🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
#بِسمِ_اللهِ_القاصِمِ_الجَبارین
السَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
#شادی_روح_شهدا_صلوات
『 #سلام_آقا 💚 』
شنبہ شد،پنجرہ از آمدنت وا ماندهـ
دوسہ تا دلهـرہ از جمعہ ز تو جاماندهـ
جمعہ و شنبہ دگر فرق ندارد بےتو
تا میانِ من و تو فاصلہ بر جا ماندهـ...
#هـفته_ام_را_مهـدوی_شروع_میڪنم
ایران در دست مشهـدے هـا😄✌
مشهـدے هـا پرچمشون بالاست🇮🇷😌
#انتخابات
#ایران_قوی ✊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
『 #انتخابات ✌️ 』
حال روز نماینده های جریان مدیریتی حاکم از زبان نقی معمولی😂😂
مردم پیروز انتخابات 💪💪
『 #پیروزی 😍 』
از مجموع ۱۸۱ منتخب #انتخابات
مجلس ڪہ تا اين لحظہ مشخص
شـــــدہ است، ۱۲۶ نفر #اصولگرا،
۱۸ نفـــر #اصلاح_طلب و ۳۷ نفـر
هـــــــم #مستقــــــل هـستنــــد...!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
『 #انتخابات ✌️🇮🇷 』
🎥 فهرست ۴۰ نامزد پیشتاز تهران در انتخابات یازدهم مجلس شورای اسلامی
『 • #امام_شناسے • 』
『 • #جلسہ_سیزدهم • 』
『امیرالمومنین علے علیہ السلام 』
✅فداڪارے بزرگ
درسال سیزدهم بعثت، بہ دنبال انعقاد پیمان عقبہ دوم درشب سیزدهـم ذیحجه، میان پیامبر اسلام(ص) و یثربیان
طی آن، مردم یثرب پیـامبر را بہ آن شـهـر دعوت نمودہ و قول حمـایت و دفـاع از آن حضـرت دادنـد، و از فردای آن شـب ڪه مسـلمانان مڪہ بہ تدریج بہ یثرب هـجرت ڪردند، سـران قریش دانسـتند پایگاہ تازہ اي برای نشـر دعوت اسـلام در یثرب آماده شـدہ است، از اینرو احساس خطرڪردند،چه میترسـیدند ڪہ پس از آن هـمہ آزار و اذیت ڪہ بہ پیامبر و پیروان او رسانده
انـد، پیامبر درصـدد انتقام برآیـدو اگر هـم فرضًا قصـدجنگ نداشـتہ باشـد، ممڪناست راہ بازرگانی قریش به شام راڪہ ازڪنـار یـثرب عبـور میڪرد، مـورد تهـدیـدقرار دهــد. براي رویـارویی بـاچنیـن خطری، در آخر مـاه صــفر بعثـت درمڪه اجتماع ڪردندو به چارہ اندیشی پرداختند. «دارالّندوهـ» .
در این شورا برخی ازحاضـران پیشنهـاد ڪردند ڪہ پیامبر تبعید یا زندانی شود، ولی این پیشنهـاد ردشد.سرانجام تصمیم گرفتند او را به قتل برسانند.
ّ اما ڪشـتن پیـامبرڪـار آسـانی نبـود، زیرا بنی هــاشم آرام نمی نشسـتندو به خونخـواهـی بر می خاسـتند.
او را بہ قتـلبرساننـد، اما سرانجام تصـمیم گرفتند ڪہ ازهـرقبیله جوانی آماده شود تاشبانہ دسته جمعی برسر حضرت محمد(ص)بریزندو او را در بسـترخـواب قطعہ قطعه ڪننـد، در این صـورت قاتـل، یـڪ نفر نخواهــدبود و بنیهــاشمنمیتواننـدبه خونخواهـی
برخیزنـد، زیراجنگ با هـمہ قبائل برايی آنانمقـدور نخواهــدبود و ناچار به گرفتنخونبهـا راضـیخواهـنـدشـدو ماجراخاتمهخواهــدیافت. قریش برای اجراينقشهخودشب اول ربیع الأول را انتخاب ڪردند.خداوندبعدهـا هـرسہ نقشہ آنانرا یادآوری نمودہ و فرمود:
«بہ یادآور هـنگامی راڪه ڪافران نقشہ می ڪشـیدندڪہ تو را بہ زنـدان بی فڪننـد، یا بہ قتل برساننـدو یاآنهــاچـارہ می اندیشـیدندو نیرنـگ می زدنـد وخداونـد هـم تـدبیر می ڪرد وخـدا بهـترین چـارهـ جویان و تـدبیرڪننـدگان
است».
