه نوح نبی ع پسرش را فرمود:
اِرکَب مَعَنا و لاتکن من الغافلین!
🏴ای عزیز،
بدان که الله تبارک و تعالی را مقاماتیست اندر تشبیه و تنزیه،
به طوری که نه تنزیه و علوّش نافی تشبیه است و نه تشبیه و دُنُوّش مانع تنزیه؛او العالی فی دنوّه و الدانی فی علوّه است؛او هم داخل فی الاشیاء است ولی لا بالممازجة،و هم خارج عن الاشیاء است ولی لا بالمباینة؛
او هم در کمال عزّ خود مستغرق است،هم هنگام بیماری چشم به راه عیادت که مرضتُ فلم تعدنی!
حاصل آنکه جامعیت ذات اقدس اله،
مقتضی آن است که در هر مکان و لا مکان و در هر زمان و لا زمان متجلّی و در عین برتری و احاطه بر مقیّدات،در دل هر مقید حاضر و ناظر بوده و شراشر وجودی او را پر نماید!
🏴ای عزیز،
حقّ تبارک و تعالی را در مقام ذات نه اسم و رسمی هست و نه وصف و رنگی!
آن مقامِ لامقام،منزّه از جملگی قیودات حتی قید اطلاق است و بی رنگی است که رنگ ها از او برخاسته و مطلقی است که اطلاق و تقیید ظهورات ویند!
اما همین ذات غیبیه،
در مقام ظهور و پس از تعیّن در ملابس اسماء و صفات و اعیان ثابته،
جملگی اسماء و اوصاف را دارا شده و به هر رنگی در آمده و با صدهزار جلوه برون آمده تا سالک آگاهِ دیدهوَر،او را با صدهزار دیده تماشا نماید؛
و این همان صبغةالله است که رنگ بیرنگی است که در دل خود،جملگی رنگ هارا به خود گرفته است!
ظهور،مقام تشبیه است،تشبیهی که در دل خود تنزیه دارد و غیب،مقام تنزیه است،تنزیهی که تماماً در تشبیه جلوه گر است!
پس حق هم همه است و هم همه نیست،هم اسم دارد و هم بی اسم است،هم پایین است و هم بالا،
هوالذی فی السماء اله و فی الارض اله!
🏴ای عزیز،
گویا سخن به درازا کشیده و طاقتت طاق گشته و شوق و اشتیاق فهم، بند بندِ وجودت را به رقص در آورده،
اما عجول نباش که زینت علم،حلم است و تا حلیم نگردی،کجا علیم باشی؟!
پس گوش جان بسپار تا ثمری از شجره ولایت نصیبت گردد:
بدان که سالک را در مقامات قرب،درجاتی است به شدت و ضعف،که از جمله والاترین آنها،قرب نوافل و قرب فرائض است؛
که اولی تنزّل حق و تجلی وی در قوای ظاهری و باطنی سالک است،
و دومی ترفّع عبد و تلبّس وی به البسه اسماء و صفات حق،
در اولی حق پایین آمده و در وجود سالک خیمه زده،
در دومی سالک بالا رفته و وجودش را فدا و فناء در حق نموده،
لاجرم قرب دوم از اول اعلی و اشمخ،
و جمع میان آن دو بدون تقید به هیچیک،ارفع و افضل از همه است!
ادامه...👇👇👇
🏴ای عزیز،
انسان کاملِ واصل به مقام احدیت،
که ذات و وصف و فعلی از خود ندارد،
و نفس خود و به تبع آن جملگی قوای ظاهری و باطنی خویش را فداء و تسلیم حق نموده،
به مقتضای قرب نوافل و فرائض و جمع میان آندو،
هیچ انانیت و منیّتی در هیچ یک از ساحات وجودی خود نداشته و ذات او فانی در ذات حق،و اوصاف او مندکّ در صفات حق،و افعال او مضمحل در فعل حق است؛
او منی از خود ندارد تا دست و پا و گوش و چشم و پا و عقل و خیال و حس و قلب و روح و جانش را به خود اِسناد دهد،
همه ساحات وجودی او تسلیم محض حق،بل عیناً ساحات وجودی حق است؛چه اینکه او از جزئیت نفس خویش رهیده و به کلیت حقیقت حق پیوسته و آینه تمام نمای او گشته،بلکه آینه را هم بشکسته و جز رخ یار نمانده؛
آینه بشکست و رخِ یار ماند
ای عجب این دل شد و دلدار ماند
پس دست او دست خدا،
چشم او چشم خدا،
زبان او زبان خدا،
گوش او گوش خدا،
و بالجمله کلّ او،
خداست و بس،
و ذرّه ای غیر خدا در وی راه ندارد،
تو گویی خدا تماماً در او تجلی کرده و او خدای پایین آمده است در لباس بشریت،یا بشرِ بالا رفته است در لباس خدایی،
که هم یمشی فی الاسواق دارد،
و هم لی مع الله وقت!
پس خونِ انسان کامل خون خداست،نه مجاز است و نه تاویل و نه تقدیر،که حاقّ واقع و عین العیان است؛آنکه کور است خورشید را خاموش پندارد،و الّا کدام ذوبصری نور خورشید را تاویل کرده و مجاز پندارد؟!
🏴ای عزیز،
دانستی که حق تعالی در مقام تشبیه هم چشم و گوش دارد و هم دست و پا،پس عجب مدار اگر گفته شود خونِ آینه تمام نمای حق و خلیفه علی الاطلاق وی بر ارض،خونِ خداست،
چه اینکه ید او یدالله است و سمع و بصر و اذن او هکذا!
