eitaa logo
مهندسی شخصیت [یا ملجا کل مطرود]
138 دنبال‌کننده
884 عکس
545 ویدیو
101 فایل
سخنرانی‌ها، نوشته‌ها، آثار و مقالات و دروس تدریس شده ونظرات عضو هیئت علمی دانشگاه قم دکتر محمد جواد حیدری خراسانی
مشاهده در ایتا
دانلود
غربت عالمان در محرم افشین اعلا پیشی گرفتن رونق محافل ذاکران بر مجالس عالمان و واعظان، نگران کننده است. نمی‌خواهم جایگاه خطیر ذاکران و مادحان گرامی را انکار کنم؛ تنها می‌خواهم اولویت نقش عالمان دین را یادآور شوم. شیعیان در طول قرن‌ها از طریق منبر وعظ با معارف اهل‌بیت(ع) آشنا شده‌اند.‌ از همین طریق نیز مظلومیت خاندان رسالت را دریافته‌اند و بر مصائب آنان گریسته‌اند. مدح و مرثیه نیز به عنوان چاشنی‌‌بخش این مجالس با نواهای زیبا و مضامین شورآفرین در تداوم معارف و آموزه‌های عالمان دین و برازنده‌ی فرهنگ و تمدن ریشه‌دار ایران اسلامی‌ خلق شده‌اند. این‌گونه نبوده است که ملاک مردم برای انتخاب محل عزاداری، سبک و شیوه‌ی مداح مورد علاقه‌شان باشد و آوازه‌ی مادحان، جاذبه‌ی عالمان را تحت‌الشعاع قرار دهد. پیام عاشورا همواره از زبان روحانیت شیعه و محققان و دین‌پژوهان به نسل‌ها منتقل شده است، آن هم در مجالسی فرهنگ‌ساز و هدایت‌گر که جوهر اصلی آنها مضمون و کلام بوده است، نه بانگ و نوا. در تمام این قرن‌ها هنر شورآفرین مداحی حکم زینت محافل را داشته است. اما امروز شاهدیم که سکان این کشتی از دست عالمان ستانده شده و به دست مادحان سپرده شده است. به تعبیر دیگر منبر واعظ جای خود را به کرسی مدح داده است. نه آن‌که بگویم منبر تأثیر خود را از دست داده است. اما آن‌چه که در آیین‌های سوگواری می‌بینیم، غربت عالمان است و شهرت مادحان. هرچند خود علما نیز در پدید آمدن این وضع مقصرند. چراکه سال‌هاست نهاد کهن و ریشه‌دار روحانیت با ظرفیت حقیقی خویش به میدان نمی‌آید و دیگر نشانی از مطهری‌ها و فلسفی‌ها نیست، اگر هم باشد کمتر به میدان می‌آیند. شاید به تصور این‌که منبر جاذبه‌ی کافی برای جذب مخاطبان سوگوار را ندارد، اما حضور تعداد انگشت شماری از سخنوران صاحبدل همچون شیخ حسین انصاریان گواه نادرست بودن این تصور است، چراکه محفل وعظ و روضه‌خوانی‌اش رونق خود را حفظ کرده و نیازمند چاشنی و زینت نیست. هم معارف را می‌آموزد، هم با زبان دل مردم سخن می‌گوید. روضه های متین و سوزناکش نیز بیش از فریادها و حرکات نابرازنده‌، از مؤمنان اشک می‌ستاند. همین‌جا مثال دیگری بزنم و از ذکر مصادیق بگذرم. چون نمی‌خواهم با از قلم انداختن نام سایر علمای ارجمند، به آنان جفا کرده باشم. همه‌ی ما نوحه‌خوانی مرحوم کوثری را در حسینیه‌ی جماران به یاد داریم. پیری نورانی که کافی بود لب باز کند و ذکر مبارک السلام علیک یا اباعبدالله را از سینه‌ی سوخته‌اش بر زبان آورد، تا در و دیوار حسینیه با امام و عزاداران به گریه بیفتند. او از نسل آخرین ذاکرانی بود