eitaa logo
♡ اسرار الهی آرامش ♡
36.9هزار دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
4.9هزار ویدیو
14 فایل
💚اینجا مادرانه کمکت میکنم تا با استفاده از #خودشناسی و #انسان‌شناسی الهی به #آرامش برسی و زندگیت رو به لطف الهی #متحول کنی💚 💌کافیه 21 روز مطالب کانال‌و کامل دنبال کنی تا شاهد اتفاقات شگفت انگیز زندگیت باشی ✨ ادمین کانال 👇 @zamiri_m تبلیغات 👆👆
مشاهده در ایتا
دانلود
👌در مواقع سختی و فشار ،تسبیح دست بگیرید و این ذکر مهم و شادی آور و آرامبخش رو با خودتون زمزمه کنید. ✨ ✨ 🌺🌿🌺 💖 @mohandesi_fekr💖
🌺🍃🌺🍃 پادشاهی با نارضایتی به وزیران خود گفت: دوست دارم انگشتری داشته باشم که حال مرا همواره یکسان نگاه دارد. روی نگین این انگشتر باید جمله ای حک شده باشد که وقتی ناراحت هستم مرا خوشحال کند و در عین حال هنگامی که خوشحال هستم و به این جمله نگاه میکنم مرا غمگین سازد. وزیران خردمند همگی به فکر فرو رفتند. در نهایت آنها تصمیم گرفتند انگشتری برای پادشاه بسازند که بر روی نگین آن این جمله حک شده باشد: 👌 🌺🍃👇 @mohandesi_fekr1
🌺🍃🌺🍃 ✍پادشاهي ، حكيم شهرش را فرا خواند و از او خواست كه جمله ای براي او بنويسد كه در همه ی لحظات آرامش بخش و تسلای روحش باشد. حكيم انگشتر پادشاه را خواست و نوشته اي را درون انگشتر پادشاه قرار داد وبا او شرط كرد فقط زمانی آن را باز كند كه احساس كرد به آن نياز مند است. چندی بعد جنگی ميان‌ آن شهر و شهر همسايه در گرفت. جنگی سخت كه بايد به دشواری از پس آن بر مي آمدند متأسفانه جنگ رو به شكست مي رفت و پادشاه خسته و درمانده بالای تپه ای به دام افتاد و در اوج نا اميدی به ياد انگشتر افتاد و آن را گشود و ديد كه در آن نوشته است: ... 🍃🌺با خواندن اين جمله جان تازه ای گرفت و با تمام وجود به نبرد ادامه داد و سربلند و پيروز از جنگ بيرون آمد زمان بازگشت به شهرش مردم جشنی برايش برپا كردند و او را غرق در شادی و سرور كردند. پادشاه در پوست خود نمی گنجيد و در همين حال احساس بزرگی و غرور او را فرا گرفته بود. باز به ياد انگشتر افتاد و آن را گشود و بار ديگر اين جمله را ديد: ... 🍃🌺👇 @mohandesi_fekr1
🌺🍃🌺🍃 ✍پادشاهي ، حكيم شهرش را فرا خواند و از او خواست كه جمله ای براي او بنويسد كه در همه ی لحظات آرامش بخش و تسلای روحش باشد. حكيم انگشتر پادشاه را خواست و نوشته اي را درون انگشتر پادشاه قرار داد وبا او شرط كرد فقط زمانی آن را باز كند كه احساس كرد به آن نياز مند است. چندی بعد جنگی ميان‌ آن شهر و شهر همسايه در گرفت. جنگی سخت كه بايد به دشواری از پس آن بر مي آمدند متأسفانه جنگ رو به شكست مي رفت و پادشاه خسته و درمانده بالای تپه ای به دام افتاد و در اوج نا اميدی به ياد انگشتر افتاد و آن را گشود و ديد كه در آن نوشته است: ... 🍃🌺با خواندن اين جمله جان تازه ای گرفت و با تمام وجود به نبرد ادامه داد و سربلند و پيروز از جنگ بيرون آمد زمان بازگشت به شهرش مردم جشنی برايش برپا كردند و او را غرق در شادی و سرور كردند. پادشاه در پوست خود نمی گنجيد و در همين حال احساس بزرگی و غرور او را فرا گرفته بود. باز به ياد انگشتر افتاد و آن را گشود و بار ديگر اين جمله را ديد: ... 🦋👇 ┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• Join🔜 @mohandesi_fekr1 🌺🌿🌺🌿
💌یادتان باشد که زندگی همیشه این طور نخواهد ماند 🌺🌿ممکن است یک حادثه‌ی بد اتفاق بیفتد، به‌نحوی که فکر کنید تا چند ساعت یا چند روز دیگر حتما دنیا به پایان می‌رسد! اضطراب و استرس در مورد موقعیتی که برای‌تان پیش آمده چیزی را حل نمی‌کند چون در هر صورت شما به این مشکل گرفتار شده‌اید. این مشکل، هر چقدر هم که سخت باشد، مثل بقیه‌ی اتفاق‌های خوب و بد زندگی‌تان تمام می‌شود. زندگی متوقف نمی‌شود و هم‌چنان راه خودش را خواهد رفت، پس همیشه با خودتان تکرار کنید، ! 🦋👇 ┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• Join🔜 @mohandesi_fekr1 🌺🌿🌺🌿