هدایت شده از خادم|روزنوشت های یک طلبه
ورودی کوچه اش بو میدهد!
بوی روغن سوخته ی فلافلی.
ترکیب روغن با عطر فروشی های اطرافش
رایحه سمی را رقم زده.
مقابل فلافلی،
چشمان گرسنه زن و مرد را مشاهده میکنید
زنجیر انسانی تشکیل داده اند.
برای سیر شدن.
اگر بتوانی از زنجیر انسانی عبور کنی
به کوچه مروی وارد شدی!
تبریک میگم!وِل کام.
از ابتدای کوچه تا انتها،مغازه هایی
با عنوان #خارجی_فروشا مشاهده میشه!
عطر.شکلات.موی سر.ترشی.لوازم پرده.دهین.
جالب است تنوع لهجه کاسب هایش مثل اسم صنفش خارجی!
عربی.ترکی.فارسی.لری
جلو میروم. میانه کوچه ام.
مکثی میکنم.مسجدی میبینم.
مسجدی در میان،با ۱۰ متر عقب نشینی.
گویی تمایلی به حضور در صنف #خارجی_فروشا ندارد.
در کنج عزلت میان کوچه است
میندار کوچه ۱۰ متر عقب نشینی کرده
نمیدانم دلیلش چیست؟
دلیلش را مردی گفت!
معمار بود و اهل حکمت!
شاید از آنهایی که انسان میساختند.
معتقد بود
بنای حوزه ثابت ماند.چون خودش
را با پیشروی صنف #خارجی_فروشا جلو نکشید.
مقاومت کرد.ملتفت نبود.عقب ماند!
گفت و رد شد.
ماندم و نگاه کردم.
با حسرت به میاندار عقب نشسته
چقدر جایش میان صنف #خارجی_فروشا خالیست!
✍خادم
عضو کانال
خادم|روزنوشت های یک طلبه
بشید!