#عذر_خواهی
با عرض معذرت دیروز نتوانستم مکتشف را بفرستم و تا چند دقیقه ی دیگر دو قسمت را می فرستم
به نام خدا
#مکتشف
نویسنده: محمدطاها حدادپور جهرمی
قسمت اول:
سلام. ما می خوایم در باره ی اتفاقات زیادی در جهان صحبت کنیم، اول به روم می ریم. این منطقه در اروپای امروزی هست.
کریستف کلمب پس از اتفاقاتی امریکا رو کشف می کنه و کشور امریکا درست می شه، پس از چند قرن، تئودور هرتسل، واشنگتون، صهیون و... اسرائیل رو درست می کنند. اسرائیل هم برای اینکه کشور مقدس یهودیان فلسطین هس به اونجا می رن و بخش قابل توجهی از فلسطین رو می خرن و وقتی پولشان تمام شد به شهر هایی که نخریده بودند حمله کردند و در تصرف خود قرار دادند، اما چند روز بعد از سازمان بین الملل آمدند و اسرائیل را مورد بازخواست قرار دادند. رئیس جمهور امریکا هم از اسرائیل دفاع کرد.
به روم( به خصوص در اطراف فرانسه و انگلیس) اروپای خاموش می گویند. اونا فک می کردن که فقط روم و ایران و آفریقا وجود داره! بعدش میشه آخر دنیا و مردم میوفتن!( ینی هنوز امریکا ی جنوبی و شمالی و خود ایالات متحده کشف نشده بود) ولی ایران می دونست! می دونست که زمین گرده! خوارزمی اول از همه گردی زمین رو مشخص کرد ولی نمیدونست چرا مردم نمیوفتن از روی زمین، چند قرن بعد ابوریحان بیرونی قبل از نیوتون جاذبه رو کشف کرد، خوارزمی نظریه داده بود که چند قاره ی دیگر در پشت زمین وجود دارد.
تا این که یک روز کریستف کلمب نزدیکای اقیانوس اطلس بود، کمی استرس داشت و به لبه ی قایق تکیه داده بود.
شیطونک: سلام کریستف!
کریستف کلمب: به به! سلام شیطان اللعین الرجیم! دوست قدیمی! شیطون اختصاصی خودم!
شیطونک: سلام
کریستف: چرا اومدی اینجا؟
ادامه دارد...
@dastanhaiemohammadtaha
به نام خدا
#مکتشف
نویسنده:محمدطاها حدادپور جهرمی
قسمت دوم:
کریستف: چرا اومدی اینجا؟
شیطونک: اومدم گولت بزنم!
کریستف: در چه زمینه ای؟
شیطونک: نمیدونم! فقط تو رو ابلیس سریعتر یک زمیه ای برای گول زدن بهم معرفی کن! دستم تنگه!
کریستف: شیطون این حرفا رو وللش! خیلی اضطراب دارـم.
شیطونـک: چرا؟
کلمب: بهم گقتن بیام آخر دنیا! آخه اگه بمیـــــــــرم چی؟
شیطونک: چرا اومدی؟
کلمب: بهم گفتن بیام اینجا! اگه زنده برگشتم و به یک تمدن دیگه رسیده بودم خونمو طلا بگیرن! ولی اگه یهو مُردم چی؟
بعد نگاه به جلو کرد و با آه و ناله گفت:وای!
شیطون( در حال روده بر شدن از خنده): بابا خیالت راحت! اینوری که داریم میریم به یک منطقه ی بزرگ می رسیم که کسایی که اونجا زندگی می کنن اسمشون سرخپوست و سیاه پوست هست!
کلمب: پس با خیال راحت برم؟
شیطونک: راحت باش!
کلمب رفت و دید که بله! 3 قاره ی بزرگ بود!( همون امریکای جنوبی و شمالی و متحده ی امروزی)
چند روز بعد:
کریستف کلمب داشت توی دریای اطلس قایق رانی می کرد با خنده و شادی که یهو شیطون اومد و با نگرانی گفت: هِی کریستف! یه کشتی پشت سرته!