『 • #امام_شناسے • 』
『 • #جلسہ_چهاردهم • 』
『امیرالمومنین علے علیہ السلام 』
بہ دنبال این تصمیم قریش، فرشتہ وحی، پیامبر را از نقشه شوم مشرڪان آگاهـ ساخت و دستور الهـی را ابلاغ ڪردڪہ پیامبرشهـرمڪه را بہ عزم یثرب ترك ڪند.
در اینجا براي شـڪست نقشہ دشـمن لازم بود پیامبر(ص) ازشیوہ «ردگم ڪردن» استفاده ڪندتا بتواندازشهـر
خارج شود. برای این منظورلازم بود
شخص فـداڪاري شب در بستر پیامبر بخوابـدتاگروهـی ڪہ به خانہ او یورش میبرند، تصورڪننداو هـنوزخانہ را ترك نگفته است و در نتیجہ فڪر آنان فقط متوجه خانہ اوشود و ازڪنترل راہ هـا غفلت ڪنند.چنین فردی جز علی(علیہ السلام)ڪسی نبود.
خودحضرت نیز درشورای شـش نفرہ ايڪہ بہ دستور عمر براي تعیین خلیفہ تشڪیل گردید، با این فضیلت بزرگ بر اعضای شورا احتجاج ڪرد وفرمـود:شـما را به خـداسوگنـدمیدهـم آیـاجز من چه ڪسـی در آن شب پرخطرڪہ پیـامبر عـازم غـار «ثور» بود، در بسـتر او
خوابیدوخود راسپر بلانمود؟
هـمگی گفتند:ڪسی جز تو نبود. علی(علیہ السلام) در یڪی ازسخنانش، پس از بیان توطئہ قریش، از وضع خود در آن شب خطرناك چنین یاد می ڪند:
پیامبر بہ من فرمود در بستر او بخوابم وجانخویش راسپر او قرار دهـم،بیدرنگ این مأموریت را پذیرفتم،خوشحال بودم
ڪہ در راہ اوڪشـته شوم. پیـامبر رهـسـپارشـد و من در بستر اوخفتم، مردان مسـلح قریش با اطمینان بہ اینڪہ پیامبر راخواهـندڪشت، هـجوم آوردند، وقتی ڪہ بہ درون خانہ ای ڪہ من در آن بودم ریختند،شمشـیر بہ دست برخاستم و ازخود دفاع ڪردم،
آنچنانڪه خدا میداندو مردم نیز از آن آگاه شدند».
دوستان حلال بفرمایید مطالب امام شناسی
گاهی دیرتر گذاشته میشه 🙏
سعی میکنم ان شالله از این به بعد
مرتب بگذارم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
『 #سردار_دلهـا 💔 』
#حـاج_قاسـم_سلیمانـی در مورد شهید #مهدے_زین_الدین
مادر شهیـدان زین الدیـن: روزی کہ مهدے را آوردند من گریه نکردم اما سوختم براے حاج قاسـم💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
『 #شهیدانه 💔 』
🔴تصاویری از تشیع پیکر شهید "اصغر پاشاپور" در تل زین العابدین حماه در سوریه
『 #انتخابات ✌️🇮🇷 』
🔴انقلابی ها به تنشها پایان دهند
امثال یامین پور و رسایی به گردن جبهه انقلاب حق بزرگی دارند. در زمانه ای که انقلاب از همه جهت مورد هجوم غربگرایان و دشمنان بود ،امثال یامین پور و رسایی مردانه در میدان ایستادند و روشنگری کردند و برای دفاع از انقلاب سنگ تمام گذاشتند.
اختلافات و تنش های پیش آمده در انتخابات بدلیل برخی کج سلیقگی ها و بی تدبیری ها باعث شد این دو عزیز در وضعیت خاصی قرار بگیرند که خوشایند هیچکس نبود. غالب بچه های انقلاب به صلاحیت و شایستگی این نیروی انقلابی نسبت به خیلی از افراد لیست وحدت تردیدی ندارند اما چه کنیم که دشمن خطرناکی در میدان رقابت های انتخاباتی بود و باید بر آنها پیروز میشدیم.
اکنون به لطف خداوند ازین گردنه سخت با پیروزی عبور کرده ایم و لازم است جریان انقلاب تنشها و کدورت ها را کنار گذاشته و فرزندان خود را حفظ کند و در میدان نگهدارد که گردنه های سخت دیگری در پیش است . انتخابات مجلس تازه آغاز راه است و انقلاب به همه سرمایه های اجتماعی و سیاسی و فرهنگی خود مانند امثال یامین پور و رسایی نیاز دارد .....
