❇️ هدف اصلی از آفرینش ما
🔰 به مناسبت سالروز درگذشت آیتالله سید علی قاضی رضواناللهعلیه، از اساتید آیتالله بهجت قدسسره، ۶ ربیعالاول ١٣۶۶ق؛
✅ حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
▫️ در محضر استادمان آیتالله قاضی بودیم. ایشان فرزندان زیادی داشتند؛ چون چند عیال داشتند؛ بچهها میآمدند، میگفتند:
🔹 پول بدهید!
▫️ ایشان میفرمودند:
🔸 نیست!
▫️ در آخر که بچهها رفتند، آقای قاضی فرمودند:
🔸 من اگر بخواهم، طلا هم حاضر میشود! استاد من هم میتوانست این کار را بکند، ولی ما نمیکنیم!
✨ هدف از خلقت ما این است که بندهی خدا شویم، مقام بندگی خدا، بسیار مقام بالایی است.
💡 ما خلق نشدهایم که حتماً دارای کشف و کرامات باشیم، بلکه غرض اصلی، عبودیّت و بندگی است. چه مقامی بالاتر از این که خداوند ربّالعالمین از انسان راضی باشد؟!
⬅️ برگی از دفتر آفتاب، ص٢٣٠
🏷 #آیت_الله_قاضی (ره)
#آیت_الله_بهجت (ره)
#بندگی
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
💫کانال آیت الله بهجت⇩⇩⇩
🆔 @bahjat_arefan
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
آیت الله بهجت ره:
این دو کار را انجام دهید خیلی در معنویت #پیشرفت می کنید
۱_ نماز اول وقت بخوانید
۲_ دروغ نگویید
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
💫کانال آیت الله بهجت⇩⇩⇩
🆔 @bahjat_arefan
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
سلام مهربان پدرم، مهدی جان ...
هر صبح وقتی چشم می گشایم، وقتی زندگی با لبخند گرم خورشید بر زمین پهن می شود، دلخوشم به اینکه بایستم رو به روشن ترین سمت آبیِ آسمان و دست بر سینه بگذارم و از اعماق جانم سلام تان کنم ...
و چه دلنشین است این سلام های سپیدهدمان و چه پُرامید است حس گرم پاسخ پدرانه ی شما در ذره ذره ی وجودم ...
شکر خدا که شما را دارم ...
شکر خدا که دوست تان دارم ...
شکر خدا که به شما دلخوشم ...
15.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 #سُنّتهای_پیروزی 1⃣
🔰 رهبر معظم انقلاب:
◀️ در این [قضایا]، نکتهای وجود دارد و آن، این است که وقتی این حوادث اتّفاق میافتاد ــ چه در شهادت شهید بهشتی، چه در حوادث بعدی ــ دشمنان سر شوق میآمدند، امیدوار میشدند که دیگر بساط این نظام انقلابی جمع شد!
ولی ناامید شدند. آن روز ناامید شدند، در این چهار دهه هم مکرّر این ناامیدی تکرار شده. دشمن در یک مقطعی به یک چیزی، به یک ضعفی، به یک کمبودی در نظام جمهوری اسلامی امید بسته و بعد ناامید شده؛ این بارها اتّفاق افتاده.
◀️ منتها مشکل دشمن این است که نمیتواند سرّ این ناامیدی را بفهمد، نمیتواند تشخیص بدهد؛ نمیتواند بفهمد که چرا، علّت چیست که جمهوری اسلامی هر دفعه از زیر بار این همه فشار میتواند بلند بشود بِایستد، سینه سپر کند، راه خودش را ادامه بدهد.
◀️ اینها نتوانستند بفهمند که در عالمِ بشر غیر از محاسبات و مناسبات سیاسی، یک محاسبات و مناسبات دیگری هم وجود دارد که آنها قادر به فهم آن نیستند؛ آنها سنّتهای الهی است.
11.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 #سُنّتهای_پیروزی 2⃣
🔰 رهبر معظم انقلاب:
◀️ سنّت یعنی قانون، قاعده؛ خدای متعال در عالم طبیعت، در عالم انسان قواعدی دارد، قوانینی دارد. وَ الشَّمسُ تَجری لِمُستَقَرٍّ لَها ذَلِکَ تَقدیرُ العَزیزِ العَلیم * وَ القَمَرَ قَدَّرناهُ مَنازِل؛ اینها همه قانون است دیگر. قوانینِ جاری است منتها قوانینِ جلوی چشم است. قانون جاذبه یک قانون جلوی چشم است و همه میفهمند. [امّا] قوانینی هم دارد که همه قادر به فهم آنها نیستند؛ واقعاً سرتاسر قرآن پُر است از بیان این قوانین.