کریستف: نگران نباش شیطان العین! توی این کشتی رئیس رئسای روم هستن! اومدن بریم به فتح این نیم کره!
ادامه دارد...
@dastanhaiemohammadtaha
#عذر_خواهی
با عرض معذرت تقریبا ۶ روز نتوانستم مکتشف را بفرستم و الان ۶ قسمت را برایتان می فرستم
به نام خدا
#مکتشف
قسمت ۳ و ۴ و ۵ و ۶ و ۷ و ۸
شیطون: جلا الخالق! با یه کشتیه ساده آیا؟
کریستف: آخه مگه ندیدی؟ ایناها سلاحشون کجا بود؟ ها؟ به توپ می بندیمشون! البته سرخ پوستا رو! سیاه پوستا رو هم به بردگی می گیریم!
شیطون: اونوقت بنظرتون کسی میاد توی کشور جدیدی که می خواین بسازین آیا؟
کریستف: میان!
شیطون: چطوری آیا؟
کریستف: آقای آیا! بعد از صد هزار سال دیگه می تونیم وانمود کنیم که ما سفیدا مقیم این نیم کره بودیم! که سرخپوستا حمله کردن! سیاه پوستا رو هم یک سری ارباب خشن نشون میدیم! ههههه!
شیطون: خوب از ما توی بدجنس بودن جلو افتادینا!
کریستف: خجالتمون میدین
خلاصه این خائن های رومی رفتن و سرخ پوستا رو از دور انداختن و کم کم در یکی از مناطق، ایالات متحده رو بنا کردن!
البته بعضی ها هم معتقددند که:
کریستف توی دفتر بزرگترین فرد روم نشسته بود.
که یکهو اون فرد بزرگ اومد داخل، نشست و گفت: کریستف! تو باید به آسیا کشور هندوستان بری و این ماموریتی که به تو می دهم رو انجام بدی!
کریستف: چشم! نوکرتونم هسّم!
خلاصه مرد بزرگ رومی دستور رو داد و کریستف راهی دریا شد. اما به جای اینکه به آسیا برسه به امریکا که هنوز کشف نشده بود رسید. اون تا آخر عمرش نفهمید که نیم کره رو کشف کرده!
( خدا خیرش بده که کشف کرده! ولی همین برای ما شده یه دردسر!)
بعضیا هم میگن کریستف کلمب یکی از بزرگترین برده دارهای جهان است!
گذشت و گذشت تا اینکه یک روز:
تئودور هرتسل (هرتزل) توی خونش خوابیده بود. بالشت رو بغلش کرده بود و صدای خروپفش هم کل امریکا رو فرا گرفته بود!
که یهو در زدن!
تئودور: ها! چته! ارث باباتو تقسیم می کنن اینطوری در می زنی؟
فرد پشت در: آقو به ما گفتن بیِیم بیگیم شما با حضرت ابلیس، جناب صهیون، اهالی ابلیس پرست و صاحب اختیارمون واشنگتون قرار دارین!
با شنیدن این خبر تئودور به خودش اومد و گفت: خیل خوب الان می آم!
و اما بشنویم از جلسه:
جلسه یک میز گرد داشت که صهیون، ابلیس و واشنگتون دور میز نشسته بودن! یه چند تا صندلی هم بود که اهالی شیطون پرست روی اونا نشسته بودن!
ابلیس( با داد ): چرا هرتسل نمی آد؟
واشنگتون: اِ! جناب!
بعد یواش در گوش ابلیس گفت: مگه قرار نبود یخورده با آرامش تر باشین؟
ابلیس( با داد ): من هر طور بخوام برخورد می کنم به شما هم هیچ ربطی نداره!
یهو تئودور نفس زنان اومد و گفت: معذرت می خوام! دیر رسیدم!
