eitaa logo
مهندسی شخصیت [یا ملجا کل مطرود]
136 دنبال‌کننده
886 عکس
547 ویدیو
102 فایل
سخنرانی‌ها، نوشته‌ها، آثار و مقالات و دروس تدریس شده ونظرات عضو هیئت علمی دانشگاه قم دکتر محمد جواد حیدری خراسانی
مشاهده در ایتا
دانلود
✅مراتب وجودی همگی مندک در حقیقت علم هستند: اما هنگامی که هویت غیبیه خودش را شهود می کند علم او به خودش به صورت اولین مرتبه وجودی ظهور می کند؛ در اولین مرتبه وجودی که به طفیلی هویت غیبیه ظهور می کند و مرتبه احدیت نام دارد چون هنوز هیچ اسم و صفت و ماهیت و مخلوقی ظهور نکرده است و فقط یک تعین نامحدود می باشد که وجودی صرف و بسیط است، طبق قاعده ای که برای همسانی علم و وجود ذکر کردیم، یک علم بسیط معادل همان وجود بسیط حضور دارد که فقط در اعتبار ذهنی ما آنها را دو چیز جدای از هم می پنداریم. در مرتبه احدیت هنوز هیچ شکن و ماهیتی هنوز ظهور نکرده است پس علم او فقط به خودش تعلق می گیرد که علم ذات به ذات نام دارد؛ البته علم هویت غیبیه عینا همان وجود او بود و به هیچ چیز حتی به خودش هم تعلق نمی گرفت چون با خودش یکی بود ولی اگر علم وجود لایتناهی به خودش تعلق بگیرد مرتبه احدیت پدیدار می شود. هویت غیبیه که همان حقیقت علم است در هیچ چیزی متجلی نمی شد چون همه چیز در قیاس با او معدوم می شد اما علم و وجود از مرتبه احدیت ذاتی در مراتب پایین تر نیز متجلی می شود چرا که مراتب وجود در قیاس با او معدوم نمی باشد بلکه فانی در او می شود پس علم احدیت ذاتی هم مثل وجود او در مراتب پایین تر وجودی متجلی می شود در نتیجه مرتبه احدیت هم خودش به مراتب پایین تر علم دارد و هم علم یافتن در مراتب پایین تر به طفیلی تجلی علم او بدست می آید. نتیجه اینکه هویت غیبیه حقیقت وجود است ولی احدیت ذاتی سرچشمه وجود است ، همینطور هویت غیبیه حقیقت علم است ولی احدیت ذاتی سرچشمه علم برای مراتب پایین تر می باشد دقیقا همانطور که هویت غیبیه حقیقت حیات است ولی احدیت ذاتی سرچشمه حیات برای مراتب پایین تر می باشد. اما در مراتب بعدی وقتی که نوبت به خلقت عالم می رسد و شکن ها و ماهیات در قلمرو آن وجود لایتناهی ظهور می کنند و به هر کدام از آنها بر اساس ظرفیتشان فیض وجودی تعلق می گیرد، علم واحد ساطع شده از احدیت ذاتی هم بر همین قیاس در آنها متکثر می گردد.این نکته دقیق را باید همواره در نظر داشته باشیم که علم وجود به خودش دقیقا عین همان وجود می باشد ولی علم وجود به تجلیاتش همان احاطه او بر آنها می باشد که چون وجود به خودش علم دارد به تجلیاتی هم که در قلمرو خودش ظهور می دهد، علم دارد چرا که همه آنها نزد او حاضر می باشند و این مطلب را به طور مفصل با ذکر آیات و روایات در بخش علم حضوری توضیح دادیم. اکنون که دانستیم حقیقت علم همان حقیقت وجود و حیات یعنی هویت غیبیه است و نیز دانستیم که سرچشمه علم همان سرچشمه وجود و حیات یعنی احدیت ذاتی می باشد این نکته را بیان می کنیم که احدیت ذاتی به تمام مراتب وجودی علم دارد چون همه را احاطه کرده است و مراتب وجودی به طفیلی احدیت ذاتی به خودشان و شکن های قلمرو خودشان علم دارند چرا که به طفیلی وجود او ظهور می کنند و در او فانی می باشند. حال در آخرین مرتبه از مراتب وجود یعنی عالم آفرینش اگر یک