به عشق حضرت رسول و ام المومنین خدیجه(س)
تو را در عشق بی معناست غرق خویشتن بودن
تویی و مصطفی معنای یک جان در دو تن بودن
به دنبال دلت صحرا به صحرا رفتی و آخر
رسیدی بر سر کوی نبی از بی وطن بودن
تجارت بعد از این سودی ندارد بگذر از خیرش
تو را کافی ست تنها با محمد هم سخن بودن
که بودی تو؟! همانا شیر زن بودی به شهری که ...
به چشم مردمانش شرمساری بود زن بودن
تمام آرزویت بود و آخر سر محقق شد
به جان و مال خود مانند حیدر بت شکن بودن
نه هرکس میتواند چون تو ام المومنین باشد
دلی میخواهد آتشناک، شمع انجمن بودن
در آیین بهاران هر کسی را این سعادت نیست
به باغ مصطفی گلهای عصمت را چمن بودن
تو که با جان و مالت یاور دیرین دین هستی
به چشم عاشقان تنها تو ام المومنین هستی
به اسلام از همان اول زبانزد بوده ایمانت
همین ایمان سبب شد فاطمه پرورد دامانت
در آن صحرای سوزان تا که فهمیدی محمد را
به لبخندش شکفتی و بهاران شد زمستانت
و با هر "اشهد انُّ..."رهایی، غرق پروازی
که پیش از این زمین و آسمانها بوده زندانت
و حالا خانم ِ آن خانه ای هستی که بعد از این
به هر شام و سحر خیل ملائک هست مهمانت
چنان دار و ندارت را به راه دوست بخشیدی
که تا امروز هم تاریخ اسلام است حیرانت
فقط از درهم و دینار نگذشتی در این سودا
به پای عشق خود حتی گذشتی از سر جانت
تو دارایی خود را خرج دینداری ما کردی
و حالا مادر مایی و ما بچه مسلمانت
چه توفیقی ست ما را ! همسر پیغمبر مایی
نه تنها همسر پیغمبر ما، مادر مایی
حسن زرنقی
سخنرانیها، نوشته ها، آثار و مقالات و دروس تدریس شده.
عضو هیئت علمی دانشگاه
ارتباط با ادمین:
@Heidarimohammadjavad
آیدی کانال:
@MohammadJavadHeidari
➖داستان اولین نماز در اسلام
✅عفیف بن قیس کندی می گوید :
📋《كُنْتُ اِمْرَأً تَاجِراً وَ كَانَ عَبَّاسُ بْنُ عَبْدِ اَلْمُطَّلِبِ لِي صَدِيقاً وَ كَانَ يَخْتَلِفُ إِلَى اَلْيَمَنِ يَشْتَرِي اَلْعِطْرَ أَيَّامَ اَلْمَوْسِمِ فَقَدِمْتُ أَيَّامَ اَلْحَجِّ فِي اَلْجَاهِلِيَّةِ إِلَى مَكَّةَ فَنَزَلْتُ عَلَى اَلْعَبَّاسِ بْنِ عَبْدِ اَلْمُطَّلِبِ》
♦️من مرد بازرگانى بودم و عباس بن عبد المطلب از دوستان من بود و او براى خريد عطر به يمن مىآمد كه عطر لازم براى ايام موسم حج را فراهم كند.
من در دورۀ جاهلى و به هنگام مراسم حج به مكه آمدم و ميهمان عباس بن عبد المطلب بودم.