#اطلاعیه
🔰با توجه به اتفاقات ناگوار بهداشتی که رخ داده، آیت الله تحریری به عموم مومنین توصیه کردند نماز حضرت #جعفر_طیار و همچنین #دعای_نور که از #حضرت_زهرا سلام الله علیها نقل شده است را قرائت بفرمایند.
بِسْمِ اللهِ النُّورِ بِسْمِ اللهِ نُورِ النُّورِ بِسْمِ اللهِ نُورٌ عَلى نُورٍ بِسْمِ اللهِ الَّذى هُوَ مُدَبِّرُ الاُْمُورِ بِسْمِ اللهِ الَّذى خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ وَاَنْزَلَ النُّورَ عَلىَ الطُّورِ فى کِتابٍ مَسْطُورٍ فى رَقٍّ مَنْشُورٍ بِقَدَرٍ مَقْدُورٍ عَلى نَبِی مَحْبُورٍ اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى هُوَ بِالْعِزِّ مَذْکُورٌ وَبِالْفَخْرِ مَشْهُورٌ وَعَلَى السَّرّاءِ وَالضَّرّاءِ مَشْکُورٌ وَصَلَّى اللهُ عَلى سَیِّدِنا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.
#کرونا
Ziyarat-Ashura.mp3
15.25M
🥀 『 #قرار_شبانہ 🙏 』
🎤 #اباذر_حلواجی
🍃💔قرائت زیارت عاشورا
هـدیہ بہ روح پاڪ سردار دلهـا
#حاج_قاسم_سلیمانی و #یاران_شهیدشان
『 #قرار_شبانہ 🙏 』
🍃💔قرائت زیارت عاشورا
هـدیہ بہ روح پاڪ سردار دلهـا
#حاج_قاسم_سلیمانی و #یاران_شهیدشان
『 #اطلاعیه 📣 』
فوری: فیلم مستند "حکمت سلیمانی" امشب(شنبه سوم اسفند) ساعت ۲۰:۱۵ از شبکه سوم سیما. برای اولین بار مستندی متفاوت و منحصر به فرد از سردار دلها. ستاد بازسازی عتبات عالیات
سلام بر دوستان. لطفا اطلاع رسانی حداکثری بفرمایند
#سردار_سلیمانی
YEKNET.IR - shoor 3 - hafteghi - 98.11.29 - hosein taheri.mp3
7.38M
『 ♡ #بہ_وقت_مداحے 🎧 ♡ 』
شدم با یه گوشه نگات
سوار کشتی نجات
🎤 #حسین_طاهری
#عاشقانه_دو_مدافع
#قسمت_یازدهم
حرف نمیزد
_ نمیفهمیدم دلیل رفتاراشو کلافه شده بودم
بلند شدم که برم کیفمو گرفت و گفت بشین باید حرف بزنیم
_ با عصبانیت نشستم و گفتم:
جدی ؟؟؟ خوب حرف بزن این رفتارا یعنی چی اصلا معلومه چته
قبلنا غیرتت اجازه نمیداد تنها بیام بیرون چیشده که الان...
_ حرفمو قطع کرد و گفت
اسماء بفهم داری چی میگی وقتی از چیزی خبر نداری حرف نزن
اولین بار بود که اینطوری باهام حرف میزد. من که چیز بدی نگفته بودم.
ادامه داد
ببین اسماء ۱سال باهمیم
چند ماه بعد از دوستیمون بحث ازدواجو پیش کشیدم و با دلیل و منطق
دلیلشو بهت گفتم شرایطمم همینطور، همون روز هم به خانوادم گفتم
جریان و اما به تو چیزی نگفتم.
از همون موقع خانوادم منتظر بودن که من بهشون خبر بدم کی بریم برای
خواستگاری اما من هر دفعه یه بهونه جور میکردم
چند وقت پیش همون موقع ای که تو با مامانت حرف زدی، خانوادم منو
صدا کردن و گفتن این دختر به درد تو نمیخوره وقتی خانوادش اجازه
میدن بری خواستگاری پس برات ارزش قائل نیستن چقد میخوای صبر
کنی....
ولی من باهاشون دعوام شد
حال این روزام بخاطر بحث هرشبم با خانوادمه
دیشب باز بحثمون شد.