مخلوق محدود که بهره محدود و ویژه خودش را از تجلی وجود حق تعالی دریافت نموده است بخواهد به مخلوقی دیگر علم حضوری پیدا کند طبعا بایستی ماهیت او را در بربگیرد و این کار یعنی آن قدر بهره بیشتری از تجلی وجود حق تعالی دریافت کند تا به طفیلی خداوند به ماهیت مورد نظر احاطه یابد و آن را در سعه وجودی و گستره ذات خودش مشاهده کند. در این صورت است که یک مخلوق محدود به مخلوقی دیگر علم واقعی پیدا می کند. اینکه علم حضوری مخلوقات به یکدیگر فقط با احاطه کردن بدست می آید سایه علم خداوند به کائنات است که نتیجه احاطه او به آنها می باشد؛ همین احاطه وقتی از جانب وجود لایتناهی در ماهیات هم منعکس شود به همان اندازه که در یک ماهیت ظهور کند آن ماهیت به اشیاء دیگر هم احاطه و علم پیدا خواهد کرد.
اما در نگاه کلی علم انسان ها دارای مراتبی است؛ ابتدایی ترین مرتبه آن این است که یک صورت ذهنی از ماهیت مورد نظر در ذهن شخص شکل می گیرد و  با واسطه آن صورتی که در ذهنش می باشد به آن شیء خارجی علم پیدا می کند.این علم در اصطلاح فلسفه علم حصولی می باشد ولی به عقیده ابن عربی و در اصطلاح عرفان نظری اصلا به آن علم اطلاق نمی شود و صرفا یک حدس و گمان است، چرا که شخص در این مرحله فقط به تصور خودش از آن شیء احاطه و علم دارد نه به خود آن شیء(البته این تصور ذهنی مطلقا هم بی ربط نسبت به آن شیء خارجی نیست ولی صد در صد هم مطابق آن نمی باشد). در مرتبه بعد شخص طالب علم با حرکت جوهری و گسترده تر کردن سعه وجودی خود به طفیلی حق تعالی بر مخلوق و ماهیت مورد نظر هم احاطه پیدا می کند و آن را در حیطه جان خودش در می آورد.این علم در اصطلاح فلسفه علم حضوری نامیده می شود و در عرفان اولین درجه علم به حساب می آید. بقیه درجاتی که در پیش روی سالک می باشد به  فنای هر چه بیشتر او در مراتب وجودی آن ماهیتی بستگی دارد که قصد علم یافتن نسبت به آن را دارد.
هر ماهیتی را که ما در سرای آفرینش مشاهده می کنیم، عوالم متعددی را پشت سر گذاشته است تا در پیش چشمان ما در این دنیا ظهور کرده است.اگر کسی بخواهد به حقیقت اصلی آن شیء علم پیدا کند باید در تمامی مراتب گذشته آن فنای وجودی بیابد. در بخش حقیقت اشیاء دانستیم که ریشه و اصل کائنات به صورت علمی آنها نزد خداوند بر می گردد و همچنین ریشه و اصل آن صورت های علمی هم به اسمای حسنی باز می گردد پس اگر کسی در اسمای حسنای خداوند فانی شود به مخلوقاتی که در علم خداوند و نیز در عالم خارجی ظهور می کنند هم علم حضوری پیدا می کند. در واقع حقیقت هر چیز در قلمرو وجود به مرتبه بالاتر از خودش بر می گردد پس حقیقت علم ما به مخلوقات عالم دنیا به مرتبه بالاتری از وجود به نام ملکوت باز می گردد و حقیقت علم ما در ملکوت هم به جبروت بر می گردد که نهایتا حقیقت همه علوم و دانش ها در عالم خارجی به عقل اول می رسد و حقیقت علم عقل اول نیز به صورت علمی انسان کامل در مرتبه پیش از خلقت منتهی می شود که علم خداوند نام دارد و علم خداوند نیز تحت اشراف اسمای حسنی شکل می گیرد و اسمای حسنی نیز در سرچشمه علم که همان احدیت ذاتی است فانی می شوند و احدیت ذاتی هم در هویت غیبیه که همان حقیقت علم است مندک و متلاشی می گردد و هیچ اثری از آن باقی نمی ماند.