لذا خدا خونخواهِ وی است،
چرا که خون،خونِ خودِ خداست،
و خدا به خونخواهی خویش اقدام خواهد فرمود!
لاجرم آنانکه چنان خونی را ریختند،
دستشان را به خونِ خدا آلوده ساختند،
فما اَجرأهم علی الله؛
چه جرأتی بر الله داشتند که قصد خون وی را کردند؛
ای بسا کس را که صورت راه زد
قصد معنی کرد و بر الله زد
پس گزاف نیست اگر گوییم در قتلگاه کربلاء،خدا را کشتند و خون حق را ریختند؛که آن سیاهبختان قربةً الی الله قاتلان الله گشتند!
حال که خون حسین ع خون خداست،
اشک بر او هم اشک بر خداست،
که این اشک،رقیقت حقیقتِ غیب الغیوبی الله است که بر چشمان فراوان خود بر روی زمین و در لباس زمینیان جاری میگردد؛
خود کشته شد و خود گریست،
چه اینکه عزادارِ خود است!
پس غنیمت شمار اشک و بکاء و نوحه و عزاء بر آن دردانه هستی را،
که این اشک محل تجلیات ذاتیه حق است،
اگر قدر بدانی!
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین🏴
✏️سینا رستم زاده
https://t.me/tooresina1166
🆔https://eitaa.com/joinchat/1884488193C29ebdc8b77
درپرتو گفت وشنود،تجلّیات وآثارخُطبه هایِ عمیق وپُرمعنایِ امام حسین ع
۴-ضرورت توجّهِ بیشتر به شیوه های نهفته درسخنان امام حسین ع :
این شیوه ها را می توان درسه بخش تبیین کرد. ۱- بیان جایگاه،منزلت وپیوندِنسَبی با پیامبر ص۲-تکیه بر سخنان پیامبرص مبنی بر حقّانیّت وبهشتی بودنِ حسن وحسین ع ۳-تکیه بر مسائل عملی وحقوقی وسلامتِ دینی ورفتاریِ خودش.
۴- تکیه بر مسائل اخلاقی وعملکردنادرستِ جبهه معارض ومدّعیانِ اسلامیِ فرصت طلب.
۱/۴- واکنشِ مدّعیان فرصت طلب:
دربرابر، معارضین وجانیانِ حریص ودنیا طلب،واکنش های گوناگونی داشتند که درضمن بیان سخنان امام حسین ع به آنها نیز اشاره می شود.
۲/۴- بیان شخصیّت وپیوندِ نسَبیِ خود با پیامبر ص :
۱- " ثُمَّ قالَ: اَمّا بَعدُفَانسِبونی فَانظُروا مَن اَنَا؟
ای جماعت،لحظه ای بیندیشید ونیک نظاره کنید وبدانید که من کیستم؟ ونسبت من با کیست؟
۲-" ثُمَّ راجِعوا الَی انفُسِکُم وعَاتِبوهَا،
آن گاه به خود آمده وبه خویش بر گردید وبیشتر بیندیشید وخویشتن را ملامت کنید یعنی ازدنیای بیرون فاصله گرفته وجدا شوید وبه دنیای درون ووجدانتان مراجعه کنید. وبیشتر به مسائل فیما بین بیندیشید.
همانگونه که حضرت ابراهیم ع، بتها را شکسته وعامل را بت بزرگ معرّفی کرد تا بیشتر بیندیشند. یعنی فرجعوا الی انفسهم.شایسته است که آدمیان، بیشتر به "درون خود" برگردند، تاحقایق را بهتر شناخته وببینند.
۳-" فَانظُرُوا هَل یَصلُحُ لکُم قتلی ،وَانتِهَاکُ حُرمَتی؟..."
خوب بیندیشید ودقّت کنید آیا پسندیده است برای شما قتلِ من، وهتک حرمت من.توجیه ومنطق شما
برای کشتنِ من چیست؟
امام حسین ع گوشه هائی از نسَبِ خودرا بیان کرد.
۳/۴- اشاره به سخنان پیامبر ص درباره حقّانیّت، عصمت و مصونیّت ازگناه وبهشتی بودنش :
۱-اَوَلَم یَبلُغکُم مَاقَالَ رسولُ اللهِ ص
لِی وَلِاَخی:
" هذانِ سَیِّدا شَبابِ اَهلِ الجَنّةِ "؟
آیا شما نشنیدیدکه رسول خدا ص درحقِّ من وبرادرم امام حسن ع فرمود :
"ایشان دوسیّد جوانان اهل بهشت اند "؟. یعنی من وبرادرم افزون بر حقّانیّت، عصمت، سلامت دینی ورفتاری، بهشتی هستیم، یعنی راه بهشت، راه امام حسین است وبس.
به نظر شما این دوشیوه برای شناخت وظیفه، تکلیف وجهت گیریِ درست درزندگی، کافی است یاخیر؟ پس چرا در آن جماعت کارساز واقع نشد؟ مشکل اصلی آنها چه چیزی بود؟ آیا همه آنها یکنواخت فکر می کردند یاخیر؟ ما الان چگونه فکر می کنیم؟
آیا این روایت را آنها شنیده بودند یاخیر؟
امام حسین ع با چه سبک وشیوه ای آن رابیان کرد تا ازاو بپذیرند واتمام حجّت شود؟
ادامه دارد.
دوشنبه شب ساعت ۲۱/۴۷دقیقه
تاریخ۱۴٠۳/۵/۱ همّتی.