سپس می گوید :
📋《فَلَمَّا طَلَعَتِ اَلشَّمْسُ وَ حَلَقَتْ إِلَى اَلسَّمَاءِ وَ أَنَا أَنْظُرُ إِلَى اَلْكَعْبَةِ أَقْبَلَ شَابٌّ فَرَمَى بِبَصَرِهِ إِلَى اَلسَّمَاءِ ثُمَّ اِسْتَقْبَلَ فَقَامَ مُسْتَقْبِلُهَا فَلَمْ يَلْبَثْ أَنْ جَاءَ غُلاَمٌ فَقَامَ عَنْ يَمِينِهِ فَلَمْ يَلْبَثْ أَنْ جَاءَتِ اِمْرَأَةٌ فَقَامَتْ خَلْفَهُمَا فَرَكَعَ اَلشَّابُّ وَ رَكَعَ اَلْغُلاَمُ وَ اَلْمَرْأَةُ فَخَرَّ اَلشَّابُّ سَاجِداً فَسَجَدَا مَعَهُ فَرَفَعَ اَلشَّابُّ فَرَفَعَ اَلْغُلاَمُ وَ اَلْمَرْأَةُ》
♦️همين كه خورشيد بر آمد، همچنان كه من به كعبه مى نگريستم، جوانى آمد و نخست چشم به آسمان دوخت و سپس روى به قبله ايستاد و چيزى نگذشت كه نوجوانى آمد و در سمت راست او ايستاد.
اندكى بعد زنى آمد و پشت سر آن دو ايستاد.
آن جوان ركوع كرد، آن دو هم ركوع كردند و آن جوان سجده كرد، آن دو هم سجده كردند و چون آن جوان سر از سجده برداشت، آن دو هم سر برداشتند.
من به عباس گفتم :
📋《يَا عَبَّاسُ! أَمْرٌ عَظِيمٌ!》
♦️اى عباس! این عمل بزرگ كارى است. عباس گفت : آرى! چه بزرگ كارى!
سپس گفت :
📋《أَ تَدْرِي مَنْ هَؤُلاَءِ؟》
♦️آیا اینان را می شناسی؟
گفتم : نه نمی شناسم!
عباس گفت :
📋《هَذَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ عَبْدِ اَلْمُطَّلِبِ اِبْنُ أَخِي يَزْعُمُ أَنَّ رَبَّهُ أَرْسَلَهُ وَ أَمَرَ بِهَذَا وَ أَنَّ كُنُوزَ كِسْرَى وَ قَيْصَرَ سَتُفْتَحُ عَلَيْهِ وَ هَذَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبِ بْنِ عَبْدِ اَلْمُطَّلِبِ اِبْنُ أَخِي وَ هَذِهِ خَدِيجَةُ بِنْتُ خُوَيْلِدٍ زَوْجَةُ اِبْنِ أَخِي وَ اَيْمُ اَللَّهِ مَا أَعْلَمُ عَلَى ظَهْرِ اَلْأَرْضِ كُلِّهَا أَحَداً عَلَى هَذَا اَلدِّينِ غَيْرَ هَؤُلاَءِ》
♦️اين محمد بن عبد الله بن عبد المطلب و برادرزادۀ من است و مى پندارد كه خدايش به پيامبرى فرستاده است و مأمور به اين كار است و به زودى گنجهاى خسرو و قيصر براى او گشوده و فتح خواهد شد.
و او على بن ابى طالب، برادر زادۀ ديگر من است.
و آن زن نیز خديجه، دختر خويلد و همسر برادرزادهام محمد است و به خدا سوگند مىخورم كه بر روى تمام زمين كسى جز اين سه نفر را نمىشناسم كه بر اين دين و آيين باشند.
عفيف پس از اينكه مسلمان و اسلام او راسخ شد، مى گفت :
📋《يَا لَيْتَنِي كُنْتُ رَابِعاً》
♦️اى كاش من چهارمى ايشان بودم.