✅علم مخلوقات با فنای در مراتب گوناگون حقیقت علم بدست می آید: ☘فرآیند گفته شده را این بار از بالا به پایین مرور می کنیم: هویت غیبیه که همان حقیقت علم است وقتی خودش را در یک تعین نامحدود تعقل کند احدیت ذاتی را که همان سرچشمه علم است به عنوان اولین مرتبه وجودی تحت اشراف خودش ظهور می دهد و احدیت ذاتی وقتی کمالات نهفته در خودش را به صورت کثرات تعقل کند آنها را در مرتبه بعدی به صورت اسمای حسنی متجلی می کند و بر همین روال اسمای حسنی کمالات خودشان را به صورت ماهیت مخلوقات در مرتبه علم ذاتی خداوند ظهور می دهند و آن صورت های علمی نیز تفصیل و ظهور کامل خودشان را در عالم آفرینش به صورت مخلوقات متجلی می کنند. نتیجه ای که از مطالب فوق بدست می آید این است که تمام شکن ها و مخلوقاتی را که پیش روی خودمان می بینیم رشحات وجود خداوند هستند که نهایتا در حقیقت وجود یعنی هویت غیبیه مندک می گردند و همچنین تمام مخلوقات عالم آفرینش همان علم خداوند می باشند که نهایتا در حقیقت علم که همان هویت غیبیه است متلاشی و معدوم می گردند. با توجه به این نکته که حقیقت هر مرتبه از علم در مرتبه بالاتری از وجود قرار دارد تا اینکه به خود وجود یعنی هویت غیبیه منتهی بشود،  دلیل برخی از کرامات اولیاء الله هم روشن می شود که مثلا چرا وقتی با برخی از آنها صحبت می کنیم از اندیشه ما خبر دارند و می توانند ذهن ما را بخوانند، علتش هم این است که ظرفیت وجودی چنین عارفی آن قدر گسترده شده است که از مرتبه ای بالاتر از عالم دنیا به ما و اندیشه ما احاطه پیدا کرده است و از آنجاییکه وجود همان علم است به طفیلی مرتبه ای بالاتر از وجود به اندیشه ما هم آگاهی می یابند پس عرفا این کار را با فنای در وجود حق تعالی انجام می دهند که تمام مخلوقات و ماهیات را در برگرفته است. حال اگر فنای یک عارف قوی تر باشد حتی از خود ما هم به اندیشه ما آگاه تر خواهد بود؛چرا که ممکن است ما در حجاب های تو در تویی که در ذهن خودمان ساخته ایم،گرفتار باشیم ولی او با فنای در وجود صرف و یک دست و بسیط حق تعالی علاوه بر اینکه حجاب نفسانی و تصورات ذهنی خود را کنار زده است به طفیلی وجود لایتناهی که ما را نیز فراگرفته است بر همه تصورات و حجاب های ذهنی ما هم احاطه یافته است.چنین شخصی حتی می تواند راه حل برون رفت از تصورات ذهنی و حجاب های نفسانی ما را هم برایمان بیان کند.این شخص عارف در مراتب پیشین وجودی ما هم فانی است و برای همین از خود ما به ما آگاه تر است؛چرا که ما در پایین ترین مرتبه وجودی خویش هستیم ولی او در عمیق ترین مرتبه ها نفوذ کرده است. پس دانستیم که علم به طفیلی وجود برایمان حاصل می شود یعنی هر چه قدر که بر اساس حرکت جوهری، سعه وجودی خود را گسترده تر کنیم و ماهیات و مخلوقات دیگری را هم با جان خویش در بر بگیریم به همان میزان علم حضوری بیشتری هم به مخلوقات دیگر پیدا می کنیم.حداقل چیزی که در انسان های سالم و غیر بیمار می بینیم این است که آنها نسبت به بدن خودشان علم دارند چرا که روح و جان آنان جسم و بدن آنان را فراگرفته است و بر بدن خود احاطه وجودی دارند.