◀️ [مثلاً] اَنَّ اللَهَ مَعَ المُتَّقین، مَن جاهَدَ فَاِنَّما یُجاهِدُ لِنَفسِه. اینها هم قانون است. وَ مَن اَصدَقُ مِنَ اللَهِ قیلًا، چه کسی راستگوتر از خدا است؟ خدا میگوید این قانون است.
◀️ یکی از این قوانین این است: لَیَنصُرَنَّ اللَهُ مَن یَنصُرُه؛ هر کسی که خدا را نصرت کند، خدا او را نصرت میکند؛ لَیَنصُرَنَّ الله ــ با چند علامت تأکید ــ یا «اِن تَنصُرُوا اللَهَ یَنصُرکُم»؛ این سنّت الهی است.
اگر طریقی که شما دارید میروید، کاری که شما دارید میکنید، جهتگیری شما، نصرت خدا [باشد] ــ نصرت خدا یعنی نصرت دین خدا، یعنی نصرت ارزشهای الهی؛ یعنی این ــ اگر در این جهت حرکت بکنید، پیروز خواهید شد.
البتّه به شرطی که حرکت کنید، عمل کنید، نه اینکه [فقط] بگویید؛ عمل کنید. این یک سنّت الهی است.
◀️ لَئِن شَکَرتُم لَاَزیدَنَّکُم؛ اگر نعمت الهی را در جایش مصرف کردید، خدا آن نعمت را بر شما زیاد خواهد کرد؛ این سنّت الهی است.
◀️ اَلَّذینَ جاهَدوا فینا لَنَهدیَنَّهُم سُبُلَنا و اِنَّ اللَهَ لَمَعَ المُحسِنین؛ این سنّت الهی است.
17.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 #سُنّتهای_پیروزی 3⃣
🔰 رهبر معظم انقلاب:
◀️ وقتی حضرت موسیٰ بنیاسرائیل را برداشت و شبانه به طرف دریا حرکت کردند که از آنجا بگریزند، فرعونیها فهمیدند، اینها را دنبال کردند. وقتی که نزدیک شدند و دیده میشدند، فَلَمَّا تَراءَا الجَمعان، اصحاب موسیٰ ــ بنیاسرائیل ــ ترسو و کمیقین به موسیٰ گفتند: اِنّا لَمُدرَکون؛ الان میآیند ما را میگیرند؛ پدرمان درآمد! حضرت موسیٰ فرمود: کَلّا؛ هرگز! اِنَّ مَعِیَ رَبّی سَیَهدین. این سنّت الهی است.
◀️ سنّت الهی یعنی قانون؛ قانون چه جوری عمل میکند؟ قانون یک موضوع دارد، یک حکم دارد؛ یک موضوع دارد، یک نتیجه دارد. شما خودتان را با آن موضوع منطبق کنید، نتیجه قطعاً مترتّب خواهد شد. اِن تَنصُرُوا اللَهَ یَنصُرکُم. «تَنصُرُوا اللَه» موضوع است؛ یاری کنید خدا را، حکم و نتیجه «یَنصُرکُم» است. اگر شما خودتان را با این تطبیق کردید، حتماً آن نتیجه مترتّب خواهد شد؛ بروبرگرد ندارد... . منتها شرط این است که شما خودتان را منطبق کنید با آن موضوع... .
◀️ هر وقتی هم ما پیروز شدیم، این جوری حرکت کردیم؛ [یعنی] خودمان را با یک مصداق سنّت الهی منطبق کردیم و خدای متعال هم نتیجه را مترتّب کرد.
◀️ سنّتهای خدای متعال انواع و اقسامی دارد دیگر؛ آنجا میگوید: لَئِن شَکَرتُم لَاَزیدَنَّکُم، بعد میگوید: وَ لَئِن کَفَرتُم اِنَّ عَذابی لَشَدید؛ این هم سنّت است. اگر کفران نعمت هم کردید، از نعمت استفاده نکردید، سوء استفاده کردید، اِنَّ عَذابی لَشَدِید؛ آن هم یک سنّت الهی است. اگر خودمان را بر طبق آن موضوع قرار دادیم، آن نتیجه بر آن مترتّب خواهد شد.