ابلیس: جناب تئودور چرا انقدر دیر اومدی؟
تئودور: واقعا پوزش می طلبم!
بعد رفت پشت میز گرد نشست.
یهو یک شیطون دیگه اومد تو و گفت: پدر بزرگ، ابلیس! شما اینجا چه غلط... معذرت می خوام چرا اَنوَر با سعادتتون اینجاست؟ الان باید توی آسمان ششم رو به هفتم باشه! من خودم میام سر جاتون می شینم!
ابلیس: حام تو اینجا چه غلطی می کنی؟
حام بن حیم بن قیس بن ابلیس: گفتم اینجا چه غلطی می کنم!
ابلیس: حالا چی کار باید بکنم؟
حام: باید برین توی جلسه! می گن که می خوان یک تصمیم مهم بگیرن!
ابلیس: مثلا چه تصمیمی؟
حام: دیگه همشو که نمیتونم اینجا بگم!
ابلیس ( یواش): قضیه ی 100 تا گروهه؟
حام: بله دیگه!
ابلیسم از خدا خواسته بدون خدافظی رفت!
حامم با غرور جای ابلیس نشست!
حام: خب قضیه چیه؟
واشنگتون: راستش ما می خواستیم که ابلیس یه چیزی بذایه!
حام: جان؟ چی گفتین؟ بذایه؟
واشنگتون: بله دیگه! باید از ترکیب دین یهود و کمی ابلیس و ابلیس پرستی یه دولتی تشکیل بدیم دیگه!
حام: ها! ینی باید توسط دین یهود یک بچه از شیطان بسازیم! درسته؟
صهیون: دقیقا! من می تونم دایه ی این فرزند باشم! ولی کی ظهور دهندش باشه؟
هرتسل: من می تونم پرستار این بچه باشم! بعد اون لطف ظهور دادن توسط من رو به هیچ وجه فراموش نمی کنه!
حام: یا می تونه تو رو پیامبر خودش قرار بده!
هرتسل: ها! ینی می گی منم پیامبر بشم!
بعد با خوشحالی در حالی که چشاش برق می زد گفت: کنار اسم موسی و یوسف و ایناها اسم من رو هم قرار میدن!
حام: بله! حالا فقط و فقط یه بحث مونده! اون چیه؟
یهو یکی از شیطان پرست ها با خنده گفت: اینکه پذیرایی چیه!
صهیون: ساکت! عابرومونو نبر! منظور جناب حام اینه که غذا چیه!
حام: چقدر شما ابلهید! به خوایم این بچه رو به یه نفر نشون بدیم بگیم کیه؟ چی صداش کنیم؟
واشنگتون: می تونیم صداش کنیم هووووووی!
حام: نفهما ماشالله هر کدوممون اسمایی داریم که تا تاریخ بخواد تلفسشون کنه قیامت شده! یه اسم درس حسابی بگین!
هرتسل: جناب بنظرم اسرائیل خوب باشه! چون از قضا مادر این بچه که اسمش آیین یهود هست از نوادگان قوم بنی اسرائیل هست! اسمش اسرائیل باشه بهتره!
حام: آفرین هرتسل! خیلی تیزهوشی! اسرائیل تو رو هیچ وقت فراموش نمی کنه!
بعد جلسه رو ترک کرد.
صهیون: البته این بچه و نوادگان این بچه اسم گروه خودشونو صهیونیسم می ذارن!
خلاصه اون بچه موتولد شد و بچه دار شد تا شدن یک رژیم تمام عیار!
اینطور شد که یک روز یک جلسه بین اسرائیلی ها برگذار شد!
همه ی سرباز ها و فرمانده ها جمع شده بودند.
رئیس: دیگه خسته شدم!
سرباز1: از چی قربان؟ ما بمی ریم و خستگی شما رو نبینیم!
رئیس: اصن گذاشتی حرف بزنم؟
سرباز1: معذرت می خوام!
رئیس: باید بریم به سرزمینی که سزمین موعود باشه! باید به جایی حمله کنیم که قبور پیامبران زیادی در اونجا باشه! به فلسطین!