اما همین علم به خویشتن هم مثل علم به غیر از خودشان دارای مراتب است و در برخی سطحی و در برخی دیگر از افراد عمیق تر می باشد. منتها باید توجه داشت که هیچ مخلوقی برای خودش وجودی ندارد و هر چه در او می بینیم تجلی وجود خداوند است که در کالبد آن فرد منعکس گشته است.پس هر کس هر علمی هم که پیدا می کند چه نسبت به خودش و چه نسبت به غیر از خود همه را به طفیلی وجود حق تعالی که در آن غرقه می باشد، به دست می آورد و این نکته ای است که در روایات اهل بیت(ع)به آن تصریح شده است. 
درباره علم به خودمان که به طفیلی وجود حق تعالی بدست می آوریم، امام صادق(ع)در تحف العقول می فرمایند: و تعرف نفسک به و لاتعرف نفسک بنفسک من نفسک یعنی تو جان خودت را به طفیلی خداوند می شناسی و از طریق خودت و به وسیله خودت نمی شناسی؛ همچنین درباره علم به غیر از خودمان هم امام صادق(ع)در اصول کافی می فرمایند: لایدرک مخلوق شیئا الا بالله یعنی هیچ مخلوقی چیزی را درک نمی کند مگر با خداوند؛ پس ما مخلوقات هم خودمان و هم غیر از خودمان هر دو را با فنای در وجود خداوند است که می شناسیم چرا که دانستیم وجود همان علم است پس فنای در وجود نیز همان عالِم شدن است و هیچ کس هم نیست که بتواند ادعا کند که من هیچ بهره ای از این فنا ندارم چون در این صورت ناخواسته این را هم ادعا کرده است که من اصلا در این جهان نمی باشم.اما همان وجودی که به طفیلی آن سایر اشیاء و حتی خودمان را می شناسیم، خودِ آن وجود را مستقیما با خود او می شناسیم؛ به تعبیر امام صادق(ع)در اصول کافی: و لا تدرک معرفه الله الا بالله یعنی معرفت خداوند مستقیما با خود او صورت می گیرد؛ دلیلش هم اینست که تجلی وجود او همه ماهیت و روح و جسم ما را پر کرده است و از رگ گردن به ما نزدیک تر است و همه به او علم داریم چون غرقه در آن حقیقت مقدس می باشیم.
باز به تعبیر امام صادق(ع)در اصول کافی: معروف عند کل جاهل یعنی خداوند نزد هر جاهلی هم شناخته شده است؛ معرفت همان علم حضوری است که امام ششم(ع)در این حدیث به آن اشاره کردند و اشاره به این دارد که هیچ کس نسبت به وجود به طور کامل جاهل نیست چرا که او را در گستره جان خود و به اندازه ظرفیت ماهیتش در می یابد و شهود می کند. همانطوریکه طبق روایات دیگر هیچ کسی هم نسبت به آن حقیقت مقدس به طور کامل آگاه نیست چرا که هیچ کس به هویت غیبیه که همان حقیقت علم می باشد، راهی ندارد. در این رابطه خوب است به تعبیر زیبای امام رضا(ع)در عیون اخبار الرضا اشاره کنیم.امام رضا(ع)می فرمایند: واحد لا شریک له و لا شیء معه و فرد لا ثانی معه یعنی خداوند یا همان وجود لایتناهی یک حقیقت یگانه است که هیچ شریکی ندارد و هیچ چیزی هم با او نیست و یک وجود تک و تنها و فرد است که وجود دومی در کنار او معنا ندارد. تا اینجای حدیث از فرمایش امام رضا(ع)استفاده می کنیم که وجود یک حقیقت یکتا و یگانه است و ماهیت ها و مخلوقات برای خودشان و در کنار او صاحب وجودی جدای از تو نیستند.