_ بابام باهام اتمام حجت کرد و گفت حتی اگه خانواده ی تو هم راضی
بشن اون دیگه راضی نیست
ببین اسماء گفتن این حرفها برام سخته
اما باید بگم دیشب تا صبح فکر کردم. حق با خانوادمه .خانواده ی تو منو
نمیخوان منم دیگه کاری ازم بر نمیاد مخصوصا حالا که...گوشیش زنگ
خورد هل شد و سریع قطعش کرد
نذاشتم ادامه بده از جام بلند شدم شروع کردم به خندیدن و دست هامو به
هم میزدم
آفرین رامین نمایش جالبی بود
با عصبانیت بلند شد و روبروم ایستاد
اسماء نمایش چیه جدی میگم باید همو فراموش کنیم اصن ما به درد هم
نمیخوریم از اولم...
از اولم چی رامین اشتباه کردیم. یادمه میگفتی درست ترین تصمیم
زندگیتم،بدون من نمیتونی زندگی کنی چیشده حالا
اسماء جان تو لیاقتت بیشتر از اینهاس
اره معلومه که بیشتر تو لیاقت منو عشق پاکی بهت دارم و نداری فقط
چطوری میخوای روزهایی که باتو تباه کردم و بهم برگردونی
سکوت کرد. دوباره گوشیش زنگ خورد و قطع کرد
_ پوز خندی بهش زدم و گفتم جواب بده تصمیم جدید زندگیت از دستت
ناراحت میشه
ازجاش بلند شد اومد چیزی بگه که اجازه ندادم حرف بزنه. بهش گفتم برو
دیگه نمیخوام چیزی بشنوم سرشو انداخت پایین و گفت ایشالا خوشبخت
بشي و رفت برای همیشه
واقعا رفت باورم نمیشد پاهام شل شد وافتادم زمین به یه گوشه خیره شده
بودم اما اشک نمیریختم. آرزوهام و تصوراتم از آینده رو سرم خراب شد
_ از جام بلند شدم چشمام سیاهی میرفت نمیتونستم خودمو کنترل کنم.
یه ساعتی بود رامین رفته بود خودمو به جلوی در پارک رسوندم
صحنه ای رو که میدیدم باورم نمیشد
رامین با یکی از دوستام دست در دست و باخنده میومدن داخل پارک
احساس کردم کل دنیا داره دور سرم میچرخه قلبم به تپش افتاده بود و یه
صدایی تو گوشم میپیچید
دیگه چیزی نفهمیدم. از حال رفتم ...
وقتی چشمامو باز کردم تو بیمارستان بودم
مامان بالا سرم بود و داشت گریه میکرد بابا و اردلان هم بودن
_ خواستم بلند شم که مامان اجازه نداد
سرم هنوز تموم نشده بود
دوباره دراز کشیدم و چشام گرم شد نمیتونستم چشام و باز کنم اما
صداهارو میشنیدم
بابا اومد جلو که بپرسه چه اتفاقی افتاده اما مامان اجازه نداد
_ دلم میخواست بلند شم و بپرسم کی منو آورده اینجا اما تواناییشو نداشتم
آروم آروم خوابم برد با کشیدن سوزن سرم از دستم بیدار شدم
دکتر بالا سرم بود مامان و بابا داشتن باهاش حرف میزدن
_ آقای دکتر حالش چطوره
خدارو شکر درحال حاضر حالش خوبه اینطور که معلومه یه شوک کوچیک
بهش وارد شده بود و فشارش افتاده بود ولی باز هم به مراقبت احتیاج داره
بابا کلافه ، دستی به موهاش کشید و به مامان گفت اخه چه شوکی میتونه
به یه دختر ۱۸ساله وارد بشه چیشده خانم چه خبره
مامان جواب نداد و خودشو با مرتب کردن تخت من مشغول کرد
_ بلند شدم و نشستم. مامان دستمو گرفت و گفت:
#عاشقانه_دو_مدافع
#قسمت_دوازدهم
اسماء جان چیشده؟؟چه اتفاقی افتاده؟؟ دکتر چی میگه؟؟؟
نمیتونستم حرف بزنم هر چقدر مامان ازم سوال میپرسید خیره بهش نگاه
میکردم
از بیمارستان مرخص شدم
یه هفته گذشت تو این یه هفته دائم خیره به یه گوشه بودم و صدای رامین
و حرفاش و دیدنش با اون دختر میومد تو ذهنم
نه با کسي حرف میزدم نه جواب کسی رو میدادم حتی یه قطره اشک هم
نریخته بودم
اگه گریه های مامان نبود غذا هم نمیخوردم
_ اردلان اومد تو اتاقم و ملتمسانه درحالی که چشماش برق میزد ازم
خواهش کرد چیزی بگم و حرفی بزنم ازم میخواست بشم اسماء قبلی
اما من نمیتونستم....