15.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 #سُنّتهای_پیروزی 4⃣
🔰 رهبر معظم انقلاب:
◀️ در سورهی آلعمران، دو جور سنّت بیان میشود:
سنّت پیروزی
و
سنّت شکست.
◀️ یکی در آیه ۱۷۳: اَلَّذینَ قالَ لَهُمُ النّاسُ اِنَّ النّاسَ قَد جَمَعوا لَکُم فَاخشَوهُم فَزادَهُم ایماناً وَ قالوا حَسبُنَا اللَهُ وَ نِعمَ الوَکیلُ* فَانقَلَبوا بِنِعمَةٍ مِنَ اللَهِ وَ فَضلٍ لَم یَمسَسهُم سُوء.
جنگ اُحد تمام شد، کسی مثل حمزه سیّدالشّهدا در این جنگ به شهادت رسید، پیغمبر مجروح شد، امیرالمؤمنین مجروح شد، تعداد زیادی شهید شدند. حالا قریش که ضربه زده بود، امّا نتوانسته بود پیروز بشود، بیرون مدینه در فاصلهای در چند کیلومتریِ مدینه جمع شدند، گفتند امشب حمله کنیم و مسئله را تمام کنیم. عواملشان آمدند داخل مدینه شروع کردند هراسافکنی: اَلَّذینَ قالَ لَهُمُ النّاسُ اِنَّ النّاسَ قَد جَمَعوا لَکُم فَاخشَوهُم؛ آمدند گفتند اینها لشکر فراهم آوردهاند میخواهند پدر شما را دربیاورند! امشب میریزند چنین و چنان میکنند! اینهایی که مخاطب هراسافکنی بودند، قالوا حَسبُنَا اللهُ وَ نِعمَ الوَکیل. پیغمبر فرمود آن کسانی که امروز در اُحد زخمی شدند، جمع بشوند... فرمود بروید مقابل اینها؛ رفتند آنها را شکست دادند و برگشتند: فَانقَلَبوا بِنِعمَةٍ مِنَ اللهِ وَ فَضل؛ یک مقدار زیادی غنیمت آوردند و هیچ مشکلی هم برایشان پیش نیامد. این سنّت الهی است.
◀️ بنابراین، اگر در مقابل هراسافکنی دشمن، شما به معنای واقعی کلمه معتقد شدید که «حَسبُنَا اللهُ وَ نِعمَ الوَکیل» و به وظایفتان عمل کردید، نتیجهاش این است.
این [بخش از] سورهی آلعمران این سنّت را برای ما بیان میکند.
الحكمة ١٤٧: وقال عليه السلام لرجل سأله أن يعظه: لا تكن ممن يرجوالآخرة بغير العمل، و يرجي التوبة بطول ...
http://qadatona.org/%D8%B9%D8%B1%D8%A8%D9%8A/%D9%86%D9%87%D8%AC-%D8%A7%D9%84%D8%A8%D9%84%D8%A7%D8%BA%D8%A9/468
نگرشی بر شخصیت ربانی حاج قاسم سلیمانی
یاد امام وشهدا نه تنها سکوی پرش وپرواز تا بی نهایت است ودل را می برد کرب وبلا
بلکه تدریس درسنامه عشق وعرفان است
حاج قاسم نه تنها در سال های اخر عمر خویش زیرک بود و حتی در دل داعش نفوذ کرد بلکه در نوجوانی هم زیرک بود ومشکلات اقتصادی پدر وخانواده را با کار وتلاش ممتاز بر طرف می کرد
ادا کردن قرض پدر/ مناعت طبع را از پدرم یاد گرفتم
📚خاطرات خود نوشت شهید حاج قاسم سلیمانی
✍️پدرم نهصد تومان به بانک تعاون روستایی بدهکار بود. تصمیم گرفتم من به شهر بروم و به هر قیمتی قرض پدر را ادا کنم، اما پدر و مادرم مخالفت کردند.
خلاصه اینکه با احمد و تاجعلی برای کار به کرمان رفتم. اولین بار بود که شهر و ماشین را می دیدم.
🔻احساس غریبی می کردم. درِ هر مغازه و کافه و رستوران و کارگاهی را می زدم و می گفتم :
کارگر نمی خواهید؟
و همه یک نگاهی به قد کوچک و جثه نحیفم می کردند و جواب رد می دادند.
به یک خانه در حال ساخت وارد شدم. استادکار به من نگاهی کرد و گفت :
🔻اسمت چیه؟ گفتم: قاسم
گفت : چند سالته؟ گفتم : سیزده سال
گفت: مگه درس نمی خونی!؟
گفتم: ول کردم. گفت: چرا؟!