که هم‌نسلان من محافل‌شان را درک کرده‌اند. مادحان مخلصی که با نواهای اصیل اما ساده و سوزناک نوحه‌ می‌خواندند. نوحه‌هایی که اگر عامیانه هم بود، با ادبیات پرمضمون فارسی پیوندی ناگزیر داشت. حتی در روستاها شاهد مداحی ذاکرانی بودیم که بی هیچ تلاش و تقلایی، با سکینه و وقار، اشعار وزینی را در قالب نواهای محزون محلی و سنتی می‌خواندند و شور می‌آفریدند. اما این سال‌ها چه شده است که به جای آن نواهای آسمانی، از کوچه و خیابان و هیئت و رسانه، فریادهایی همراه با پژواک گوش‌خراش «اوسه اوسه» شنیده می‌شود؟ حتی گاه شاهد بالا و پایین پریدن مداحان و عزاداران هستیم. حرکاتی که به هیچ‌وجه در شأن پیروان اباعبدالله(ع) نیست. باید به مروجان و دوست‌داران این شیوه‌ها عرض کنم که این ساحت مقدس، عرصه‌ی موسیقی نیست که بخواهیم بنا به ذائقه‌ی مخاطب از نوع سنتی‌اش عبور کنیم و سبک پاپ آن را بیافرینیم. در این عرصه، به‌روز بودن و جلب نظر نسل جوان به هر قیمتی خوب نیست. اگر هم می‌خواهیم نوآوری کنیم باید به مضمون ناب بیندیشیم، نه آن‌که به ادبیات نازل و حرکات موزون پناه ببریم. در انتخاب اشعار نیز باید به گنجینه‌ی ادبیات فارسی متکی بود، نه ترانه‌های سست با ملودی‌های عجیب و غریب که ذائقه‌ی نسل جوان را به‌شدت تنزل داده است. در این میان بیشتر از همه، نگران جوانان شهرستانی هستم. چراکه شیوه‌های رایج در پایتخت و تریبون‌های رسمی، برای بسیاری از آنان جذابیت فوق‌العاده‌ای دارد. به همین دلیل در تقلید از برخی چهره‌های مطرح، از یکدیگر سبقت گرفته‌اند و در سوگواری‌هایشان نشانی از میراث گران‌سنگ اقوام و نواحی‌ باقی نمانده است. پس مبادا برخی مداحان جوان که به مدد حمایت‌ها و تشویق‌های رسانه‌ای و دولتی، طرفداران بسیار جمع کرده‌اند، گمان کنند ابراز اشتیاق جوانان نشانه‌ی قوت کار آنهاست. برعکس، باید نگران شیوه‌های بدی باشند که خود در ترویج آن سهیم‌ بوده‌اند. آیا این عزیزان دقت کرده‌اند که سبک، لحن و حتی صدایشان شبیه هم شده است؟ آیا صاحب‌سبک بودن را فراموش کرده‌اند؟ چرا اغلب این عزیزان به تقلید از پیش‌کسوتانی که آنها نیز در شیوه‌ی خواندن و فرهنگ رفتاری به
شب است و رفته قرارم، چه می شود فردا؟! به من بگو کس و کارم، چه می شود فردا؟! صدای گریه ات امشب دل مرا لرزاند چگونه اشک نبارم، چه می شود فردا؟! چرا... چرا سوی گودال خیره می مانی؟! بگو یگانه نگارم چه می شود فردا؟! چقدر بوسه زدم زیر حنجر خشکت عجیب دلهره دارم، چه می شود فردا؟! نگو که صبر کنم زیر نیزه جان بکنی بگو به سینه ی زارم چه می شود فردا؟! نخواه تا که ببینم کفن نداری، نه ببین به غصه دچارم، چه می شود فردا؟! کفالتم همه جا بوده با ابوفاضل نباشد او به کنارم چه می شود فردا؟! ز حال رفتم و دیدم اسیر حرمله ام حسین آخر کارم چه می شود فردا؟! مرا مجاور شمر و سنان سفر نفرست به دشمنت نسپارم، چه می شود فردا؟!
200.mp3
زمان: حجم: 9.9M
امربه معروف درنهضت عاشورا شهیدمطهری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هیچ کس ازروی جسمش نیزه ها رابر نداشت دور تا دورش نگاه انداخت ، یک یاور نداشت خواهرش در آن شلوغی ها چطور آمد ندید خواست برخیزد ز جا ، اما  رَمَق  دیگر نداشت گرچه او را قبل گودال از نفس انداختند شاه جانی در تنش بعد از علی اکبر نداشت مادرش با چادرش او را در آغوشش گرفت تا تنش عریان نماند چاره ای دیگر نداشت روی نیزه هم نگاهش از حرم غافل نشد آنچه را می دید با چشمان خود باور نداشت خواهرش تا دید سر تا پا به غارت رفته گفت: کاش دست کم عزیزم دستت انگشتر نداشت پادشاهان تاجدارند، ای بمیرم شاه ما تاج بر سر داشت؟ نه، حتی به پیکر سر نداشت بر زمین خدالتریب افتاد جانِ بوتراب لااقل ای کاش قاتل کینه ازخیبرنداشت تا شنیدم از اسارت آرزو کردم به دل کاش ،شاه کربلا در کربلا دختر نداشت...
🏴 آجرک الله یا صاحب الزّمان روایت است که چون تنگ شد بر او میدان فتاده از حرکت ذوالجناح وز جولان   هوا ز بادِ مخالف چو قیرگون گردید عزیزِ فاطمه از اسب، سرنگون گردید   نه ذوالجناح دگر تابِ استقامت داشت نه سیدالشهدا بر جدال، طاقت داشت   کشید پا ز رکاب آن خلاصۀ ایجاد به رنگ پرتوِ خورشید، بر زمین افتاد   بلند مرتبه شاهی ز صدرِ زین افتاد اگر غلط نکنم، عرش بر زمین افتاد. 📝 مقبل کاشانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بعد از تو شور شام غریبان برای من بغض گلو و اشک یتیمان برای من شمشیر و تیر و نیزه و خنجر برای تو در قتلگاه پیکر بی جان برای من قرآن بخوان به صوت دلارای هاشمی خون گلوی قاری قرآن برای من در قتلگاه خنده ی دشمن برای تو در خیمگاه دیده ی گریان برای من لب تشنه دست و پا زدی و دست و پا زدم عریان شدی و این دل ویران برای من وقتی که پشت هم به سرت نیزه میزدند حال و هوای روضه ی هجران برای من رگهای نا مرتب و درهم برای تو جمع اسیر بی سرو سامان برای من خورشید خیمه از دل مقتل نظاره کن وقت غروب گریه ی پنهان برای من با بوسه ای که سنگ جفا زد به صورتت سوز و نوا و آه فراوان برای من همراه شمر و خولی و نامحرمان شدم ای وای ازین بلا غم دوران برای من سیلی به روی غنچه ی باغ تو میزنند روی کبود لاله و ریحان برای من از آن زمان که اصغر شش ماهه جان سپرد اشک رباب خسته و حیران برای من تو روی خاک گرم بیابان مقطعه در بین راه حسرت جانان برای من
تو را به غارت و غوغا سپردم و رفتم به اشک دیده ی زهرا سپردم و رفتم برای بردن عمامه ی تو دعوا شد تورا به آن همه دعوا سپردم و رفتم هزار و نهصد و پنجاه زخم جسم تورا به آه و زاری طاها سپردم و رفتم گلوی خشک و لب تشنه سپاه تو را به آه و حسرت دریا سپردم و رفتم عزیز مادرم ازبس که قطعه قطعه شدی تورا به سینه ی صحرا سپردم و رفتم تو ماندی و تن خونی و پیکر درهم تورا به اکبر و سقا سپردم و رفتم کنار جسم تو جبریل بال و پر میزد تو را به عالم بالا سپردم و رفتم تو را که میوه قلب علی و فاطمه ای غریب و بی کس و تنها سپردم و رفتم پس ازتو اهل حرم بی قرار و مضطر شد تو را به روضه و نجوا سپردم و رفتم به زور سیلی و سرنیزه می روم اما تو را به اشک و تمنا سپردم و رفتم کنار شمر و سنان رفتم از کنار تنت تو را به نیزه ی اعدا سپردم و رفتم دلم کنار تو جا ماند و می روم تا شام تو را به این دل شیدا سپردم و رفتم تویی که خون خدایی خدا نگهدارت تو را به خالق یکتا سپردم و رفتم