_ مامان رفته بود سراغ مینا و فهمیده بود چه اتفاقی افتاده اما جرأت
گفتنش به بابا رو نداشت
همش باهام حرف میزد و دلداریم میداد
یه هفته دیگه هم گذشت باز من تغییری نکرده بودم
یه شب صدای بابا رو شنیدن که با بغض با مامان حرف میزد و میگفت دلم
برای شیطنت هاش، صدای خندیدن بلندش و سربه سر اردلان گذاشتنش
تنگ شده
او شب بخاطر بابا یه قطره اشک از چشمام جاری شد
_ تصمیم گرفتن منو ببرن پیش یه روانشناس
مامان منو تنها برد و قضیه رو برای دکتر گفت
اون هم گفت تنها راه در اومدن دخترتون از این وضعیت گریه کردنه. باید
کمکش کنید گریه کنه اگر همینطوری پیش بره دچار بیماری قلبی میشه
_ اما هیچ کسی نتونست کمکم کنه
بهمن ماه بود من هنوز تغییری نکرده بودم
تلویزیون داشت تشیع شهدای گمنام و مادر هایی رو که عکس بچشون تو
دستشون بود آروم زیر چادرشون اشک میریختن و منتظر جنازه ی بچه
هاشون بودن رو نشون میداد
خیلی وقت بود تو این وادیا نبودم
با شنیدن این جمله که مربوط به مادرای شهدای گمنام بود بغضم گرفت:
( گرچه میدانم نمی آیی ولی هر دم زشوق
سوی در می آیم و هر سو نگاهی میکنم)
اون روز تو دلم غم عجیبی بود شب با همین افکار به خواب رفتم...
چند روزم با همین افکار گذشت
هر روز کانال های تلویزیونو اینورو اونور میکردم که شاید یه برنامه ای
،مستندی ،چیزی درباره ی شهدا نشون بده اما خبری نبود
بعد از مدت ها رفتم سراغ گوشیم پیداش نمیکردم همه جای کشو کمدو
گشتم نبود که نبود
رفتم سراغ مامانم میخواستم ازش بپرسم که گوشیم کجاست اما نمیشد
نمیتونستم بعد دوماه حرف بزنم
مظلومانه نگاش میکردم و نمیتونستم حرف بزنم آخرم پشیمون شدم و
رفتم تو اتاقم
بعد از مدت ها یه بغض کوچیکی تو گلوم بود دلم میخواست گریه کنم اما
انگار اشک چشام خشک شده بود
_ تنهاچیزی که این روزها یکم آرومم میکرد فکر کردن به اون برنامه ای
که درباره ی شهدای گمنام بود.
اون شب بعد از مدت ها باخدا حرف زدم:
*خدا جون منم اسماء*
هنوز منو یادت هست ؟؟یادم نمیاد آخرین دفعه کی باهات حرف زدم
بگذریم...
حال و روزمو میبینی اسماء همیشه شادو خندون افسردگی گرفته و
نمیتونه حرف بزنه اسمایی که شاگرد اول کلاس بود و همه بهش میگفتن
خانم مهندس الان افتاده گوشه ی اتاقش حتی اشک هم نمیتونه بریزه
نمیدونم تقصیر کیه. مخالفت مامان یا بی معرفتی رامین یا شاید حماقت
خودم یا حتی شاید قسمت نمیدونم...
_ خدایا نقاشیام همه سیاه و تاریکن
نمیدونم قراره آینده چه اتفاقی برای خودم و زندگیم بیوفته
کمکم کن نذار از اینی که هستم بدتر بشم
همونطور خوابم برد...اون شب یه خوابی دیدم که راه زندگیمو عوض کرد
خواب دیدم یه مرد جوون که چهرش مشخص نیست اومد سمت من و ازم
پرسید اسم شما
اسماء خانمه
_ بله اسمم اسماست
بعد در حالی که یه چادر مشکی دستش بود اومد سمت من و گفت بیا این
یه هدیست از طرف من به تو
چادر رو از دستش گرفتم و گفتم این چیه
ارثیه ی حضرت زهرا
- شما کی هستید چرا چهرتون مشخص نیست
من یکی از اون شهدای گمنامم که چند روز پیش تشییعش کردن
_ خب من چرا باید این چادرو سر کنم
مگه دیشب از خدا کمک نخواستی...
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
#بِسمِ_اللهِ_القاصِمِ_الجَبارین
السَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
#شادی_روح_شهدا_صلوات