📚 :۱روضة الواعظین ابن فتال نیشابوری، ص۸۵
@mirasehadisi
34.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اینجا مجتمع خرید #آرامش رامسره
چون هوا بارونیه نشد تو فضای باز باغ ایرانی برنامه اجرا کنیم و اومدیم تو این فضا
از اونجا که تنها مرکز خرید رامسره به شدت شلوغه
با مشورت رفقا امشب اومدیم اینجا
نیم ساعت مسابقه داشتیم و بعد هم یه گروه سرود
نکته قابل توجه میدونید چی بود؟
این مجتمعی که خب ۹۰درصدش کم حجاب ها حضور داشتند و شرکت کننده های مسابقه هم ایضا و از دور میگیم اوههههه چه مجتمع افتضاحی
ولی وقتی براشون اجرا کردیم دیدیم عه
اینا که خیلی با ما اشتراکات زیادی دارند
مثلا یه زوج جوان که ظاهرشون خیلی متفاوت با ما بود گفتیم بهترین خاطره زندگیتون چی بود ؟
گفتند سفر به #مکه
یه دختر بچه دیگه ای اومد گفت میشه شعر بخونم ؟
عملا هیچ حجابی نداشت و نزدیک ۱۲سال هم سنش بود
گفتیم خب بخون
میدونید چی خوند؟
شعر معرفی دوازده امام ...
چی میخوام بگم
میخوام بگم خیلییییییی کم کار کردیم
باور کنید کم گذاشتیم
باور کنید بین مردم نبودیم و خوب دین و معرفی نکردیم
این مشکلات امروز بدحجابی همش از کم کاری ها بوده
باور کنید درصد خیلییییییی کمی معاند هستند
بسیاری از اینهایی که ما امشب تو این مجتمع دیدیم دلبسته این دین و این کشور هستند
ای کاش فرصت ها رو از دست ندیم
#سید_مرتضی_پورعلی
۱۲فروردین ۱۴۰۲/مجتمع تجاری #آرامش
https://eitaa.com/zendeshad
🔴مراقبت از محیط زیست از نگاه قرآن و روایات
🖊احمدحسین شریفی
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
در قرآن کريم از گياهان و درختان بسيار سخن به ميان آمده و خداوند سبحان به برخي گياهان سوگند خورده است: (و التین و الزیتون).
خداوند متعال، همانگونه که زمين و آسمان و آنچه را که در آنهاست، مسخّر انسان فرموده و به امانت در اختيار او نهاده و به او حق بهرهبرداری داده است، مسؤوليت نگهداری و آبادانی زمين و طبيعت را نيز بر عهدهی او گذاشته است.
«أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَکُمْ فيها؛ (هود، آيه 61) شما را از زمين پديد آورد و خواست که آبادانش داريد.»
بدون تردید، از جمله مصادیق آباد ساختن زمين و نگهداری از نعمتهای الهی، مراقبت از گياهان، درختان و کشتزارهاست.
در احادیث معصومان علیهم السلام نیز از آسیبرساندن به گیاهان و نابود کردن درختان و محیط زیست به شدت نهی شده است:
پیامبر اکرم(ص) در بخشی از فرمان خود درباره رفتار سپاهيان اسلام، حتی در سرزمين دشمن میفرمايند از آتش زدن، غرق کردن و قطع و نابود کردن درختان و کشتزارها، جز در مواقع اضطرار، پرهيز کنيد: وَلاَ تُحْرِقُوا النَّخْلَ وَلاَ تُغْرِقُوهُ بِالْمَاءِ وَلاَ تَقْطَعُوا شَجَرَةً مُثْمِرَةً وَلاَ تُحْرِقُوا زَرْعاً.
از امير مؤمنان علیه السلام، نيز چنین نقل شده است که کيفر کسی که بدون دليلی موجه چهارپايی را بکشد، يا درختی را قطع کند، يا کشتزاری را تخريب و يا چاه يا نهر آبی را تخريب کند، جريمهی نقدی و شلاق است:
عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام: أَنَّهُ قَضَي فِيمَنْ قَتَلَ دَابَّةً عَبَثاً أَوْ قَطَعَ شَجَراً أَوْ أَفْسَدَ زَرْعاً أَوْ هَدَمَ بَيْتاً أَوْ عَوَّرَ بِئْراً أَوْ نَهْراً أَنْ يُغْرَمَ قِيمَةَ مَا اسْتَهْلَکَ وَأَفْسَدَ وَيُضْرَبَ جَلَدَاتٍ نَکَالاً.
امام صادق علیه السلام نیز کيفر چنين کاری را عذاب الهی دانسته و میفرمایند:
«لاَ تَقْطَعُوا الثِّمَارَ فَيَبْعَثَ اللَّهُ عَلَيْکُمُ الْعَذَابَ صَبّاً؛درختان ميوه را قطع نكنيد، كه خداوند بر سر شما عذاب فرو مىريزد.»
#اخلاق
#محیط_زیست
@Ahmadhoseinsharifi
🌹
❇️ انتظار و جامعه مهدوی
🔸بازخوانی اندیشه های رهبری(73)
✅ انتظار، به معنای نشستن و دست روی دست گذاشتن و چشم به در دوختن هم نیست؛ انتظار به معنای آماده شدن است، به معنای اقدام کردن است؛
✅ به معنای این است که انسان احساس کند عاقبتی وجود دارد که میشود به آن دست یافت که برای رسیدن به آن عاقبت بایستی تلاش کند.
✅ ما که انتظار فرج داریم، انتظار ظهور حضرت بقیّةالله (ارواحنا فداه) را داریم،
باید در این راه تلاش کنیم؛ باید تلاش کنیم در راه ایجاد جامعهی مهدوی؛ هم خودسازی کنیم، هم به قدر توانمان،
✅به قدر امکانمان، دگرسازی کنیم و بتوانیم محیط پیرامونی خود را به هر اندازهای که در وسع و قدرت ما است، به جامعهی مهدوی نزدیک کنیم که
جامعهی مهدوی :
جامعهی قسط است، جامعهی معنویّت است، جامعهی معرفت است، جامعهی برادری و اخوّت است، جامعهی علم است، جامعهی عزّت است.
▪️سخنرانی تلویزیونی به مناسبت ولادت حضرت امام زمان(عج) در تاریخ : ۱۳۹۹/۰۱/۲۱-
https://eitaa.com/rahbari1340
🔴 نمونه ای از امر به معروف و نهی از منکرهای نادرستی که جز بیزار کردن مردم از دین فایده دیگری ندارد!
🔸یکی از آقایان خطبا نقل میکرد که مردی در مشهد اصلا با دین پیوندی نداشت؛ یک آدم ضد دین بود. ما مدت زیادی با این آدم صحبت کردیم تا اینکه نرم و ملایم و واقعاً معتقد و مؤمن شد و روش خود را بهکلی تغییر داد؛ کارش به جایی کشید که با اینکه اداری بود و پست حساسی هم در خراسان داشت، مقید شده بود که نمازش را با جماعت بخواند.
🔹مدتی دیدیم که این آقا پیدایش نیست. دیگر نماز جماعت هم نمیرود. معلوم شد قضیه از این قرار بوده است: این آقا چند روز متوالی به نماز جماعت می رفته و در صف چهارم پنجم میایستاده است. یک روز یکی از مقدس مآبهایی که در صف اول پشت سر امام مینشینند و تحت الحنک میاندازند و همیشه خودشان را از خدا طلبکار میدانند، در میان جمعیت، در موقع نماز، از آن صف اول بلند میشود میآید تا این آدم را پیدا میکند.
🔸میگوید: آقا! یک سؤالی از شما دارم. شما مسلمان هستید یا نه؟ این بیچاره درمیماند که چه جواب بدهد. ناراحت میشود، میگوید من مسلمانم؛ اگر مسلمان نباشم، در مسجد گوهرشاد در صف جماعت چهکار میکنم؟ میگوید: اگر مسلمانی، چرا ریشت را اینطور کردهای؟ از همانجا سجاده را برمیدارد و میگوید این مسجد و این نماز جماعت و این دین و مذهب مال خودتان. رفت که رفت.
