86. دعای رهبران ستمگر، مستجاب نمی شود
یعقوب لیث صفاری مریض شدوتلاش پزشکان هم بی نتیجه ماند گفتندآخرین تیرترکش دعا است، سلطان گفت عارف بزرگ یعنی سهل بن عبدالله شوشتری رابیارید تادعاکند، ماموری رفت وشیخ راآورد،یعقوب گفت یاشیخ دعاکن خداوندشفایم بدهد،شیخ گفت از یک طرف زندانهایت پراست ازمظلومان وبی نوایان بی پناه، واز طرف دیگر کاخ واطراف خانه ات پراست ازدنیاپرستان خونخوار ودزدان بی مقدار ورشوه خواران بی ایمان، آنوقت انتظارداری خداوندشفایت بدهد، دعای برای تو عذاب نازل می کند نه شفا
سخنرانی روز چهارم محرم در مسجد الرسول صلی علیه واله وسلم
تهران میدان رسالت
🔰نکته ۱۷۰:
🩸ثارالله
🏴ای عزیز،
بدان که ثار نزد اهل لغت،به معنای خونخواهی یا خودِ خون است و بنابراین،میان اهل علم در تفسیر این ترکیب اضافی اعنی ثارالله که در روایات صحیحه بر حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام اطلاق شده اختلافاتی واقع گردیده؛چنانکه مرحوم میرزا ابوالفضل تهرانی در شرح خود بر زیارت عاشوراء اعنی شفاءالصدور تا ۵ قول را برشمرده و به نقد و بررسی آن اقوال پرداخته است.
اما تفاسیر و وجوه ارائه شده در تفسیر ثارالله،چون غالباً از سوی مقیّدان به ظواهرِ این سویی صورت گرفته اند،میان آنها خبری از کنه و حقیقت معنای آن عبارت شریف نبوده و غالباً در سطوح و ظواهر متوقف مانده اند.
🏴ای عزیز،
ثارالله همان خونِ خداست؛
و اِسناد خون به خدا مانند اسناد یَد و عین و لسان و سمع و بصر و...که در آیات کریمه و روایات صحیحه وارد شده اند،هیچ مجاز و تکلّف و تاویلی نمیپذیرد؛بلکه مخاطب باید خویش را تاویل نماید نی ذکر را،تا به مغزای آن اِسنادات شریف دست یافته و جان خویش را از قید و بند و قشر رهایی بخشد!
اینک گر طالب طَیَرانی،
بر سفینه "طور سینا" سوار شو،
که گرچه خرد است و کوچک،
مدد از سفینةالحسین ع دارد،
چنانکه نوح نبی ع پسرش را فرمود:
اِرکَب مَعَنا و لاتکن من الغافلین!
🏴ای عزیز،
بدان که الله تبارک و تعالی را مقاماتیست اندر تشبیه و تنزیه،
به طوری که نه تنزیه و علوّش نافی تشبیه است و نه تشبیه و دُنُوّش مانع تنزیه؛او العالی فی دنوّه و الدانی فی علوّه است؛او هم داخل فی الاشیاء است ولی لا بالممازجة،و هم خارج عن الاشیاء است ولی لا بالمباینة؛
او هم در کمال عزّ خود مستغرق است،هم هنگام بیماری چشم به راه عیادت که مرضتُ فلم تعدنی!
حاصل آنکه جامعیت ذات اقدس اله،
مقتضی آن است که در هر مکان و لا مکان و در هر زمان و لا زمان متجلّی و در عین برتری و احاطه بر مقیّدات،در دل هر مقید حاضر و ناظر بوده و شراشر وجودی او را پر نماید!
🏴ای عزیز،
حقّ تبارک و تعالی را در مقام ذات نه اسم و رسمی هست و نه وصف و رنگی!
آن مقامِ لامقام،منزّه از جملگی قیودات حتی قید اطلاق است و بی رنگی است که رنگ ها از او برخاسته و مطلقی است که اطلاق و تقیید ظهورات ویند!
اما همین ذات غیبیه،
در مقام ظهور و پس از تعیّن در ملابس اسماء و صفات و اعیان ثابته،
جملگی اسماء و اوصاف را دارا شده و به هر رنگی در آمده و با صدهزار جلوه برون آمده تا سالک آگاهِ دیدهوَر،او را با صدهزار دیده تماشا نماید؛
و این همان صبغةالله است که رنگ بیرنگی است که در دل خود،جملگی رنگ هارا به خود گرفته است!
ظهور،مقام تشبیه است،تشبیهی که در دل خود تنزیه دارد و غیب،مقام تنزیه است،تنزیهی که تماماً در تشبیه جلوه گر است!
پس حق هم همه است و هم همه نیست،هم اسم دارد و هم بی اسم است،هم پایین است و هم بالا،
هوالذی فی السماء اله و فی الارض اله!
🏴ای عزیز،
گویا سخن به درازا کشیده و طاقتت طاق گشته و شوق و اشتیاق فهم، بند بندِ وجودت را به رقص در آورده،
اما عجول نباش که زینت علم،حلم است و تا حلیم نگردی،کجا علیم باشی؟!
پس گوش جان بسپار تا ثمری از شجره ولایت نصیبت گردد:
بدان که سالک را در مقامات قرب،درجاتی است به شدت و ضعف،که از جمله والاترین آنها،قرب نوافل و قرب فرائض است؛
که اولی تنزّل حق و تجلی وی در قوای ظاهری و باطنی سالک است،
و دومی ترفّع عبد و تلبّس وی به البسه اسماء و صفات حق،
در اولی حق پایین آمده و در وجود سالک خیمه زده،
در دومی سالک بالا رفته و وجودش را فدا و فناء در حق نموده،
لاجرم قرب دوم از اول اعلی و اشمخ،
و جمع میان آن دو بدون تقید به هیچیک،ارفع و افضل از همه است!