گفتم: پدرم قرض دارد. وقتی این را گفتم اشک در چشمانم جمع شد.
منظره دستبند زدن به دست پدرم جلوی چشمم آمد و اشک بر گونه هایم روان شد و دلم برای مادرم هم تنگ شده بود.
🔻گفتم : آقا، تو رو خدا به من کار بدید. اوستا که دلش به رحم آمده بود، گفت: می تونی آجر بیاری؟
گفتم: بله. گفت: روزی دو تومان بهت میدم، به شرطی که کار کنی. خوشحال شدم که کار پیدا کرده ام.
به مدت شش روز بعد از طلوع آفتاب تا نزدیک غروب در ساختمان نیمه ساز خیابان خواجو مشغول کار بودم.
🔻جثه نحیف و سن کم من طاقت چنین کاری را نداشت. از دستهای کوچکم خون می آمد. اوستا بیست تومان اضافه مزد بهم داد و گفت: این هم مزد این هفته ات.
حالا حدود سی تومان پول داشتم. با دو ریال بیسکویت خریدم و پنج ریال دادم و چهار عدد موز خریدم. خیلی کیف کردم،
همه خستگی از تنم بیرون رفت. اولین بار بود که موز می خوردم. شب در خانه عبدالله تخم مرغ گوجه درست کردیم و خوردیم.
🔻عبدالله معتقد بود من نمی توانم این کار را ادامه بدهم، باید دنبال کار دیگری باشم.
پولهایم را شمردم.، تا نهصد تومان هنوز خیلی فاصله داشت. یاد مادر و خواهر و برادرانم افتادم.
سرم را زیر لحاف کردم و گریه کردم و با حالت گریه به خواب رفتم. صبح با صدای اذان از خواب بیدار شدم. از دوران کودکی نماز می خواندم.
🔻نمازم را که خواندم به یاد امامزاده سیدِ خوشنام، پیر خوشنام در روستا افتادم. ازش طلب کردم و نذر کردم اگر کار خوبی پیدا کردم یک کله قند داخل امامزاده بگذارم.
صبح به اتفاق تاجعلی و عبدالله راه افتادیم. به هر مغازه، کافه، کبابی و هر درِ بازی که می رسیدیم سرک می کشیدیم و می گفتیم:
آقا، کارگر نمی خوای؟ همه یک نگاهی به جثه ضعیف ما می کردند و می گفتند: نه.
🔻تا اینکه یک کبابی گفت که یک نفرتان را می خواهم با روزی چهار تومان. تاجعلی رفت و من ماندم. جدا شدنم از او در این شهر سخت بود.
هر دو مثل طفلان مسلم به هم نگاه می کردیم، گریه ام گرفته بود. عبدالله دستم را کشید و من هم راه افتادم، تا آخر خیابان به پشت سرم نگاه می کردم.
حالا سه روز بود که از صبح تا شب به هر درِ بازی سر می زدم.
🔻رسیدیم داخل یک خیابان که تعدادی هتل و مسافرخانه در آن بود. به آخر خیابان رسیدیم و از پله های ساختمانی بالا رفتم.
مردی پشت میز نشسته بود و پول می شمرد. محو تماشای پولها شده بودم و شامه ام مست از بوی غذا.
آن مرد با قدری تندی گفت : چکار داری؟!
با صدای زار گفتم: آقا، کارگر نمی خوای؟ آن قدر زار بودم که خودم هم گریه ام گرفت.
🔻چهره مرد عوض شد و گفت : بیا بالا. بعد یکی را صدا زد و گفت : یک پرس غذا بیار.
چند دقیقه بعد یک دیس برنج با خورشت آوردند. اولین بار بود که آن خورشت را می دیدم. بعداً فهمیدم به آن چلوخورشت سبزی می گویند.
به خاطر مناعت طبعی که پدرم یادم داده بود با وجود گرسنگی زیاد و خستگی زیاد گفتم : نه، ببخشید، من سیرم.
آن شخص که بعداً فهمیدم نامش حاج محمد است، با محبت خاصی گفت: پسرم، بخور. غذا را تا ته خوردم.
🔻حاج محمد گفت : از امروز تو می تونی این جا کار کنی و همین جا هم بخوابی و غذا هم بخوری. روزی پنج تومان هم بهت می دهم.
برق از چشمانم پرید و از امامزاده سید خوشنام، پیر خوشنام تشکر کردم که مشکلم را حل کرد.
پس از پنج ماه کار کردن شبی آهسته پولهایم را شمردم. سرجمع هزار و دویست و پنجاه تومان شد.
🔻از خوشحالی در پوست خودم نمی گنجیدم، هزار تومان برای پدرم پول فرستادم تا قرضش را ادا کند.۱
محمد جواد حیدری
۱📚برگرفته از کتاب «از چیزی نمی ترسیدم» خاطرات خود نوشت شهید حاج قاسم سلیمانی
تعظیم واحترام سادات
تعظیم واحترام به سادات احترام به اهل بیت علیهم السلام است بحمدالله داب علمای بزرگ این بود که سادات را دوست داشتند وبه ایشان خدمت می کردند واز ایشان انتظار شفاعت داشتند یادم نمی رود پدرم ایت الله حاج شیخ علی حیدری که از شاگردان ممتاز امام خمینی وعلامه طباطبایی وایت الله سید محمد داماد بودند برای سادات احترام ویژه ای قائل بودند وضمن خدمت ایشان را بر خویش مقدم می داشتند
هرگاه ایت الله سید محمد تقی دیباجی اصفهانی را زیارت می کنم خاطره جالبی از مرحوم والد بیان می کند ایشان می فرمود:
خداوند پدرتان را رحمت کند وبا اجداد طاهرینم محشور نماید
خیلی به سادات احترام می گذاشتند ومانند پدر مهربان از ما حمایت می کردندواگر کسی از اهالی کم لطفی می کرد به او تذکر می دادند ودر منبر و وعظ وتبلیغ جایگاه ممتازی برای ما قائل بودند با اینکه ایشان از نظر سوابق علمی و فضایل اخلاقی وتدریس وتبلیغ از پیش کسوتان بودند و بر ما سبقت داشتند وقتی علت این همه تعظیم وتکریم را از ایشان
جویا می شدیم می فرمود :
قیامت نزد مادرتان حضرت صدیقه شهیده علیها السلام شهادت دهید که سادات را دوست دارم
🔖 آیت الله شبیری زنجانی نیز داستان جالبی را نقل فرمودند:
✏️ حاج شیخ مرتضی آشتیانی شخص اوّل تهران بود.
✏️به نظرم از آسیّد فرج الله فقیهی اصفهانی شنیدم: نماز حاج شیخ مرتضی به قدری شلوغ میشد که برای مأمومینی که دیر میآمدند، جا پیدا نمیشد. یکی از اشراف برای اینکه در نماز حاج شیخ مرتضی شرکت کند، به یکی از مأمومین پنج تومان داد تا جایش را به او بدهد. این قضیه مربوط به بیش از ۱۰۰ سال پیش است و در آن وقت پنج تومان مبلغ زیادی بود.
✏️حاج شیخ مرتضی مخالفی داشت که سیّد بود. آن سیّد برای اینکه مرحوم آشتیانی را از میدان به در کند، با مقدّماتی در بین مردم شایع کرد که وی با روسها در به توپ بستن حرم حضرت امام رضا علیه السلام همکاری و تبانی کرده است!
✏️این شایعه و تهمت بزرگ، وقتی در میان مردم منتشر شد، کار را به جایی رساند که حتّی یک نفر هم در نماز وی شرکت نمیکرد و فقط کسی که سجاده را میانداخت، همراه او میآمد. شرایط به گونهای شد که مرحوم آشتیانی نتوانست در تهران بماند و به مشهد رفت.
✏️ وقتی آن سیّد موفّق شد به این شکل مرحوم آشتیانی را کنار بزند و میدان برای او خالی شد، متوجه شد که چه گناه بزرگی کرده و چه ضربهای به مرحوم آشتیانی زده است. لذا برای استحلال نزد او رفت. آشیخ مرتضی بزرگوارانه گفت: اگر به من وعده بدهی که نزد جدّت از من شفاعت کنی، حاضرم تو را ببخشم!
✏️ وی در احترام به سادات بسیار عجیب بود. آقای حاج آقا رضا صدر میگفت: یادم هست وقتی کودک دو سه سالهای بودم، آقای آشتیانی مرا بغل میکرد و گاهی پای مرا به ریشش میکشید و تبرّک میجُست. وی مرد فوق العادهای بود.
📚جرعهای از دریا، ج ۳، ص۴۳۳
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
💫محمد جواد حیدری
https://eitaa.com/mohammadjavadheidari
۱۳شهریور۱۴۰۳ حرم رضوی نایب الزیاره ودعاگوی