🔹این هم یک جور به اصطلاح نهی از منکر کردن است، یعنی فراراندن و بیزار کردن مردم از دین. برای مخالف تراشی، برای دشمن تراشی، چیزی از این بالاتر نیست.
📝 استاد مطهری، حماسۀ حسینی، ج۱، ص۲۳۵ (با تلخیص)
🟢 برخورد خشن راننده اتوبوس با شهید مطهری به خاطر لباس روحانیت
🔹در ایامی که در قم بودیم، تازه این شرکتهای مسافربری راه افتاده بود. به قصد مشهد سوار شدم. بعد از مدتی احساس کردم راننده اتوبوس نسبت به شخص من که معمّم هستم، یک حالت بغض و نفرتی دارد. نه من او را میشناختم و نه او مرا میشناخت. در ورامین که توقف کرد، وقتی خواستم از او بپرسم که چقدر توقف میکنید، با یک خشونتی مرا رد کرد که دیگر تا مشهد جرأت نکنم یک کلمه با او حرف بزنم!
🔹پیش خودم توجیهی کردم، گفتم لابد مسلمان نیست، مادّی است، یهودی است. آن طرف سمنان که رسیدیم، من وقتی رفتم وضو بگیرم تا نماز بخوانم، همین راننده را دیدم که دارد پاهایش را می شوید. مراقب او بودم، دیدم بعد وضو گرفت و نماز خواند. حیرت کردم: این که مسلمان و نمازخوان است! ولی رابطه اش با من همان بود که بود.
🔹شب شد. پشت سر من دو تا دانشجوی تربتی بودند. آنها هم میخواستند ایام تعطیلات بروند خراسان (تربت). او برعکس، هرچه که نسبت به من اظهار تنفر و خشونت داشت، نسبت به آنها مهربانی میکرد. شب از یکی از آنها خواهش کرد که بیاید کنارش با هم صحبت کنند تا خوابش نبرد. او هم رفت. دیدم این راننده دارد سرگذشت خودش را برای آن دانشجو میگوید. من هم به دقت گوش میکردم که بشنوم.
🔹 اولًا از مردم مشهد گفت که از آنهایشان که با آخوندها ارتباط دارند بدم میآید. گفت: خلاصه این را بدان که در میان همه فامیل من، تنها کسی که راننده است منم. باقی دیگر، دکتر و مهندس و تاجر و افسر هستند.
🔹من سرگذشتی دارم. پدر من آدم مسلمان و بسیار متدینی بود. من بچه بودم، مرا به دبستان فرستاد. پیشنماز محلّه از این مطلب خبردار شد، آمد پیش پدرم گفت: تو بچهات را به مدرسه فرستادهای؟! ای وای! مگر نمیدانی که اگر بچهات به مدرسه برود لامذهب میشود؟ پدر من هم از بس آدم عوامی بود، این حرف را باور کرد و دیگر نگذاشت دنبال درس بروم. یک روز بعد از اینکه زن و بچه پیدا کردم فهمیدم که اصلًا من سواد ندارم.
🔹معمّا برای من حل شد که این آدم، بیچاره خودش مسلمان است ولی خودش را بدبختِ صنفِ من میداند، می گوید: این عمامه به سرها هستند که ما را بدبخت کردند.
🔹این یک جور نهی از منکر است، یعنی رماندن، بدبخت کردن مردم و دشمن ساختن مردم با دین و روحانیت. بعد من پیش خود گفتم: خدا پدرش را بیامرزد که فقط با آخوندها دشمن است، با اسلام دشمن نشد؛ باز نمازش را میخواند، روزه اش را میگیرد، به زیارت امام رضا(ع) میرود.
📙 حماسه حسینی، ج۱، ص۸-۲۳۶(با اندک تلخیص)