اما در ادامه حدیث اشاره می شود که هیچ کدام از این ماهیت ها و مخلوقات در عین اینکه نسبت به وجود لایتناهی کاملا جاهل نیستند، کاملا هم آگاه نمی باشند؛ امام رضا(ع)اینگونه ادامه می دهند که: لا معلوم و لا مجهول یعنی خداوند نه به طور کامل برای کسی معلوم است و به طور کامل برای کسی مجهول و ناشناخته است؛ دلیلش هم اینست که هرمخلوقی، وجود لایتناهی را در محدوده جان خودش و به شکل ماهیت خود می بیند و نه بیشتر از آن.پس نه می توان نسبت به حق تعالی کاملا جاهل بود و نه می توان به طور کامل او را شناخت. از مطالب گفته شده دانسته شد که علم به دیگران همان پیوند وجودی است که بین دو مخلوق و ماهیت بر قرار می شود و این کار فقط با فنای در وجود لایتناهی حق تعالی صورت می پذیرد چرا که در غیر این صورت دو ماهیت مختلف، به هم هیچ ربطی پیدا نمی کنند. لذا خداوند در سوره انفال خطاب به پیامبر اکرم(ص)می فرمایند:
لذا خداوند در سوره انفال خطاب به پیامبر اکرم(ص)می فرمایند: وَمَا جَعَلَهُ اللَّهُ إِلَّا بُشْرَىٰ وَلِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ ۚ وَمَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ﴿١٠﴾ و خدا آن [وعده یاری] را فقط مژده و نویدی برای شما قرار داد و نیز برای آنکه دل هایتان به سبب آن آرامش یابد؛ و گرنه پیروزی فقط از سوی خداست؛ زیرا خدا توانای شکست ناپذیر و حکیم است. (۱۰) إِذْ يُغَشِّيكُمُ النُّعَاسَ أَمَنَةً مِنْهُ وَيُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَيُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطَانِ وَلِيَرْبِطَ عَلَىٰ قُلُوبِكُمْ وَيُثَبِّتَ بِهِ الْأَقْدَامَ ﴿١١﴾ و [یاد کنید] هنگامی را که به سبب امنیت و آرامشی که ازسوی خدا یافتید، خواب سبکی را به همه شما مسلط کرد و برایتان آبی از آسمان نازل کرد تا شما را به وسیله آن [از آلودگی ها] پاک کند، و وسوسه شیطان را [که از بدترین کثافات است] از شما برطرف نماید، و دل هایتان را استحکام دهد، و گام هایتان را به آن استوار و پا برجا کند. (۱۱)
در آیه فوق ربط و الفت و پیوستگی میان قلب ها کار خدا دانسته شده است چون فقط وجود است که می تواند بین ماهیت ها پیوند بر قرار کند؛ پس ربطی که میان مخلوقات مشاهده می شود همه مربوط به خداوند و به طفیلی اوست و برای خود مخلوقات نمی باشد.اگر وجود نباشد ماهیات و کثرات هیچ ربطی به هم پیدا نخواهند کرد و اصلا ظهوری هم نخواهند داشت بلکه همگی معدوم می گردند.یکی از ربط ها و پیوند هایی که بین ماهیات مختلف رخ می دهد همان “علم” است که به طفیلی وجود صورت می گیرد و با فنای در وجود است که یک ماهیت و مخلوق در گستره شناختی ماهیتی دیگر قرار می گیرد و این یعنی همان علم پیدا کردن احاطه کننده نسبت به چیزی است که در احاطه او در می آید چرا که حقیقت جان کسی که علم پیدا می کند و نیز حقیقت چیزی که به آن علم پیدا می کند هر دو در عالمی بالاتر می باشند پس حقیقت علم پیدا کردن آنها به یکدیگر نیز با فنای در مرتبه ای بالاتر از وجود بدست می آید که به هر دوی آنها که در مرتبه پایین تر می باشند احاطه دارد.