ادامه دارد...
@dastanhaiemohammadtaha
به نام خدا
#مکتشف
نویسنده: محمدطاها حدادپور جهرمی
قسمت۹
دستیار رئیس: اما قربان قانون سازمان ملل میگه که نباید موجب آزار و اذیت کشور های دیگه بشیم!
رئیس: ما می تونیم به امریکا تکیه کنیم!
دستیار رئیس: قربان فتح یک کشور آسون نیستا! خیلی سخته!
رئیس: پولامون چقدره؟
دستیار: بانک پر از پوله!
رئیس: خوبه! می تونیم بعضی از زمینا رو بخریم بضیاشونو هم به زور بگیریم!
خلاصه این اتفاق افتاد که اسرائیل به فلسطین رفت.
زمین های بزرگی رو خرید!
همینطور شروع کردن به خریدن تا یه روز:
دستیار رئیس: قربان بانک دیگه پولی نداره!
رئیس: بهتر! می خوایم بزنیم تو کار جنگ!
خلاصه اسرائیل به فلسطین حمله کرد! وقتی حمله کرد توی زمین هایی که خریده بود مستقر شد.
ولی از نظر من و یا حتی شما فلسطین کار اشتباهی کرد. نبای اون چن تا زمین رو به اسرائیل می دادن.
که یه روز چند نفر از سازمان ملل اومدن تا حساب اسرائیل رو کف دستش بذارن!
به سازمان موساد رفتند.
یکی از نمایندگان سازمان ملل رفت توی سازمان اسرائیل!
سرباز1 و 2 اونجا بودن.
نماینده: با رئیستون کار دارم!
سرباز1: به مثال چی کار؟
نماینده کارت شناساییشو آوورد بیرون و گفت: از سازمان مللم!
ادامه دارد...
@dastanhaiemohammadtaha
1_738021088.pdf
685.6K
سلام بچه ها
اینو خودم درست کردم و اسمشو گذاشتم:
#طرح_ترور_حاج_قاسم
456578.pdf
584.5K
فرا رسیدن ماه بهمن رو به شما تبریک عرض می کنم
#فوتوشاپ_های_من
May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•°ॐहहाبه تو از دور سلام कहॐ°•
#فوتوشاپ_های_من
#داستان_های_محمد_طاها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فردا ســــــاعت ۱٠ صـــــبــــــــــــح✊
#فوتوشاپ_های_من
#کانال_داستان_های_محمد_طاها
@dastanhaiemohammadtaha
😍سلام بچه ها😍
خوبین😃
🤩🤩🤩🤩من دوباره کارتون سازی رو شروع کردم🤩🤩🤩🤩
فقط یکم با کارتون های قبلی فرق می کنه.
چند وقت قبل برای مدرسه یک کارتون درست کردم که براتون می فرستم😀😃
#کارتون
#توجه_توجه
@dastanhaiemohammadtaha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انیمیشن خلاقیت هدیه ها
🔹زمان: ۵دقیقه
🔸موضوع: راضی شدن نجاشی برای ورود مسلمانان به حبشه
🔷🔸🔷🔹🔶🔷🔹🔸🔸🔶🔷🔹🔹🔸
🔵کاری از🔵 محمدطاهاحدادپورجهرمی
#کارتون
@dastanhaiemohammadtaha
☫شَُـــــــ🦋ـــهَُــــــــاَُدَُتَُـــــــتَُـــــــ❤️ــ مَُــــــبَُـــــــاَُرَُکَُــــــ✊
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
#اولپنجصلواتبفرستبعداینپیامروبهپنجنفربفرست
🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
#هیرو
#حاج_قاسم
#صدقه_جاریه
🌹امـــ☫ـــــامــــــــ آمــــــــد/شـــــــاهرفـــــ✊ـــــت🌹
دهــه فجــر مــبــارکـ💐
@mohammadtahahaddadpour