پس پیوند وجودی که از مرتبه ای بالاتر بین ماهیات رخ می دهد دلیل علم آنها نسبت به یکدیگر می باشد و هر چه قدر یک مخلوق نسبت به مخلوقی دیگر بیگانه باشد و با او نسبت وجودی کمتری داشته باشد علم کمتری هم نسبت به او خواهد داشت. هویت غیبیه که همان حقیقت علم خداوند است ربطی به مراتب وجودی و شکن های حاضر در آن مراتب پیدا نمی کند ولی از آنجاییکه احدیت ذاتی به عنوان اولین مرتبه وجودی نسبت به همه ماهیات و مخلوقات احاطه دارد و از درون و بیرون آنها را تحت اشراف خود دارد، پس به همه آنها هم علم دارد و چون احدیت ذاتی همراه با تمام مراتب دیگری که تحت اشراف خودش دارد در هویت غیبیه مندک و متلاشی می گردد قرآن کریم احاطه و علم به کثرات و شکن های وجودی را به هویت غیبیه نیز نسبت می دهد؛
لذا در سوره حدید پس از ذکر همین احاطه وجودی حق تعالی نسبت به مخلوقات است که او را به همه آنها آگاه و دانا معرفی می کند:  هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ ۖ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ﴿٣﴾ حدید  اوست اول و آخر و ظاهر و باطن، و او به هر چيزى داناست. (۳) حدید
پس خداوند در مرتبه احدیت نسبت به خودش با وجود خودش علم دارد چرا که وجود او سراسر علم و آگاهی و هشیاری است و نسبت به مخلوقات هم برای این علم دارد که همه آنها مندک در مراتب پایین تر وجود نامحدود او می باشند و در وسعت هستی او فانی و متلاشی هستند. ضمیر”هو” در ابتدای آیه و نیز در جمله انتهایی آیه ، همان هویت غیبیه می باشد که حقیقت علم است ولی دانستیم که علم هویت غیبیه به چیزی تعلق نمی گیرد پس تعلق علم خداوند به خودش هویت غیبیه نام ندارد بلکه احدیت ذاتی نام دارد؛ در واقع خداوند در اولین مرتبه وجودی یعنی احدیت ذاتی با علم به خودش  یک تعین لایتناهی را ظهور می دهد و از آنجاییکه تمام مراتب بعدی وجود تحت اشراف همین تعین لایتناهی ظهور می کنند پس علم خداوند به خودش در احدیت ذاتی ، سبب علم او به تمام مراتب پایین تر از خودش نیز می شود ولی از آنجاییکه احدیت ذاتی که همان سرچشمه علم است در هویت غیبیه که همان حقیقت علم است متلاشی و مندک می گردد در آیه ذکر شده از سوره حدید با واژه”هو” علم به مخلوقات را متعلق به همان هویت غیبیه معرفی می کند. نکته مهمی که از مطالب گفته شده بدست می آید این است که اگر مخلوقات هم نسبت به خودشان و یا نسبت به غیر از خودشان علمی پیدا می کنند حتما به طفیلی وجود حق تعالی می باشد که سراسر علم و دانش است؛ در واقع علم مخلوقات،تجلی علم خداوند در آنان می باشد چرا که همه ماهیات و مخلوقات غرقه در وحدت وجود حق تعالی می باشند که همه کثرات را در برگرفته است و از آنجاییکه وجود همان علم است نتیجه می گیریم که علم مخلوقات نیز همان علم خداوند است که دائما در کالبد آنها متجلی می شود. در بخش اتحاد عاقل و معقول توضیح دادیم که علم و معلوم هر شخصی از گستره وجودی جان او بیرون نیست و در احاطه نفس او قرار دارد و در نوشتار کنونی هم دانستیم که این ویژگی یعنی همان احاطه نفس به علم و معلوم خودش فقط به طفیلی وجود خداوند است که به دست می آید چون وجود لایتناهی حق تعالی نسبت به همه ماهیات احاطه دارد.پس احاطه و علم ما به اشیاء عالم نیز تجلی همان احاطه و علم خداوند است که در ماهیت ما ظهور کرده است.در واقع ما با فنای در وجود است که به دیگر ماهیات احاطه و علم پیدا می کنیم. پیداست که وجود همان نور و سرور و خوشبختی و سعادت است، وقتی دانستیم که فنای در وجود همان علم است پس علم نیز همان سعادت و نعیم است. هرکس در مرتبه ای بالاتر از وحدت وجود حق تعالی فانی شود و کثرات و مراتب بیشتری را در برگیرد سعادت مند تر و خوشبخت تر می گردد چون به تمام خوشی ها و سعادت های کسانی که در مراتب پایینی هستند احاطه و اشراف و علم پیدا می کند و علاوه بر چشیدن لذتها و خوشی های افراد حاضر در مراتب زیر دست خود از سعادت و لذت های بالاتری هم نسبت به آنان برخوردار است. البته همانطور که کسی به حقیقت علم یعنی هویت غیبیه راه ندارد ، به حقیقت نور و سرور هم راه ندارد. در سوره مطففین آمده است:
وَمَا أَدْرَاكَ مَا عِلِّيُّونَ ﴿١٩﴾ تو چه می دانی علیّین چیست؟ (۱۹) كِتَابٌ مَرْقُومٌ ﴿٢٠﴾ قضا و سرنوشتی حتمی [برای نیکان] است. (۲۰) يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ ﴿٢١﴾ مقربان آن را مشاهده می کنند. (۲۱) إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِي نَعِيمٍ ﴿٢٢﴾ بی تردید نیکان در نعمتی فراوانند (۲۲) عَلَى الْأَرَائِكِ يَنْظُرُونَ ﴿٢٣﴾ بر تخت ها [ی آراسته و پرارزش تکیه زده و مناظر زیبای بهشت را با چشم سر و جمال محبوب را با چشم دل] می نگرند. (۲۳) تَعْرِفُ فِي وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِيمِ ﴿٢٤﴾ در چهره هایشان شادابی و طراوت نعمت را می یابی. (۲۴) يُسْقَوْنَ مِنْ رَحِيقٍ مَخْتُومٍ ﴿٢٥﴾ آنان را از باده ناب و طهوری که سربسته و مُهر و موم شده است، می نوشانند. (۲۵) آیات فوق اشاره می کند که سرنوشت یا نامه اعمال ابرار در مرتبه علیون از مراتب وجود لایتناهی قرار گرفته است و علیون همان کتاب نگاشته شده ای است که مقربین آن را مشاهده می کنند. از آنجاییکه دانستیم حقیقت علم در هرمرتبه همان احاطه وجودی از مرتبه بالاتر به کثرات مرتبه پایینی می باشد پس نتیجه می گیریم که درجه وجودی مقربین از ابرار بالاتر است چرا که طبق آیات فوق مقربین کتابِ ابرار را مشاهده می کنند پس به آن علم حضوری و احاطه دارند. گروه ابرار در فرهنگ قرآنی و عرفانی در رده ای پایین تر از گروه مقربین می باشند؛ لذا مقربین که در مرتبه ای بالاتر از وجود فانی شده اند به ابرار احاطه وجودی دارند پس سرنوشت یا نامه عمل آنان را شهود می کنند و نسبت به آن علم دارند. البته بالاتر و فراتر از همه گروه های نیکان و صالحان و ابرار و مقربین و دیگر مخلوقات، وجود نامحدود حق تعالی می باشد که همه را در برگرفته است و در عین حال به هیچ کدام محدود نمی شود و از همه آنها فراتر هم هست: